
گذار است و تصريح ميكند:
“انسان شناسي فلسفي هرمكتب و هر فرهنگ بر انسان شناسي تجربي آن فرهنگ اثر ميگذارد … تعريف ما از انسان، تعيين كننده چگونگي علم تجربي ما نسبت به انسان است”116
و از همين رو در گرماگرم بحثهاي فلسفه علوم انساني، به طور مفصّل به تبيين انسان شناسي مولوي ميپردازد.117
او در تبيين نقش و تأثير ايدئولوژي و ارزشهاي هرجامعه بر علوم آن مينويسد:
“بي هيچ اشكالي ميتوان گمان زد كه ممكن است دانشهاي انساني و طبيعي در جوامع اسلامي اصيل، كه درد اصلي شان بنا كردن زندگي اخروي مطبوع و خدا پسندانهاي است به راهي بروند كه تاكنون در جوامع غربي نرفتهاند و خود را معطل كنجكاويهاي بيهودهاي نكنند كه انسانهاي بي درد را خوش ميآيد امّا گرهي از مشكل سعادت انسان نميگشايد.”118
دكتر سروش گرچه وابستگي علوم تجربي به جهان بيني و ايدئولوژي عالِم را تنها در مقام گردآوري و شكار مجاز ميداند و معتقد است علوم تجربي در مقام داوري بايد با تجربه عمومي امتحان شوند تا علمي و عيني و بي طرف گردند، امّا ميپذيرد: “در مورد علوم انساني اين امر به سهولت امکانپذير نيست و آنچه تاكنون ديدهايم و آزمودهايم تعلّق شديد اين علوم است به سرزميني كه در آنجا ميرويند: يعني سرزمين ذهني ضميريِ عالماني كه مولّد اين علومند. در اين علوم هم جهان بيني شخص عالم يعني انديشههاي عام فلسفي و تلقّيات كلّي او از هستي و ميراثهاي گذشته فرهنگي وي دخيل است و هم ايدئولوژي و ارزشهاي او، يعني اينكه چه چيز را خوب ميداند و چه چيز را بد ميداند و فضايل و رذايل در نظر او چيست و بايد و نبايد را چگونه تصوير ميكند، همه در انسان شناسي او نقش دارند …”119
6. اسلامي كردن علوم انساني
ايشان با پذيرش اين مطلب كه علوم انساني رنگ عالمان را با خود دارند و هنگام ورود علوم انساني از سرزمين ديگر در واقع عالمان و ارزشهايشان به سرزمين ذهني و انديشه افراد جامعه وارد ميشوند، تأكيد ميكنند، در باره علوم انساني دو كار بايد صورت گيرد:
“يكي جراحي منطقي و جدا كردن دانش از ارزش و ديگري پروردن عالمان واقف به شرع و مسلّط بر معارف و انديشههاي خالص ديني و انسان شناسي مذهبي از يك طرف و متبحّر در علوم انساني جديد از طرف ديگر؛ تا ضمير اينان خاك حاصلخيزي براي علوم انساني اسلامي باشد.”120
ايشان در توضيح اين مطلب كه علوم رنگ عالِم را با خود دارند مينويسند: “وقتي كه يك متفكر درباره امري فكر ميكند تمام زواياي ذهن او و تمام اضلاع شخصيت او در همكاري نزديك با هم به صورت يك كلّ واحد با آن امر روبرو ميشوند و او همه هويّت خود را در انديشه خود ميگنجاند، گرچه خود او متفطّن به اين امر نباشد، امّا ديگران كه بعداً از بيرون به آن حصار نظر ميكنند خشتهاي مختلف را ميتوانند تميز دهند.”121
دكتر سروش براي رفع اين مشكل و اسلامي كردن علوم انساني راهحل را در اين ميداند كه:
“اگر ما عالمان اسلاميي داشته باشيم كه هم بر مباني شريعت و به خصوص انسان شناسي آن مسلّط و محيط باشند و هم بر متد و مواضع علوم انساني احاطه يابند، تزويجي فرهنگي كه در ضمير اين عالمان صورت ميگيرد زمينه حاصلخيزي خواهد بود براي خلق و رشد علوم انساني … راه آن اين است كه پژوهندگان ما كساني باشند كه سرزمين ذهنشان و گلستان ضميرشان مالامال از عطر و بوي معرفتهاي الهي باشد و اينان نه به طور سطحي بلكه با اطلاع عمقي از علوم انساني به كار خلق و كشف و توليد اين علوم بپردازند. آنچه اينان توليد كنند يقيناً علم انساني اسلامي خواهد بود. اسلامي بودن، معنايي غير از اين ندارد.”122
و نهايتاً ايشان تأكيد ميكنند: “اسلامي كردن علوم انساني اين نيست كه رواياتي به آن بيفزاييم، اين نيست كه رواياتي را بخوانيم و از آنها چيزي را در زمينه روان شناسي … استنباط كنيم، اين نيست كه از آيات قرآن و روايات استخراج علوم كنيم، اين نيست كه فلسفه گذشته خودمان يا فلسفه اگزيستانسياليستي معاصر را (آن هم نوع الحادي يا لائيك آن را) به جاي علوم انساني تدريس كنيم. اين كارها نشدني و بي سود است. بايد آنچه را شدني و سودمند است، دانست چيست. آن كه شدني است اين است: فضاي ذهن و ضمير اسلامي و علمي شود، همين و بس. از آن پس هرچه از آن كوزه بيرون بتراود علمي اسلامي است و راه اسلامي كردن علوم انساني در اين سرزمين همين است و اين درسي است كه رشد تاريخي علوم به ما ميآموزد.”123
جمعبندي
در جمع بندي ديدگاه دكتر عبدالكريم سروش درباره علم ديني در دهه 60 كه نوعي رويكرد مثبت و ايجابي به علم ديني است، چند نكته ذكر ميگردد.
الف) ايشان روش علوم انساني را روش تجربي ميدانند كه اين مسأله در تعريف ايشان از علوم انساني نمايان است. بنابراين مقصود از علم در تعبير علم ديني به باور ايشان علم تجربي ميباشد، به عبارت ديگر دغدغه ايشان در بحث علم ديني، برقراري ارتباط و پيوند ميان علوم تجربي خصوصاً علوم انساني و دين است. همانگونه كه در بحث رويكردها در باب علم ديني گذشت و به تعبير برخي نويسندگان124، دكتر سروش از جمله افرادي هستند كه در توليد علم ديني، اصالت را به روش تجربي ميدهند و به پارادايم علوم تجربي موجود وفادار ميمانند. بنابراين ديدگاه و رويكرد ايشان با ديدگاههايي مانند مدل پاد كه قصد توليد علوم انساني نقلي را دارند، تفاوت بسيار دارد. او همانگونه كه گذشت به صراحت ابراز ميدارد كه اسلامي كردن علوم انساني اين نيست كه “از آيات قرآن و روايات استخراج علوم كنيم.”125 او معيار علمي و عيني بودن علوم انساني و حتي علوم انساني اسلامي را روش تجربي آنها و تجربه همگاني ميداند.
ب) شايد مهمترين مؤلّفه در ديدگاه دكتر سروش، پذيرش مبناي تفكيك مقام گردآوري از مقام داوري در علم باشد كه جا را براي طرح بحث علم ديني باز ميكند. او از همين مدخل استفاده ميكند و در عين تأكيد بر روش تجربي و تجربه همگاني در مقام داوري از وابستگي و اتكاي علوم به جهان بيني و ايدئولوژي عالِم در مقام گرآوري سخن ميگويد و نتيجه ميگيرد علوم انساني اسلامي در مقام گردآوري به جهان بيني و ايدئولوژي اسلامي متّكي خواهند بود.
ج) دكتر سروش تحقّق علوم انساني اسلامي را در گروه دو امر ميداند. يكي آنكه دانشمندان اسلامي بر جهان بيني و ايدئولوژي اسلامي و خصوصاً انسان شناسي اسلامي مسلّط باشند و ديگر آنكه علوم انساني موجود را عميقاً فراگيرند و بر متدها و مواضع آن احاطه يابند. او مولود تزويج اين دو دسته معرفت را در بستر ذهن و انديشه دانشمندان مسلمان، علوم انساني اسلامي ميداند.
د) گرچه ديدگاه دكتر سروش درباره علم ديني در دهه 60 چندان پيچيده و فنّي نيست و در زمره ديدگاههاي حداقلي در باب علم ديني قرار ميگيرد امّا شايد قرائت او از علم ديني، در بين انديشمندان ايراني جزء اولين ديدگاهها باشد. به نظر ميرسد ديدگاه دكتر خسرو باقري كه او نيز به پارادايم علوم تجربي موجود پايبند ميماند و مضامين و انديشههاي ديني را الهام بخش فرضيهها ميداند، قرابت و شباهت بسياري به ديدگاه دكتر سروش دارد؛ حتّي ميتوان ديدگاه آقاي بستان را كه ضمن پذيرش تفكيك مقام گردآوري از مقام داوري، منابع ديني را حاوي فرضيهها و نظريههاي علمي ميداند، به نوعي ادامه و تكامل يافته ديدگاه دكتر سروش قلمداد كرد.
بخش دوم: رويكرد انتقادي و سلبي به علم ديني
در اين بخش ديدگاه دكتر عبدالكريم سروش درباره علم ديني در دهه 70 كه رويكردي انتقادي و سلبي به علم ديني است، گزارش، تقرير و سنجش ميگردد. رويكرد ايشان به علم ديني در اين دهه در واقع طرح برخي انتقادات به جريان ديني كردن علم در جهان اسلام است كه نميتوان آن را نوعي ديدگاه درباره علم ديني دانست. در اين بخش سعي بر آن است مهمترين انتقادهاي ايشان به مقوله علم ديني، صادقانه و منصفانه، گزارش، تقرير و سنجش گردد.
1. عوامل و انگيزههاي ديني كردن علم
دكتر سروش در اين دوره از دو انگيزهي مهم براي ديني و مكتبي كردن علم سخن ميگويد. انگيزه اوّل به زعم او همان ايمان قوي آدميان به مكتب خود است كه به هنگام تعارض با عقل (كه علم نيز جزئي از عقل است) آدمي عقل خود را نثار مكتب محبوب خود ميكند و آنچنان ميانديشد و توليد علم ميكند كه خوشايند و پسند مكتب است. محصول قرباني كردن عقل در پاي مكتب و چشم پوشيدن از تخصّص، علم ديني و مكتبي خواهد بود. او اين انگيزه را چنين شرح ميدهد:
“وقتي كسي به مكتبي ايمان آورد همه چيز، حتّي عقل خود را نثار آن مكتب ميكند. نثار جان، آبرو و مال قدمهاي پايينتر است. بالاترين قدم در برابر يك معشوق و محبوب نثار كردن عقل است … اين كاري نيست كه عوام انجام دهند؛ براي افراد عامي نه علم به معناي دقيق مطرح است نه دين به شكل محققانه. محققاناند كه علم را محققّانه و متخصّصانه ميدانند و دين را هم محقّقانه ميفهمند و نتيجهي تعارض اين تخصّص و آن تحقيق در چارچوب ايمان اين است كه آدمي عقل را به منزلهي فربه ترين قرباني نثار مكتب محبوب و معبود خود كند و از تخصّص خود هم موقتاً صرف نظر كند.”126
انگيزه دوم به باور او جامع و كامل دانستن مكتب است. نتيجهي منطقي و قهري چنين اعتقادي آنست كه حداقل بايد بتوان علوم انساني را از مكتب استخراج كرد. دكتر سروش در توضيح اين انگيزه ميگويد:
“اگر كسي به نوعي معتقد باشد كه مكتبي كه به او اعتقاد ميورزد جامع و كامل است، يعني همه چيزهاي لازم را گفته است و يا اگر از او بپرسي خواهد گفت، به طور بسياري قهري و منطقي منتهي به اين نتيجه خواهد شد كه ميتوان علوم و از جمله علوم انساني را از آن مكتب استخراج نمود.”127
نقد و سنجش
درباره انگيزه اولي كه دكتر سروش براي ديني كردن علم مطرح ميكنند حق با ايشان است؛ تعارض علوم انساني موجود با برخي تعاليم و ارزشهاي ديني، مهمترين انگيزهي غالب مدافعان و باورمندان علم ديني در جهان اسلام است. امّا اين ادّعا كه ديني كردن علم به معناي قرباني كردن عقل در پاي دين و صرف نظر كردن موقتي از تخصّص و يافتههاي علمي است، پذيرفتني نيست. پيش فرض آن ادعا اين است كه تمام يافتههاي علوم تجربي خصوصاً علوم انساني موجود كه دكتر سروش گويا از آنها تعبير به عقل و تخصّص ميكند، كاملاً بي طرف و عيني و مطابق با واقع است و لذا كسي كه از ديني كردن علم سخن ميگويد در صدد قرباني كردن عقل و چشم پوشي از تخصّص و يافتههاي علمي است، در حالي كه:
“آنچه تاكنون ديدهايم و آزمودهايم تعلّق شديد اين علوم است به سرزميني كه در آنجا ميرويند … در اين علوم هم جهان بيني شخص عالم يعني انديشههاي عام فلسفي و تلقّيات كلّي او از هستي و ميراثهاي گذشته فرهنگي وي دخيل است و هم ايدئولوژي و ارزشهاي او … پس علوم انساني رنگ عالمان را با خود دارد و ريشه مشكل در همين جاست.”128
پس وقتي علوم انساني موجود حامل و ناقل مضامين فلسفي و ارزشهاي عالمان هستند،129در صورت تعارض اين ملزومات فلسفي و ارزشها با برخي تعاليم و ارزشهاي ديني، سخن گفتن از علم ديني به معناي قرباني كردن عقل و صرف نظر كردن از تخصّص و يافتههاي علمي نيست. وقتي علوم انساني به اعتراف منتقدان علم ديني عاري از انديشههاي فلسفي و ارزشهاي عالمان نيستند چرا مجاز نباشد از جايگزيني جهان بيني و ارزشهاي ديني، سخن گفته شود.
بنابراين تعارض علوم انساني موجود با برخي تعاليم و ارزشهاي ديني مهمترين انگيزهي طرح و پيگيري ايده علم ديني از سوي برخي انديشمدان جهان اسلام بوده است و چون يافتههاي علوم انساني موجود كاملاً و تماماً بي طرف و عيني و مطابق با واقع نيست و رنگ عالمان را با خود دارند، سخن گفتن از علم ديني به معناي قرباني كردن عقل و صرف نظر كردن از تخصّص نيست.
انگيزه دومي كه دكتر سروش براي ديني كردن علم يا توليد علم ديني ذكر ميكند، صحيح و قابل قبول به نظر ميرسد. البته همانطور كه خودشان ميپذيرند اين انگيزه در بين موافقان و باورمندان به علم ديني عموميّت ندارد.130 در ميان مدافعان علم ديني كساني هستند كه با قبول اين پيش فرض كه دين و
