
توضيح ميدهند به وجود آمده باشند امّا اگر به تاريخ علم مراجعه كنيم، خواهيم ديد افراد متعددي نيز بودهاند كه به تأسيس علمي خاص با موضوع، روش و غايت خاص آن پرداختهاند.146 به عنوان نمونه، ابن خلدون يكي از اين افراد است كه به عنوان بنيانگذار جامعه شناسي يا فلسفه تاريخ، معرفي شده است. او در مقدمه كتاب العبر به صراحت از تأسيس علمي مشخص و تعيين حدود، موضوع، روش و غايت آن سخن ميگويد و در اين باره مينويسد:
“گويا اين نوع نگرش و تحقيق، خود دانشي مستقل است: زيرا داراي موضوعي است كه همان عُمران بشري و اجتماع انسان است و نيز داراي مسائلي است كه عبارت از بيان حالتها و نمودهاي عمران است … در ميان دانشها روش و شيوه آن را آشكار ساختيم و قلمرو آن را در گستره معارف بشري توسعه بخشيدم و گرداگرد آن را ديوار كشيدم. مرزهاي آن را مشخص كردم … فضل تقدّم به من اختصاص دارد؛ زيرا من راه و روش تحقيق را براي وي گشوده و آن را برايش روشن و آشكار ساختم.”147
دكتر سروش بعدها در اواخر دهه 80 از اين موضع خود تنزّل ميكند و گويا ميپذيرد كه بر خلاف فرايند غالب در تكوين علوم، ميتوان از تأسيس و بنا كردن علم سخن گفت.148 او صراحتاً ابن خلدون را پيشرو و مؤسّس علم تاريخ سكولار ميداند.149 او حتّي پا را از اين هم فراتر مينهد و در زمينه تأسيس علوم انساني بومي توصيههايي هم ميكند: “حوزههاي علميه، اگر بخواهند علم انساني بومي بنا كنند، پيشنهاد من اين است كه از علم تاريخ بيآغازند يعني بكوشند يك “علم تاريخ بومي شده” پديد آورند و روش و بينش خود را (در باب انسان و جهان و …) در اين علم بيازمايند و به ديگران عرضه كنند. از ابتدا سراغ علوم تجربي چون جامعه شناسي و اقتصاد رفتن كار را بر آنان دشوارتر خواهد كرد.”150
نكته ديگري كه درباره اين بخش از انتقاد دكتر سروش ميتوان گفت آن است كه ايشان در صدد اثبات امتناع و ناممكن بودن علم ديني بودند و مدافعان علم ديني در تقلّاي اثبات امكان آن هستند. به فرض اينكه قبول كنيم تمام علوم با همان فرايندي كه ايشان شرح دادند بوجود آمده و ميآيند امّا به لحاظ عقلي و منطقي امكان دارد علم يا علومي با فرايندي متفاوت از فرايند مذكور بوجود آيند؛ به عبارت ديگر پذيرش اين مطلب كه تمام علوم موجود با فرايندي واحد و مشخّص پديد آمدهاند، اثبات نميكند كه امكان فرايند ديگري براي توليد علم وجود ندارد.
بخش دوم انتقاد دكتر سروش آن بود كه علوم از دو منطقه سؤالات و جوابها تشكيل شدهاند. سؤالات ممكن است از مكاتب و ايدئولوژيها متأثر شوند امّا جوابها چون بيان فكتها هستند، مستقل از مكتبند؛ هر سؤالي يك جواب بيشتر ندارد. وقتي با يك جواب مواجهيم ديگر فراغت و استقلال از مكتب حاصل است.
درباره اين بخش از انتقاد ايشان بايد توجه كرد151 كه خلطي آشكار ميان مقام ثبوت و نفس الأمر و مقام اثبات و تحقق خارجي علوم صورت گرفته است. در مقام ثبوت و نفس الأمر “جوابها به هرحال چون بيان فكتها هستند، مستقل از مكتباند؛ هر سؤال يك جواب بيشتر ندارد.”152 امّا در مقام اثبات و تحقّق خارجي علوم به حكم عقل و گواهي تاريخ علم به هر سؤال جوابهاي متعدد داده شده كه برخي از آنها ممكن است صبغه ديني و مكتبي داشته باشد. به عنوان يك نمونه مسلّم و انكار ناپذير، به مسأله چگونگي بوجود آمدن انسان، خلقت گرايان و تكامل گرايان دو جواب كاملاً متفاوت دادهاند كه از اين دو جواب ممكن است يكي با تعاليم و آموزههاي ديني سازگارتر دانسته شود. بنابراين همانگونه كه سؤالها ميتوانند ديني و مكتبي باشند، پاسخها نيز ممكن است متعدد باشند و برخي از آنها صبغه ديني و مكتبي داشته باشند.
4. شواهدي تاريخي بر بي نتيجه بودن ايده علم ديني
دكتر سروش در كنار استدلال منطقي بر امتناع علم ديني، شواهدي تاريخي بر بي نتيجه بودن اين ايده ذكر ميكند. او سابقه علم ايدئولوژيك153 يا علم مكتبي را به منافات و معارضه بين علم و دين در جامعه اروپا باز ميگرداند و در اين باره مينويسد:
“اگر قدري بخواهيم عقبتر برويم و مفهوم علم ايدئولوژيك يا علم مكتبي را بكاويم، بايد از وقتي ياد كنيم كه منافات و يا معارضه بين علم و دين در جامعه اروپا پديد آمد.”154
دكتر سروش معتقد است نزاع علم و دين در اروپا به نفع دين تمام نشد.155
او همچنين ميافزايد:
“اين نزاع در قرن حاضر نيز در شوروي سابق تكرار شد و چون در آنجا يك حكومت ايدئولوژيك و مكتبي بر پا شده بود، بازهم اين تقاضا و تمنّا به قوّت مطرح شد و برجستگي يافت كه همه علوم بايد از صافي انديشههاي ايدئولوژيك بگذرند و حداقل با آن منافاتي نداشته باشند.”156
دكتر سروش دو مورد فوق را حوادث نسبتاً تلخي ميداند كه مايه عبرت آموزي براي دانشمندان شده است، “به طوري كه امروز اگر كسي از مكتبي و ديني كردن علم سخن بگويد قبل از اينكه اذهان متوجّه نكته سنجيها و موازين منطقي اين امر شود به آن حوادث تلخ معطوف ميشود و به شيوههاي غير منطقي و به نحو ساده و بي پروا به ردّ اين مقوله خواهد پرداخت؛ يعني مكتبي كردن علم شايد امروز در ميان دانشمندان و محققان علوم تجربي طرفدار چنداني نداشته باشد و ميراث فرسودهاي تلقي شود كه امتحان خود را روزگاري پس داده و نمره خوبي نياورده است.”157 او به نحو بي پروايي مدافعان علم ديني را كساني ميداند كه “از سر جهالت دل خود را به آن خوش ميدارند و به دليل ندانستن سابقه تاريخي آن ميخواهند يك حادثهاي امتحان دادهي تعيين تكليف شده را بي جهت احضار و تجديد حيات كنند، بدون اين كه واقعاً اميدي به تجديد حيات آن باشد.”158
دكتر سروش گريزي هم به سابقه ديني كردن علم در جهان اسلام ميزند و با استناد به كتاب اسلام و علم نوشته كودلو، فيزيكدان پاكستاني، مينويسد:
“… ايشان [آقاي كودلو] اينجا از فيزيكدانهايي نام ميبرد كه كنفرانس مفصّلي را در پاكستان تدارك ديدند و دعوت جهاني كردند و خودشان هم راجع به معجزات علمي قرآن در آنجا سخن گفتند و بعد هم دايره بحث را به اسلامي كردن فيزيك و ساير علوم كشاندند. مسأله اندازهگيري درجهي حرارت جهنّم يكي از مسائلي بوده است كه ايشان آورده و كساني به منزله اسلامي كردن علم دنبال اين كار را گرفتهاند. به دست آوردن تركيب شيميايي جنها كه ساختمانشان از چه ساخته شده است نيز، يكي از مسائل آن دستور بوده است. مسألهي ديگري كه ايشان در اينجا ذكر كرده است اين است كه پارهاي از فيزيكدانها پيشنهاد كردهاند حالا كه جن از جنس آتش است و آتش هم انرژي است، بنابراين شايد بتوانيم يك راهي بيابيم كه از انرژي جنها استفاده كنيم و پارهاي از كمبودهاي انرژي را از اين طريق جبران كنيم.”159
دكتر سروش به استناد به اين شواهد تاريخي گويا نتيجه ميگيرند كه ايده علم ديني و مكتبي پديدهاي است كه نتيجه و ثمرهاي در پي نداشته و ميراث فرسودهاي است كه روزگاري امتحان خود را داده و نمره خوبي نياورده است و تيزبينان در اين آزمون حاصلي و فايدهاي نميبينند و آن را سقف زدن بر تفكر و در فقس نهادن مرغ خرد ميشمارند.160
نقد و سنجش
در ارزيابي و سنجش اين انتقاد دكتر سروش بر ايده علم ديني ميتوان گفت با فرض قبول بي نتيجه و تلخ بودن تمامي تجربيات صورت گرفته براي توليد علم ديني در گذشته، براي آنكه بتوان با استناد به اين شواهد تاريخي به نتيجه موردنظر ايشان رسيد، بايد دو مسأله روشن گردد.161
الف) كدام قرائت از علم ديني در تاريخ آزمون خود را پس داده و نمره خوبي كسب نكرده است؟
ب) آيا تمامي طرفداران علم ديني در ايران و جهان اسلام در حال حاضر همان قرائت را دنبال ميكنند؟
به ادّعا و گزارش دكتر سروش قرائتي از علم ديني در گذشته با تجربههاي تلخ و ناموفّقي روبرو بوده است؛ وقتي قرائتي از علم ديني كه به دنبال تعيين درجه حرارت جهنّم و يا تركيب شيميايي اجنّه است، نمره خوبي كسب نكرده، نميتوان نتيجه گرفت هر قرائت و تلاش ديگري در عرصه علم ديني، تلاشي از سر جهالت و ندانستن سابقه تاريخي موضوع و منجر به شكست خواهد بود. آيا تمامي باورمندان به علم ديني در عصر حاضر همان قرائت ناكام و مردود از علم ديني را دنبال ميكنند و در طول اين چند دهه در ايران و جهان اسلام هيچ قرائت ديگري عرضه نشده است؟ در حال حاضر در ايران شاهد قرائتهاي متفاوت و متنوّعي از علم ديني هستيم، از جمله قرائت دكتر خسرو باقري، ديدگاه دكتر حسين بستان و نيز مدل پاد كه هيچ كدام شباهتي و سنخيتي با مباحثي چون تعيين درجه حرارت جهنّم و تركيب شيميايي اجنّه ندارند. علاوه بر اين ميتوان به نظريه پردازيهايي بر مبناي علم ديني اشاره كرد كه كارايي خود را در مقام عمل نشان داده و در عرصه بين المللي شناخته شدهاند. براي مثال ميتوان از نظريه توحيد درماني دكتر سيد محمّد محسن جلالي تهراني نام برد كه براساس باورهاي اسلامي شكل گرفته است.162
بنابراين به صرف اينكه قرائتي يا قرائتهايي از علم ديني در گذشته با شكست مواجه شدند و نمره خوبي كسب نكردند، نميتوان نتيجه گرفت تمام كساني كه درباره علم ديني ميانديشند، افرادي هستند كه “از سر جهالت دل خود را به آن خوش ميدارند و به دليل ندانستن سابقه تاريخي آن ميخواهند، يك حادثهي امتحان دادهي تعيين تكليف شده را بي جهت احضار و تجديد حيات كنند، بدون اينكه واقعاً اميدي به تجديد حيات آن باشد.”163 البته اين انتقاد شديد و راديكال دكتر سروش كه مربوط به دهه 70 است بعدها و در اواخر دهه 80 به نرمي و تعادل و متانت گراييد.164
5. علم ديني ممكن امّا نامطلوب!
دكتر سروش در ادامه فراز و فرودهايي كه انديشه او درباره علم ديني شاهد آن است، در اواخر دهه 70 در مصاحبهاي ابراز ميدارد، اگرچه علم اسلامي به معناي علمي كه پرسشها و پيش فرضهايش متأثر از اسلام و ذهنيّت اسلامي است امري ممكن است، امّا مطلوبيّت ندارد؛ زيرا اثبات چنين علمي، راه اثبات رقباي بسياري را باز ميكند. به باور او “پيش فرض صحيح، ايراني و غير ايراني، اسلامي و غير اسلامي، ديني و غير ديني، شرقي و غربي ندارد، ولي در عالم واقع غربيها يك پيش فرض را صحيح ميپندارند، شرقيها يك پيش فرض را، اهل اسلام يك پيش دارند و غير اسلاميها هم يك پيش فرض. لذا علم اسلامي چيزي است كه هم پرسشهايش و هم پيش فرضهايش، تأثير پذيرفته از اسلاميت و ذهنيّت ديني و اسلامي باشد. منتها اين علم اسلامي بدين شيوه و اين محتوا كه گفتم اگر امكان وجودش اثبات شود راه اثبات امكان وجود رقباي بسيار زيادي ديگري را هم باز ميكند، يعني در آن صورت ما علم تركي، علم رشتي، علم ايراني، علم چيني و … خواهيم داشت.”165
او در ادامه توصيه ميكند: “اگر پيش فرضهاي ناصوابي هست ما بايد به دنبال اصلاح و تصحيحشان باشيم، يعني اگر به فرض، علم اسلامي و غير اسلامي و ايراني و غير ايراني وجود داشته باشد، هدف عالمان و دانشمندان بايد كنار گذاشتن آنها به نفع يك علم ايدهآلي باشد كه اسلامي و غير اسلامي، غربي و شرقي بر نميدارد. لذا در عين قبول اينكه علم اسلامي به طوري كه گفتم امكان دارد، امّا مطلوبيت ندارد و لذا ما نميتوانيم توجيه كنيم كه به طرف پديد آوردن علم اسلامي برويم كه متضمن خطاست …”.166
نقد و سنجش
دكتر سروش در دهه 60 با پذيرش مبناي تفكيك مقام گردآوري از مقام داوري نيز و اين مطلب كه علوم در مقام گردآوري متّكي به جهان بيني و ارزشهاي عالِم هستند، بر امكان و مطلوبيت قرائتي از علم ديني تأكيد ميكند؛ آن قرائت آن بود كه دين ميتواند در ايجاد سؤالات و ارائه پيش فرضهاي لازم، تأثير گذار باشد167. ايشان در اوايل دهه 70 با وجود انتقاداتي كه به جريان اسلامي كردن علم در جهان اسلام دارند، به نظر ميرسد هنوز مخالف و منكر اين قرائت حدّاقلي از علم ديني نيستند و گاهي تصريح ميكنند “ميتوانيم علم اسلامي و مكتبي داشته باشيم؛ ولي علم مكتبي البته داورياش عام و روشهايش هم جهاني و همه جايي است.”168 امّا در اواخر همين دهه در مصاحبه مذكور به صراحت اين قرائت از علم ديني را ممكن ولي نامطلوب ميدانند.
برخي از نويسندگان169 بر اين باورند تحولاتي كه
