
بپرستید»145.
«ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم».
«الله، پروردگار من و پروردگار شماست و این راه مستقیم است»146.
اگر یک فرد مفسر، با دقتی بیشتر در این نوع از آیات بنگرد؛ ضابطه ای را که یادآور شویم به روشنی استخراج میکند و آن اینکه در میان تمام ملل، عبادت، از اعتقاد انسانها به الوهیت و ربوبیت افراد سرچشمه میگرفت. چیزی که هست، بت پرستان از روی جهل و نادانی، معبودهای خود را الهه و ارباب میخواندند.
3 در قسمتی از آیات، اصرار بر این است که شفاعت و مغفرت از آن خداست و هیچ کس بدون اذن او بهره ای از آن ندارد چنانکه میفرماید:
قل الله الشفاعه جمیعا.
بگو شفاعت، همگی از آن خداست147.
و نیز میفرماید:
«و من یغفر الذنوب الا لله».
«کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟»148.
یکی از اهداف این اصرار آنست که مشرکان فکر میکردند که شفاعت و بخشایشگری که از افعال خداست دربست در اختیار معبودهای آنهاست و از این جهت آنها را سررشته دار سرنوشت خود میدانستند و چنین عقیده ای آنها را به خضوع و تعظیم وا میداشت.
با توجه به این سه فراز از سخن، میتوان به اصالت آن ضابطه، که از بررسی حالات موحدان و مشرکان به دست آمد، از نظر قرآن نیز به آن پی ببریم، از این بیان نتیجه میگیریم که خضوع و تواضع و فروتنی به صورت لفظی و عملی بر دو قسم است:
1-تعظیمی که از اعتقاد ستایشگر به الوهیت و ربوبیت و سرنوشت ساز بودن او صورت میگیرد.
2-تواضع و فروتنی که برای خود، مبادی و محرکهای دیگری دارد که مربوط به این عناوین سه گانه نیست. مانند مهر پدری و مادری و معلمی و یا داشتن موقعیت اجتماعی و عناوین دیگر.
قسم نخست را عبادت و پرستش و قسم دیگر را تکریم و احترام و تواضع و فروتنی مینامند.149
بررسی منطقی، و داوری در موارد اختلافی شرک
با توجه به این ضابطه، اکنون وقت آن رسیده است که موارد اختلاف را از نظر شرک در عبادت یا تکریم و احترام، روشن سازیم، اینک مواردی را یادآور میشویم:
1. توسل به پیامبران و صالحان
توسل به پیامبران و صالحان، به صورتهای مختلف انجام میگیرد. گاهی انسان از آنها درخواست دعا مینماید همچنانکه در حال حیات، درخواست دعا میکرد، و گاهی از آنها درخواست انجام عملی میکند و میگوید بچه مرا شفا ده و گمشده مرا باز گردان. هر دو قسم میتواند به دو صورت انجام بگیرد:
هر گاه متوسل به آنان، معتقد به الوهیت و ربوبیت و یا لااقل سررشته دار بودن آنان باشد، طبعا عمل آنها عبادت پیامبران بوده و جز مشرکان خواهند بود، ولی آنچه که در میان همه متوسلان مشهود و چشمگیر است اینست که همگی، آنان را بندگان برگزیده و انسانهای وارسته ای میدانند که دعای آنها رد نمیشود و با این اعتقاد به آنها متوسل میشوند. در این صورت نمیتوان، عمل آنان را جز توسل به اسباب چیزی نامید.
در اینجا ممکن است گفته شود که شفا دادن بیمار و بازگرداندن گمشده، فعل خداست و درخواست فعل خدا از غیر، شرک است. در پاسخ آن به گفتاری که در تعریف عبادت یادآور شدیم، باید توجه کرد، زیرا جداسازی فعل خدا از فعل بشر این نیست که کارهایی که سبب عادی دارند فعل بشر و کارهائی که علل غیبی دارند فعل خدا باشد، بلکه مقیاس، این است که فاعل در انجام فعل، مستقل باشد یا وابسته، و اگر کسی بگوید: ای پیامبر گرامی با قدرت وابسته خود، این دو کار را انجام ده، گام در دایره شرک نهاده، بلکه متوسل به اسباب شده است- حالا آیا پیامبر در جهان برزخ، دارای چنین قدرت وابسته ای هست یا نه؟ این مساله دیگری است و ارتباط به شرک و توحید ندارد.
اگر او در این حالت، دارای چنین قدرتی باشد. قطعاً درخواست ما صحیح بوده و در غیر این صورت، درخواست نادرستی خواهد بود و نه شرک.
در تبیین حدود «فعل خدا» و «فعل بشر» باید بیش از این دقت کرد. در غالب اذهان افراد عادی این است که احیاء و ممات فعل خداست (ما هم میگوییم فعل خداست) اما کدام قسم؟ کدام صورت؟ آن قسم و آن صورتی که فاعل در انجام کار وابسته نباشد و الا غیر خدا اگر وابسته به او باشد و با کمک او، کار احیاء و ممات را انجام میدهد، همچنانکه درباره مسیح و فرشتگان مامور قبض ارواح وجود دارد، این کار بشری است نه الهی، هر چند از نظر دیگر که همه افعال به خدا منتهی میشود فعال تسبیبی خدا نیز به شمار میرود150.
2.استمداد از پیامبران و صالحان و استغاثه به آنان
استمداد از پیامبران و صالحان و درخواست کمک و نجات در حال حیات آنها و چه پس از رحلت ایشان از این جهان، بسان توسل به آنان به دو صورت میتواند انجام گیرد، کسانی که میگویند «یا رسول الله اغثنا» «یا رسول الله اشفع لنا عندالله» از آنجا که او را بنده برگزیده و وارسته میدانند، نداها و دعوتها، رنگ عبادت به خود نمیگیرد، زیرا عنصر عبادت اعتقاد به ربوبیت و الوهیت و لو به صورت پنداری و در دائره محدود و یا اختیار دار بودن سرنوشت استمداد کنندگان است، حالا آنها در حیات برزخی نیز میتوانند مدد برسانند و انسان را نجات دهند یا نه؟ یک بحث صغروی است که ارتباطی به مساله شرک و توحید ندارد.151
اگر آیاتی میگوید:
فلا تدعومع الله 152 « با خدا، غیر خدا را مخوان.» یا اینکه میفرماید: (له دعوة الحق و الذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم بشیء153 « برایش دعوت حق است. و کسانی که غیر او را میخوانند، اجابتی برایشان نیست. » (این آیات و نظائر آنها، مربوط به دعوت و خواندن مشرکان است که در مقام معبودهای خود، عناصر یاد شده را به همراه داشتند. از این جهت، خدا در خواست آنان را ممنوع شمرده است، نه هر درخواستی را به گواه اینکه در حال حیات، درخواست حاجت، کوچکترین ایرادی ندارد.
گواهی بر اینکه آنها معبودهای خود را مالکان سرنوشت خود میدانستند، انتقادی است که قرآن از عقیده آنها میکند و میفرماید:
(و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قطمیر).
«کسانی که به جز او میخوانید به اندازه رشته باریک میان هسته خرما نیز قدرت ندارند»154.
به دیگر سخن، دعوتهای ممنوع در این آیات و آیات مشابه، کنایه از عبادت غیر خداست.
بنابراین، نمیتوان هر دعوتی را ممنوع و شرک دانست.
گواه روشن بر اینکه بت پرستان، خدایان خود را مالکان شوون الهی میدانستند، همان شعاری بود که به هنگام طواف سر میدادند و میگفتند: لبیک لا شریک لک، لبیک الا شریک لک، تملکه و ما ملک155.
در اینجا یادآور میشویم از مجموع نوشتههای ابن تیمیه و وهابیت استفاده میشود که مرز شرک و توحید امور یاد شده است:
1- حیات و ممات
2- قدرت و عجز
3- درخواست اموری که سبب عادی دارند و درخواست امور خارق عادت.
یادآور میشویم تعیین چنین مقیاسهایی، چیزی جز نوعی پیش داوری نیست.
چگونه میشود در خواست دعا از پیامبر که به نص قرآن، امر مطلوب و محبوبی است در حال حیات، عین توحید ودر حال ممات شرک باشد؟!
حکم شرک در قرآن
قرآن کریم برای مشرک و شرک، احکام سنگینی را ذکر کرده است.
اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. شرک، گناهی نابخشودنی
از آیات قرآن استفاده میشود که شرک به خداوند گناهی نابخشودنی است. خداوند سبحان میفرماید:
«إنَّ اللهَ لا یَغفِرُ أن یُشرَکَ بِهِ وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذِلکَ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِک بالله فَقَدِ افتَری إثماً عظیماً»
خداوند [هرگز] شرک را نمیبخشد و پایین تر از آن را برای هر کس بخواهد [و شایسته بداند] میبخشد و آن کس که برای خدا شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است.156
2. شرک، ظلمی بزرگ
خداوند سبحان میفرماید:
«وَ إذقالَ لُقمانَ لابِنه وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشرِک بِاللهِ إنَّ الشَّرکَ لَظُلمٌ عَظِیمٌ».
[به خاطر بیاور] هنگامی را که لقمان به فرزندش- در حالی که او را موعظه میکرد- گفت: پسرم! چیزی را به همتایی خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است157.
3. شرک موجب حبط عمل
خداوند متعال میفرماید:
«وَ لَقَد اُوحِیَ اِلَیکَ وَ اِلَی الَّذِینَ مِن قَبلِکَ لَئِن اَشرَکتَ لَیَحبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الخاسِرِینَ».
به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه میشود و از زیانکاران خواهی بود.158
4. شرک، موجب سقوط از مقامات عالی
خداوند متعال میفرماید:
«وَ مَن یُشرِک بِاللهِ فَکَأنَما خَرَّ مِنَ السَّماء فَتَخطَفُهُ الطَّیرُ…»
و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویا از آسمان سقوط کرده و پرندگان [در وسط هوا] او را میربایند…159
5-شرک، سبب محرومیت از بهشت
خداوند میفرماید:
«إِنَّهُ مَن یُشرِک بِاللهِ فَقَد حَرََّمَ اللهُ عَلَیهِ الجَنَّهَ وَ مَاواهُ النَّارُ»
هر کس شریکی برای خداوند قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده، و جایگاه او دوزخ است.160
6. شرک، گمراهی آشکار
خداوند متعال میفرماید:
«وَ مَن یُشرِک بِاللهِ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً».
و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، در گمراهی دور افتاده است161.
7. شرک و ناپاکی باطنی
خداوند سبحان میفرماید:
«یا أیُّهَا الّذینَ آمَنُوا إنَّمَا المُشرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقربُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا».
ای کسانی که ایمان آوردهاید! مشرکان ناپاکند پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجد الحرام شوند.162
فصل چهارم: مراتب توحید و شرک از دیدگاه ابن تیمیه و وهابیت
گفتار اول: اقسام توحید از دیدگاه ابن تیمیه و هابیت
نقش اساسی و کلیدی در مباحث توحید و شرک بر عهده مبنائی است که یک متفکر در تحلیل توحید اتخاذ میکند. در این فصل ما مبانی ابن تیمیه و وهابیت را در مباحث توحید و شرک بطور کامل تشریح میکنیم. در این فصل ابتدا اقسام توحید را از دیدگاه ابن تیمیه و وهابیت ذکر مینمائیم و سپس هر یک از اقسام را بر اساس دیدگاه مزبور تحلیل میکنیم.
همچنین ما روشن خواهیم کرد که به اعتقاد ابن تیمیه و وهابیت تمام نزاع آنها با سایر مسلمین در مسئله توحید عبادی است، همچنین ما در این فصل مبنای ابن تیمیه و وهابیت را در تحلیل عبادت و توحید عبادی خواهیم گفت و روشن خواهیم کرد که چگونه آنها شرک عبادی را بر مبنای خودشان منطبق بر هر سه دسته از اعمال مسلمین میکنند و نیز چگونه اذن و امر الهی میتواند معیار شرک و عدم شرک در موردی باشد. در این فصل ما میبایست یک نمای کامل از شاکله نظام توحید از دیدگاه ابن تیمیه و وهابیت ارائه بدهیم و نقاط افتراق آنان را از سایر مسلمین کاملاً بارز و روشن نموده و سعی کنیم که توجه خود را برای ارائه پاسخهای مناسب بر آن نقاط متمرکز کنیم.
برای روشن شدن مبانی فکری ابن تیمیه و وهابیت در مسئله توحید و شرک قبل از هر چیز بررسی این نکته لازم است که ببینیم از نظر ابن تیمیه و وهابیت توحید و شرک به چند دسته تقسیم میشود.
ابن تیمیه و وهابیت همگی یک تقسیم بندی واحدی در مورد اقسام توحید ارائه ندادهاند بلکه ما میتوانیم در متون آنها به چند تقسیم بندی دست بیابیم:
1-نخستین تقسیم تقسیمی است که ابن تیمیه و برخی دیگر آن را ارائه دادهاند. در این تقسیم توحید دارای سه قسم دانسته شده که ابن تیمیه از آنها به این شکل یاد میکند :
«1- توحید ربوبی 2- توحید الوهی 3- توحید در اسماء و صفات»163.
در اینجا توحید ربوبی همان توحید افعالی خداوند میباشد و توحید اسماء و صفات اشاره به توحید ذاتی و صفاتی دارد. نکته مهم این است که ابن تیمیه توحید الوهی را به معنای توحید در عبادت گرفته و اله را به معنای معبود دانسته و گفته «النوع الثانی و هو توحید الالوهیه فهو الذی وقع فیه النزاع فی قدیم الدهر وحدیثه و هو توحید الله بافعال العاده کالدعاء و…»164.
«توحید الوهی همان امر مورد نزاع میباشد که توحید در عبادت است».
درباره اینکه آیا کاربرد عنوان توحید الوهی برای حکایت از توحید در عبادت
