
ر ادامه اسلامهراسی و با ظهور انقلاب اسلامی ایران شکل دیگری به خود گرفته. شیعههراسی و زمینهها و عوامل آن و تعارضات بین شیعه و سنی و همچنین تعارضات سیاسی منطقه پرداخته شده است.
1-10-5- فصل پنجم: در این فصل به عنوان فصل آخر به بررسی تأثیر تحولات اخیر منطقهی خاورمیانه بر روابط سیاسی و اقتصادی ایران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس پرداخته شده و روابط سیاسی و اقتصادی ایران با تک تک کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با استفاده از آمار مبادلات و واردات و صادرات،تراز تجاری، کمیسیونهای تجاری آنها به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفته.
1-10-6- نتیجه گیری: در آخر نتیجه گیری پژوهش میباشد که ضمن توضیح مختصر در مورد هر فصل به نتیجهای که در آخر هر فصل به دست آمده و در آخر به نتیجه گیری کلی پژوهش میپردازد.
فصل 2:
چهارچوب نظری
مقدمه
یکی از مهمترین دستاوردهای هر رشتهی علمی یا حوزهی مطالعاتی را دستاوردهای نظری آن تشکیل میدهد. نظریهها در روابط بینالملل نوعی نظم ذهنی به وجود میآورند و ما را قادر میسازند تا رویدادهای پراکنده کنونی و گذشته را مفهومسازی کرده و تحولات آتی را پیشبینی کنیم. یکی از فواید استفاده نظریه در روابط بینالملل معنا دادن به نهادها، رویدادها و فرآیندهایی است که در جهان امروز حضور دارند. در چارچوب نظریه میتوان ضمن تشریح پدیدهها و روندهای کلی و توضیحات علّی، رویدادهای گوناگون را تجزیه و تحلیل کرد. نظریهها ابزارهای تحلیل سیاسیاند و آجرهای ساختمانی دانش سیاسی را فراهم میکنند(سام خانیانی، 1391: 2).
در این فصل سعی بر آن است که چارچوب نظری و روشی که در این پژوهش از آن بهره میبریم، مورد تبیین و بررسی قرار دهیم. ابتدا توضیح مختصری در مورد نظریهها و اهمیت استفاده آنها در روابط بینالملل ارائه داده و در ادامه نظریهی سازهانگاری، نظریه پردازان آن و مهمترین مفاهیم آن را مورد بررسی قرار میدهیم و سپس تأثیر رویدادها و تحولات اخیرخاورمیانه روابط بین ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را در چارچوب نظریهی سازهانگاری تبیین میکنیم.
با توجه به اهمیت نظریهها در تبیین و توضیح وضع موجود، در این پژوهش نظریهی سازهانگاری به عنوان نظریهای که قابلیت تبیین بیشتری دارد انتخاب شده است. لذا در ادامه در خصوص این نظریه و چرایی سازگاری آن با موضوع پژوهش توضیحاتی ارائه خواهد شد.
2-1- نظریهی سازهانگاری6
سازهانگاری رویکردی است که پیش از طرح در روابط بینالملل در جامعه شناسی معرفت و مباحث فرانظری در کل علوم اجتماعی مطرح بوده است. ریشههای آن در جامعه شناسی حداقل به مکتب شیکاگو و پدیدارشناسی بر میگردد. در این نگرش بر ساخت اجتماعی واقعیت تأکید میشود. جهان چیزی تلقی میشود که ساخته و ابداع شده و نه چیزی که بتوان آن را طبیعی، مسلم و یا موجودی از قبل داده شده فرض کرد. به بیان دیگر از این منظر، امکان دسترسی مستقل و بی واسطه به جهان وجود ندارد. همه کنشهای انسانی در فضایی اجتماعی شکل میگیرند و معنا پیدا میکنند و این معنا سازی است که کم و بیش به واقعیت جهان شکل میدهد. به بیان نیکلاس اونف7، سازهانگاری از “کردارها8″شروع میشود یعنی آنچه انجام میشود، اعمالی که صورت میگیرند و کلماتی که گفته میشوند(22-36: 1989، onuf).
این نظریه تلاشی است عمیق در حوزهی فرانظري شامل مبانی هستیشناسانه و معرفتشناسانه که پیشروان آن در مباحث فرانظري در دو طیف طبیعتگرایان / اثباتگرایان از یکسو و پساساختارگرایان از سوي دیگر و در مباحث محتوایی، در میانه جریان واقعگرایی9 و لیبرالیسم قراردارند (مشیرزاده، 1391: 315).
در همین زمینه به گفته فیلیپس، وقوع مناظره چهارم در اواخر دهه 1980 و اوائل دهه 1990، از سوي گروهی از متفکران بازاندیشگرا که تمامی حوزههاي هستیشناسی، معرفتشناسی و همچنین روششناسی جریان اصلی روابط بینالملل را به چالش میکشاند و شکست جریانهاي اصلی نظریه پردازي روابط بینالملل، درتبیین و پیشبینی تحولاتی که در این عرصه اتفاق میافتاد، راه را براي ظهور جریانات بدیل از جمله سازهانگاري بازکرد. گفته میشود که سازه انگاران در صدد پل زدن میان نظریههای روابط بینالمللاند. از میان نظریهپردازان این رهیافت، به طور خاص هم الکساندرونت10 و هم نیکلاس اونف(2002) بر موضع میانی سازهانگاری تأکید دارند. اونف بر آن است که سازهانگاری راهی است برای فایق آمدن بر شکاف درون رشتهی روابط بینالملل و یافتن راهی میان علوم اجتماعی اثباتگرا وحملات علیه تجدد که از سوی پساتجددگرایان مطرح میشود(مشیرزاده، 1391: 344).
سازهانگاری یا برسازندهگرایی نه تنها از نظر فهم نوینی که به ما از روابط بینالملل در بعد محتوایی میدهد اهمیت دارد بلکه، از این نظر که در عین حال تلاشی است در حوزهی فرانظری اهمیت ویژهای دارد(مشیرزاده،1391: 323). برخی سازهانگاری را یک راه میانی بین عقل باوری و رویکردهای افراطیتر و یا بازتابی تصور میکنند. پارهای از صاحب نظران معتقدند که سازهانگاری بانفوذترین سنت روابط بینالملل اواخر دههی 1990 و اوایل دههی 2000 میباشد(قوام،1392: 322).
فهم سازهانگارانه امور در اواخر دههی 1980 و با انتشار کتاب” جهانی که ما میسازیم” نوشته نیکلاس اونف و کتاب “هنجارها و تصمیمات” اثر فردریش کراتوچویل وارد مباحث علوم سیاسی و روابط بینالملل شد. یک دهه پس از آن دو نویسنده، الکساندر ونت که خود تحصیل کرده و محقق علوم سیاسی بود، کتاب” نظریه اجتماعی سیاست بینالملل ” را منتشر کرد. امروزه مسائل راهبردی و روابط خارجی بسیاری از کشورهای جهان بر اساس چارچوب نظری ونت مورد بحث و سنجش قرار میگیرد.
تحلیل سازهانگاری بیشتر با نام و اثر ونت شناخته میشود. ونت در سال 1999 در “نظریه اجتماعی سیاست بینالملل” کانستراکتیویسم را در حد یک مکتب فکری مطرح ساخت.
توجه سازهانگاران از یکسو به انگارهها، معانی، قواعد، هنجارها و رویههاست. تأکید آنها بر “نقش تکوینی عوامل فکری” است که آنها را در برابر “مادیگرایی” حاکم بر جریان اصلی در روابط بینالملل قرار میدهد و در عین حال به دلیل پذیرش اهمیت واقعیت مادی، آنها را از پساساختارگرایان متمایز میسازد (عباسی اشلقی، فرخی ،1388: 77-72).
در اینجا ما به بررسی برخی از مفاهیم کلیدی نظریه سازهانگاری در ارتباط با موضوع پژوهش میپردازیم:
2-1-2- نظام فکری/هنجاری
نخستین گزارهی مهم هستیشناسانهی سازهانگاری این است که ساختارهای فکری و هنجاری نیز به اندازهی ساختارهای مادی مورد توجه نو واقعگرایان اهمیت دارند، زیرا نظامهای با معنا هستند که تعریف میکنند کنشگران چگونه باید محیط مادی خود را تفسیر کنند. دومین گزاره هویّتها هستند، که به منافع کنشها شکل میدهند. فهم اینکه منافع چگونه شکل میگیرند، کلید تبیین طیف وسیعی از پدیدههای بینالمللی تلقی میگردد که درست درک نشدهاند یا مورد غفلت قرار گرفتهاند. بر اساس گزاره سوم، کارگزاران و ساختارها به هم متقابلاً شکل میدهند(هادیان، 1382: 919).
ونت میگوید:« من معتقدم که مفهوم شناخت مشترک مترادف با مفهوم« فهمهای بیناذهنی» مورد علاقهی سازهانگاران است. هر دو به باورهایی اشاره دارند که کارگزاران منفرد دربارهی یکدیگر دارند(«بینا»-«ذهنیت»)، و هر دو به شکلی نیتمحور تبیین میکنند و از طریق «طرف باور» در معادلهی خواست به علاوهی «باور»وارد تبیین اجتماعی میشوند. سازهانگاران بر تأثیرات تکوینی شناخت مشترک تأکید دارند(ونت، 1384: 235).
جان راگی11 مهمترین خصوصیت متمایز سازهانگاری را در قلمرو هستی شناسی میداند. او بر آن است که سازهانگاری سیاست بینالملل را بر اساس یک هستی شناسی”رابطهای” میبیند و به عوامل فکری مانند فرهنگ، هنجارها، و انگارهها بها میدهد. کانون توجه سازهانگاری “آگاهی بشری” و نقشی است که این آگاهی در روابط بینالملل ایفا میکند.
سازهانگاران بر نقش فرهنگ در روابط بینالملل تأکید دارند و به این نتیجه میرسند که بدون توجه به فرهنگ سیاسی جهانی استاندارد کننده نمیتوان ثبات بالای نظام دولتی و کاهش تنوع اشکال سیاسی را توضیح داد(مشیرزاده، 1391: 330-326).
نگاه سازهانگاران به هنجارها و قواعد نیز حائز اهمیت است. همانگونه که ویند مینویسد: ” از یک نقطه نظر سازهانگارانه، محدودیتها و فشارهای هنجاری را صرفاً به عنوان نظامهای ضمانت اجرا یا مجازات که آزادانه برقرار یا به طور عمده تعبیه شدهاند، نمیفهمیم و نباید اینگونه بفهمیم. همچنین این نظامها صرفاً تنظیمی یا ایستا یا مستقل از رویههای عینی نیستند قواعد و هنجارها کنش را امکانپذیر میسازد و اغلب محدودیتهای متصوره ذهنی در ارتباط نزدیکی با گفتمانها و مسأله مشروعیت میباشند”.
میتوان گفت که کم و بیش همهی سازهانگاران در بحثهای خود به نوعی نگاه به تغییر قواعد نظام دارند و از آنجا که تغییرات را در وهلهی نخست در سطح ادراکی و ذهنی میبینند، به دنبال نوعی چارچوب برای تغییرات مسالمتآمیز در نظام هستند (هادیان، 1382: 928-920).
در واقع، هنجارها تابع منافع کنشگران نیستند بلکه به این منافع شکل میدهند، به علاوه تأثیر آنها صرفاً در حد تحدید یا تشویق کنش(یعنی تأثیری تنظیم کننده) نیست، بلکه تأثیری تکوینی است یعنی اهداف کنشگران را مشروعیت میبخشند و در نتیجه آنها را تعریف میکنند.
از دید سازهانگاران، کنشهای کنشگران را هنجارها هدایت میکنند، یعنی انتظارات بینالاذهانی مشترک و مبتنی برارزشها در مورد رفتارها. در نتیجه کنشگر از دید آنها انسان جامعه شناختی و ایفا کنندهی نقش است و نه انسان اقتصادی. از این منظر تصمیم گیرندگان بر اساس هنجارها و قواعد خود که مبتنی بر پیشینهای از عوامل ذهنی، تجربهی تاریخی- فرهنگی و حضور در نهادها است تصمیمگیری میکنند. هنجارها هستند که رفتار مناسب را تعیین میکنند و در نتیجهی کنشگران بر اساس “منطق زیبندگی یا تناسب” عمل میکنند(هادیان، 1382: 931- 930).
2-1-3- هویّتها12 و منافع13
همانطور که الکساندر ونت میگوید:« هویت در معنای فلسفی آن عبارت است از هر آن چیزی که چیزی را به آنچه هست تبدیل میکند. بنابراین من هویت را خصوصیتی در کنشگران نیتمند تلقی میکنم که موجد تمایلات انگیزشی و رفتاری است. این به معنای آن است که هویت در اساس یک ویژگی ذهنی یا در سطح واحد است که ریشه در فهم کنشگر از خود دارد(ونت، 1384: 325).
از دیدگاه سازهانگاری، هویّتها و منافع در سیاست بینالملل شکل ثابتی نداشته و نمیتوانند از قبل تعیین شده باشند. مطلب مهّم در اینجا توجه به این نکته است که چگونه هویّتها و منافع ساخته میشوند و اینکه چگونه آنّها از طریق تعاملات خاص بینالمللی به وجود میآیند. سازهانگاری با در نظر گرفتن دولت به عنوان تصمیمگیرندهی کلیدی در مورد ماهیت آشوبزدگی بینالمللی، بحثهای خود را در مورد اینکه هویّتها و منافع همواره در حالت بی ثباتی و تغییر به سر میبرند، دچار تناقض میکند. بر این اساس اجازه میدهد تا منافع دولتها در شکل تعارضآمیز یا همکاری جویانه دستخوش تغییر شود؛ ولی هنگامی که سازهانگاری، آشوبزدگی بینالمللی را منوط به اتخاذ تصمیم توسط دولتها میداند، در این صورت هویّت دولت را به صورت تصمیمگیرنده به تصویر میکشد که در این راستا این هویّت نمیتواند دستخوش تغییر شود. بدین ترتیب اگر چنانچه هویّت دولت به عنوان تصمیمگیرنده مورد پرسش قرار گیرد، در این صورت اسطوره سازهانگاری(آنارکی آن چیزی است که دولتها از آن می فهمند) کارکرد خود را از دست میدهد(قوام، 1392: 323).
توزیع منافع به شکلگیری معنای قدرت کمک میکند. با وجود این، در روابط بینالملل عموماً این گونه تصور میشود که قدرت و منافع هر دو «مادی» هستند و بنابراین تنها راه به چالش کشیدن نظریههایی که بر آنها تأکید میکنند(مانند واقعگرایی) این است که نشان دهیم عواملی چون انگارهها، هنجارها، یا نهادها بسیاری از رفتارها را تبیین میکنند. چگونگی برداشت
