
در نیمه دوم قرن هفدهم اسپانیا وارد یک سیر نزولی نسبی شد و بخشهایی از قلمرویش در فرانسه و هلند را از دست داد گرچه کشورگشایی اسپانیاییها در قارههای دیگر ادامه داشت و این روند تا قرن نوزدهم ادامه پیدا کرد.
سیر نزولی اسپانیا در سالهای آغازین قرن هجدهم با افزایش رقابت و ستیز بر سر تخت سلطنت به اوج خود رسید و جنگهای جانشینی اسپانیا به وقوع پیوست. جنگهای جانشینی اسپانیا درگیریهای گسترده بینالمللی بود که با ضد و خوردهای داخلی در آمیخته بود. پادشاهی اسپانیا تاوان سنگینی به خاطر این جنگها پرداخت و قلمروی اروپایی خود و ابر قدرتیاش در این قاره را دست داد. در پی این جنگ دودمان جدیدی با رگ و ریشه فرانسوی قدرت را در اسپانیا به دست گرفتند. کشور واقعی اسپانیا زمانی تشکیل شد که نخستین پادشاه بوربون فیلیپ پنجم پادشاهی های کاستیل و آراگون را با هم یکپارچه کرد و بسیاری از قوانین و مقررات محلی قدیمی را بر انداخت. در قرن هجدهم وضعیت امپراتوری کم کم بهبود یافت. خاندان جدید حاکم یعنی دودمان بوربون نظام جدید مدرنیزه کردن دولت و اقتصاد را پیاده کرد. جنبشهای روشنگری در میان برخی از نخبگان دربار و خاندان پادشاهی رسوخ کرد. کمکهای نظامی به شورشیان در مستعمرات بریتانیا در جنگ انقلاب آمریکا وجه بین المللی کشور را بهبود بخشید.
سال ۱۷۲۳ اسپانیا وارد جنگی علیه انقلابیهای فرانسوی شد. اسپانیا در میدان نبرد شکست خورد و در سال ۱۷۹۵ صلح با فرانسه برقرار شد. در سال ۱۸۰۷ طی یک پیماننامه مخفی بین اسپانیا و ناپلئون بناپارت اسپانیا به پرتغال و بریتانیا اعلان جنگ داد. سربازان ناپلئون برای جنگ با پرتغال وارد اسپانیا شدند و تمام استحکامات نظامی را تصرف کردند. پادشاه اسپانیا به نفع برادر ناپلئون ژوزف ناپلئون استعفا داد. اسپانیایی ها به ژوزف ناپلئون به عنوان پادشاه دست نشانده نگاه میکردند. خیزش ۲ می ۱۸۰۸ یکی از چندین قیام علیه رژیم ناپلئونی در اسپانیا بود. این شورشها نقطه آغاز جنگ خونین شبه جزیره علیه رژیم ناپلئون بود. ناپلئون مجبور شد شخصا دخالت کند. او جندین ارتش اسپانیایی را شکست داد و انگلیسی ها ار مجبور به عقبنشینی کرد. گرچه اقدامات نظامی بیشتر از سوی نیروهای اسپانیایی، انگلیسی و پرتغالی و تهاجم مرگبار ناپلئون به روسیه منجر به خروج ارتش امپراتوری فرانسه از اسپانیا و بازگشت فردیناند هفتم شد. در خلال جنگ یک سازمان انقلابی به نام «کادیز کورتس» برای هماهنگ سازی مبارزات علیه رژیم ناپلئونی و آماده سازی یک قانون اساسی شکل گرفت. اعضای این سازمان از تمام اسپانیا بودند. سال ۱۸۱۲ یک قانون اساسی تدوین شد، اما پس از سرنگونی رژیم بناپارتی فردیناند هفتم پارلمان کورتس تدوینگر قانون اساسی را ملغی و حکومت پادشاهی مطلقه اعلام کرد. این رخدادها نقطه آغاز درگیری های سالهای بعد بین لیبرالها و محافظه کاران بود (اسلامیزاد، 1375: 20-43).
جنگهای دوران ناپلئون باعث بیثباتی و تفرقه سیاسی و همچنین نابودی اقتصاد اسپانیا شد. در بین این ناآرامی ها جنگهای استقلال خواهانه در مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا به وقوع پیوست و منجر به استقلال مستعمرات سابق اسپانیا در قاره آمریکا شد. شاه فردیناند هفتم تلاش کرد تا حرکات استقلالخواهانه را سرکوب کند اما نه تنها با مخالفتها در مستعمرات روبرو شد به در داخل اسپانیا نیز افسران لیبرال دست به شورش زدند. تا پایان سال ۱۸۲۶) از تمام مستعمرات اسپانیا در قاره آمریکا تنها کوبا و پورتوریکو باقی ماند. ادامه بی ثباتی و بحران اقتصادی در اسپانیا منجر به شکلگیری حرکات استقلالخواهانه در فیلیپین و کوبا شد. به این دنبال این مبارزات استقلال خواهانه ایالات متحده وارد مناقشه شد و جنگ آمریکا و اسپانیا در بهار ۱۸۹۸ به وقوع پیوست.
با آغاز قرن جدید پیشرفتهایی در اسپانیا به وقوع پیوست. با این حال اسپانیا نسبت به سایر اروپاییها نقش کمرنگی در تقسیم آفریقا داشت. صحرای غربی، مراکش اسپانیا و گینه استوایی تنها مستعمرات اسپانیا در آفریقا بودند. شکستهای سنگین در طول جنگ ریف در مراکش اعتبار حکومت و شاهنشاهی را خدشه دار کرد. بین سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۱ ژنرال میگوئل پریمو ده ریورا بر اسپانیا حکومت کرد و پایان این دوره با آغاز جمهوری دوم اسپانیا همزمان شد. جمهوری به استانهای باسک، کاتالونیا و گالیسیا خود مختاری اعطا کرد و برای زنان حق رای قائل شد. جمهوری دوم به شدت تحت حکمرانی تندروهای چپگرا بود. در شرایطی که وضع اقتصادی بدتر میشد سیاست اسپانیا هر چه بیشتر به سمت تندروی و خشونت در حرکت بود.
جنگ داخلی اسپانیا ۱۷ ژوئیه ۱۹۳۶ آغاز شد و به مدت سه سال بین نیروهای ملیگرا به رهبری فرانسیسکو فرانکو که توسط آلمان نازی و ایتالیای فاشیست پشتیبانی میشد در برابر جمهوری خواهان که توسط مکزیک، شوروی و گروهی مووم به «سپاه بین المللی» پشتیبانیمی شدند، ادامه داشت. دولتهای غربی بنا به سیاست عدم مداخله از هیچ یک از طرفین حمایت نکردند. ژنرال فرانکو پیروز جنگ شد و حکومت دیکتاتوری خود آغاز کرد. جنگ داخلی اسپانیا جنگ بی رحمانهای بود و طرفین درگیر اعمال سبوعانهای را انجام دادند. جنگ جان ۵۰ هزار نفر را گرفت و نیم میلیون نفر دیگر را به طور مستقیم درگیر کرد (ترور نویت، 1381: 10-24).
اسپانیای فاشیست تحت حکمرانی فرانکو در قبال جنگ جهانی دوم بیطرف بود گرچه به قدرتهای محور تمایل داشت. تنها حزب قانونی در رژیم فرانکو حزب فالانژ یا اسپانیولا ترادیسیونالیستا ای د لاس خونس بود که در سال ۱۹۳۷ تشکیل شده بود؛ خط مشی این حزب تقابل با کمونیسم، کاتولیکگرایی و ملیگرایی بود. در سال ۱۹۴۹ نام حزب به «مویممینتو ناسیونال» به معنای حرکت ملی تغییر پیدا کرد. پس از جنگ جهانی دوم اسپانیا از نظر سیاسی و اقتصادی در انزوا بود و در سازمان ملل متحد حضور نداشت، اما سال ۱۹۵۵ در اوج جنگ سرد اوضاع تغییر پیدا کرد و اسپانیا عضو سازمان ملل متحد شد. در آن زمان اسپانیا اهمیت راهبردی برای حضور نظامی امریکا در شبه جزیره ایبریا و حوزه دریای مدیترانه و در نتیجه تقابل با شوروی داشت. دهه ۶۰ میلادی اسپانیا شاهد رشد بی سابقه نرخهای افتصادی بود که از آن به عنوان معجزه اسپانیا یاد میشود.
پس از مرگ فرانکو در نوامبر ۱۹۷۵ بر طبق قانون خوآن کارلوس اول به عنوان پادشاه اسپانیا و رئیس دولت جانشین وی شد. با تصویب قانون اساسی جدید اسپانیا در سال ۱۹۷۸ و استقرار دموکراسی در اسپانیا، حکومت با ایجاد یک سازماندهی درونی بر پایه ایجاد بخشهای خودمختار قدرت بیشتری به مناطق و استانها اعطا کرد. در باسک ملیگرایان میانهروی باسکی در کنار ملیگرایان تندرو به رهبری سازمان مسلح اتا به حیات خود ادامه دادند. این گروه در سال ۱۹۵۹ در دوران فرانکو تشکیل شده بود اما به اقدامات خشونتبار خود حتی پس از استقرار دموکراسی و اعطای خودمختاری به منطقه باسک ادامه داد. ۲۳ فوریه ۱۹۸۱ عناصر شورشی نفوذی اتا در میان نیروهای امنیتی مجلس اسپانیا در تلاش برای تحمیل یک حکومت نظامی مجلس را تصرف کردند. شاه خوآن کارلوس اول شخصا پیگیری مسئله را بر دوش گرفت و از طریق تلویزیون ملی کودتاچیان را وادار به تسلیم کرد.
۳۰ می ۱۹۸۲ در پی برگزاری یک همهپرسی اسپانیا به ناتو پیوست. در همان سال با پیروزی حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا نخستین حزب چپ در ۴۳ سال گذشته به قدرت رسید. در سال ۱۹۸۶ اسپانیا به اتحادیه اقتصادی اروپا پیوست که بعدها به اتحادیه اروپا تبدیل شد. در پی انتخابات عمومی سال ۱۹۹۶ حزب کارگران سوسیالیست پس از ۱۴ سال حکومت شکست خورد و جای خود را به حزب مردم داد. ۱ ژانویه ۲۰۰۲ دولت اسپانیا، یورو واحد پول شانزده کشور منطقه یورو را جانشین پزوتا کرد. در همان دوره اسپانیا شاهد رشد اقتصادی قوی، بالاتر از میانگین اتحادیه اروپا بود. در همان حال تحلیلگران اقتصادی هشدار می دادند که قیمت شگفت آور املاک و کسری تجارت خارجی بالا در اوج رونق احتمالا منجر به فروپاشی وحشتناک اقتصادی کشور خواهد شد. این پیشبینیها درست بود و رکود اقتصادی ناشی از رکود در بخش مسکن در سال مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۹ کشور را فرا گرفت. سال ۲۰۰۸ ترکیدن حباب مسکن منجر به بحران مالی در اسپانیا شد که تا سال ۲۰۱۳ ادامه شد.
۱۱ مارس ۲۰۰۴ و در اوج ساعات شلوغی شهر مادرید ده انفجار تروریستی در شبکه راه آهن مادرید به وقوع پیوست. سه سال بعد و طی تحقیق و برگزاری دادگاه مشخص شد این بمبگذاریها توسط گروه ستیزگر اسلامگرای محلی نزدیک به القاعده برنامهریزی و اجرا شده بوده است. بر اثر این انفجار ۱۹۱ نفر کشته و ۱۸۰۰ نفر زخمی شدند. در ابتدا انگشت اتهام به سوی گروه جدایی طلب باسک اتا دراز شد اما مدارک و شواهدی آشکار شد که دخالت اسلامگرایان را ثابت میکرد و چون انتخابات عمومی اسپانیا قرار بود سه روز بعد انجام شود خیلی زود مسائل امنیتی در صدر مجادلات بین دو حزب رقیب حزب مردم و حزب کارگران سوسیالیست قرار گرفت. در آن انتخابات حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا به رهبری خوزه لوئیز رودریگز ساپاترو با کسب اکثریت آرا پیروز شد و ساپاترو به عنوان نخستوزیر اسپانیا برگزیده شد. 12 ژوئن 1985 اسپانیا قرارداد الحاق به جامعه اروپا را امضاء کرد.بدین ترتیب آرزوی نسلهای مختلف اسپانیایی که شاهد همگرایی دموکراتیک اروپا بودند، برآورده شد. الحاق هرچند دیر زمان اسپانیا موجب مدرنیزاسیون، باز شدن فضای سیاسی، اقتصادی، تولید ثروت و مشارکت در یک پروژه تاریخی شد.
4-2. دین و فرهنگ در اسپانیا
اسپانیا کشور متفاوتی به لحاظ فرهنگی است و یکی از قدیمیترین کشورهای اروپایی به شمار میرود. این کشور به لحاظ بافت مذهبی عمدتا کاتولیک است. در دورانهای پیش از تاریخ گروههایی از شمال آفریقا و شرق اروپا در این شبهجزیره ساکن بودند. یونانیهای باستان و فینقیه، قرطانجه، رومیها، واندالها، گوتها و عربها همگی در اسپانیا زندگی کردهاند.
در حال حاضر 2/75 درصد از جمعیت اسپانیا عضو کلیسای کاتولیک هستند. اقلیتهایی که در اسپانیا وجود دارند شامل پروتستان 0/1 درصد، مسلمانان 6/0 درصد، بودایی 5/0 درصد، ارتدوکس 2/0 درصد، بودایی 1/0 درصد. برخی از شهروندان با جمعیت حدود 1 میلیونی که تابعیت خارجی دارند از کشورهای ارتدوکس از جمله رومانی؛ بلغارستان ؛ اوکراین و روسیه هستند. شهروندان کشورهای اسلامی با جمعیت حدود 900 هزار به طور عمده از مراکش – الجزایر و سنگال هستند. 800 هزار نفر از جمعیت را پروتستان ها و غیر پروتستان ها که اغلب آنها انگلیسی هستند. 400 هزار از پروتستان ها عمدتاً رگ و ریشه اسپانیایی دارند که در حال حاضر تعداد پروتستان ها در اسپانیا 1 میلیون و 200 هزار نفر است.95
کولیها در اسپانیا اکثرا کاتولیک هستند. آن عدهای که دینشان را به کاتولیک تغییر دادهاند عمدتا پنطیکاستی96 هستند. پنطیکاستی ها در طول سالهای آخر قرن 20 اهمیت زیادی داشتهاند. به طوری که تعداد کولی ها بیشتر بوده است . براساس گزارشات داده شده از وزارت دادگستری در اکتبر سال 2007، فدراسیون جامعه بودایی ها در اسپانیا عمیقا ریشه ای بررسی شده و دولت هنوز به نتیجه ای اساسی برای این دین در کشور نرسیده است . طبق اعلام جمعیت بودایی های ساکن اسپانیا؛ تعدادشان به 65 هزار نفر افزایش یافته و اینطور اعلام می کند که در سالهای اخیر 10 درصد افزایش جمعیت داشته است. طبق دیگر آمار رسمی اعلام شده در اسپانیا، نشان میدهد 80 هزار نفر از افرادی که در این کشور مشغول به کار هستند، بودایی بوده و بیش از 200 هزار نفر از افراد از حامیان این دین هستند. دین کاتولیک به طور عمده بزرگترین فرقه در اسپانیا بعد از پادشاهی فرانکو است، اما امروزه فرهنگ اسپانیا بسیار از اندیشه سکولاریسم تاثیر پذیرفته و آثار آن را میتوان به وضوح در جامعه اسپانیا و نوع نگاه مردم به دین احساس کرد. برخی از آداب و سنن از کوبا در قرنهای 16 و 19 وارد اسپانیا شده و برخی از زمینه های تاریخی که از هاوانا وارد شده بسیار حائز اهمیت است.
فرهنگ اسپانیا عمدتا دارای شاخصه اروپایی به ویژه متاثر از رم
