
اُمرائك شفاعة اِلّا شفاعَة الكفاية و الاَمانة
در گزينش كاركنان و فرمانروايانت، شفاعت و وساطت كسى را مپذير، مگر شفاعت شايستگى و امانتدارى آنها.( نهج البلاغه – عهد نامه مالک )
امام(ع) در عهدنامه مالك، توصيه مى نمايد كارمندان، پس از آزمايش و امتحان و نه ميل و استبداد، به كار گمارده شوند و از ميان آنها افرادى كه با تجربه تر و پاكتر و پيشگامتر در اسلامند، گزينش گردند
از نظر امام(ع) سزاوارترين كس به خلافت، تواناترين و داناترين آنها به فرمان خدا است و افراد، در صورتى كه شايسته تر از آنها وجود داشته باشد، حق ندارند خود را مقدم كنند، همچنان كه پيامبر(ص) مى فرمايد:
من تقدم على قوم من المسلمين و هو يَرى اَنَّ فيهم مَن هو اَفضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمين
هر كس خود را بر ديگر مسلمانان مقدم كند در حالى كه در ميان آنها افراد شايسته ترى وجود دارد، به خدا و پيامبر و مسلمانان خيانت كرده است.
بديهى است كفايت و شايستگى كارگزاران حكومت باعث جلب اعتماد و همكارى صميمانه مردم با حكومت خواهد گرديد و بدين ترتيب تعامل مستحكم و مترقى حكومت و مردم، زمينه بالندگى و رشد اجتماع و ثبات بيشتر حكومت را سبب خواهد شد و مردم را به سوى آرمانهاى متعالى رهنمون خواهد ساخت.
11، عنایت شدید به بیتالمال و دقت در صرف آن
امام علی (ع) خطاب به گردانندگان امور مملکتی میفرمایند:
کتب علیهالسلام الی عمّاله: ادقّوا اقلامکم، و قاربوا بین سطورکم، و احذفوا عنّیفضولکم، واقصدوا قصد المعانی، و ایاکم والاکثار، فانّ اموالالمسلمین لاتحتملالاءضرار.
قلمهای خود را نازک بتراشید، سطرها را نزدیک بههم بنویسید، عبارات وکلمات زاید را حذف کنید، به معنا و مفهوم توجه داشته باشید و از زیادهروی درنوشتن پرهیز نمایید؛ زیرا به اموال مسلمانان نمیتوان ضرر و زیان واردساخت. (شیخ صدوِق،1366، ج 1: 149)
در این زمینه نمونههای فراوان از نامههایی که حضرت (ع) خطاب به کارگزاران خودمرقوم فرمودهاند وجود دارد. برای مثال در نامه چهلویکم نهجالبلاغه، خطاب به پسرعموی خودشان، نوشتهاند:
فَاءنِّی کُنْتُ اَشْرَکْتُکَ فِی اَمَانَتِی، وَ جَعَلْتُکَ شِعَارِی وَ بِطَانَتِی، … فَاتَّقِ اللّه وَارْدُدْاِلیه ؤُلاءِ الْقَوْمِ اَمْوالَهُمْ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اَمْکَنَنی اللّهُ مِنْکَ لاَعْذِرَنَّ اِلَی اللهِفیکَ، وَ لاَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذی ما ضَرَبْتُ بِهِ اَحَداً اِلاّ دَخَلَ النّارَ!
تو را در امانت خود شرکت دادم، و محرم کارهای خویش گردانیدم… ولی همینکه دیدی وضع زمانه تغییر کرد تو نیز از فرصت استفاده کردی و از بیتالمالبرای خود تصرف نمودی. پس از خدا بترس و اموال قوم و ملت را به ایشانبازگردان و اگر چنین نکنی و خداوند مرا یاری رساند، با همان شمشیری که به هرکس زدهام راه جهنم را پیش گرفته است، آن را بر فرق تو نیز فرود خواهم آورد.
علی (ع) در خطبه 215، جریان خودش با عقیل و موضوع نزدیک ساختنِ آهنگداخته را به بدنِ وی ذکر کرده و در نامه بیستم خطاب به زیاد بن ابیه ــکه در بصره نیابتعبداللّه بن عبّاس را داشتــ فرموده است:
وَ اِنّی اُقْسِمُ بِاللهِ قَسَماً صادِقاً، لَئِنْ بَلَغَنی اَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْءِ الْمُسْلِمینَ شَیْئاً صَغیراً اَوْکَبیراً، لاَشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّهً تَدَعُکَ قَلیلَ الْوَفْرِ، ثَقیلَ الظَّهْرِ، ضَئیلَ الاْمْرِ، وَالسَّلامُ.
بهخدا قسم میخورم، قسمی صادقانه. اگر به من خبر برسد که در بیتالمالمسلمانان، کم یا زیاد، به خیانت تصرف کردهای، چنان بر تو سخت خواهمگرفت که کممایه و ذلیل و خوارت بگرداند، وَالسَّلام.
در نامه بیستوششم نیز از این قبیل عبارتها دیده میشود:
وَ اِنَّ اَعْظَمَ الْخِیانَهِ خِیانَهُ الاْمَّهِ، وَ اَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الاْئِمَّهِ، والسَّلامُ.
و بزرگترین خیانتها، خیانت به مسلمانان و پلیدترین غش و تقلب، غش دربرابر پیشوایان ملت است.
12، پرهیز از مال اندوزی کارگزاران حکومتی
متصدیان امور حکومتی، باید با نظری خالصانه و صادقانه گام بردارند و برای خوداموالی ذخیره نکنند. مولا علی (ع) در اینباره میفرمایند:
قالَ علٌّی (ع) دخلتُ بلادَکُم بأَشمالی هذِهِ وَ رَحْلتی و راحِلَتِی هاهی فاءن أَناخرجت من بلادکم بغیر ما دخلت فاننی منالخائنین.
من وارد این شهر شدم و، برای قبضه کردن امور حکومت، لباسی بر تن داشتم وبر مرکبی سوار بودم؛ همین مرکب که اکنون زیرپای من است و لباسی که الاندربر دارم و آن اندازه از اثاثی که مسافری به همراه دارد (مشکی، لیوانی وقاشقی). اگر بعد از چند سال حکومت، از این شهر بیرون روم و چیزی بیش ازاین همراه داشته باشم، بدانید که نسبت به شما خیانت کردهام.( نهج البلاغه خطبه 26 )
13، زهد و سادهزیستی گردانندگان امور حکومتی
زهد با روان شخص مرتبط است و فرد زاهد با اینکه امکان استفاده از نعمتهای فراوانرا دارد، برای رضای خدا از آنها صرفنظر میکند تا زندگی خود را با فقرا و محرومین دریک سطح قرار دهد. از امام (ع) نقل کردهاند:
وَ اللهِ لَقَدْ رَقَعْتُ مِدْرَعَتی هذِهِ حَتَّی اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا.
بهخدا سوگند من بر پیراهنی که به تن دارم، آنقدر وصله زدهام که از آن که(بدان) وصله میزد، خجالت کشیدم.( نهج البلاغه خطبه 127 )
14 ،امر به معروف و نهی از منکر
امام در این باره میفرمایند:
لاَ تَتْرُکُوا الاْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّیعَلَیْکُمْ اَشْرارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَفَلا یُسْتَجابُ لَکُمْ.
هرگز امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید. زیرا در این صورت اشرار برشما مسلط میشوند. هرگاه دعا کنید، مستجاب نخواهد شد(نهج البلاغه خطبه131)
15، توجه به حال فقرا و محرومین و سعی در فقرزدایی
امام علی (ع) همواره مقوله حمایت از طبقات محروم و نیز تخصیص منابع برای محرومان و رعایت برابری و عدالت بین افراد را به کارگزاران حکومتی خود متذکر شده اند .(علی اکبری ،1379 :193)
در جایجای نهج البلاغه از فقر و مشکلاتی که تنگدستی برای افراد ایجاد میکند،سخن به میان آمده و به بیان رابطه فقر با جهل و درد و مرض و محرومیتهای اجتماعیو انواع مشکلات پرداخته است:
وَالْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَ الْمُقِلُّ غَریبٌ فی بَلْدَتِهِ! (کلمه قصار، 3)
الْغِنی فِی الْغُرْبَهِ وَطَنٌ، وَالْفَقْرُ فِی الْوَطنِ غُرْبَهٌ! (کلمه قصار، 53)
الْفَقْرُ الْمَوْتُ الاْکْبَرُ! (کلمه قصار، 154)
یا بُنَیَّ، اِنّی اَخافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ، فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنْهُ، فَاِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَهٌ لِلدّینِ، مَدْهَشَهٌلِلْعَقْلِ، داعِیَهٌ لِلْمَقْتِ! (کلمه قصار، 311)
در عبارات فوِ، عواقب و مشکلات ناشی از فقر بهوضوح مذکور است و تصور نمیکنمچندان نیازمند ترجمه باشد و خلاصه کلام اینکه امام (ع) فقر را مرگ بزرگ دانسته است.فقر و تنگدستی در دین نیز اثر نامطلوبی میگذارد و عقل و خرد را سرگردان میکند وباعث میشود که انسان منفور شود. روزی حضرت علی (ع) بر پیرمردی نابینا عبورمیکرد که دست نیاز به سوی خلق دراز مینمود و چون دریافت که وی نصرانی است،فرمود:
اءسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّیاءِذا کبرَ وَ عجزَ مَنعتُمُوهُ أَنفقوا عَلَیْهِ منْ بیتِالمالِ.
چندی که جوان و مشغول بود از او کار کشیدید، ولی حالا که پیر و ناتوان شدهاست به او کمک نمیکنید. باید از بیتالمال ارتزاِ شود و زندگی کند.( نهج البلاغه خطبه 40)
مطلب مهم دیگر، منشور مربوط به مالک اشتر است که در عین حال هم بسیار جالبو هم بسی جامع است و برای کسی که میخواهد به جامعیت دین اسلام پی ببرد، مطالعهآن کافی خواهد بود؛ فرمانی که در حقیقت گویای رابطه تنگاتنگ میان اسلام با سیاستاست. جورج جورداِق مسیحی، در کتاب خود، با مقایسه بین منشور مالک اشتر (نهج البلاغه، نامه 53) و منشور سازمان ملل، از چهار جهت، اولی را بر دیگری برتریداده است:
نخست حضرت علی (ع) منشور خود را در بیش از هزار سال پیش نوشته است زمانیکه هنوز علم و دانش این اندازه وسعت پیدا نکرده بود؛ در ثانی علی (ع) آن را بهتنهایینوشت، ولی وقتی که خواستند منشور سازمان ملل را بنویسند، آرای متفکرین ونویسندگانِ سراسر دنیا را جمع کردند و بعد از حک و اصلاح و آنهم در عرض چندسال منشور مورد نظر را نوشتند؛ سوم اینکه علی (ع) منّتی بر سر مردم نگذاشت ومنشور را نوشت و آن را با کمال تواضع در اختیار مالک اشتر گذارد، ولی نویسندگانمنشور سازمان ملل، همه مردم را وامدار خود دانسته و میدانند؛ و بالاخره چهارم ومهمتر از همه اینکه حضرت علی (ع) این را نوشت و تا آخرین قطره خون به پای آنایستاد و بدان عمل کرد، ولی هنوز مرکّب منشور سازمان ملل خشک نشده بود که هماننویسندگان و پشتیبانان آنها خونها ریختند و فسادها برانگیختند.
حضرت علی (ع)، در اواسط نامه فوق الذکر، خطاب به مالک میفرماید: «ثُم اللّهَ اللّهَفی الطَّبقَهِ السُّفلیاز خدا در قبالِ طبقه محروم اجتماع و مساکین و محتاجین بترس.)،چه در این طبقه افراد آبرومندی هستند که از لحاظ اقتصاد زندگی در مضیقهاند. سپسفرمود: «فانّ للاقصی منهم مثلالذی للادنی آن کس از فقرا و محرومین که در دورتریننقطه مملکت است همان حقی را دارد که نزدیکترین آنها به شما.)، «و کلٌ قداسترعیتَحَقّه» (پس در برابر حق همه آنان مسئولیت داری)، «…فلا یشغلنّک عَنْهُمْ بطرٌ» (و مباداخوشگذرانی و سرگرمی در تنعم، تو را از حال ایشان غافل کند.
16 ، وحدت و اتحاد مسلمانان
اتحاد و یکپارچگی، از عناصر اصلی حکومت اسلامی از منظر علی (ع) به شمارمیرود. افکار باید با هماهنگی کار کنند تا در پیشرفتهای زندگی موفق باشند، ولیاختلاف باعث میشود که فکرها به تخریب یکدیگر بپردازند:
الخِلافُ یهدم الرأی
اختلاف، همیشه فکرها را ویران میکند.
در خطبه قاصعه که طولانیترین خطبههای نهج البلاغه است نیز تذکرات فراوانی در اینباب به چشم میخورد:
فَانْظُرُوا کَیْفَ کانُوا حَیْثُ کانَتِ الاْمْلاءُ مُجْتَمِعَهً، وَ الاْهْواءُ مُؤْتَلِفَهً، وَالْقُلُوبُمُعْتَدِلَهً، وَ الاْیْدی مُتَرادِفَهً، وَ السُّیُوفُ مُتَناصِرَهً، وَ الْبَصائِرُ نافِذَهً، وَ الْعَزائِمُواحِدَهً.
پس نظر کنید چه میکردند، آن هنگام که همه ملت با هم ائتلاف و اتحادداشتند، دلها به هم نزدیک بود، دستها برای یکدیگر کار میکرد، و شمشیرهاشان پشت و پناه همدیگر و دیدگان به یک سو دوخته و تصمیمها یگانه بود .
در آن صورت:
اَلَمْ یَکُونُوا اَرْباباً فِی اَقْطارِ الاْرَضینَ، وَ مُلُوکاً عَلیرِقابِ الْعالَمینَ؟ فَانْظُرُوا اِلیمَاصَارُوا اِلَیْهِ فِی آخِرِ اُمُورِهِمْ، حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَهُ، وَ تَشَتَّتَتِ الاْلْفَهُ، وَاخْتَلَفَتِالْکَلِمَهُ وَالاْفْئِدَهُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ، وَ تَفَرَّقُوا مُتَحارِبِینَ، قَدْ خَلَعَ اللّهُ عَنْهُمْ لِباسَکَرامَتِهِ، وَ سَلَبَهُمْ غَضارَهَ نِعْمَتِهِ، وَ بَقِیَ قَصَصُ اَخْبارِهِمْ فِیکُمْ عِبَرَهً لِلْمُعْتَبِرِینَمنکم.
آیا همانها در آن موقع در حال
