
و ارسطو و رواقيون نباشد. درباره اين دغدغه ايشان اشاره شد، اگر اين مطلب درباره علم ديني هم گفته شود، در پاسخ ميتوان گفت اولاً: اصل اين ادّعا كه در آميختن فلسفه و كلام مانع رشد هر دو شد، محلّ تأمل است و ثانياً به فرض، اين ادّعا را بپذيريم، مقوله علم ديني قابل قياس به فلسفه اسلامي نيست. درباره فلسفه و كلام به بيان آقاي ملكيان هر طرف پاسدار و در قيد و بند طرف ديگر بوده است و اين تقيّد مانع رشد هر دو گرديده است، امّا در مقوله علم ديني، دين و متون ديني، به هيچ عنوان در صدد پاس داشتن علوم انساني موجود و دستاوردهاي آنها نيستند بلكه به اذعان خود آقاي ملكيان، روي آوردن به ايده علم ديني به دليل نقصاني بوده كه در علوم انساني موجود مشاهده گرديده است. موافقان مطرح و جدّي علم ديني در صدد آن نيستند، لباسي از دين و متون ديني بر قامت علوم انساني موجود بدوزند و يا آنكه علوم انساني موجود را از فيلتر دين و متون ديني بگذرانند بلكه با توجه به كليات، اصول و گزارههايي كه درباره انسان در متون ديني موجود است، در پي آنند علوم انساني ديگري توليد كنند.
آقاي ملكيان دغدغه ديگر خود را اين ميداند كه وقتي چيزي را اسلامي ميناميد، نسبت به هرچيز ديگري، نوع ستيزه و دست كم هراس پيدا ميكنيد و اين باعث مقاومت و موضع منفي در مقابل فرآوردهها و دستاوردهاي نمونه غير اسلامي آن علم ميگردد و در نتيجه علوم خودتان رشد نخواهد كرد. به نظر ميرسد دغدغه سوم ايشان مانند دغدغه اول قابل توجه و مفيد است. لازم است اين نگرش در موافقان علم ديني تقويت گردد كه در صورت توليد علوم انساني اسلامي نبايد در برابر همه دستاوردهاي علوم انساني موجود، موضعي منفي گرفت بلكه وجود رقيبي مانند علوم انساني موجود و نظر داشتن عالمانه به آن، قطعاً باعث پويايي و پيشرفت علوم انساني اسلامي خواهد بود و البته روشن است كه رفع ستيزه جويي و هراسي كه آقاي ملكيان از آن سخن ميگويند تنها بر اين نيست كه پروژه و ايده مهم علم ديني كه بر خاسته از نياز جامعه اسلامي است، تعطيل گردد.
و) مباحث و انتقادات آقاي ملكيان درباره علم ديني، طوري نيست كه اين ايده را با چالش و معضلي جدّي مواجه كند بلكه برخي زواياي پنهان آن را در معرض ديد موافقان و مدافعان قرار ميدهد كه لازم است مفيد و مغتنم شمرده شود. به نظر ميرسد انتقادهاي آقاي ملكيان نسبت به انتقادهاي دكتر سروش از دقّت و ثمربخشي بيشتري برخوردار است. از جمله نكات مهم در انتقادهاي ايشان، توجّه دادن موافقان به پيش فرضها و مقدّمات انديشه علم ديني است. در قسمت مطلوبيّت علم ديني، دغدغههاي مهمّي از ايشان مطرح شد كه شايسته است مورد توجّه و عنايت موافقان علم ديني قرار گيرد.
در كنار دقّت نظر و مشي تحليلي آقاي ملكيان بايد از روحيه علمي و انصاف ايشان ياد كرد. ايشان با اينكه انتقادهاي متعدّدي بر ايده توليد علم ديني وارد ميكنند در عين حال ابراز ميدارند “صرف عدم موفقيّت برخي از كوششهايي كه در جهت ديني سازي و اسلامي سازي علوم و معارف بشري انجام گرفته است، دالّ بر عدم امكان تأسيس علم ديني و اسلامي نيست؛ زيرا صرف عدم وقوع يك امر دلالت بر عدم امكان آن نميكند.”
فصل چهارم:
گزارش و سنجش ديدگاه دكتر علي پايا
مقدمه
آقاي دكتر علي پايا250در مقاله “ملاحظاتي نقّادانه درباره دو مفهوم علم ديني و علم بومي”251به نقد برخي قرائتهاي علم ديني در ايران ميپردازند. ايشان در اين مقاله به صراحت، علم ديني را ناممكن و آن را مفهومي ناسازگار معرفي ميكنند و در عوض از امكان فناوري ديني و بومي سخن ميگويند. نوشته ديگري از ايشان با عنوان “نقدي بر مفهوم علم ديني”252 منتشر گرديده كه دقيقاً خلاصه مقاله مذكور است و مطلب جديدي در آن مشاهده نميشود.
دكتر پايا در چكيده مقاله مذكور، آن را متشكل از سه بخش اصلي معرفي ميكند. به گفته خود او “در بخش نخست … توضيح داده ميشود كه بر خلاف نظر پوزيتويستها، اولاً همه علوم به فيزيك و رياضي قابل تحويل نيستند و ثانياً علم و فناوري از سنخ واحدي به شمار نميآيند؛ و بر خلاف نظر هرمنيوتيستها، اولاً علوم انساني و اجتماعي تافتهاي به كلي جدا بافته از علوم فيزيكي و زيستي نيستند و ثانياً فناوري بر خلاف علم، فاقد ذات وجوهر (در اصطلاح فلسفي) است.”253 در نوشته “نقدي بر مفهوم علم ديني” اين بخش از مقاله، گويا به دليل آنكه عمدتاً به طرح برخي مباحث فلسفه علم ميپردازد و ارتباط مستقيمي با بحث علم ديني ندارد، حذف گرديده است.
دكتر پايا در بخش دوم مقاله به توضيح اين نکته مي پردازد “كه علم و فناوري به رغم ارتباط بسيار نزديكي كه با يكديگر دارند، از جهات مهمّي از هم متمايزند. همين تمايزهاي اساسي منجر به آن ميشود كه محصول تكاپوهاي علمي، واجد خصلت كلّيت و عموميّت باشد، حال آنكه فرآوردههاي تكنولوژيك، رنگ ظرف و زمينههاي محلّي را به خود ميگيرند. به همين منوال،در حالي كه در علوم كوشش ميشود تا از تأثيرات ناشي از نظامهاي ارزشي و يا ايدئولوژيك تا حدّ امكان احتراز شود، در حوزه فناوري، آموزههاي حاصل از ارزشها از اهمّيت بسيار برخوردارند.”254
ايشان در سومين و آخرين بحث مقاله مذكور، بر اين نكته تأكيد مي كنند “كه علوم انساني و اجتماعي داراي خصلتي دوگانهاند: اين علوم از يك سو “علم” محسوب ميشوند و از سوي ديگر “فناوري” به شمار ميآيند. اين خصلت دوگانه موجب ميشود كه امكان عام توليد فناوريهاي انساني – اجتماعياي بومي و حتّي ديني موجود باشد…”255
در اين فصل نيز، طبق مشي اتّخاذ شده در اين نوشتار، مهمترين مباحث و انتقادهاي ايشان درباره علم ديني، در قالب چند عنوان اصلي، گزارش و سنجش ميگردد.
1. تفاوت علم و فناوري
يكي از مباني مهم و تأثيرگذار در مباحث و انتقادهاي دكتر پايا درباره علم ديني كه قويّاً بر نگرش او به اين مقوله سايه افكنده، تعريف او از علم و فناوري و تفكيك اين دو از يكديگر است. او در تعريف علم و فناوري با صراحت و اطمينان از ديدگاه فيلسوفان علم رئاليستِ عقل گرا و نقّاد (به تعبير خودش)256 مانند پوپر- كه ديدگاه و مواضع اين فيلسوفان به وضوح، محور و عمودِ مباحث و انتقادهاي ايشان محسوب ميگردد- دفاع ميكند.
ايشان درباره رابطه ميان علم و تكنولوژي مينويسد:
“در سالهاي اخير رابطه ميان علم و تكنولوژي چنان نزديك و در همتنيده شده كه تفكيك قلمرو هريك به صورت عملي، بسيار دشوار و شايد در مواردي ناممكن شود. با اين حال، در قلمرو بحثهاي نظري ضرورت دارد به منظور بالا بردن دقت ارزيابيها، حوزه اين دو محصول نبوغ و استعداد آدمي به شيوه تحليلي از هم تفكيك شود.”257
او در ادامه به تفصيل، وجوه متعدّد تفاوت علم و تكنولوژي را بيان ميكند كه مهمترين آنها گزارش ميگردد.
الف) دكتر پايا اولين وجه تفاوت علم و تكنولوژي را، تفاوت در اهداف آن دو معرفي كند:
“در حالي كه بنابر مشرب رئاليستها، هدف علوم (از هر سنخ كه باشند، خواه علوم طبيعي، خواه زيستي و خواه انساني و اجتماعي)، شناخت واقعيتي است كه مستقل از آدمي … فرض ميشود، هدف تكنولوژيها از هر سنخ كه باشند (خواه فناوريهايي كه با مهندسي و علوم طبيعي مرتبط است، خواه فناوريهاي زيستي و خواه فناوريهاي اجتماعي) اساساً كسب شناخت و معرفت نيست بلكه رفع نيازهاي عمدتاً غيرمعرفتي انسانها است؛ تكنولوژيها ابزارهايي هستند براي رفع حاجات عملي آدميان. به اين منظور اين ابزارها بايد آدمي براي پيش بيني و كنترل امور توانا سازند.”258
ب) ايشان تفاوت ديگر علم و تكنولوژي را در اين ويژگي مهم ميداند كه “علم، خواه طبيعي، خواه زيستي و خواه انساني و اجتماعي چيزي نيست جز مجموعهاي از حدسها و فرضهاي تقويت شده259 براي فهم جنبههايي از واقعيت كه به زعم پژوهشگران در قلمروهايي جاي دارند كه با مرزهايي كه به آن اشاره شد … از يكديگر جدا ميشوند”260 و به عبارت ديگر علم و معرفت “مجموعهاي از حدسها و فرضها است كه در قالب گزارهها بيان ميشود و ميتوان براي آن اقامه دليل كرد.”261
نكته مهمي كه دكتر پايا به تبع فيلسوفان رئاليستِ عقلگرا و نقّاد بر آن تأكيد ميكند و معتقد است فلاسفه مسلمان از ديرباز بر آن تأكيد داشتهاند، آن است كه “شناخت و علم صرفاً به كلّيات تعلق ميگيرد.”262 به باور او “هيچ يك از فناوريها (حتّي آنها كه در خدمت رفع نيازهاي نظري و معرفتي بشر قرار ميگيرند) واجد چنين ويژگياي نيستند.”263
ج) دكتر پايا تفاوت اساسي ديگر علم و تكنولوژي را متفاوت بودن معيار ارزيابي آنها ميداند. به عقيده او در علم “معيار قابل قبول بودن، انطباقهاي علمي با واقعيتي است كه علي الفرض از آن خبر ميدهند، در حالي كه در دومي، معيار قابليّت پذيرش، كارآمدي ماشين مورد نظر براي رفع حاجتي است كه به واسطه آن، ماشين مورد اشاره خلق شده است. معيار نخست يك معيار معناشناسانه (سمانتيك) است، در حالي كه معيار دوم، يك معيار عملگرايانه (پراگماتيك).”264
ايشان ميافزايد: “همين تفاوت منجر به ظهور تفاوت ديگري در مورد علم و فناوري شده و آن، تفاوت در معيارهاي مربوط به اندازهگيري ميزان “پيشرفت” در هريك از اين دو حوزه است. در حالي كه معيار اصلي پيشرفت در علم “نزديك شدن به روايتي حقيقتي از واقعيّت” است، در فناوري معيار اصليِ پيشرفت “موفقيّت در حل مسائل عملي” است.”265
د) ايشان تفاوت مهم ديگري علم و فناوري را كه غالباً مورد غفلت قرار ميگيرد، آن ميداند كه “فناوري در مقام يك بر ساخته كه براي رفع نيازها به وجود آمده، فاقد ذات و ماهيت است و تنها داراي كاركرد (يا انواع كاركردها) است. امّا گزارههاي علمي در مقام فرضهايي كه براي درك واقعيتي كه مستقل از فاعل شناسا فرض ميشود، برساخته شدهاند، ميتوانند ذات و گوهر هستارهايي را كه هدف، شناسايي آنها است و مخلوق آدمي به شمار نميآيند، به نحو حدس و فرضي براي پژوهشگر ارائه دهند.”266 او براي روشنتر شدن مطلب اينگونه مثال ميزند که شناخت ذات الكترون از امور مطلوب دانشمندان است. ذاتي كه مستقل از آدمي و منشأ تواناييها و نيروهاييست كه در آن موجود است. امّا ماشينهاي ساخته بشر، از آنجا كه تمام قطعات آنهاي بوسيله خود او طراحي و تعبيه شده، واجد ذاتي كه پوشيده از سازنده باشند، نيستند. توان و قدرتي نيز كه در آنها وجود دارد، محصول چگونگي كنار هم قرار گرفتن اجزاست.267
ه) ايشان تفاوت ديگر علم و فناوري را در آن ميداند كه “در حالي كه گزارههاي علمي، به فرض صادق بودن، كلّي و عاماند و به محض احراز مقدم، تالي آنها برقرار ميشود، فناوريها و ماشينها كاملاً به ظرف و زمينهها حسّاسند و نميتوان هيچ دستگاهي را كه براي يك ظرف و زمينه خاص ساخته شده بدون انجام تنظيمات مناسب، در ظرف و زمينه ديگري مورد استفاده قرار داد.”268 او به عنوان مثال از اتومبيل بنزي كه براي شرائط آب و هوايي آلمان ساخته شده نام مي برد كه اگر بخواهد در تهران مورد استفاده قرار گيرد، بايد براي شرائط جديد تنظيم شود.
و) دكتر پايا يكي از مهمترين تفاوتهاي ميان علم و فناوري را به مسأله ارزشها راجع ميداند.
به عقيده ايشان “هر نوع برساخته آدمي كه به نيّت رفع نيازي ابداع شود و يا به كار گرفته شود، خواه ناخواه حامل ارزشهايي است كه سازنده و ابداع كننده و يا بهرهگيرندهي هوشمند با خود به همراه دارد… امّا در مورد علم … ارزيابي گزارههاي علمي فارغ از خواست و جنبههاي ارزشي و باورها و خيالات و آرزوهاي اشخاص است … به اين ترتيب، مستقل از آنكه چه درصدي از جنبههاي ارزشي يا تعصبّات فكري يا معرفتهاي پيشيني يا تجربههاي شخصي فرد در شكل دادن به باورهايش نقش داشته، از آنجا كه واقعيت، داور نهايي است، همه اين جنبههاي ذهني و فردي و ارزشي و فرهنگي و تاريخي و … اگر و فقط اگر در مسير صحيح شناخت امور واقع مددرسان بودند، مورد تقويت تجربي قرار ميگيرند و الاّ تيغ تيز واقعيت آنها را مورد نقّادي قرار ميدهد.”269
نقد و سنجش
درباره تعريف علم كه در بند (ب) گزارش گرديد، دكتر پايا قويّاً از
