
ث در علوم به مسائل بنيادي كشانده ميشود، تصميم گيري در محدوده خود علم، مشكل و گاهي غير ممكن است و لذا دانشمندان با توجّه به سوابق ذهنيشان سراغ مفروضات فلسفي مختلفي ميروند.”22
ايشان تذكر ميدهد مقصود او از علم ديني آن نيست كه آزمايشگاه و نظريههاي فيزيكي كنار گذاشته شود و اين نيست كه فرمولهاي فيزيك و شيمي يا كشفيات زيست شناسي را از قرآن و سنّت استخراج كنيم بلكه مقصود ايشان از علم ديني “قرار دادن كلّيت قضايا در يك متن متافيزيكي ديني است.”23
دكتر گلشني در حيطه جهتگيري و كاربرد علم معتقد است اگر “كار علمي در پرتو جهانبيني الهي انجام شود، نتيجهاش در جهت تأمين نيازهاي مادّي و معنوي بشر خواهد بود ولي اگر در پرتو جهان بيني سكولار انجام شود، تضميني بر مخرّب نبودن آن نخواهد بود.”24
بنابراين به نظر ميرسد دو عنصر اساسي در ديدگاه دكتر گلشني، مقوّم علم اسلامي و ديني دانسته شده است؛ يكي آنكه از مباني متافيزيكي ديني تغذيه كند و در چهارچوب جهان بيني اسلامي ديده شود و ديگر آنكه نيازهاي مشروع فردي و اجتماعي جامعه اسلامي را بر طرف نمايد.
ب) الهام گرفتن از مضامين متافيزيكي ديني در ارائه فرضيه و پايبندي به روش تجربي (دكتر خسرو باقري)
به نظر ميرسد دكتر خسرو باقري يكي ديگر از موافقان علم ديني، منسجمترين بحث درباره علم ديني را ارائه كرده است. ايشان در كتاب مهم خود، هويّت علم ديني به صراحت مقصود از علم را در تعبير “علم ديني” علوم تجربي ميداند و اين تعبير را ناظر به روابط محتملي ميداند كه دانشمندان، ميان شاخههايي از علوم تجربي و دين بر قرار ميكنند.25 دكتر باقري بحث خود درباره علم ديني را عام و فراگير ميداند كه محدود به علوم تجربي انساني نيست و علوم طبيعي را نيز دربر ميگيرد. در جنبه ديني بودن نيز ايشان نگاه خود را مقيّد به اسلامي نميكند امّا از باب مصداق، بيشتر بر شواهد مربوط به علوم انساني تأكيد ميكند و از جنبه ديني به طور عمده دين اسلام را مورد توجّه قرار ميدهد.26
دكتر باقري پس از بحثهاي مفصّل و مبسوط درباره هويّت علم و دين و نيز ذكر رويكردهاي عمده در باب علم ديني و نقد آنها، تلقي خود از علم ديني را اينگونه گزارش ميكند:
“با توجّه به نفوذ عميق پشتوانه متافيزيكي در مرحلههاي مختلف بسط و گسترش يك نظريه علمي، ميتوان نظريه علمي را به نحوي با مسمّا، به پشتوانه متافيزيكي آن منتسب دانست. در صورتي كه انديشههاي اسلامي بتوانند چنين نفوذ عميقي را در جريان تكوين رشته يا رشتههايي از علوم انساني عهدهدار شوند، به سبب همين نفوذ محتوايي، ميتوان آن را به صفت اسلامي منتسب ساخت و از علوم انساني اسلامي سخن گفت.”27
به عقيده ايشان پس از آنكه با الهام از پيش فرضهاي متافيزيكي ديني، فرضيههايي در مورد مسائل رواني يا اجتماعي صورت پذيرفت، براي اثبات علمي بودن، اين فرضيهها بايد از فيلتر آزمون تجربي بگذرند. پس از اين مرحله ميتوان از يافتههاي علمي (تجربي) سخن گفت.28
ايشان ابراز ميدارد: “اين يافتهها علمياند، زيرا از بوته تجربه بيرون آمدهاند؛ دينياند، زيرا رنگ تعلّق به پيش فرض ديني دارند؛ از ساختاري همگن و يكپارچه برخوردارند؛ زيرا فرضيهها در پرتو پيش فرضي معيّن و به تناسب و اقتضاي آن پيش فرض تحوّل يافتهاند.”29
دكتر باقري اين اتهام را كه با اين شيوه، دين به آزمون و تجربه گرفته ميشود، اينگونه پاسخ ميدهد كه فرضيههاي ما كه ملهم از ايدههاي دينياند، به آزمون گرفته ميشود نه ايدههاي ديني.30
ايشان براي روشنتر شدن تلقي خود از علم ديني و فرايند تكوين آن اينگونه توضيح ميدهد:
“هرگاه مضامين متافيزيكي بتوانند در مراحلي چون گزينش مسأله، انتخاب مفاهيم و الگوهايي براي فهم مسأله، طرح پژوهش (شامل سبك تبيين، فرضيه پردازي و روش تحقيق)، انجام مشاهده، پيش بيني و تفسير، تأثير آفريني خود را آشكار سازند، فرايندي شكل گرفته است كه محصول آن، دانشهايي متناسب با انديشههاي اسلامي خواهد بود.”31
ايشان تفاوت علوم انساني اسلامي، با علوم انساني معاصر را تنها در نوع پشتوانههاي متافيزيكي آنها ميداند و معتقد است فرايند تكوين علوم انساني اسلامي دقيقاً همان فرايندي است كه علوم انساني معاصر، طي آن تكوين يافتهاند.32
دكتر باقري تفاوت علوم انساني اسلامي با علوم انساني معاصر را در نوع پشتوانههاي متافيزيكي آنها، امري غريب و غير قابل پذيرش نميداند و معتقد است تفاوت اين دو “كم و بيش مانند تفاوتي است كه هماكنون ميان نظريههاي رقيب در عرصه علوم انساني وجود دارد؛ همچون نظريههاي رفتارگرايانه، انسان گرايانه و شناخت گرايانه.”33
ج) اتكا به مباني متافيزيكي ديني و بهرهگيري از متون ديني در ساختن فرضيه و نظريه (حسين بستان)
آقاي حسين بستان از جمله موافقان علم ديني هستند كه به استفاده از روش تجربي در توليد علم ديني وفادار ماندهاند. ايشان نيمي از حجم جلد اول كتاب گامي به سوي علم ديني را به تبيين ساختار علم تجربي اختصاص ميدهند و در مقدمه همين كتاب به صراحت ابراز ميدارند كه “بدون داشتن درك صحيحي از هويت و ويژگيهاي علوم تجربي نميتوان از انديشه علم ديني به درستي دفاع كرد.”34
ايشان با توجه به تمايزي كه بين دو سطح تجربي و فراتجربي علم ديني در نظر ميگيرند و نيز تفاوتهايي كه بين رشتههاي علمي گوناگون از نظر ميزان تأثير پذيري از آموزههاي ديني وجود دارد، سه تعريف از علم ديني ارائه ميدهند:
“تعريف يكم: علم ديني – با تأكيد بر نمونه متعارف علوم طبيعي يعني فيزيك و رشتههاي مشابه آن در سطح تجربي- عبارت است از منظومهاي معرفتي درباره جهان واقع مادي كه ضمن اخذ مباني متافيزيك خود از دين به روش تجربي مستند باشد.”35
بنابر اين تعريف در علوم طبيعي، تكيه زدن بر مباني متافيزيكي اخذ شده از دين، در اتصاف آنها به ديني بودن كفايت ميكند.
“تعريف دوم: علم ديني- با تأكيد بر علوم اجتماعي و برخي علوم طبيعي مانند طبّ و در سطح تجربي- عبارت است از منظومهاي معرفتي درباره جهان واقع مادي كه از نظر مباني متافيزيك و ساختن فرضيهها و نظريهها به دين متكي و از نظر داوري به روش تجربي مستند باشد.”36
طبق اين تعريف براي تحقّق علم ديني در حوزه علوم اجتماعي و نظاير آن، علاوه بر اتكاي مباني متافيزيكي بر دين لازم است دين در مقام گردآوري و ارائه فرضيه و ساختن نظريه نيز مشاركت نمايد و در نهايت اين فرضيهها و نظريهها در مقام داوري بايد تن به آزمون تجربي دهند.
“تعريف سوم: علم ديني – شامل هر دو سطح تجربي و فراتجربي- عبارت است از منظومهاي معرفتي در باره جهان واقع كه به روشهاي معتبر وحياني، تجربي و عقلي مستند باشد.”37
ماحصل ديدگاه ايشان درباره ماهيت علم ديني در حوزه علوم اجتماعي و نظاير آن اينست كه علم ديني سه مؤلّفه اساسي دارد: اول آنكه مباني متافيزيكي آن بر آمده از دين است، دوم آنكه دين در مقام گردآوري و ساختن فرضيهها و نظريهها حضوري جدّي دارد، سوم آنكه فرضيهها و نظريههاي به دست آمده از دين در مقام داوري، بايد تن به آزمون تجربي دهند.
د) اتكا به مباني متافيزيكي الهي، به رسميّت شناختن عقل معتبر و استفاده از متون ديني (آيت الله جوادي آملي)
آيت الله جوادي آملي گرچه كتابي مستقل و منسجم درباره علم ديني تأليف نكردهاند امّا در كتاب منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، به مناسبت ديدگاه خود را درباره اسلامي كردن علوم و دانشگاهها بيان كردهاند. ايشان علوم تجربي موجود را معيوب ميدانند چراكه بر مباني متافيزيكي الحادي و غير ديني تكيه زده است38 و راه حل اسلامي شدن علوم را اينگونه ابراز ميكنند: “داشتن دانشگاه اسلامي منوط به داشتن علوم اسلامي است و اين علم زماني فراهم ميشود كه اوّلاً علم را به حريم هندسه معرفت ديني راه دهيم و چتر دين را بر سر آن بگسترانيم و ثانياً طبيعت را خلقت ببينيم و ميان طبيعت شناسي و الهيّات وفاق و آشتي برقرار كنيم و از سير افقي فقط در مسير علم دست برداريم و هرگونه فكر ناب، انديشه سَرَه و عقل صرف و رهاورد علم صائب را موهبت الهي بدانيم كه به انسان عطا كرده است.”39
بنابراين ايشان از دو مقوّم اساسي در علم ديني و اسلامي سخن ميگويند؛ يكي آنكه علم صائب، منبع معرفت دين و محصول آن ديني و اسلامي است و ديگر آنكه مباني متافيزيكي علوم اسلامي، الهي و متّخذ از دين است.
ايشان درباره مؤلّفه اول در اين كتاب به طور مفصّل به بحث پرداختهاند و ماحصل آن بحثها اين است كه عقل معتبر در معناي گستردهاش40 (عقل تجربي، عقل نيمه تجريدي، عقل تجريدي و عقل ناب) مانند نقل معتبر، منبع دين و محصول آن قطعاً ديني و اسلامي است.41
ايشان تصريح ميكنند:
“علم فيزيك در شرايطي كه مفيد يقين يا طمأنينه عقلائيه است و در مرز فرضيه و وهم و گمان به سر نميبرد، يقيناً اسلامي است، هر چند شخص فيزيكدان، ملحد و يا شاكّ باشد.”42
در ادامه ايشان دوباره تأكيد ميكنند:
“ما هرگز فيزيك و شيمي غير اسلامي نداريم، علم اگر علم است، نميتواند غير اسلامي باشد؛ زيرا علم صائب تفسير خلقت و فعل الهي است و تبيين كار خدا حتماً اسلامي است، گرچه فهمنده اين حقيقت را درنيابد و خلقت خدا را طبيعت بپندارد.”43
به نظر ميرسد بين اين مطلب كه علم اگر مفيد يقين و اطمينان عقلايي باشد، اسلامي و ديني است با اين مطلب كه علوم تجربي موجود معيوبند چرا كه از مباني متافيزيكي الحادي و غير ديني تغذيه ميكنند،44 سازگاري وجود ندارد. اگر علوم تجربي موجود به دليل تكيه زدن بر مباني متافيزيكي غير الهي معيوبند، مفيد يقين و اطمينان عقلايي بودن آنها موجب اتصاف آنها به اسلامي و ديني بودن نميگردد. مشكل علوم تجربي موجود اگر مباني متافيزيكي آنهاست، پس يقيني بودن و افاده اطمينان عقلايي، مشكل آنها را بر طرف نميكند.
به نظر ميرسد آن علمي كه به تعبير ايشان اسلامي و ديني است و نميتواند غير اسلامي باشد، علم در مقام ثبوت و نفس الأمر است نه علوم موجود در عالم اثبات و تحقق خارجي و تاريخي. علوم خارجي موجود اگر تكيه بر مباني متافيزيكي غير الهي زده باشند، به فرض مفيد يقين و اطمينان عقلايي هم باشند، باز اسلامي و ديني نيستند. ممكن است در اينجا تفكيكي ميان علوم طبيعي و علوم انساني قائل شد و ادّعا كرد مباني متافيزيكي غير الهي بر علوم طبيعي تأثيري ندارند و يا تأثير آنها بسيار ناچيز است كه در اين صورت محصول اين علوم طبيعي اگر مفيد يقين يا اطمينان عقلايي باشد، طبق نظر آيت الله جوادي آملي، تفسير خلقت و فعل الهي و در نتيجه اسلامي خواهد بود.
ايشان در توضيح ديدگاه خود درباره علم اسلامي ميافزايند:
“نبايد تصوّر كرد علم اسلامي يعني فيزيك و شيمي اسلامي تافتهاي جدا بافته از علوم طبيعي رايج است … حقيقت آن است كه اسلامي كردن علوم به معناي رفع عيب و نقص حاكم بر علوم تجربي رايج است … نه آنكه اساس علوم رايج را ويران كرده و محتواي كاملاً جديدي را در شاخههاي مختلف علوم انتظار بكشيم.”45
نكتهاي كه در اينجا به ذهن ميرسد آن است كه اگر عيب و نقص عمده علوم تجربي موجود، مباني متافيزيكي الحادي آن باشد46 چگونه و به چه روشي ميتوان اين نقص را بر طرف كرد؟ آيا اين مباني در تار و پود مسائل علم و نظريهها رسوخ نكرده است و صرفاً با تغيير نگاه عالمان آن علم به جهان و طبيعت اين نقيصه بر طرف ميگردد؟
آخرين نكتهاي كه درباره ديدگاه آيت الله جوادي آملي درباره علم ديني لازم است ذكر شود آن است كه ايشان سهم مهمّي براي منابع نقلي در ساحت علوم قائلند. ايشان در اين خصوص ابزار ميكنند:
“نبايد گمان برد منابع نقلي دين، هيچ سهمي در ساحت علوم ندارند … كساني كه چنين ميانديشند از اين نكته غافلند كه در حوزه علوم نقلي نيز چنين نيست كه تفصيل مسائل نقلي به وضوح و روشني بيان شده باشد … سخن از لزوم اجتهاد و استنباط و تفريع فروع از اصول است … اگر همانطور كه فقهاي عظام در اين دست روايات فقهي و اصولي تأمل ميكنند، عالمان علوم طبيعي نيز در مورد آيات و روايات كيهان شناختي و مربوط به طبيعت تأمّل كنند،
