
روزهای اولیه آغاز حکومت علوی بعد از بیعت با مردم با ایشان نسبت به بازگرداندن تمام اموال و ثروت هایی که به ناحق در زمان خلافت عثمان تقسیم شده است اشاره نموده و عنوان می دارند حتی اگر در کابین زنان باشد بازپسگیری خواهند نمود.(ایوب ، :5)
4ـ تأمين امنيت
امنيت، مبتنى بر نظم و قانون الهى همواره مورد تأكيد امام على(ع) و از اهداف و آرمانهاى عاليه ايشان بود. امام مانند ساير انديشوران اسلامى، به خاطر ضرورت وجود امنيت و قدرتى نظم آفرين، معتقد به محال بودن عدم وجود حكومت است و حتى حكومت بَد و قوانين نامطلوب را، از هرج و مرج و بى قانونى بهتر و آسيب و تباهى اش را كمتر مى داند، زيرا در برابر بى قانونى و هرج و مرج، تمام راههاى نجات مسدود و كليه امور و حدود تعطيل مى گردد و فتنه حاكم مى شود. امير مؤمنان(ع) عدم وجود نظم اجتماعى و قانونمدارى و به دنبال آن برقرارى امنيت را از اسارت انسان در چنگال حيوانى درنده بدتر مى داند و مى فرمايد:
امام عادل خير من مطر وابل [و] سَبُعٌ حطوم اكُولٌ خيرٌ من والٍ غشوم ظلوم، و والٍ غشومٌ ظلومٌ خيرٌ من فتنةٍ تدوم
پيشواى دادگر، از باران پيوسته [كه همه چيز را بارور مى كند] بهتر است، و جانور درنده و آدمخوار، از فرمانرواى ستمكار بهتر است، و فرمانرواى بيدادگر از ادامه هرج و مرج نيكوتر است.
با توجه به استنادات قبلى، امير مؤمنان(ع) فراهم كردن امنيت همه جانبه را مقصد اساسى مى دانست كه در سايه آن رشد و تعالى مردمان سامان مى يابد.(نهج البلاغه، حكمت 131 )
امام(ع) اسلام را مايه امنيت اساسى معرفى كرده و فرموده است:
الحمد لله الذى شرع الاسلام … فجعله أَمْناً لمن عَلِقَهُ
سپاس خداى را كه راه اسلام را گشود … و آن را براى هر كه به آن چنگ زند، امنيت قرار داد.(نهج البلاغه ، خطبه 34 )
از اين رو، يكى از راههاى دستيابى به امنيت، آموزش آموزه هاى دينى به مردم است.
على(ع) از جوانب ديگرى به موضوع امنيت و آرمان تأمين كامل آن پرداخته اند. ايشان در باره ضرورت دستگاه اطلاعاتى، در نامه مالك اشتر و نامه ديگر (نهج البلاغه ، نامه 45) بياناتى دارند. در مورد ضرورت و اهميت مرزبانى و مرزدارى، سخنان امام (نامه 33) ناظر بر اين موضوع است. از سويى ديگر ضرورت تشكيل سپاه و تقويت نيروهاى رزمى را مى توان در نامه هاى 12 و 16 و 53 و خطبه هاى 12 و 10 و 63 ملاحظه كرد.
امام علی (ع) در تبیین اهداف حکومت اسلامی بر ضرورت امنیت در جامعه تاکید ویژه ایی داشتند تا جایی که فرموده اند : وجود حاکم ظالم بهتر از جامعه بی حاکم می باشد .(اخوان کاظمی ، 1386،:221)
5ـ تحقق وحدت امت در پرتو حكومتِ رهبرى الهى
حكومت از ديد امام على(ع) نقش مستقيم و مؤثرى در وحدت و يكپارچگى امت دارد، زيرا امتى كه با داشتن هدف الهى، در مسير تكامل گام برمى دارد، به ناچار بايد به رهبرى تمسك جويد كه تبلورى از آرمان الهى و مورد قبول و پذيرش و مقتدا و دليل تحرك و پويايى باشد. امام در خطبه 146 با اشاره به سياستى كه زمامدار جهت حفظ نظام بايد به كار گيرد، لزوم حكومت و نقش آن در وحدت امت را چنين بيان مى فرمايد:
و مكان القيِّم بالامر مكان النظام من الخَرَز يَجمعُهُ و يضُّمهُ فاذا انقطعَ النظامُ تَفَرَّق و ذهب ثم لم يجتمع بحذافيره ابداً
نقش زمامدار نسبت به ملت، مانند رشته اى است كه مُهره ها را گرد آورده و به يكديگر پيوند مى دهد. اگر رشته بگسلد، دانه ها از هم مى پاشد و به تمامى گرد نمى آيند.(نهج البلاغه، خ146 )
امام(ع) با اين تشبيه ساده خاطرنشان مى سازد آرمان عالىِ وحدت امت، بستگى به وجود قيم و سرپرستى دارد كه به دور از اختلاف نظرها و جداى از عوامل تفرقه و تبعيض، امت را در يك محور بنيادين گرد آورد و متشكل سازد و از تشتت و تفرق، كه سبب آسيب پذيرى است، مصونيت دهد.
طبيعى است چنين توفيقى براى هر زمامدار حاصل نمى آيد، بلكه زمامدارى صالح بايد، تا با توجه به رمز وحدت و با اهتمام به پر كردن شكافها و در هم ريختن ديوارهاى تبعيض، جاده اتحاد و همبستگى امت را در پرتو مكتب توحيد هموار سازد.( رهبر،1364 ، :48)
6ـ تأمين رفاه عمومى
فراهم آوردن رفاه و آسايش و تحقق كفاف در زندگى براى تمامى اقشار اجتماع، از اهداف اساسى حكومت علوى بود كه زمينه ساز تعالى و بالندگى معنوى مى باشد. امام(ع) در حكمتى بليغ در اين باره مى فرمايد:
من اقتصر على بُلْغَةِ الكَفافِ فقد انتظمَ الراحَة، و تَبوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ
هر كس به مقدار نياز اكتفا كند، آسايش و راحتى خود را فراهم آورد و گشايش و آرامش به دست آورد.(نهج البلاغه، حكمت 371)
امام(ع) در حيطه حكومت خود، حداقل نياز معيشتى همگان را تأمين كرد و در راه فقرزدايى و تأمين معيشت گامهاى جدى برداشت. خود مى فرمايد:
ما اصبح بالكوفة احدٌ الّا ناعماً، اِنَّ اَدْناهم مَنزلَةً لَيَأْكل البُرَّ و يجلسُ فى الظِّلِّ، و يَشْرَبُ من ماء الفرات
كسى در كوفه نيست كه در رفاه به سر نبرد، حتى پايين ترين افراد، نان گندم مى خورند و سرپناه دارند و از آب فرات مى آشامند.( مجلسى، ج40، :327)
در هر حال امام(ع) به رفاه عمومى توجهى تام داشت و عمران و آبادى سرزمينها و تأمين شرافتمندانه و كرامت مدارانه مردمان را از اهداف حكومت مى دانست و همچنان كه در عهدنامه مالك آمده است حكومت را از ايجاد تنگنا و در مضيقه اقتصادى گذاشتن افراد بر حذر مى داشت و ضمن تلاش براى تأمين رفاه افراد تحت حكومت، به مالك توصيه مى كند كاركنان دولتى را از حيث مالى مستغنى كند تا به فسادهاى مالى آلوده نشوند:
ثم اَسْبِغ عليهم الاَرزاقَ، فانّ ذلك قوةً لَهُم على اسْتصلاح اَنفسهم و غنىً لهم عن تناول ما تحت اَيديهم، و حجة عليهم اِنْ خالفوا امرك اَو ثلموا اَمانتك(نهج البلاغه، نامه 53)
بديهى است رفاه عمومى جز با توزيع عادلانه و به حق ثروتها و درآمدهاى جامعه تحقق پذير نيست و بدين سان ننگ استضعاف مالى، از دامن جامعه پاك مى گردد. امام(ع) اين امر را از وظايف و اهداف زمامداران شمرده است(دلشاد تهرانى، 1377 ،ج اول، :149)
اِنّه ليس على الاِمام اِلّا ما حُمِّلَ مِنْ اَمر ربّه … وَ اِصدارُ السُّهمان على اهلها
بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده … [از جمله:] رساندن سهمهاى بيت المال به اهل آن.(نهج البلاغه، خ105)
7ـ نفى خشونت و خودكامگى
امیرالمومنین در حکومت خود به شدت از خشونت و خونریزی ابا داشتند و اساساً خشونت و خونریزی با اهداف و افکار حضزت سازکار نبوده است .(علیخانی ،:54)
امام علی (ع) در بسيارى از بياناتشان، از جمله خطبه 214، استبداد، خودكامگى و خشونت كارگزاران نظام سياسى را با مردم، به شدت نهى كرده و مراوده ملاطفت آميز و عادلانه را توصيه مى نمايد. حضرتش در حكمت 342 يكى از نشانه هاى ظلم را اِعمال تغلب به زيردست مى شمارد و چيرگى فرد نسبت به فرودستان را از نشانه هاى ستمگرى مى داند.(نهج البلاغه حكمت 342)
امام(ع) در نامه خويش به مالك، هر گونه جباريت و خودبزرگ بينى و استكبار حاكم را نهى كرده و مستوجب خوارى مى شمارد. (نهج البلاغه نامه 53 )
8ـ حفظ كرامت انسانى
انسانها بالاتر از حق حيات، داراى حق كرامتند. اين حق امرى قابل زوال نيست و مشروط به برخوردارى صحيح از همه نيروها و استعدادها و ابعاد مثبت است كه در انسان وجود دارد، حتى اگر كسى نتواند از آنها به طور صحيح بهره بردارى نمايد، و اگر از آنها به ضرر خود و ديگران سوء استفاده نكند، باز از حق كرامت برخوردار است. كرامت يعنى اينكه انسان داراى شرف و عزت و حيثيت ارزشى است. با توجه به اين كه عقل و آيات، امتيازات عالى مانند انديشه و استعداد كمال يابى و وجدان و حس گذشت از لذائذ و فداكارى در راه ارزشهاى عالى انسانى را براى بشر اثبات نموده، لذا كرامت و ارزش انسانى براى آدمى ثابت شده و موجب بروز حق و تكليف است. از ديد امام، حق حيات و كرامت انسانها مى بايست نزد حكومتها و توسط آنها محفوظ بماند و اين يكى از آرمانهاى اساسى دولت اسلامى است. «محمد بن جعفر العقبى» نقل مى كند كه اميرالمؤمنين(ع) در خطبه اى فرمود:
يا ايها الناس! اِنّ آدم لم يلد عبداً و لا امةً و ان الناس كُلّهم اَحرار و لكن الله خول بعضكم بعضاً؛
اى مردم! حضرت آدم نه مولود بنده اى داشت و نه كنيزى و همه مردم آزادند، ليكن خداوند تدبير و اداره بعضى از شما را به بعضى ديگر سپرده است.( فيض، 1388،ج14، :20)
9ـ تعامل صحيح بين حكومت و مردم و كسب رضايت عامه
حکومت اسلامی ترکیبی است از حکومت قانون الهی و خواسته هاس مردمی و یکی از اصول سیاسی امیرالمومنین این است که به رضایت توده ها و مردم همواره توجه خاصی شود .(سبحانی ، : 19)
امام على(ع) رابطه مردم با حكومت را رابطه پدر و فرزندى مى داند و در فرمان مالك اشتر اين نوع رابطه آرمانى مبتنى بر لطف و محبت را توصيه مى فرمايد:
ثم تفقَّدْ مِن اُمورهم ما تتفقَّدُ الوالدان من ولدهما
از آنان آن گونه تفقد كن كه پدر و مادر از فرزندشان تفقد و دلجويى مى كنند. (نهج البلاغه، نامه 53)
به اعتقاد امام، بين مردم، خداوند متعال حقوقى معين كرد، كه بزرگترين آن، حقوق بين والى و رعيت است. اين حقوق بايد رعايت بشود تا رشته الفت آنها و عزت دينى شان باقى بماند.(نهج البلاغه خطبه 207)
امام(ع) در عهدنامه مالك اذعان مى دارد:
محبوبترين امور در نزد زمامدار اسلامى، بايد مؤثرترين آنها در حق و فراگيرترين آنها در عدل و جامع ترين آنها براى رضايت عامه جامعه باشد( نهج البلاغه عهد نامه مالک )
بدين ترتيب امام(ع) بر رضايت توده و اكثر ملت تأكيد زيادى دارد و جلب رضايت و اعتماد آنان را ضرورى و مفيد و مشكل گشا و مقتضاى حق مى داند. او از والى مى خواهد راه موفقيت و خدمت را از طريق توده و اكثر بجويد، زيرا «بى شك فقط توده هاى ستون فقرات جامعه دينى تكيه گاه مكتب و وسيله شكست دشمنان مى باشند. پس بايد با آنها بود و بر آنها تكيه زد و به خواست و نياز آنان توجه كرد.
عامه مردم، اكثريت جامعه هستند كه از امكانات عادى و معمولى برخوردارند و گاه در محدوديت به سر مى برند، ولى افراد پرتوقع و خودخواهى نيستند و به كم قانع و به حق راضى اند. حكومت بايد در پى تأمين رضايت اين گروه باشد، نه گروه خاصى كه از امكانات فراوان بهره مندند و انتظار و توقعشان بسيار است و خودخواه و خودبين هستند.
با همين حكمت و فلسفه، امام(ع) از مالك مى خواهد با مردم رابطه برقرار كند و از آنها فاصله نگيرد. امام(ع)، احتجاب حاكم از مردم را باعث گمراهى و بى اطلاعى از حقايق جامعه و ايجاد شك و ترديد و بى اعتمادى مردم مى داند.
امام(ع) بر صحت وجدان جمعى و قضاوت افكار عمومى پافشارى نموده و ملاحظه آن را توسط زمامداران توصيه و به مالك اظهار مى كند:
و أَنَّ الناس ينظرون من امورك في مثل ما كُنتَ تنظُرُ فيه مِن امور الوُلاة قبلَك و يقولون فيك ما كنت تقول فيهم و اِنّما يُستدلّ على الصالحين بما يجرى الله لهم على اَلْسُن عباده
همان گونه كه تو ناظر حكام قبل از خود بودى، مردم بر كار تو نظارت دارند و آنچه در باره آنها بگويى، در باره كارهايت قضاوت مى نمايند. سند صلاح و خلوص حكام صالح، نظر و قضاوتى است كه خدا بر زبان مردم صالح جارى مى كند.( نهج البلاغه عهد نامه مالک )
امام(ع)، جماعت را رحمت مى داند و دست خدا را با جماعت مى بيند (يد الله مع الجماعة). اين دو روايت مى تواند تأكيدى بر ضرورت استفاده حكومت و زمامداران از «عقل جمعى» باشد. عبارات فوق واقعيتى عينى را مطرح مى كند كه مردم در حال تشكل جمعى براى به دست آوردن يك هدف معقول مى توانند از فهم و عقل و وجدان يكديگر بهره بردارى كنند و هر يك از آنها ميزان سنجش و كتابى گشوده، در مقابل ديدگان ديگرى و زمامداران باشند.
10، شايسته سالارى
براى دستيابى به آنچه كه به عنوان اهداف حكومت اسلامى و علوى برشمرديم، لازم است مناصب بر اساس لياقت و شايستگى تقسيم شود و مسؤولان و كارگزاران حكومت، با كفايت ترين و خدمتگزارترين افراد باشند. چنين حكومتى، به آرمانهاى خود سريعتر دست مى يابد. امام على(ع) مى فرمايد:
و لا تقبلنّ في استعمال عُمّالك و
