
ذهنی کارگزاران از جهان در تبیین کنشهای آنها اهمیت دارند و آنها همیشه در تعریف هویتها و منافع خود عنصری از گزینش را دارند. اما علاوه بر معنا گرایی، ویژگی مهم دیگر سازهانگاری کلگرایی یا ساختارگرایی است، یعنی این دیدگاه که ساختارهای اجتماعی تأثیری دارند که نمیتوان به کارگزاران و کنشهای آنها تقلیل داد. از جملهی این تأثیرات شکل دادن به هویتها و منافع است که صورتبندیهای گفتمانی- با توزیع انگارهها در نظام– و همچنین نیروهای مادی، آنها را مشروط میکنند و در نتیجه اینها در خلأ شکل نمیگیرند(ونت، 1384: 202-166).
سازهانگاران معمولاً به ساختارهای سطح کلان و در چارچوب آن به تأثیرات تکوینی ساختار بر هویتها و منافع (یعنی خصوصیات) توجه دارند(ونت، 1384: 210).
یکی از مسائل مهم هستیشناختی هویّت کنشگران است که به تعبیری در کانون رهیافت سازهانگاری است. هویّت عبارت است از؛ فهمها و انتظارات در مورد خود که خاص نقش است. هویّتها به طور همزمان به گزینشهای عقلانی قوام میدهند و این الگوهای هنجاری سیاست بینالمللاند که به آنها شکل میدهند. هویّتها را نمیتوان به شکل ماهوی، یعنی جدا از بستر اجتماعی آنها تعریف کرد. آنها ذاتاً اموری رابطهایاند و باید به عنوان مجموعهای از معانی تلقی شوند که یک کنشگر با در نظر گرفتن چشمانداز دیگران یعنی به عنوان یک ابژه اجتماعی به خود نسبت میدهد. هویّتهای اجتماعی برداشتهای خاصی از خود را در رابطه با سایر کنشگران نشان میدهند و از این طریق منافع خاصی تولید میکنند و به تصمیمات سیاستگذاری شکل میدهند. در واقع برای سازهانگاران سازههای تمدنی، عوامل فرهنگی، هویّتهای دولتی و غیره همراه با اینکه چگونه به منافع دولتها و الگوهای برآیندها شکل میدهند مهم است(مشیرزاده،1391: 333-332).
دیدگاه سازهانگاران به این امر میپردازد که چگونه هویّتها و هنجارهای اجتماعی مردم میتواند با روابط نهادینه میان آنها گسترش یابد. از آنجا که منافع از روابط اجتماعی بر میخیزد و نه به شکلی تحلیلی و ماقبل آن، لزوماً نسبت به نوع تعامل میان دولتها و همکاری یا تعارض میان آنها نه میتوان خوشبین بود و نه بدبین. در اینجاست که هویّت به موضوعی مهم تبدیل میشود. هویّت به معنای فهمهای نسبتاً ثابت و مبتنی بر نقش خاص از خود و انتظارات از دیگران است. کنشگران منافع و هویّت خود را از طریق مشارکت در معانی جمعی بدست میآورند، یعنی همان معانی که ساختارها را تعریف میکنند و به کنشهای ما سازمان میدهند.
هویتها و منافع اموری” رابطهای ” هستند و وقتی ما موقعیت را تعریف میکنیم، تعریف میشوند. هر دولت میتواند هویّتهای بسیار متعددی داشته باشد. اما هر هویّتی، تعریف اجتماعی کنشگر است و ریشه در نظریههایی دارد که کنشگران به شکلی جمعی درباره خود و یکدیگر دارند و به ساختار اجتماعی قوام میبخشند. عمل نسبت به دیگران براساس معنایی است که آنها برای کارگزار یا سوژه اجتماعی دارند. در نتیجه در روابط بینالملل در مقابل واکنش واحدی از سوی دوست و دشمن برخوردهای متفاوتی صورت میگیرد، چون معنای کنش آنها متفاوت است.
از این نقطه الکساندر ونت به این نتایج میرسد:
1-معانی جمعی قوام بخش ساختارهایی هستند که به کنشهای ما سازمان میبخشند.
2-هویّت ذاتاً امری نسبی و رابطهای است در نتیجه اهمیت یک هویّت خاص و تعهد به آن امری ثابت نیست.
3-هویّتها بنیان منافع هستند و منافع مستقل از زمینهی اجتماعی وجود ندارد. در هر موقعیت تجربه شدهای، معنای آنها و در نتیجه منافع مربوطه ساخته میشود.
از این منظر آنچه مردم میخواهند وابسته به این است که با”که” تعامل دارند، تا چه حد به آن گروهها وابسته هستند، از فرآیند تعامل چه میآموزند و چگونه اولویتها و دعاوی خود را نسبت به دیگران مشروعیت میبخشند (هادیان، 1382: 928-920).
توزیع منافع به شکلگیری معنای قدرت کمک میکند. با وجود این در روابط بینالملل عموماً اینگونه تصور میشود که قدرت و منافع هر دو «مادی» هستند و بنابراین تنها راه به چالش کشیدن نظریههایی که بر آنها تأکید میکنند(مانند واقعگرایی) این است که نشان دهیم عواملی چون انگارهها، هنجارها، یا نهادها بسیاری از رفتارها را تبیین میکنند(ونت، 1384: 167).
به طور خلاصه باید اذعان نمود که در چارچوب رویکرد سازهانگاری دولتها همچنان بازیگر اصلی روابط بینالملل بوده و رفتار آنها در وضعیت آشوبزدگی تا قبل از تعاملات اجتماعی قابل پیشبینی نیست. آنچه رفتار دولتها را آرام و دستخوش تعدیل میسازد، ساختار هویّتها و منافعی است که به صورت بینالذهانی ایجاد میشود(قوام،1392: 327). سازهانگاران برآنند که چیزی به عنوان نظم آنارشیک ماقبل اجتماعی وجود ندارد برای آنکه کنش کنشگران وکارگزاران اجتماعی معنادار باشد، آنها باید متکی بر قواعد بازی و رویههای حاکم بر آن باشند که شامل تجارب گذشته، عادات و روزمرگیهای کم و بیش مکانیکی است. بنابراین روابط میان دولتها بی قاعده نیست(237: 1977، wind).
تئوری سازهانگاری، هویّت را یک برساخته اجتماعی که دولتها با توجه به برداشتها و تفسیرهای خود از یکدیگر و همچنین منافعی که دارند به آن شکل میدهند(امام جمعه زاده، زمانیان، حجت سعادت ،1392: 131).
هویّت دولت دو معنای متمایز دارد، یکی هویّت جمعی آن، که شامل خصوصیات درونی انسانی، مادی و ایدئولوژیک میباشد و دیگری هویّت اجتماعی آن که عبارت است از معنایی که کنشگر در نگاه به دیگران به خود میدهد. تأکید ونت به عنوان یک” سازهانگار سیستمی” بر نقش مقوّم و شکل دهنده تعامل اجتماعی بینالمللی است و سرچشمههای جمعی هویّت دولتی را از تحلیل خود کنار میگذارد. این به معنای آن است که هویّت دولت در این نظام شکل میگیرد و متحول میشود، اما به تأثیر عوامل درونی توجهی نمیشود.
الکساندر ونت در خصوص شناخت مشترک میگوید:« من معتقدم که مفهوم شناخت مشترک مترادف با مفهوم« فهمهای بیناذهنی» مورد علاقهی سازهانگاران است. هر دو به باورهایی اشاره دارند که کارگزاران منفرد دربارهی یکدیگر دارند(«بینا» -«ذهنیت»)، و هر دو به شکلی نیت محور تبیین میکنند و ازطریق «طرف باور» در «معادلهی خواست به علاوهی باور» وارد تبیین اجتماعی میشوند.»(ونت، 1384: 235-234).
مفاهیمی مانند حاکمیت و برابری دولتها در نظام بینالملل برساختههای اجتماعی هستند که به شکلگیری هویّتها و منافع کنشگران کمک میکنند. این برداشت به معنای آن است که هویّت و منافع را باید به عنوان متغیرهای وابستهای دید که خود محتاج توضیح هستند و نمیتوان آنها را مسلم انگاشت. همچنین به معنای آن است که برداشت کنشگران از خود منافع و اهدافشان امری تغییرپذیر است. در نتیجه اگر چه میبینیم که دولتها بر اساس اصولی چون خودیاری، حفظ امنیت ومنافع ملی عمل میکنند، اما اگر در طول زمان تحت قواعدی با هم همکاری کنند، اعتقاداتشان در این مورد که ” که هستند ” و ” چه ارتباطی با بقیه جهان و نظام بینالملل دارند” تغییر پیدا میکند. با عادت یافتن به همکاری ممکن است هویّتهای جمعی جدیدی شکل بگیرد و با شکل گرفتن هویّتهای جمعی، امکان همکاری باز هم بیشتر میشود.
نوستن در جمعبندی آرای سازهانگاران این نکات را بر میشمارد:
1-ساختارهای سیاست بینالملل برآیند تعاملات اجتماعی هستند.
2-دولتها سوژههایی ایستا نیستند بلکه کارگزارانی پویا میباشند.
3-هویّتهای دولتی اموری مسلم و ثابت نیستند.
4-هویّتهای دولتی از طریق رویههای پیچیده و متداخل(و اغلب متناقض) تاریخی(باز) قوام مییابند. در نتیجه، سیال، بی ثبات و به طور دائم در حال دگرگونی هستند.
5-تمایز میان سیاست داخلی و بینالمللی امری موقت و ناپایدار است.
6-تصمیمگیری کنشگران در سیاست بینالملل مبتنی بر این است که چگونه جهان به نظرشان میرسد و نقش خود را چگونه تلقی میکنند(هادیان، 1382: 928-920).
تئوری سازهانگاری بر این اعتقاد است که هویّت یک مفهوم ذهنی وگفتمانی است که از طریق تعامل واحدها برخاسته میشود. از نظر این تئوری، عوامل مادی و معنایی به طور همزمان در شکلگیری هویّتها نقش دارند. در این تئوری، هویّت برساخته ذهن دولتهایی است که با توجه به معانی و هنجارهایی که از طرف ساختار، رفتار آنها را شکل میدهد و همچنین با توجه به منافعی که برای دولتها دارد، معنا پیدا میکند(امام جمعه زاده،زمانیان،حجت سعادت ، 1392: 130).
این تئوری هویّت را بیشتر به عنوان یک شالوده یا سازه اجتماعی در نظر میگیرد و تأکیدش بر این است که هویّت جنبه ذهنی دارد نه طبیعی یعنی ساخته شده ذهن بشر است. از نظر تئوری سازهانگاری در ساخته شدن هویّتها ساختار عینی و مادی جامعه تاریخ، ساختار سیاسی، فناوری، اقتصاد و ساختار معرفتی از جمله فرهنگ، زبان، آرمانها، ایدئولوژی و سنت همزمان نقش دارند. سازهانگاری در یک بعد، هستیشناسی دولتمحور جریان اصلی را میپذیرد( یعنی کنشگران اصلی را در جامعه بینالملل دولتها و البته گاهی و شاید به بیانی دقیقتر افراد نماینده دولتها میدانند(عباسی اشلقی،فرخی ،1388: 77-72).
2-1-4- هنجارها14
در اینجا دیدگاه سازهانگاری با توجه به اهمیتی که برای هنجارهای بینالمللی و رابطهی آن با هنجارهای داخلی قائل است، تأثیر سیاست خارجی بر ارزشهای فوقالذکر را تابع موفقیت سیاست خارجی در استفاده مناسب از هنجارهای مورد اجماع بینالملل توفیق در ایجاد اجماع جدید در حوزههایی که فاقد هنجار است یا هنجارهای آن مورد اجماع عام نیستند و یا تغییر هنجارها در جهت مطلوب با ایجاد جوامع منطقهای یا اجتماعات شامل دولتهای همنظر میدانند(هادیان،1382: 944).
تئوری سازهانگاری معتقد است، نظامهای معنایی تعیین کنندهی چگونگی تفسیر کنشگران از محیط خودشان هستند. سازهانگاران معتقدند که منابع مادی تنها از طریق ساختار آگاهی مشترکی که در آن لانه کردهاند برای کنش بشر معنا مییابد. از این گذشته طرفداران تئوری سازهانگاری از آنرو بر ساختارهای اندیشهای تأکید دارند که معتقدند نظام نهادینه شده، هویّتهای اجتماعی کنشگران را رقم میزنند و هویّتهای اجتماعی نیز سازنده منافع کنشگران را رقم میزنند و به نوعی سازنده منافع کنشگران و شکل دهنده کنشهای آنان قلمداد میگردند (عباسی اشلقی، فرخی، 1388: 77-72).
در تئوری سازهانگاری در شکلگیری هویت منافع تنها عامل موجود نمیباشند و همزمان بر نقش عوامل هنجاری و گفتمانی در شکلگیری هویتها تأکید دارد و معتقدند بازیگران بر حسب معانی ذهنی زبانی و تلقیهای خود که برآمده از هویت آنهاست دست به کنش متقابل میزنند و در این تعامل واقعیت را میسازند. این تئوری اعتقاد دارد هویت ناشی از تعاملات بازیگرانی است که بر حسب معانی ذهنی زبانی و منافعی که دارند علائمی به هم میفرستند و دیگران این علائم را بر اساس منافع و برداشتهای خود تفسیر میکنند و در این تعاملات هویتها شکل میگیرند. بنابراین از نظرتئوری سازهانگاری، هویتها از طریق انگارهها و نحوه برداشت دولتها از یکدیگر و با توجه به منفعتی که به دنبال آن میباشند در یک دنیای بینالذهانی و از طریق تعامل است که شکل میگیرند (امام جمعه زاده،زمانیان،حجت سعادت، 1392: 142-138).
2-1-5- رفتار(کنش)15
از دید سازهانگاران، کنشهای کنشگران را هنجارها هدایت میکنند، یعنی انتظارات بینالاذهانی مشترک و مبتنی برارزشها در مورد رفتارها. در نتیجه کنشگر از دید آنها انسان جامعه شناختی و ایفا کنندهی نقش است و نه انسان اقتصادی. از این منظر تصمیمگیرندگان بر اساس هنجارها و قواعد خود که مبتنی بر پیشینهای از عوامل ذهنی، تجربه تاریخی- فرهنگی و حضور در نهادها است تصمیمگیری میکنند. هنجارها هستند که رفتار مناسب را تعیین میکنند و در نتیجهی کنشگران بر اساس “منطق زیبندگی یا تناسب ” عمل میکنند(هادیان،1382: 930).
ونت معتقد است که فرهنگ در یک سطح عبارت است از باورهای موجود در اذهان و به شکلی نیتمحور تبیین میکند. اما چیزی بیش از این نیز هست، که وی به پیروی از دورکیم آن را بازنمودها یا شناخت «جمعی» مینامد. اینها ساختارهای
