
و فلان و اسكانديناوي و آلمان را زير تسلط خود در آوردند.159
در واقع زير ساي? همين رونق اقتصادي بود كه حاكميت و اقتدار در كشورهاي اسلامي، ثبات پيدا كردو هزينههاي لازم براي فعاليتهاي علمي و ساختوساز كتابخانهها، رصدخانههاو…فراهم گشت و امنيت سياسي و فراواني براي دانشمندان به وجود آمد؛ با وجود راههاي امن، سرمايهگذاري رونق گرفت وامكان سفرهاي علمي به وجود آمد. در نتيجه رونق اقتصادي شهرهاي اسلامي، شهرنشيني گسترش يافت و نهادهاي شهري نيز توسعه پيدا كردندبه حدي که، بغداد در قرن دهم ميلادي بزرگترين شهر جهان به شمار ميرفت.160
1- تجارت
جديت اعراب و مسلمين در پيشرفت امور اقتصادي و تجارتي کمتر از جديتي نبود که در علوم و فنون از خود بروز دادند. زمااني که اروپا از نقاط دور دست مشرق بکلي بيخبر و نيز آفريقا غير از سواحل چندي باقي قطعات آن از نطرها مخفي بودده است؛ روابط تجارتي آنان در آن زمان با چين و هند و آفريقاي مريکزي و نيز با ممالک غيرر معروف اروپا مثل روسيه و سوئد و دانمارک نيز برقرار بوده است.161
تجارت اعراب با چين گرچه پيش از پيامبر نيز بوده است ولي تجارت مستقيم با آنان بعد از تشکيلل حکومت اسلامي برقرار شد. و در آفريقا نيز سياحان و تجر فراواني از مسلمين مشاهده مي شود و در رابطه با اروپا ارتباط مسلميين تا مددت هاي طولاني دوام داشته است، اول از راه پيرنه، دوم از طريق درياي مديترانه، سوم ز راه روسيه که از راه رودخانه ولگا داخل شمال اروپا ميشدند.162
از همان ابتداي شکلگيري جهان اسلام، تجارت، افزون بر گسترش دادن اسلام، در رفاه و بهروزي مسلمين سهم بسزايي داشت. در کشورهاي فتح شده، طبقه جديدي از زمينداران عرب سر برآورده؛ همين که اين زمين داران پول اندوختند، آن را درروش هاي جديد کشاورزي سرمايهگذاري کردند وشهرهاي رو به رشد امپراتوري، بازار جديد وسيعي براي اقلام تجملي و با کالاهاي تجاري غيربومي که با کشتي هاي اقيانوس پيما حمل مي شد فراهم آوردند. تاريخ دان( آلبرت حوراني) به شرح تجارت پر رونقي ميپردازد که در امپراتوري شکل گرفت:
“فلفل و اويه جات، سنگ هاي گران بها، پارچه اي ظريف و گران بها از هند و چين، پوست و خزاز کشورهاي شمالي مي آمد و در عوض عاج و منسسوجات فرستاده مي شد. شهرهاي خاورميانه نه تنا مصرف کننده بلکه همچنين توليد کننده کالاهاي توليدي براي صادرات و نيز مصرف خودشان بودند. برخي از محصولات- تسليحات جنگي منسوجات فاخر براي کاخ نشينان، شکر و کاغذ- در مقياس وسيع اما اکثرا در کارگاه هاي کوچک توليد مي شد.عباسيان به مقادير زيادي طلا دسترسي داشتند …و ضرب سکه برايشان امکان پذير شد….به همراه نظام پولي ، تظام مالي نيز به وجود آمد”.163
2- منابع طبيعي
سرزمينهاي اسلامي در منطقهاي قراردارند که عموما در ناحي? گرم و خشک هستند و از منابع سرشار معدني برخوردارند، اما امروزه به لحاظ جغرافياي اقتصادي، اهميت جهان اسلام ازآنجا ناشي مي شود که کشورهاي مزبور حدود 35 درصد منابع اقتصادي و بخش عمده نفت و گاز جهان را در اختيار دارند. گول سرشار نفت و جميعت دايم التزايد اين کشورها، بازار وسيعي را به وجود آورده است که در کنار توليدات مواد خام کشاورزي و معدني، زمينههاي لازم براي رشد و توسعه اقتصادي وحضور فعال دربازارهاي جهاني را فراهم آورد.164
3- کشاورزي
با پديد آمدن حکومت اسلامي تغييرات و نوآوريهاي گوناگون در عرصه کشاورزي مسلمانان صورت گرفت. در ايام خلفا، اراضي را تقسيم کردند، و دولت در دفاتر منظم آن را نگاه داشت، راههاي بسياري پديد آورد، به مراقبت آن پرداخت ، و در اطراف رودها براي جلوگيري از طغيان آب، بندها پديد آورد. پيش از فتح اسلام نيمي از خاک عراق صحراي بايري بود و پس از آن بهشتي سرسبز شد. بسياري از زمينهاي فلسطين که پيش از پيروزي مسلمين سنگوشن بود حاصلخيز، ثروتمند و پرجمعيت شد. خلفا مردم را از زندگي حصل كارشان به نسبت زياد ايمن ساختند و به مردم صاحب استعداد فرصت كوشش دادند و مدت شش قرن مناطق را از چنان رفاهي بهره ور ساختند كه هرگز پس از ايشان نظيرش را نديدند165
دانش مسلمين نه تنها در متن سرزمينهاي اسلامي باعث رونق کشاورزي شد، بلکه بيشک فتح اسپانيا توسط مسلمانان و سرازير شدن علم و دانش به اين سرزمين پس از سده دهم ميلادي (سوم هجرت) از اهميت ويژهاي در تاريخ اين سرزمين برخوردار است؛ زيرا زندگي مردم اين کشور با پذيرش فرهنگ و تمدن اسلامي بسرعت با تحولي عظيم روبرو گرديد، و شهرهاي قرطبه، طليطله و غرناطه به مراکز شکوفايي اقتصادي مبدل گرديد و شهرها رو به رشد و توسعه نهاد؛ زيرا مسلمانان با به کارگيري شيوههاي نوين کشاورزي، در بخش آبياري در اسپانيا حتي زندگي روستايي را با بردن انواع بذرها و نباتات از قبيل هلو، زردالو، انار، پرتقال، برنج، زعفران، پنبه و نيشکر رونق و دگرگوني خاصي بخشيدند، به گونهاي که با تحول در بخش کشاورزي، بازرگاني نيز توسعه و رونق پيدا کرد، و بندرهاي مالقه، والمريه به مراکز پررونق تجاري تبديل شد.166
گفتار دوم: حيطه هاي انحطاط
گرچه پس از دوران پرشکوه تمدن اسلام، يادآوري ناکاميهاي گذشته ذهن هر مسلماني را مشوش مي کند، ولي چنانچه هدف از شناخت ناکاميها، جلوگيري از افتادن مجدد در چاه انحطاط و شناخت راههاي برون رفت از مهلکه باشد، مطمئنا از تلخي ياداوري انحطاطهاي صورت گرفته در تمدن اسلامي خواهد کاست؛ بخصوص در عصر فعلي، که مسلمين بيداري تازهاي را در شناخت راههاي پيشرفت، تجربه مي کنند.
الف- فرهنگي- علمي
از قرن 6 هجري (دوازدهم ميلادي)، نوعي زوال علمي در جهان اسلامي آن روز پديدار گشت. مشخصه اين افول كاهش تعداد دانشمندان و انديشمندان، كاهش تعداد كتب و رسالههاي جديد حاوي نوآوري و نيز ابداع و يكسانشدن انديشهها است. وبه تدريج با خشک مغزي ها و حملات صورت گرفته از بيرون تمدن اسلامي به مراکز علم و فرهنگي، علم در ميان مسلمين به انحطاط گراييدو به تبع آن در باقي امور به سوي انحطاط يا رکود رفتند.
1- از بين رفتن مراکز علمي و کتابخانهها
در دوره دويست سال? حاکميت مغولان ( سده هفتم و هشتم هجري) بر اثر اعمال وحشيان? مغولان زيان هاي جبران ناپذيري بر پيکرفرهنگ و تمدن اسلامي وارد آمد. يکي از جبران ناپذيرترين خرابيهاي مغولان در سقوط بغداد، نابودي کتابخانه و از دست رفتن چند هزار جلد کتاب بود. در طي کشتار عمومي هزاران دانشور، عالم، و شاعر تلف شدند، کتابخانه ها و گنجينه هايي که طي اين قرنها فراهم شده بود ددر يک هفته ويران شد، صدها هزار جلد کتاب به سوختن رفت. و به گفته دورانت: هيچ يک از تمدن هاي تتاريخ چون تاريخ اسلام دچار چنين ويراني ناگهاني نگشت.167
در سال 1059م، تركمانان، 10400 جلد كتاب خطى يكى از كتاب خانه هاى معتزله و شيعه را در شهر “شاپور” فارس به آتش كشيدند. سرانجام، در سال 1254م پس از تسخير بغداد، به گفته ابن بطوطه، قوم خونخوار مغول 24 هزار تن از روشن فكران را از دم تيغ گذرانيدند و از كتاب خانه ها، توده هاى عظيم كتاب هاى خطى را بيرون كشيدند و به دجله افكندند و آن قدر اين كار را تكرار كردند كه از كثرت كتاب، در رودخانه سدّى ايجاد شد. سرانجام، مغولان از بيم طغيان آب، بقيه كتاب ها را آتش زدند.168
پس از سال 1150م، همين كه ثروت و فراغ بال افزايش يافت و به تدريج، جريان ترجمه كتاب ها از جهان اسلامى آغاز شد، ذهن اروپاى باخترى از آن خواب ديرينه بيدار شد169 و در مقابل، مسلمانان به تدريج، در آستانه خواب تاريخى قرار گرفتند. كتاب خانه ها توسط دشمنان خارجى متجاوز سوخته شدند، دانشمندان هلاك گرديدند، مدارس ويران گشتند، ثروت ها به غارت رفت و آنچه باقى ماند ويرانى بود و فقر و جنگ هاى داخلى و بى كفايتى حاكمان. از سوى ديگر، به تعبير حنا الفاخورى، علماى غرب دانش را از اسلاف خود، كه شاگردان مكتب مسلمانان بودند، فرا گرفتند; ولى شاگردان را بلند نام ساختند و استادان را از ياد بردند.170
2- تحجر
بروز تحجر در ميان مسلمين يکي از عوامل انحطاط مسلمين بوده است. تحجر” سنگشدن، سخت شدن و به صورت سنگ درآمدن است،171 ولي در اصطلاح به معني ايستائي، جمود، سختينشان دادن و مقاومت در برابر هر نوع تحول و هر امر تازهاي است172تحجر در حوزه انديشه و تفکر رخ مي دهد واگر در زمينه گرايش و رفتار ظاهر شود جمود نام دارد173
استاد مطهري سه جريان کلي را در تاريخ اسلام شناسايي مي کند که به شدت دچار جمود انديشي بوده اند و در ترويج تحجر نقش داشتند.
1- جرياني که نظريه” حسبنا کتابالله” را در رسيدن به مقاصد حکومتي و سياسياش مطرح کرده است. اقدامات اين گروه در ايجاد انحراف فکري و مهجور ماندن عترت و انزوي سنت و سيره نبوي موثر بود.
2-جرياني که ” حسبنا احاديثنا و اخبارنا” راطرح کردندو به مهجور ساختن قرآن اهتمام ورزيدند.
3- جرياني که در قالب تقدس، مساله معرفت ناپذيري و دست نايافتني بودن آموزه هاي قرآني را مطرح کردند و شعار” اين التراب و رب الارباب” آنان به تعطيلي فکري انجاميد174
اگر در تاريخ انديشه اسلامي و جريان هاي فکري و فرهنگي دورههاي مختلف جوامع اسلامي به تحقيق بپردازيم، ميي بينيم که بر اين اساس سه دسته جريان هايي مانند، اخباري گري و ظاهرگرايي، در برابر جريان باطني گرايي و تاويل گرايي، يعني دو تظام فکر معيوب و آسيب ديده حنبليان و اسماعيليان از يک طرف و جريان اخباريگري در حوزه انديشه شيعي از طرف ديگر، ضربات سخت و سهمگيني را بر پيکر فرهنگ و تمدن اسلامي وارد کرد که به تعبير استاد مطهري، ضربه اي که اسلام از دست اخباري گري شيعي خورد، از هيچ گروه و جرياني نخورد175
جمود گرايي در عصر حاضر هم وجود دارد. و به اعتقاد برخي پژوهشگران، اين تجمد، در اصرار بر شکل ساختار علوم اسلامي در عصر حاضر صورت گرفته است که با جود پديد آمدن سوالهاي فراوان در حوزه فقه و کلام، پايبندي بيش از حد شخصيت هاي آشنا به اين فنون ، باعث شده سوالهاي بي جواب زيادي در عصر حاضر باقي بماند.176
3- جريان هاي عقل گريز
بي شک يکي از مهلکترين حوادث براي تمدن اسلامي، شيوع عقل ستيزي و ظاهرگرايي بود که نه تنها بر پيکره افکار آزادانديش مسلمين، تابوت يأس را زد؛ بلکه با ايجاد فرقههاي گوناگون اسباب تفرقه را در ميان امت فراهم کرد. برخي انديشمندان دلايل و ريشههاي افول فرهنگ و تفکر اسلامي را به دوره خلافت متوکل عباسي( 247- 232) نسبت داده اند.خليفه نهم عباسي، متوكل، نخستين حامي متعصبين حديث، سنت و فقه بود. “او جهل و مناظره در آراء را ممنوع ساخت و هر كه را بدين كار دست زد مجازات نمود و امر به تقليد داد و روايت و حديث را آشكار كرد”177 از آنجا که متوکل عباسي بعد از تسلط خود بر حکومت، معتزله و کليت عقلانيت را تعطيل کرد، و به ظاهرگرائي و حديث گرائي، (و به زعم خود سنت) را احياء نمود . تحول انحطاط دهندهاي در تمدن اسلامي ايجاد شد؛ در اين زمينه ، مسعودي در مروج الذهب مي نويسد: “وقتي که خلافت به متوکل عباسي رسيد، دستور داد که هرگونه انديشه و نظر و بحث و بررسي در مجادلات، تعطيل شود و آنچه از عقلانيت در دوره معتصم، واثق، مامون عباسي رواج داشت، ترک شود و مردم بايد روش تقليد و تسليم را پيشه گيرند و هرگونه انديشيدن و عقلانيت را ترک گويند و دستور داد که شيوخ محدثان، حديث گويند و سنت را اظهار کرده و “جماعة ” را احياء نمايند”178
تحت سيطر? اين طرز تفکر گروهي در اسلام متولد شد که به حنابله معروفند. اين عده عقل گرايان را متهم به کفر مي کردند. البته اين طرز تفکر دامن عده اي از شيعه اثني عشري و اسماعيلي را هم گرفت.
علاوه بر اين رشد گروه تصوف در قرن 6و 7 هجري نيز افت بسيار بزرگي براي ترويج علم و به خصوص علوم عقلي، به حساب مي آيد. که اين عده عقل را براي وصول به حقيقت کافي ندانسته و اشراق و شهود را وسيله درک حقايق مي دانند179
