
رویکرد روش شناسی تحلیل گفتمان که از زایش های ممتاز عصر پساتجدد به شمار می رود ؛ فرمالیسم ادبی حقوقی ، زبان شناسی مدرن و حتی همه سازه های تبیینی اعم از استقرایی – قیاسی رنسانس و حتی عصر روشنگری به کنار نهاده می شود 423و با طرح این پیشفرض که رمزگشایی از ادبیات قدرت – به طور خاص حقوق بین الملل که بیش از اخلاق بیانگر قدرت لجام گسیخته و منفعت دولت های هژمون و نظم مبتنی بر سلطه است – به فراخور پارادایم هر عصر ، میسور و ممکن است که در عصر پساتجدد ، با پرده برگرفتن از نقاب ظاهری و ایدئولوژی نهان در بن ماجراها و روایت ها و اصول و آموزه های حقوقی ، دست های سلطه و قدرت مشهود است که برای مشروعیت بخشیدن به اقتدار خود ؛ بر ادبیات عام و ادبیات حقوقی نیز فرمان می رانند. 424در سطح کلان ؛ تحلیل گفتمان انتقادی ، با نقد مواضع اندیشه مدرن که زبان را پدیده ای واقع نما و کاشف واقعیت و شفاف می انگاشت ؛ به کژ تابی های زبان و نقد و اصلاح آن بسنده نمی کند ، بلکه فراتر از این مقصود و مقصد ، با تکیه بر مبانی پسا مدرنیته خود ، در مواضع فکری و معرفتی اندیشمندانی نظیردریدا ، فرکلاف ،تئون وندایک ،راجر فولر و بویژه نیچه و فوکو بایستی صورت بندی اولیه و روند توسعه ای آن را رصد نمود.425 این رویکرد فرانو گرا و پساتجدد ، بر آن است که « عواملی همچون بافت تاریخی ، روابط قدرت و سلطه ، نهادهای اجتماعی و فرهنگی و ایدئولوژیکی متن یا صورت زبانی و معانی جدید را به وجود می آورند .در این رویکرد ، زبان آن آیینه شفافی نیست که حقایق را بنمایاند ؛ بلکه شیشه مات و مبهوتی است که حقایق را تحریف می کند و چگونگی تحریف آن در اراده قدرت های پنهان و آشکار حاضر در نهادهای اجتماعی نهفته است.426 در این فرایند ، این گونه نهادهای فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی گفتمان ها را می سازند و سپس گفتمان های مورد نظر با ایدئولوژی و اهداف خاص در گذر زمان ، از طریق نهادهای اجتماعی آن چنان در جامعه جا باز می کنند و طبیعی جلوه می کنند که مردم آن گفتمان را و به دنبال آن پذیرش آن تفکر و ایدئولوژی را امری طبیعی، منطقی و به انتخاب خود می پندارند، و بدون هیچگونه مقاومتی آن را می پذیرند و تصور می کنند که ؛ آزادانه و به اختیار خود می اندیشند ، قضاوت می کنند و تصمیم می گیرند427 . به سخن دیگر ، گفتمان ها شکل دهنده و القاکننده فرهنگ و ایدئولوژی خاص در جامعه هستند. »428 از زاویه رویکرد و روش شناسی تحلیل گفتمان ، قواعد حقوقی بین المللی مدرن ، چیزی جز ادب سلطه و انحصار و نفی و سرکوب تفاوت ها و تمایزها نبود429 ؛ این درحالی است که مطابق پیشفرض های نظریه انتقادی حقوقی ، رسالت اصلی حقوق بین الملل، در کنار سایر مولفه های کنشی ومعرفتی اجتماعی؛ رهایی بخشی انسان از سلطه عقل ابزاری430 و تمهید شرایطی برای فاصله گرفتن از مشروعیت زور و دعوت به پذیرش چندصدایی و شکل گیری مفاهمه بر پایه عقل ارتباطی در سپهر فرامرزی – درون مرزی و در لایه های شرکتی ، محلی ، ملی ، منطقه ای و بین المللی است. تحلیل « رژیم های حقیقت و قدرت » فوکویی موضوع پیچیده ای است ؛ 431ولی همانطور که پیشتر نیز اشارت رفت « کژتابی های زبان حقوقی ؛ تنها مولفه و عامل سردرگمی انسان و انحراف در فرایند ارتباط پساتجدد نیست ؛ بلکه مهم تر از آن ، گفتمان انتقادی در صدد پرده برگرفتن از چهره سلطه گرانه و رهایی ستیز پارادایم حقوق بین الملل مدرن بر می آید که بازتاب هم ترازی رویکرد رژیم حقیقت – قدرت است که خارج از گردونه آن و بازتولید گفتمان ، به اراده قدرت و به ارادت منافع بازیگران مسلط و گفتمان ساز ؛ نه معنای مستقل و فهم عینی و اندیشه ای استوار یافت می شود و نه اراده ای آزاد و فارغ از زمینه و گفتمان که آن نیز فرآورده نهایی روابط قدرت در مقیاس های خرد و کلان است ؛ می توان سراغ گرفت.» 432
نتیجه گیری
مطالعه روشمند روش و روش شناسی ، معرفتی درجه دوم ، دانشی آلی و پدیده ای نو ظهور است که در دوران مدرن با تدوین کتاب « گفتار در روش »رنه دکارت ، فیلسوف نامدار فرانسوی آغاز گردیده و طی دهه ها و سده های پسین ، کسانی چون فرانسیس بیکن ، لایب نیتز ، کانت ، هگل ، هردر ، ویلیام دیلتای ، اگوست کنت ، دریدا ، راسل ، هابرماس ، کارل ریموند پوپر و بسیاری دیگر در گسترش، تعالی و تکامل آن نقشی بنیادی و اثر بخش ایفا نموده اند. متعاقب عصر روشنگری و در دهه های پایانی سده هجدهم که علوم انسانی و اجتماعی دوران نوباوگی خود را تجربه می کرد ، به دلیل سلطه فراگیر اثبات گرایی منطقی ، تنها روش مقبول علوم و از جمله دانش نوپای حقوق بین الملل روش اثباتی بود که مطالعه پدیدارها و اساسا قواعد حقوقی بین المللی را به تجلیات و پیامدهای اراده سترگ دولت فرومی کاست . این چیرگی تا دهه هفتاد قرن بیستم دوام آورد و با ظهور بدیل های نوین و نوپدید روش شناختی نظیر روش شناسی های تفهمی و تاویلی حقوقی- هرمنوتیک حقوقی – ، سیستمی ، انتقادی ، تحلیل گفتمان ، بینامتنی و میان رشته ای مطالعات حقوقی و ترکیب های –سنتز- متنوع معرفتی ، کنشی و دستوری وابسته آن، آفتاب روزگار وحدت روش و روش شناسی در قلمرو حقوق بین الملل به افول و زبونی گرایید و در این عرصه دلیل کاوی و معناکاوی بر علت کاوی آنچنان پیشی گرفت که حقوق بین الملل تجربی در مصاف حقوق بین الملل انتقادی – گفتمانی و هرمنوتیکال حافظ میراث طبیعت گرایی روش شناختی تلقی گردید. به هرحال اشراف به گونه های روش شناسی حقوقی به مثابه معرفتی درجه دوم و علمی آلی به پژوهشگر و دانشمند حقوق در فهم پیشفرض ها ، نقد پیش فهم ها ، تشخیص سطوح تحلیل ، درک توانمندی ها و محدودیت ها ، غلبه بر منطق پیچیدگی پدیدارهای چند ساحت و چند تبار فرامرزی و تبیین ، تفسیر و تنقیح دقیق تر اضلاع و ابعاد هندسه معرفتی حقوق بین الملل به مثابه دانشی علت کاو ، علمی دلیل کاو ، و معرفتی معناکاو کمکی شایان توجه می نماید . افزون بر این دقایق ، ترسیم مرزهای شناختاری حقوق بین الملل از حوزه های شبه علم همانند ایدئولوژی ،اسطوره ، جادوگری ، تبلیغات ، و شعائر سیاسی در گرو مساله خطیر روش و روش شناسی است که با حضور این دو سازه بنیادی ،دفاع از علمی بودن گفتمان ها ، رویکردها ، آموزه ها و نظریه های حقوقی بین المللی امری موجه و مقبول طبع درست اندیشان و منظور نظر صاحبان فهم درست و خردمندان زمانه ماست . البته فرایند نهادینه گی ، تثبیت و توسعه مقوله روش و روش شناسی در سپهر حقوقی مستلزم گسترش مرزهای فلسفه علم حقوق است که در غیبت چنین شاهد بازاری و یا مستوری چنان پرده نشینی ، بازار آشفته فضل فروشان زبان آور و قلب نمایان چیره دست بزم حقوق ، در سراپرده کرامت انسانی و به نام صلح و عدالت شاهد برنشستن فرضیه ها بر کرسی اثبات ، برکوفتن اصول به پای قدرت و برتری منافع ملی بر ترجیحات بشریت و یکه تازی سلطه اندیشان خواهد بود و بدتر از آن ، برای مخاطبان زودیاب و قشر اندیش که نه پیش فهم ها و پیشفرض های اثبات گرایانه را به تامل و تدبر به دست صیرفی نقد می سپارند ؛ و نه دفتری از پارادوکس اقتدار استقراء و سلطه قیاس برمی خوانند ، این معرکه معرفت ستیز و آن کژراهه دانش سوز ، شوق ها می آفریند و امیدها در سینه ها می نشاند . تنها پادزهر چنین بدافزاره روش شناختی ای تامل در بنیادها و آب از سرچشمه حقایق برگرفتن و پرهیز از خلط روش – رویه ، آمیختگی انگیزه و انگیخته ، مبنا و غایت ، فرضیه و فریضه و در یک جمله بازاندیشی روشمند ضرورت کثرت گرایی روش شناختی سه گانه دانش ؛ نظام و قاعده حقوقی بین المللی می باشد . به همین منظور در تدوین این نوشتار تلاش شده است به جای تکیه بر قیاس و استقراء و فروغلطیدن در دام نهان و آشکار طبیعت گرایی روش شناختی ، بنیادهای نوینی برای استقرار و آمایش ظرفیت های روش شناسی حقوق بین الملل بر اساس تفکیک قاعده حقوقی از نظام حقوقی و استقلال تحلیلی و مفهومی سیستم حقوقی از دانش حقوقی بازتعریف گردد. توضیح اینکه در تحلیل روش شناسی ناظر به معرفت حقوقی گونه های موجه و موثقی از روش شناسی نظیر روش شناسی ناظر به تبیین پدیدارها و به تعبیر آشناتر روش شناسی علت کاو ، در تدارک فهم بهینه متن های حقوقی روش شناسی هرمنوتیک (روش شناسی معناکاو) و در مقام شناخت و درک اغراض و غایات کنشگران مقتصد و صاحب عزم ، و درک بایسته اعتبارات اجتماعی ، روش شناسی دلیل کاو معرفی و بررسی شده است . در سطح تحلیل سیستمی که ناظر به تدارک و تحصیل شناخت و فهمی تعاملی از نظام حقوقی در کلیت آن ، عناصر و تعامل این مولفه ها با سیستم حقوقی و محیط سیستمی حقوق بین الملل می باشد روش شناسی سیستمی ، روش شناسی هنجاری از نوع کلسنی و روش جامعه شناختی بررسی و آناکاوی433 شده است . در مطالعه روشمند قاعده حقوقی دو گونه مهم روش شناسی های درون حقوقی نظیر روش هنجارگرایی ، و به اقتضاء سرشت دستوری حقوق بین الملل روش سیستمی مطرح گردیده و در راستای آزمون اصل آمایش روش حقوقی، بنابه سطح تحلیل مرزی و درون سیستمی روش شناسی های برون حقوقی مطرح و معرفی شده است که شامل روش حقوق و اقتصاد ، روش فرایند حقوقی ، روش حقوق و روابط بین الملل ااست که به مثابه الگوهای در حال تثبیت و توسعه روش شناسی میان رشته ای به گسترش مرزهای معرفتی و فهم جامع هنجارها ، سیستم حقوقی بین المللی و حتا دانش حقوق بین الملل در تراز شعبه ای بالنده و رو به گسترش از علوم اجتماعی کمک شایانی خواهند نمود . نکته فرجامین اینکه کثرت گرایی روش شناختی مبتنی بر منطق موقعیت و عقلانیت ارتباطی و بویژه ظرفیت های روش شناسی میان رشته ای نه تنها میان رشته پژوهان حقوق بین المللی را در تدارک فهم جامع قواعد حقوقی ، نظام حقوقی و پدیدارهای حقوقی مددگار خواهد بود ؛ بلکه حقوقدانان را از تنگنای تحمیلی اسطوره چارچوب تک رشتگی که نتیجه آن چیزی جز جزیره ای تلقی شدن دانش جهانشمول و نظام جهانروای حقوق بین الملل نیست ؛ رهایی بخشیده و به تناسب توسعه و تکامل الگوهای اثر بخش و منطق انقلابی این روش شناسی ، ظهور نسل نوینی از نظریه ها ، مدل های تحلیل و الگوهای تبیین در سپهر معرفتی حقوق بین الملل و به همین نحو ، در ساحت دستوری و هنجاری ، اثربخشی و کارآمدی نهادها ، رویه ها ، سازوکارها ، آیین ها و اسلوب های حقوقی بین المللی دور از انتظار نظریه پردازان و رهبران پیشگام و دور اندیش فردا نخواهد بود . توسعه و جذب روش شناسی میان رشته ای به مثابه پارادایم معرفتی هزاره سوم حقوق بین الملل – به مثابه انقلاب سوم تاریخ این علم اجتماعی – در راستای هم افزایی قابلیت های انسانی بشریت در تراز جهانی و به منظور تحقق مولفه های سترگ همبستگی ، برادری ، برابری ، صلح ، توسعه ، دموکراسی و عدالت بر پایه منطق تناسب و با الهام از راهبرد « علم جامع کلید فهم پیچیدگی های روابط جمعی است .» حقوق بین الملل گروسیوسی را به حقوق حاکم بر انسان جهانی و جهان انسانی در قرن بیست و یکم که عصر تنوع و تکثر رویکردها ، نگاه ها ، روش ها ، و روش شناسی ها است ، بازتعریف می نماید . با این توصیف ، عینیت و بیطرفی محققان و پژوهندگان حقوقی ، نه ایده ای استوار و پذیرفته که به مقتضای روشی که بر می گزینند و تعلق خاطری که به یک سنت روش شناسانه از خود نشان می دهند ؛ معنایی سیال و بیناگفتمانی به خود می گیرد . نکته دیگری که یادآوری آن اهمیت شایان توجهی دارد ؛ پرهیز از رد و رفض یک روش و یا انتخاب مطلق روش بدیل و جایگزین آن است . همانگونه که آشکار است ، روش ها در داد و ستدی متقابل به توسعه ظرفیت های شناختی یکدیگر کمک نموده و نقش تکمیلی همدیگر را تقویت می نمایند . با این حال؛ سردرگمی و آشفتگی موجود در معرکه روش و روش شناسی حقوق بین الملل و اساسا علوم اجتماعی ؛ پدیده ای نوظهور و پسامدرن است که آسیب های آن را نبایستی دست کم گرفت ؛ چرا که روش ، زبان علم است و قاعده بازی معرفت و اگر به مقتضیات این دسته از قواعد ناظر به بازی علم ، اشراف وآگاهی وجود نداشته باشد و یا به رغم اشراف ، پایبندی به آن ضعیف و شکننده باشد ، در مباحث
