
ابطال گرايي پوپري حمايت ميكند “بدين معنا كه محك اعتبار معرفتي يك نظريه و فرضيه منحصراً در آزمون تجربي و تحليلي نظري برآمده از آن است.”270 در حالي كه از نيمه دوم قرن بيستم ديگر، روشهاي علمي در اثبات يا تأييد يا تقويت يك نظريه، تنها در گرو محك تجربي و تحليل نظري آن نيست. به عنوان نمونه “پس از طرح نظريه پارادايمهاي دانش، تبيين فرآيند توليد معرفت و تحليل معرفت شناختي آن از دگم تجربي اثبات گرايي و ابطال گرايي خارج شده است … طرح پارادايم كوهني و تطوّر و تكامل نظري آن، زمينه خوبي را فراهم آورده است تا [بتوان] ضمن رهايي از دگم تجربي، محكهاي عيني معرفتي ديگري را نيز در كنار محك تجربي، پذيرفت و روشهاي معرفت زا را نيز افزون بر روش تجربي دانست.”271 خلاصه آنكه تعريف دكتر پايا از علم و تفكيك آن از فناوري كه در اين قسمت گزارش شد، مقدمه استدلال و محور انتقادهاي ايشان محسوب ميگردد که اگر در تعريف پوپري ايشان از علم و نيز تفكيك آن از فناوري خدشه گردد – که زمينه آن همانگونه كه اشاره شد مساعد است- اين مقدمه و در نتيجه كلّ استدلال ايشان با چالش مواجه ميگردد. به عبارت ديگر مباحث و انتقادهاي دكتر پايا- همانطور كه بارها تصريح ميكنند – مبتني بر ديدگاه فيلسوفان علم رئاليستِ عقلگرا و نقّاد، درباره ماهيت و تعريف علم است؛ بنابراين اگر مدافعان علم ديني در تعريف اين فيلسوفان از علم، خدشه کنند و از تعريف ديگري سخن بگويند، انتقادهاي ايشان با مشكل مواجه خواهد شد.
همچنين درباره تفاوتي كه ميان علم و فناوري در بند (ه) بيان شد به نظر ميرسد كلّيت اين حكم كه “فناوريها و ماشينها كاملاً به ظرف و زمينهها حساسند و نميتوان هيچ دستگاهي را كه براي يك ظرف و زمينه خاص ساخته شده بدون انجام تنظميات مناسب در ظرف و زمينه ديگري مورد استفاده قرار داد” محل تأمل است. جاي ترديد نيست كه بسياري از فناوريها و اختراعاتي كه در غرب توليد ميشود، بدون اعمال هيچ تنظيمات مجدّدي در جوامع و زيست بومهاي ديگر مورد استفاده قرار ميگيرد.
و نيز كلّيت اين مطلب كه “هرنوع برساخته آدمي كه به نيّت رفع نيازي ابداع شود و يا به كار گرفته شود، خواه ناخواه حامل ارزشهايي است كه سازنده يا ابداع كننده و يا بهرهگيرندهي هوشمند با خود به همراه دارد” – كه در بند (و) گذشت- محل ترديد است. بسياري از فناوريها در پزشكي و صنعت را ميتوان نام برد كه به نظر ميرسد به جز رفع نياز موردنظر، حامل ارزش خاصي نيستند. مثلا دستگاه تست قند خون يا قطعات مورد استفاده در توربينهاي نيروگاه و يا داروهاي بيماران ام اس، چه ارزشهايي را به همراه دارند؟
و نهايتا درباره اين عبارت كه “از آنجا كه واقعيت، داور نهايي است، همه اين جنبههاي ذهني و فردي و ارزشي و فرهنگي و تاريخي و… اگر و فقط اگر در مسير صحيح شناخت امور واقع مددرسان بودند، مورد تقويت تجربي قرار ميگيرند و الّا تيغ تيز واقعيت آنها را مورد نقّادي قرار ميدهد” به نظر ميرسد معناي آن روشن نيست. يعني اگر اين جنبهها در مسير شناخت واقع كمك كردند، همين جنبهها مورد تقويت تجربي قرار ميگيرند و شناخت مورد نظر، رنگ اين جنبهها را ميگيرد؟ اگر اينگونه باشد، پس علم و شناخت هم مانند فناوري عاري از جنبههاي ذهني و فردي و ارزشي و فرهنگي و تاريخي نيست. و اگر مقصود اين نيست، پس معناي اين عبارت چيست؟
2. امتناع علم ديني و امکان فناوري ديني
دكتر پايا پس از بحثي مفصّل درباره ماهيت علم و تصاوير ارائه شده از آن و نيز تفكيك علم از فناوري، با قطع نظر از قرائتهاي متعدد علم ديني و نيز عدم تفكيك ميان علوم طبيعي و انساني، به طور كلي سه ايراد بر مفهوم علم ديني وارد ميكنند و تلويحا امتناع آنرا نتيجه ميگيرند و در عوض از امكان و مطلوبيت فناوري بومي و ديني سخن ميگويند.
ايشان قبل از طرح آن سه ايراد، مقدمهاي ذكر ميكنند:
” فلاسفه رئاليست تأكيد ميكنند كه در توليد نظريهها و فرضيههاي علمي هر چه تنوع منابع بيشتر، شانس اينكه از ميان يك مجموعه بزرگ، برخي نمونههاي نزديكتر به هدف يافت شود، نيز بيشتر است.”272
دكتر پايا پس از ذكر اين مقدمه ابراز ميدارد:
“اولا، الزام محققان به آنكه صرفا منبع الهام و اكتشاف خود را در آموزههاي ديني جستجو كنند، خلاف رويه روش شناسانه مهمي است كه در بالا ذكر شد و اين امر ميتواند در راه رشد معرفت مانع ايجاد كند.”273
ايشان در بيان ايراد دوم مينويسد: “ثانيا، حتي اگر باورهاي ديني يك فرد به وي در شكل دادن به يك فرضيه كمك كنند (امري كه وقوع آن كاملا امكانپذير است)، از آنجا كه فرضيهي بر ساخته شده در نهايت بايد از آزمون معيارهاي عيني ارزيابي (يعني محك تجربه و تحليل نظري) سربلند بيرون آيد تا به عنوان يك نظريه علمي پذيرفته شود، در آن صورت منشا ديني نظريه، نميتواند سهمي تعيين كننده يا قاطع در محتواي تجربي و مفهومي نظريه علمي داشته باشد.”274
سومين ايراد دكتر پايا بدين بيان است كه:
“اگر كسي مدعي شود كه آموزههاي ديني ميتوانند در شكل دادن به محتواي نظريههاي علمي تأثير بگذارند، در آن صورت با توجه به آنكه همه نظريهها و فرضيههاي علمي بر ساختههايي استعجالي هستند كه دير يا زود در مصاف با نقّادي تجربي يا تحليلي … بايد جاي خود را به فرضيهاي جامعتر بدهد، بايد در نظر داشته باشد كه با ابطال نظريه علمي چه بر سر آموزهها و باورهايي خواهد آمد كه ادّعا ميشد، كمك كار ظهور و بروز نظريههاي علمي بوده است.”275
ايشان در ادامه درباره امكان فناوري بومي و ديني مينويسد:
“در مورد تكنولوژي … ميتوان از وابستگي به ظرفها و زمينهها و نيز از تأثير نظامهاي ارزشي و جنبههاي فرهنگي و هنري سنّتي سخن گفت. به عنوان مثال، صنايع دستي كشورهاي مختلف، در همان حال كه براي رفع نيازهاي كنشگراني كه در زيست بومهاي معيّن و در دوران معيّني ميزيند، بوجود آمدهاند، امّا ميتوانند حامل ارزشهاي خاص فرهنگي يا ديني اين كنشگران نيز باشند، چنانكه ميتوان اين نكته را در سبكهاي معماري كه در نقاط مختلف به كار گرفته شده نيز مشاهده كرد.”276
نقد و سنجش
مقدمه و ايراد نخست همانگونه كه قبلاً اشاره شد مبتني بر تعريف پوپري از علم ميباشد كه علم، حدسها و فرضهايي قلمداد شده، كه با محك تجربه يا تحليل نظري تقويت ميگردد. اگر مدافعان علم ديني در اين تعريف خدشه كنند و تعريف ديگري از علم را بپذيرند و يا مباحث فلسفه علم غربي را نيز مانند علوم انساني موجود، داخل در محل نزاع بدانند، ديگر ايراد نخست متوجّه آنان نخواهد بود.
علاوه بر اين به فرض اينكه تعريف پوپري از علم را بپذيريم ايراد و انتقاد نخست، تنها در حوزه علوم طبيعي و زيستي ممكن است متوجّه مدافعان علم ديني گردد. بدين بيان كه به دليل فراوان نبودن گزارههاي متون ديني در حوزه علوم طبيعي و زيستي (اگر اين نظر را بپذيريم)، جستجو كردن منبع الهام و اكتشاف در آموزههاي ديني، شايد با ايراد مذكور يعني عدم رشد معرفت، مواجه گردد. امّا همانگونه كه در اين نوشتار بارها بر آن تأكيد شد، محل نزاع و اهتمام غالب موافقان علم ديني در ايران، توليد علوم انساني اسلامي است. در خصوص علوم انساني به دليل وجود آموزهها و گزارههاي فراوانِ مربوط به اين حوزه در متون ديني، حتّي در صورت منحصر كردن منبع الهام و كشف در آموزههاي ديني، ميتوان از توليد و رشد علوم انساني اسلامي سخن گفت.
در باره ايراد دوم ( كه از سوي آقاي ملكيان نيز مطرح شده بود) ميتوان گفت درست است كه طبق برخي قرائتهاي علم ديني، فرضيهي ساخته شده با استفاده از آموزههاي ديني، در نهايت بايد از آزمون معيارهاي ارزيابي، سربلند بيرون آيد ولي معقول است كه اين فرضيه و امثال آن به اعتبار منشأ ديني آنها، متصف به ديني بودن گردد. درباره فرضيههايي كه محتواي آنها علاوه برمنشأ آنها، ديني است مانند علوم اسلامي اصيل، شدّت اتصاف به ديني بودن بيشتر و در خصوص فرضيه مورد بحث، ميزان و شدّت اين اتصاف كمتر است امّا به هرحال نميتوان منكر اتصاف اين فرضيه و امثال آن به صفت ديني بودن شد.
در خصوص ايراد سوم – يعني به فرض آنكه آموزههاي ديني بتوانند در شكل دادن به محتواي نظريههاي علمي مؤثر باشند، با توجه به آنكه همه نظريهها و فرضيهها علمي، بر ساختههايي استعجالي هستند كه دير يا زود در مصاف با نقّادي تجربي يا تحليلي بايد جاي خود را به فرضيههايي جامعتر بدهند، بايد توجه داشت كه ابطال اين نظريهها، متون ديني و حتّي اصل دين را با چالش و مخاطره مواجه خواهد كرد- گفته شده “دينداران با تفكيك دو حوزه متن ديني و فهم بشري از متن ديني، مشكلي كه اين چنين براي [دكتر] پايا دشوار جلوه كرده است را حل كردهاند.”277 به عنوان نمونه دكتر خسرو باقري، در پاسخ اين ايراد تصريح ميكنند كه فرضيههاي ما كه ملهم از ايدههاي دينياند، به آزمون گرفته ميشود نه ايدههاي ديني.278 همچنين طراحان مدل پاد با متفطّن بودن به اين مسأله، در بيان يكي از مباني ديدگاه خود مينويسند:
“اصل دين و متون ديني متحقق الصدور، ثابت است. امّا از آنجايي كه علوم اكتسابي بشر عادي و غير معصوم، به لحاظ معرفت شناختي، محدود و خطا پذير بوده و به نحو تدريجي حاصل ميشود، از اين رو فهم بشر از دين و متون ديني در معرض تحول و تغيير است.”279
3. علم ديني و حوزه علوم انساني و اجتماعي
دكتر پايا پس از بحث درباره امتناع علم ديني و امكان فناوري ديني و بومي به صورت كلّي، به بحث از امكان توليد برخي علوم انساني و اجتماعي ديني و بومي ميپردازند. او معتقد است علوم اجتماعي و برخي علوم انساني، بر خلاف علوم طبيعي و زيستي داراي دو وجه هستند: از جهتي علم محسوب ميگردند و از جنبهاي فناوري. او با توجه به همين ماهيّت دوگانه علوم اجتماعي و برخي علوم انساني و نيز حساسيّت فناوري به ظرف و زمينه و فرهنگ و نظام ارزشي، از امكان توليد علوم اجتماعي و برخي علوم انسانيِ ديني و بومي از جنبه فناوري بودن آنها، سخن ميگويد.
دكتر پايا در توضيح اين مطلب مهم مينويسد: “علوم اجتماعي (و بعضاً علوم انساني) بر خلاف علوم طبيعي و زيستي واجد دو وجه هستند؛ از جنبهاي “علم” به شمار ميآيند و از جنبهاي ديگر “فناوري”. در حوزه علوم اجتماعي (و بعضاً علوم انساني) يكي از اهداف محقّقان آن است كه به شناخت قوانين حاكم بر رفتارهاي كنشگران انساني دست يابند … كشف قانون مربوط به چگونگي رفتار آدميان در عين حال، اين امكان را پديد ميآورد كه از آن به منظور پيش بيني رفتارهاي آتي و نيز كنترل آنها بهره گرفته شود. پيش بيني و كنترل، چنانكه اشاره شد، در زمره اهداف تكنولوژيها هستند … در زمره ويژگيهاي تكنولوژيها، حساسيّت آنها به ظرف و زمينه، مورد تأكيد قرار گرفت … از آنجا كه جوامع مختلف به واسطه برخورداري از فرهنگها و نظامهاي ارزشي متفاوت و تجربههاي زيسته متنوع و نيز حضور در جغرافياهاي غير يكسان، با هم تفاوتهايي دارند، تا آنجا كه به تنظيم روابط ميان آنان و اعمال كنترل مناسب بر اين روابط مربوط ميشود، ميتوان و بايد از تكنولوژيهاي بومي (و يا ديني، بسته به موقعيّت نظامهاي ارزشي) بهره گرفت.” از همين رو ايشان سخن گفتن از يك مدل مديريت جوامع اسلامي تحت عنوان “دموكراسي اسلامي” را معنادار ميداند و معتقد است اين مدل ميتواند (به شرط كار آمدي) در جهت پيشرفت جامعه اسلامي و شكوفايي ظرفيتها، نقش مؤثري ايفا كند.280
ايشان در خصوص تكنولوژي متأثر از نظام ارزشي، اينگونه مثال ميزند:
“در برخي از شهرستانهاي ايران، مثلاً سنندج، بر روي درهاي چوبي خانههاي قديمي دو نوع كوبه به چشم ميخورد: يك نوع مفتول شكل و به صورت يك مستطيل دراز و ديگري به صورت يك حلقه (يا سه چهارم يك حلقه). صدايي كه از اولي بر ميخيزد، بم است و صداي دومي زير. اهل خانه با شنيدن اين دو صداي متفاوت، در مييابند كه مراجعه كننده مرد است يا زن و بر همين اساس كسي كه براي بازكردن در ميرود، به تناسب صدا گزين ميشود. اين نوع تكنولوژي صرفا ميتواند در فرهنگي كه
