
زبیرها آرام نمینشینم و: «وَ اللهِ مَااُسْتَغْفَلُ بِالْمَکیدَهِ، وَلاَ اُسْتَغْمَزُ بِالشَّدیدَهِ!»(24) (بهخدا سوگند که من غافلگیر نمیشوم تادربارهام مکر و حیله به کار برده شود.(نهج البلاغه خطبه 33 )
23، پاسخگویی مسوولین ضرورتِ در دسترس بودن متصدیان حکومت اسلامی
بر فرمانروایان و صاحبانِ سمت است که خود را از دسترس مردم دور نگه ندارند واحتجاب نکنند و برای خودشان حاجب و دربان قرار ندهند. امام علی (ع) در اینخصوص خطاب به مالک اشتر میفرماید:
فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ {هرگز احتجاب خود را از رعیت طولانی نکن}،فَاِنَّ احْتِجابَ الْوُلاهِ عَنِ الرِّعِیَّهِ شُعْبَهٌ مِنَ الضّیقِ، وَ قِلَّهُ عِلْمٍ بِالاْمُورِ زیرا از مردمکناره گرفتن، نمونهیی از سختگیری است و باعث میشود که انسان بسیاری ازاخبار و اطلاعاتِ امور را به دست نیاورد و کنار بماند، …وَ اجْعَلْ لِذَوِیالْحاجاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ شَخْصَکَ همیشه قسمتی از وقت خود را برایملاقات با نیازمندانت قرار ده، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً و در مجلسی عمومیبنشین، فَتَتَواضَعُ فیهِ لِلّهِ الَّذی خَلَقَکَ، وَ تُقْعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ اَعْوانَکَ و در آنمجلس در مقابل خالقت تواضع کن، و دیگر لشکریان و یارانت آنجا نباشند، …حَتّی یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ تا هر کس میخواهد، بدون نگرانی و لکنتزبان سخن بگوید}، فَاِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ یَقُولُفی غَیْرِ مَوطِنٍ: «لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّهٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ»من از پیغمبر (ص) شنیدم که فرمود: «امتی که در آن ضعیف نتواند حق خود رااز قوی بگیرد و در گفتار درمانَد، قداست ندارد.» ( نهج البلاغه نامه 53 )
24، آزادی مشروع و تأمین آن برای انسانها
تأکیدهای زیادی در اینباره وجود دارد و از جمله حضرت علی (ع) در نامه سیویکم کهمیفرماید:(28) «وَ لاَ تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً»، به این معنی که خداوند تو راآزاد قرار داده است بنابراین بنده دیگری نباش! آزادی در محدوده شریعت اسلامی یکیاز عناصر حکومت اسلامی است.
25 ، سفارش اکید اخلاقی و اجتماعی به مأمورین دولت در زمان انتصاب آنها
در اینجا برای مثال میتوان به محمد بن ابیبکر، هنگام اعزام او به مصر، اشاره کرد کهامام علی (ع) وی را چنین سفارش فرمود:
فَاخْفِصْ لَهُمْ جَناحَکَ وَ اَلِنْ لَهُمْ جانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِوَ النَّظْرَهِ.
با مردم با تواضع برخورد کن، و با ملایمت، و با چهره باز؛ حتی در نگاه کردن بهاشخاص، چه به گوشه چشم بنگری و چه خیره شوی، میان آنان نباید فرقیگذاشته بشود.( نهج البلاغه نامه 53 )
از این قبیل عبارات، به هنگام نصب عمّال و وُلات در شهرها، از امام (ع) بسیار نقلشده است و فیالمثل در همان نامه بیستوهفتم میخوانیم:
فَلْیَکُنْ اَحَبُّ الذَّخائِرِ اِلَیْکَ ذَخیرَهَ الْعَمَلِ الصّالِحِ وَ اَمَرَهُ اَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُعندالشَّهَواتِ، وَ یَزَعَها عِنْدَ الْجَمَحاتِ، فَاِنَّ النَّفْسَ اَمّارَهٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ اللّهُ وَاِذا اَحْدَثَ لَکَ ما اَنْتَ فیهِ مِنْ سُلْطانِکَ اُبَّهَهً اَوْ مَخیلَهً، فَانْظُرْ اِلیعِظَمِ مُلْکِ اللهِفَوْقَکَ.
بهترین ذخیرههای تو (محمد بن ابیبکر) در انجام این مأموریت عمل صالحباشد!، علی (ع) در اینجا توصیه میفرماید که محمد بن ابیبکر خودش رابشکند و نفس خود را هنگام شهوات و سرکشیها مهار کند، برای اینکه ایننفس آدمی را به بدی وامیدارد، مگر خدا رحمت آرد، اگر در اثر قدرت غروریبه تو دست داد، به بالای سر نگاه کن و عظمت ملک پروردگار را که برتر از تواست بنگر، تا بدانی که انسان چهقدر در برابر عظمت این عالم حقیر و ناچیزاست.( نهج البلاغه نامه 53 )
فصل سوم :
مدیریت رحمت در حکومت علوی
3،1،1 برخورد امام علی (ع) با جریان بی بصرتی
اگر کسی برگ های تاریخ اسلام را تورق کند، به این حقیقت پی می برد که امت پیامبر (ص) در اثر تسامح و سهل انگاری هایی که از خود بروز داد به دردهای سختی مبتلا گردید؛ به طوری که اواخر خلافت عثمان مردم دریافتند گرفتار بیماری جانکاهی هستند که آسایش و آرامش شان را ربوده است. از این رو در گام نخست به دنبال امیر مومنان (ع) رفته، افسار خلافت را با اصرار به دست آن حضرت سپردند؛ ولی هنوز چندی از خلافت آن حضرت نگذشته بود که راه اطاعت از امام را کنار نهاده، رسم عصیان و چموشی را برگزیدند. آن ها درد را حس می کردند، اما در خصوص درمان سهل انگار بودند؛ طبیب حاذقی را برگزیدند، ولی عمل به نسخه هایش را لازم نمی دیدند.
ریشه نابسامانی های آنان در مرحله نخست در ضمیر آحاد مردم پنهان بود و در مرحله بعد در بیرون وجودشان؛ لکن آن ها گمان می کردند همه نابسامانی ها در دنیای خارج از وجودشان نهفته است. بنابراین پیش از درون نگری به برون نظر افکنده، به دنبال اصلاح نظام سیاسی رفتند و در پی آن عثمان را از خلافت عزل و امیر مومنان (ع) را به حکومت برگزیدند.
برخورد آن ها با امیر مومنان (ع) همانند رفتار گله ای چموش و خودسر با صاحب و راهنمای خود بود. تا زمانی که خزانه ی بیت المال پر بود و حضرت آن ها را بهرهمند میفرمود در اطراف حضرت متراکم بودند؛ ولی هرگاه خزانه خالی می شد و یا مولا آنها را هم از سهم ناحق به اموال دیگران منعشان می فرمود، زبان به اعتراض می گشودند چنانکه در جنگ جمل، آن زمان که حضرت آن ها را از تصاحب اموال و زنان و فرزندان بصریان منع کرد، به شدت پرخاش کردند، و یا وقتی که جنگ صفین درازا انجامید و به ظاهر چیزی جز ضرر و زیان جانی و مالی برایشان به دنبال نیاورد زبان اعتراض شان برآمد.
یکی از ریشه های مهم این رفتار متناقض و حیرت انگیز، جهالت و ناآگاهی که ما دراین مقام تحت عنوان مشکل ضعف بصیرت بدان می پردازیم.
در روزگار خلافت امیر مومنان (ع)، اسلام بیش از آنکه از بیرون مرزها آن تهدید شود، از درون مرزها تهدید می شد؛ یعنی دو امپراطور روم و ساسانی هم از لحاظ نظامی و هم از لحاظ فرهنگی مغلوب قدرت نظامی و توان فرهنگی مسلمانان شده بودند. ولی در متن جامعه اسلامی روح ایمان و باورهای قرآنی ارزش های دینی در اثر انحراف مسیر خلافت و فساد مایل و نفوذ فرهنگ فاسد بنی امیه، هر روز بیش از روز گذشته به ضعف می گرایید؛ لذا علی بن ابیطالب (ع) هنگامی که به حکومت رسید، تمام هم و غم خود را بر سر احیای ارزش های اصیل اسلام و ملاک های قرآنی ودر یک کلام اسلام ناب پیامبر (ص) گذاشت.
از منظر حضرت اصلاحات داخلی در دو محور می بایست دنبال شود؛ یکی اصلاح سنت های غلطی که در عصر خلفای پیشین پایه گذاری شده بود و دیگری کوتاه کردن دست منافقانی که با نام اسلام قصد بر تصاحب پست های کلیدی جامعه اسلامی را داشته و با کارشکنی ها و اعمال خلاف خود موجبات نابسامانی جامعه و نارضایتی مردم را فراهم می آورند. دو جنگ جمل و صفین و عزل کارگزاران امیه و از پست های حکمتی ، از مهم ترین اقدامات حضرت در جهت تحقق این دو هدف اصلاحی به شمار می آمد.
اصلاحات حضرت به دو امر مهم نیاز داشت؛ یکی صبر و بردباری و دیگری بصیرت و آگاهی. صبر و بردباری به خاطر آن که اساساً اصلاحاتی چون مبارزه با سنت های فاسدی که در زمان خلفای گذشته پایه گذاری و در زمان امیر مومنان (ع) به صورت یک هنجار اجتماعی در آمده بود و یا جنگ با ناکثین و قاسطین، کارهیا سخت و دشواری بودند؛ از این رو به حلم و پایمردی نیاز داشتند.
آگاهی و بصیرت بدان جهت که مردم گمان می کردند سنت خلفای گذشته، مخصوصاً خلیفه اول و دوم، برگرفته از سنت های الهی واسلام ناب است؛ از این رو وقتی دامنه اصلاحات حضرت به نفی بدعت های خلیفه اول و دوم می رسید، افراد بی بصیرت فریادشان بلند می شد. به علاوئه برخی از سنت ها، همچون تقسیم نابرابر بیت المال یا سیاست گسترش فتوحات، موجب افزایش رفاه برخی از مسلمانان و رزمندگان فاتح می شد؛ بنابراین آنها با توقف آن مخالفت می کردند؛ غافل از آن که تقسیم نابرابر بیت المال موجب زوال عدالت اجتماعی و رشد تبعیض و اختلاف های ظالمانه ی طبقاتی گردیده و بغض و کینه ی اقشار فرودست را نسبت به طبقات بالاتر افزایش می داد. گسترش فتوحات نیز، بدون توجه به ابعاد معنوی، انگیزه های فتوحات را از جهاد فی سبیل الله به کشور گشایی های شاهانه و زیاده خواهانه مبدل می ساخت؛ چرا که از منظر اسلام، تا زمانی که توسعه حیات دنیوی در راستای توسعه حیات اخروی نباشد، ارزش به حساب نمی آید؛ بلکه تضعیف حیات معنوی را بدنبال خواهد داشت و فرهنگ جامعه را به یک فرهنگ مادی و به دور از ارزش های متعالی قرآن مبدل می سازد؛ روحیه خودپسندی و خود محوری را زنده و ریشه ی ایثار و گذشت را می خشکاند. و این ها همان دردهای پنهانی است که مردم آن عصر بدان مبتلا بودند.
جنگ با منافقان داخلی نیز بصیرت بیشتری را می طلبید؛ چون منافقان که در لباس ناکثین و قاسطین خود را نشان دادند، مانند سایر مسلمانان اهل نماز و روزه و حج و زکات بودند و به زبان اظهار مسلمانی می کردند. برخی از آن ها جزء اصحاب با سابقه ی پیامبر (ص) بودند و مخالفت هیا خود با حضرت امیر (ع) را به تعالیم اسلام، همچون دفاع از خون مظلوم و ضرورت تحویل قاتلان خلیفه ی مظلوم مستند می دانستند ؛ بنابراین مبارزه و جنگ با آ نها کاری بس دشوار بود. از این روی حضرت در آغاز جنگ با منافقان داخلی به یارانشان فرمودند: «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله، و لایحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحق؛ میان شما و اهل قبله در جنگ گشوده شد، و این علم را بر ندارد مگر بینا و شکیباست، و می داند که حق در کجاست.» ( نهج البلاغه ،خطبه 173)
3،1،1،1مفهوم بصیرت
طبق تعریف برخی از علمای بزرگ علم لغت، بصیرت عبارت است از حقایقی از دین یا غیر دین که به باور قبلی مبدل شده باشد. «خلیل بن احمد» بصیرت را چنین تعریف می کند:«اسم لما اعتقد فی القلب من الدین و حقیق الامر؛ یعنی بصیرت نام اعتقاد قلبی به یک امر دین و یا یک حقیقت می باشد. » ( خلیل بن احمد ،1372، ذیل حرف ب )
بنابراین هر دانایی بصیرت به حساب نمی آید، بلکه دانایی همراه با باور و ایمان بصیرت است؛ از این رو بصیرت موجب هدایت و حرکت است. در حالی که علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوماً عمل را به دنبال ندارد. برای نمونه خیلی از مردم می داننند سیگار بر ای انسان زیان بار است؛ ولی به دیلیل اینکه به مضرات آن بارور ندارند از آن استفاده می کنند؛ حتی برخی از پزشکان به انواع مواد مخدر معتاد می باشند. تقریباً هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترک و به عالم برزخ و حساب سفر خواهد کرد و در آنجا یکایک اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش بدان تعلق می گیرد؛ اما از آنجایی که این بینش در بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نکرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده، موجب تقوی و پرهیزکاری آن ها نمی شود.
ولی علم مقرون با اعتقاد قلبی مایه حرکت و عمل است واز این روست که بصیرت موجب هدایت بوده، و انسان را از غفلت بیدار می کند. انسان بصیر به کمک این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امر و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است. بصیرت مانند سپری است که در هنگامه ی فتنه ها و مواقف خطرناک انسان را حفظ می کند . شاید از این روست که « زره و لباس محافظ جنگی » را «بصیرت» نامیده اند؛ چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و
