
يعني دين داري و خداپرستي و اعتقاد به پادشاه عادل، اضافه شد. درهمين اوان وجه تمايز ديگري براي نشان دادن فرهنگ ايراني در مقابل عمدتاً فرهنگ عربي كه خود را بر محمل ايدئولوژي اسلامي به جهان متمدن آن روز تحميل ميكرد انتخاب شد كه همان عشق و علاقه و توجه به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام و مذهب شيعه بود. اين مذهب در قالب تمدن تازهاي كه توسط سلسلة صفويه بنيان گذاشته شد در ايران رسميت يافت. بنابراين عنصر عمده ديگري در فرهنگ و هويت ايراني به ظهور رسيد كه در واقع به پالايش و تكامل عنصر ديني مربوط به قبل از اسلام پرداخت. بعد از نشيبهائي كه فرهنگ و تمدن ايراني در قرون بعد به خود ديد تجديد نظر در عناصر اصلي فرهنگي در نيمههاي سلسلة قاجار پيش آمد؛ زماني كه جامعة ايراني با تمدن جديد پا گرفته در اروپا و رشد يافته در قارة آمريكا مواجه شد. موج تجددخواهي از اوايل سلطنت ناصرالدين شاه در ايران رواج يافت. ابتدا در طبقة خواص جامعه و بعداً در ميان عموم مردم اين پديده رشد كرد و منجر به انقلاب مشروطه گشت. به اين ترتيب تجدد خواهي و يا ميل به پيشرفت به عنوان عنصر تازهاي در هويت و فرهنگ ايران به ظهور پيوست.
مسئلة هويت مسألهاي در جريان است. ملت ايران در طول تاريخ خود عناصر اصلي هويت خود را پالايش نموده و در مواقعي هم كه عنصري كارآئي خود را از دست داده آن را كنار گذاشته است. عنصر دين در ايران مراحل تكاملي خود را از توجه به توحيد و سپس زرتشتيگري تا رسيدن به دين اسلام و مذهب شيعه طي نموده است. اين اتفاق در فلات جغرافيائي ايران كه ميان و در حاشية دو سلسله جبال البرز در شمال و زاگرس در غرب قرار دارند صورت گرفته است. نظام شاهنشاهي كه زماني هويت بخش ايران بود با گذشتن دوران نظامهاي ديكتاتوري و تحول و ترقي نظامهاي سياسي به شيوههاي دموكراتيك به مردمسالاري روي آورده قالب جمهوري را براي خود برگزيده است. اما عنصر عدالت خواهي را به عنوان شاخصهاي براي انتخاب رهبري جامعه همچنان با خود دارد. زبان فارسي به عنوان وسيلة ارتباطي، هنوز وحدت بخش اقوام مختلفي است كه در فلات ايران زندگي ميكنند. تجدد و ترقي خواهي نيز جزئي از هويت امروزي ملت ايران است و تلاش براي رسيدن به بالاترين مدارج تمدن و تجديد مجد و عظمت پر افتخار تمدنهاي گذشته وجهة همت ايرانيان ميباشد.
3-3-تعريف سنت
در لغت نامه دهخدا براي واژه سنت تعاريف زير آمده است:
“راه و روش، طريقه و قانون و روش، آيين و رسم و نهاد، احکام و امر و نهي خداي تعالي، فرض و فريضه، واجب و لازم، احکام دين، راه دين و شريعت”،در فرهنگ معين در تعريف اين کلمه آمده است “راه، روش، سيرت، طريقه، عادت، گفتار و کردار و تقرير معصوم(پيغمبر و امامان)” ،مترادف انکليسي کلمه “سنت” واژه “تريديشن” است. در معني اين کلمه در لغتنامه آکسفورد چنين آمده است: “نظر، عقيده رسمي که از پيشينيان به آيندگان دست به دست شده است”، به باور ويليامز، ريشه اين کلمه در لاتين traditionem مشتق از trader به معني “دست به دست شدن و تحويل دادن” است. او عقيده دارد که اين واژه از زبان فرانسوي به انگليسي وارد شده و معاني اصلي پان “تحويل دادن، دست به دست دادن دانش، انتقال عقيده و نظر و…” است.
شيلتز، که کتابي در مورد سنت نوشته است، مي گويد: سنت همان چيزي است که دست به دست شده و شامل تمام چيزهايي است که جامعه اي در يک دوره زماني خاص داراست. چيزهايي که قبل از آن زمان در جامعه وجود داشته و مالکان فعلي، اکنون به آنها دست يافته اند. به نظر شيلز، سنت تنها محصول يک روند فيزيکي در دنياي خارجي نيست. سنت تنها نتيجه و محصول يک سلسله الزامات اکولوژيک و فيزيولوژيک هم نيست؛ بلکه چيزي فراتر از اين هاست.
راپاپورت، که در زمينه هاي فرهنگي محيط مصنوع تحقيقات ارزشمندي انجام داده، عقيده دارد سنت مفهومي بسيار عام است. هر چيزي که در طول زمان منتقل شود و به زمان بعد از خود برسد، سنت است. به اين سبب، اين مفهوم به قلمروهاي گوناگوني چون روش زندگي، رفتارها، وقايع، ارزش ها، تصورات، قوانين، فلسفه، هنر، معماري، يادمان ها، صنايع دستي، حکومت ها، سياست ها، موسسات و نهادهاو… اطلاق مي گردد و همه آنها را در بر دارد.
برخي ديگر از محققان نيز با عقيده راپاپورت در زمينه ارتباط سنت با فرهنگ جامعه موافق اند. يکي از کساني که بين سنت و فرهنگ و ميراث هاي فرهنگي جامعه رابطه برقرار کرده، دوبرولسکي است. او مي گويد: سنت دربرگيرنده تمام ميراث هاي فرهنگي است که از يک نسل به نسل ديگر دست به دست داده مي شود.دافنر عقيده دارد، سنت عبارت است از انتقال شفاهي و غير شفاهي اطلاعات در بين مردمي که داراي فرهنگي مشترک هستند. اين گروه از صاحب نظران در زمينه بيان تعريفي جامع و کامل از سنت اتفاق نظر ندارند، ولي متفق القول اند که سنت مقوله اي فرهنگي است که با دست به دست دادن و انتقال و استمرار همراه است.
3-4-رابطه سنت و هويت
سنت را ميتوان هويت برجامانده و تاريخي در نظر گرفت. سنت هويتي است که در آثار مکتوب يک فرهنگ نمود و نماد دارد. سنت از اين جنبه وجه مکتوب هويت است. هويت از جنس تصوير است و با تصاوير ما نسبت به جهان و انسان و زندگي جمعي پيوند دارد. در اين ميان سنت را از يک منظر ميتوان تصاويري دانست که به صورت آثار و مکتوبات مختلف به دست ما رسيده است. از اين منظر کتاب اشارات و تنبيهات در فرهنگ ما يک اثر است که بهعنوان سنت شناخته ميشود. همچنانکه سي و سه پل نمادي از سنت قلمداد ميشود و همچنانکه تاريخ بيهقي، مساجد مختلف، شاهنامه، ديوان حافظ و مثنوي معنوي بخشي از اين سنت گرانبهاي ما به حساب ميآيند. به تعبير ديگر ما راههاي مختلفي را براي شناختن تصويرهاي مختلف از انسان و جهان و زندگي اجتماعي داريم که يکي از اين راهها آن است که به آثار مکتوب رجوع کنيم. فهم دقيق اين آثار البته نيازمند توجه و تأمل بر روشهاي پژوهشي جديد است اما ميتوان انتظار داشت که از طريق سنت به بخشي از هويت دسترسي يافت. با اين همه اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که برخي مواقع از سنت هم? هنجارها و آئينهاي يک فرهنگ مدنظر هستند که اين معنا از سنت تلقي عامتر و کلانتري نسبت به آن است اما آنچه پژوهشگران بهخصوص متفکران از سنت مراد ميگيرند همين جنب? مکتوب هويت است. از دلايل توجه به آثار مکتوب هويت و فرهنگ هم همين است که از اين طريق معلوم شود پيشينيان چگونه فکر ميکردهاند و چه تلقي و نگاهي به عالم و آدم داشتهاند. يک سنت از مجموع? زيادي از متفکران و نخبگان تشکيل شده و هريک از اين افراد رويکرد و نگاه خاصي را نسبت به عالم و آدم پيگيري ميکنند اما در يک جا ميتوان آنها را در مبادي و مباني مهمي مشترک دانست. آراي خواجه نصير با آراي ابن¬سينا و آراي اين دو با انديشههاي غزالي و مولوي متفاوت هستند. اما در يک بستر بنيادين ميتوان اينگونه پنداشت که هم? اين افراد از تلقي و نگاهي خاص نسبت به جهان و انسان پيروي ميکنند. در اين نگاه جهان محصول خدا است و ميان عقل انساني و عقل فعال گونهاي هماهنگي خاص و پابرجا وجود دارد. اخلاق در اين منظومه هم از دل يک نظام معنوي و الهي ناشي ميشود که در آن جهان نسبت به خوب و بد بيتفاوت نيست. در اين نظام جهان به سوي هدفي خاص در حال حرکت است و غايتي مشخص را براي خود دارا است. اينها نکاتي هستند که ميتوان در بين افرادي چون: فارابي و غزالي، ابنسينا و ابنرشد، خواجه نصير و مولوي مشترک دانست. هرچند يکي دل در گروي عرفان دارد و ديگري متکلمي برجسته است. يکي فيلسوف است و ديگري عارف. اين آموزه را در نظر بگيريد که عقل انسان ميتواند زندگي فردي و جمعي انسان را بينياز از منبعي ديگر هدايت کند. اين آموزه و رأيي است که در جهان جديد بهجد مطرح ميشود و فيلسوفان و متفکران زيادي از آن پيروي ميکنند. پس به صورت خلاصه ميتوان سنت را وجه مکتوب هويت دانست که در آثار هنري و ادبي و فکري نخبگان يک فرهنگ نمود و ظهور دارد .
3-5-معماري سنتي
نبود تعريفي واحد و واضح براي معماري سنتي باعث شده است كه هركس به تعبير خود آن را معنا كند. اين دو واژه، يك تعريف مفهومي يا تلويحي دارند. در دسته بندي هاي رايجي که در زمينه معماري وجود دارد، معمولا به يکي از ملاک هاي زير توجه مي شود که بر گرفته از خود ساختمان است:
1. کارکرد بنا: نظير معماري خانه ها، مساجد، مدارس، حمام ها، اداره ها، ساختمانهاي تجاري و …
2. مصالح به کار رفته در بنا: نظير معماري آجري، خشتي، چوبي، سنگي، بتوني، و…
3. سازه بنا: ساختمان هايي با ديوار باربر، ستون دار، خرپايي و…
4. فرم بنا: ساختمان هاي گنبدي، سقف شيبدار، حياط مرکزي، و…
به نظر مي رسد که هيچ يک از اين نوع دسته بندي ها محدود کننده قلمرو معماري سنتي نيست زيرا امکان دارد در همه آن ها معماري سنتي هم وجود داشته باشد و تمام يا تعدادي از زيرمجموعه هاي آن را در بر گيرد. براي مثال، ممکن است در دسته بندي هاي حاصل از نوع کارکرد بنا، برخي از گونه هاي آن، از جمله خانه، مسجد، مدرسه، حمام و … داراي معماري سنتي باشند. بنابراين، براي تعيين معماري سنتي، به معياري فراتر از اين ملاک هاي رايج نياز است
که معمولا ابعاد مادي و فيزيکي بنا را در بر مي گيرد. گويي بايد به کيفيت و حال و هوايي توجه کرد و آن را ملاک قرار داد. در جستجوي اين ملاک، تعاريفي از معماري سنتي تا حدودي کارگشاست.
3-5-1-اصطلاحات مترادف معماري سنتي
مهم ترين اصطلاحاتي که در تعريف اين معماري گفته مي شود، عبارت است از: معماري تاريخي، معماري قديمي،
معماري اصيل، معماري با هويت، معماري خودي، معماري با معني، معماري بومي و معماري محلي.
معماري تاريخي: معماري اي که جنبه تاريخي دارد و منسوب به تاريخ است.در حقيقت، معماري تاريخي به معماري ساخته شده در يک دوره زماني خاص ربط پيدا مي کندو گوينده با بيان اين اصطلاح، نوعي بار زماني در نظر دارد.
معماري قديمي: در اين نوع معماري، به بعد زمان توجه مي شود. قديم در لغت به معني “ديرينه، پيشين و سابق است و قديمي يعني ديرينه، کهن، سال ديده و پير” . پس معماري قديمي در حقيقت نوعي معماري است که مو سپيد کرده و گرد تاريخ بر چهره دارد و با تجربه و پير است. بنابراين، اين معماري متعلق به زمان حال نيست و در گذشته ريشه دارد بايد به آن احترام گذاشت.
معماري بومي: اين نوع معماري به سرزمين و ناحيه اي خاص تعلق دارد. لغت “بوم” بار مکاني دارد و محدوده مشخص شده اي از مکان را، که داراي مرزي معين است شامل مي شود.ديگر واژه نزديک به آن “محل” و “محلي” هم همين بار مکاني را دارد. اين واژه نيز محدوده اي خاص از مکان را دربر مي گيرد که داراي شرايط محيطي و اقليمي به خصوصي است. بنابراين اين دو مترادف معماري سنتي، يعني معماري بومي و معماري محلي، در حقيقت بر وجه تعلق معماري سنتي به محدوده اي تعريف شده از يک مکان و سازگاري آن با شرايط محيطي و آب و هوايي تاکيد کرد.
معماري با هويت: اين اصطلاح مترادف ديگري براي معماري سنتي است. هويت در لغت با مفاهيمي چون “ذات باري تعالي، هستي، وجود و آن چه موجب شناسايي شخص باشد، تعريف شده است”. اگر هويت به معني چيزي است که موجب شناسايي مي شود، پس در حقيقت نوعي کارت شناسايي، نوعي شناسنامه، و مدرکي است که معمولا در آن نام و نام خانوادگي و سال تولد و نام پدر و مادر و … ذکر مي شود. با اين مقدمه، شايد بتوان معماري با هويت را به “معماري قابل شناسايي” تعبير کرد. نوعي معماري که مي توان آن را شناخت زيرا سابقه اي از آن موجود است، خاندان و جد و آبادي روشن دارد و با اصل و نسب است. “اصيل” در لغت به معني “با نژاد بودن، گهر داشتن، نجابت داشتن، شرافت داشتن، والاتباري و پدرداري” تعريف شده است. “نجيب” را هم “گوهر، نژاد، اصيل، پارسا، عفيف، هر چيز ممتاز و آن که از خانواده بزرگ باشد” معني کرده اند. با اين مقدمات شايد بتوان معماري اصيل را نوعي معماري دانست که ممتاز است، همچون گوهر ارزشمند است و جنبه قومي و نژادي دارد منتهي نه هر قوم و نژادي بلکه قوم و نژادي
