
رفتار و کنشی اجتماعی است که از طریق فرایندهای اجتماعی، تولید، بازتولید و فراگرفته میشود (جیل و زیگلر، 1992).
باندورا با نقد رفتارگرایی افراطی اسکینر بر این باور تاکید دارد که عوامل رفتاری، ادراکی و محیطی در تعامل با یکدیگر شکلدهنده شخصیت افراد هستند. به عبارت دیگر، رفتار، عوامل فردی و نیروهای اجتماعی جملگی بر یکدیگر تأثیر گذاشته و از هم تأثیر میپذیرند. باندورا، بر خلاف اسکینر و سایر رفتارگرایان که تقریبا به طور کامل به یادگیری از طریق تجربه مستقیم توجه داشتند، تأکید ویژهای بر نقش یادگیری مشاهدهای در آشنایی با رفتار میکند. در واقع، متمایزترین جنبه نظریه باندورا این است که به باور وی بیشتر رفتارهای انسانی از طریق مشاهده یا الگوهای مثالی آموخته میشوند (جیل و زیگلر، 1992).
رهیافت یادگیری اجتماعی بر این موضوع تأکید دارد که چگونه وضعیتهای اجتماعی و محیطی به افراد میآموزند تا پرخاشگرایانه رفتار کنند. در این رهیافت، پرخاشجویی و پرخاشگری به مثابه رفتارهایی اجتنابناپذیر تلقّی نمیشوند، بلکه به عنوان رفتارهایی در نظر گرفته میشوند که بر اساس پاداشها و تنبیهات مستقیمی که افراد به طور مستقیم تجربه میکنند توجه دارد، بلکه افزون بر آن پاداشها و تنبیهاتی که الگوهای نقش- افرادی که راهنمای عمل رفتار قرار میگیرند به سبب رفتار پرخاشگرایانهشان دریافت میدارند، توجه دارد. بر این اساس، افراد به مشاهده و تأمل در رفتار الگوها و پیامدهای رفتار آنها میپردازند؛ اگر این پیامدها مثبت باشد، رفتار مذکور در وضعیتهای مشابه از طرف مشاهدهکننده مورد تقلید قرار میگیرد (فلدمن، 1993).
باندورا علیرغم اذعان به وجود ساز و کارهای فیزیولوژیکی در بروز پرخاشگری و خشونت، به شدت فرضیات دو تئوری رفتار غریزی و ناکامی-پرخاشگری را مورد انتقاد قرار میدهد. وی با بیمعنا تلقّی کردن مفروضات دو تئوی مذکور، دو فرضیه زیر را مطرح میکند: 1)پرخاشگری تنها یکی از چند واکنش احتمالی در قبال تجربه ناکامی ناخواسته است. 2)پرخاشگری واکنشی غیر غریزی است و در نتیجه تأثیر پیامدهای پیشبینیپذیر رفتار قرار دارد (اتکیسون و دیگران، 1993).
تفکرات خشم برانگیز و انواع خطاهای شناختی
1. تعمیم مبالغه آمیز
تعمیم به ایدهای اطلاق میشود که کاربردی فراگیر دارد. در زندگی روزمره همهی انسانها، موقعیتهای بسیاری پیش میآیند. اگر ما مجبور به برخورد با هر موقعیتی بودیم و مسائل را به تنهایی ارزیابی میکردیم، کلافه میشدیم. به همین دلیل است که مسائل تعمیم داده میشوند. تحت تأثیر این خطای شناختی زندگی محدودتر میشود. تعمیم مبالغه آمیز اغلب با مطلق گرایی همراه است. تو گویی، قانون بی چون و چرا وجود دارد که امکان خوشبخت شدن ما را محدود میکند. کسانی که عادت به تعمیم مبالغه آمیز دارند، اغلب از کلماتی مانند: همه، هرگز، همیشه، هیچ و باید استفاده میکنند (رونالد و همکاران، 1385).
2. بر چسب زدن
بر چسب زدن نوعی از تعمیم مبالغه آمیز است که در آن، عبارات خلاصه شده و منفی، مانند «خنگ»، «کودن»، «بیعرضه» و مانند آنها، برای توصیف خود و دیگران به کار میروند. برچسب زدن اغلب نتیجهی درونی کردن برچسبی است که پدر مادر یا سایر بزرگترها، خواهران و برادران و یا بچههای دیگر، قبلا از آن برای توصیف شما استفاده میکردند. وقتی بزرگ شدید، این برچسب را برای خود برگزیدید؛به طوری که به آن عادت کردید. این برچسب به یک عادت اتوماتیک تبدیل شد تا هر آینه عیب و ایرادی در خود دیدید، از آن بر علیه خویش استفاده کنید. برچسب زدن در ضمن میتواند، به گونهای بزرگ نمایی باشد. بدین گونه وقتی رانندهی دیگر را «ابله، پرور و از خود راضی» معرفی میکنید، نه تنها اقدامی مبالغه آمیز کردهاید، بلکه تهدید ناشی از رفتار او را در ابعادی بزرگ و غیر واقعی در نظر گرفتهاید (رونالد و همکاران، 1385).
3. اندیشههای بایددار
در این خطای شناختی از قوانین بیانعطافی دربارهی رفتار خود و دیگران استفاده میشود. در این ارتباط، همهی قوانین درست و بلا منازع هستند. هر انحرافی از ارزشها یا معیارهای مورد نظر ما، بد و ناخوشایند است. در نتیجه، اغلب در موضوع داوری یا عیبیابی قرار میگیریم. از این که دیگران درست رفتار نمیکنند، احساس ناراحتی میکنیم و از درست نیندیشیدنشان دلگیر میشویم. این نوع اندیشه به شکل جملات منفی با مفهوم «نمیتوانم» بیان میشود. برای مثال، جملهی «باید همیشه مؤدب باشم»، معمولا به شکل «نمیتوانم به دیگران لطمه بزنم» بیان میشود که در جای مناسب، روش برخورد با این نوع اندیشه بیان خواهد شد (صادقی، 1381).
4. پرسشهایی با استفهام چرا
پرسشهایی که با چرا مطرح میشوند، در حقیقت نوعی اندیشهی باید دار هستند. چرا این اتفاق میافتد؟چرا من این گونه هستم؟چرا این کار را انجام دادم؟بهترین راه برای مقابله با این «چراها»، پاسخ دادن به آنهاست که در جای مناسب به همراه مثالهای مناسب، شیوهی برخورد با آنها نیز شرح داده میشود (صادقی، 1381).
5. تفکر قطبی شده یا اندیشهی همه یا هیچ
در تفکر قطبی، همه چیز در نهایت خود در نظر گرفته میشود و جایی برای حد اعتدال باقی نمیماند. اشخاص و اشیا، خوب یا بد و عالی یا وحشتناک هستند. به عبارت دیگر، در این نوع تفکر، همهی امور حالت سیاه یا سفید دارند. بزرگترین خطر در تفکر قطبی، تأثیر آن بر قضاوت دربارهی خویشتن است. اگر عالی یا فوقالعاده نباشید، در این صورت شکست خورده و ناتوان هستید و جایی برای نه خوب و نه بد باقی نمیماند (رونالد و همکاران، 1385).
6. بزرگ نمایی و کوچک نمایی
بزرگ نمایی که گاه به آن «فاجعه آمیز دیدن امور» نیز میگویند، بیان مبالغه آمیز یک مسألهی ساده و جرئی و دادن ابعاد بسیار جدی به آن است. از ویژگیهای آن، استفاده از چنین عباراتی است: «چه قدر وحشتناک است، به راستی که چهقدر بد شد، نمیتوانم آن را تحمل کنم و. . . » مثال: کوچک نمایی نقطهی مقابل بزرگ نمایی است. زمانی بروز میکند که اهمیت کاری را دست کم میگیرید، یا آن را به حداقل میرسانید. برای مثال، شما توانایی کاری خود را حداقل، توانایی و کارایی هم کلاسیها و دوستانتان را حداکثر در نظر میگیرید؛ حتی وقتی که دیگران شما را دانشآموز خوبی در نظر میگیرند. در واقع در کوچک نمایی، فرد موفقیتهای خود را دست کم میگیرد و به تواناییهایش بها نمیدهد (صادقی، 1381).
7. ذهن خوانی
کسی که از این تفکر غیر منطقی استفاده میکند، دربارهی نظر و طرز فکر دیگران قضاوت شتابزده دارد و دربارهی واکنش دیگران نسبت به حوادث، به فرضیه سازی دست میزند؛ برای مثال: به این دلیل با من این طور رفتار کرد که حسود است. او به خاطر درسخوان بودنت، با تو صحبت میکند. در حالی که این فرضیهها اغلب آزمون نشده، مبهم و بیدلیل هستند. ذهن خوآنها به سرعت نتیجه میگیرند و فرضشان این است که نتیجهگیری آنها کاملاً درست است. اما هرگز بر آن نمیشوند که درست بودن آن را در مورد دیگران تحقیق کنند (رونالد و همکاران، 1385).
انواع پرخاشگری:
پرخاشگری را میتوان به صورت شکل و محتوی به قرار زیر تقسیم و تشریح نمود:
الف-پرخاشگری از نظر مشکل:
الف-1- پرخاشگری مستقیم: در این وضعیت فرد پرخاشگر از طریق اعمال خشونت همراه با بیرحمی و با مجروح کردن و از بین بردن فرد، یا افراد، پرخاشگری خود را بروز میدهد و ممکن است تکرار آن برای اجتماع خطرات جدید را بوجود آورد. از جمله قساوت قلب و بیعاطفگی و عدم احساسات برانگیزنده و عدم احساس درد و ناراحتی، توسط خود فرد عامل (شریعتی رودسری، 1376).
الف-2- پرخاشگری غیر مستقیم: در چنین مواردی کمتر رنگ و بوی خشونت و زد و خورد دیده میشود و فرد پرخاشگر بیشتر تلاش میکند از طریق لجبازی، منفیکاری، ترشرویی و مانعتراشی به ابراز رفتارهای پرخاشگرانه خود بپردازد. معمولا اینگونه افراد متوجه پیامد کارهای خویش بوده و گاهی نیز از عملکرد خود احساس پشیمانی نموده و به خود ملامتگری نیز میپردازند. سطح هشیاری این افراد با افراد گروه پیشین نیز فرق میکند (شریعتی رودسری، 1376).
ب- پرخاشگری از نظر محتوی:
ب-1- پرخاشگری خصمانه کلامی: اینگونه پرخاشگران بیشتر به فحاشی و با استفاده از کلمات و عباراتی که بار منفی و خشونتآمیز دارد دست میزنند و ممکن است پس از پرخاشگری کلامی تخلیه شده و یا برعکس به اذیت و آزار رسانیدن به افراد و اموال نیز منجر گردد (شریعتی رودسری، 1376).
ب-2- پرخاشگری وسیلهای (بدنی): در این گونه موارد فرد پرخاشگر ضمن استفاده از کلام خشونتآمیز به ابزار و وسایل در دسترس متوسل شده، از این طریق به ایجاد ضرب و جرح میپردازد. افراد پرخاشگری که معمولا از وسایل برنده و کشنده استفاده مینمایند دارای بار عاطفی منفی نسبت به دیگران بوده و در ضمن نسبت به خود نیز احساسات دوگانه دارند و ممکن است در راه نیل به اهداف خویش به خود نیز صدمات جدی وارد نمایند (شریعتی رودسری، 1376).
ج- پرخاشگری و نوع تربیت اجتماعی:
ج-1- پرخاشگری تربیت شده اجتماعی: اینگونه افراد درحالیکه از نظر کلامی و وسیلهای به پرخاشگری میپردازند، در عین حال در اجتماع افرادی هستند که میتوانند از طریق راهنمایی و هدایت دیگران به کنترل رفتار دست پیدا کنند و اصطلاحا درمانپذیری آنان زودتر محقق میگردد (شریعتی رودسری، 1376).
ج-2- پرخاشگری تربیت نشده اجتماعی: این افراد ضمن انجام تکراری رفتارهای پرخاشگرانه در مقابل افراد و قانون از وضعیت تربیت شده مناسبی بهره نمیبرند و ممکن است رفتارهای آنان موجب بر هم خوردن نظم اجتماعی گردد. این افراد معمولا با مراجع قانونی دچار دردسر و درگیری میشوند. روانشناسان در تحلیل رفتار این دسته از افراد میگویند: «اینگونه پرخاشگری میتواند معلول هر موقعیت ناخوشایند یا ملالانگیز از قبیل درد، دلتنگی و غیره باشد. مهمترین عامل در ایجاد اینگونه پرخاشگری از میان همه موقعیتهای ملال انگیز ناکامی است. اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش میدهد (کریمی، 1375).
ج-3- پرخاشگری تربیت شده اجتماعی بدون خشونت: از مشخصههای بارز این افراد ممکن است دعوا بین همسالان و همکلاسیها باشد که ضمن آزار و اذیت رساندن همدیگر بعد از مدت کوتاهی آشتی نموده و میتوانند دوستیهای خود را ادامه دهند. مطالعاتی که در زمینه پرورش کودکان به عمل آمده حاکی از این است والدین که برای متوقف ساختن پرخاشگری کودکان خود تنبیه سخت به کار میبرند، دارای کودکانی هستند که با این که در خانه خیلی پرخاشگر نیستند، در مدرسه و در موقع بازی در خارج از خانه پرخاشگری زیادی ابراز میدارند (کریمی، 1375).
ج-4- پرخاشگری تربیت نشده اجتماعی همراه با خشونت: نگرشها و الگوهای رفتاری که کودکان در جریان رشد خود فرا میگیرند شبیه نگرشها و الگوهای رفتاری است که در والدین آنها دیده میشود. گاهی شباهت بین فرزند و پدر و مادر از لحاظ ویژگیهایی مانند راه رفتن، اطوارها و زیروبم صدا بسیار چشمگیر است. از این نظر است که میگوییم کودک با پدر و مادرش همانندسازی میکند (برکویتز، 1986).
مغز و پرخاشگری
به نظر نمیرسد که پرخاشگری جزء غریزی طبیعت انسان باشد و نیز به نظر نمیرسد که عناصر ژنتیکی به تنهائی آنرا باعث شوند، ما نمیتوانیم مغز را که مرکز کنترل پرخاشگری است مستقیما مطالعه کنیم. مغز رفتارهای پیچیده ما را کنترل و هدایت میکند. آیا در مغز جائی مخصوص پرخاشگری وجود دارد؟ اگر چنین مرکزی در مغز باشد، باید انتظار داشت که هرچند وقت یکبار انسان دست به پرخاشگری زند و چیزی نتواند مانع بروز آن شود جز در مواقعی که آن بخش از مغز به کمک جراحی برداشته شود. وجود چنین مرکزی مورد قبول عده زیادی است. متأسفانه چنین افرادی علل
