
جايگزين آن شد( كفايت ، 1373، ص 5 و 6). برخي تحقيقات نشان مي دهد كه والدين كودكان خلاق ، در رفتارهاي خود هماهنگي بيشتري نشان مي دهند و كودكان خود را آنگونه كه هستند قبول دارند و آنها را به كنجكاوي در باره اشياء و امور تشويق مي كنند و كودكان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد مي گذارند و صرفا كارها و برنامه هاي آنان را با نظارت و پيگري مد نظر قرار مي دهند تا دخالت ( سايت اينترنتي فكر نو ، ص 1). اگر كودكان بتوانند از محيط خود بخواهند كارهايي برايشان انجام دهد ، در سنين پائين تر كمتر به پدر و مادر وابسته مي شوند و احساس سلطه بر محيط و شايستگي فردي خواهند كرد و به خوبي مي توانند از عهده مخاطرات كنجكاوي ، جستجوگري ، و خلاقيت فكري برآيند و در زندگي برخوردي كارساز و مشكل گشا پيدا كنند ( تافلر ، 1980، ص 241).
بطور كلي خانواده ها ، براي تربيت فرزندان خود يکي از روشهاي سلطه گري ، وابستگي شديد و سهل انگاري را که به اختصار توضيح داده مي شود بکار مي برند.
سلطه گري206 : اين روش شامل ايجاد محدوديتهاي زياد در رفتار ، گفتار و کردار فرزند در زمينه رعايت نظافت ، مراقبت از وسايل ، سکوت ، اطاعت ، بروز احساسات و… ازسوي والدين است والدين سلطه گر ممکن است حتي با بي تفاوتي و آرامش، خواسته هاي خود را به فرزندان تحميل نمايند و يا روش هيجان آميزي در پيش بگيرند.
وابستگي شديد207 : در اين روش والدين خود را فداي فرزندان کرده و در هرحال آنها را نيازمند خود بار مي آورند . اين قبيل والدين قطع رابطه عاطفي با فرزندان را به تاخير انداخته، مراقبت و نظارت کامل و مدام را ضروري مي دانند. يعني درهمه حال ، حتي در بزرگسالي فرزندان را نيازمند حمايت ، راهنمائي و کنترل مي دانند . طبيعي است اين قبيل رفتارها مانع بروز خلاقيت خواهند بود. رو208 ( 1953) در تحقيقي كه در باره زندگي دانشمندان برجسته انجام داده نشان مي دهد كه احساس استقلال و بي شباهت بودن به ديگران در افراد خلاق که به صورت آشكار و زودرس بروز مي كند مشخص كننده نياز به خودپيروي209 در آنهاست (ميناكاري ، 1368، ص 82). استقلال واقعي از والدين کار چندان آساني نيست چرا که اولا انگيزه ها و مشوقهاي آن براي کودکان قوي هستند و ثانيا تغيير شيوه ها و باورهاي افراد بزرگسال ( والدين ) دشوار است . در هرحال به تناسب ميزان وابستگي به والدين ، استقلال و اتکاء به خود کودکان به تاخير مي افتد. بديهي است اين مسئله باعث به وجود آمدن مشکلاتي در زندگي اجتماعي ، تحصيلي و… مي گردد. عملکرد ضعيف آموزشي ، خلاقيت و اعتماد به نفس پائين از جمله تبعات طبيعي چنين شيوه تربيتي است (کفايت ، 1373، ص 84 و 85).
سهل انگاري210 : والدين سهل انگار نه تنها کنترل و فشاري بر روي فرزندان خود ، بلکه انتظار توقعي خاص هم ازآنان ندارند. آنان در دادن پاداش و اعمال تنبيه چندان جدي نيستند. در انجام امور شخصي ، نظافت و تکاليف درسي فرزندان با مسامحه برخورد مي کنند معمولا وقتي براي در کنار فرزندان بودن اختصاص نمي دهند و انتظار دارند فرزندانشان درد سر و مشکلي براي آنان درست نکنند .
دايانا بامريند211 ( 1967) در يک رشته تحقيقات ، با زيرنظرگرفتن والديني که با فرزندان پيش دبستاني خود تعامل مي کردند ، اطلاعاتي را در مورد شيوه هاي فرزند پروري گردآوري کرد . معلوم شد که فرزند پروري دو جنبه گسترده دارد : جنبه اول پرتوقع بودن است . برخي از والدين ، معيارهايي عالي براي فرزندانشان مقرر مي کنند و از آنها توقع دارند که اين معيارها را برآورده سازند . والدين ديگر ، توقع خيلي کمي دارند و به ندرت سعي مي کنند رفتار فرزندانشان را تحت تاثير قرار دهند . جنبه دوم ، پاسخدهي است . برخي والدين ، نسبت به فرزندان خود پذيرا هستند و به درخواستهاي آنها پاسخ مي دهند . آنها غالبا به بحث آزاد و گفتگو با فرزندان مي پردازند . برخي والدين هم ، طرکننده و بي اعتناء هستند . به طوري که ترکيبات گوناگون پرتوقعي و پاسخدهي ، چهار سبک فرزند پروري را به بار مي آورد که عبارتند از : مقتدرانه ، مستبدانه ، آسان گيرانه و بدون دخالت .
1- سبک فرزند پروري مقتدرانه212 : سبك مقتدرانه مناسب ترين روش فرزند پروري است . والدين مقتدر درخواستهاي معقولي براي پختگي دارند و اين درخواستها را با تعيين محدوديتها و اصرار بر اينکه کودک بايد از آنها تبعيت کند ، به اجرا مي گذارند. در عين حال ، آنها محبت و صميميت از خود نشان مي دهند ، صبورانه به نقطه نظرهاي فرزندشان گوش مي کنند ، و مشارکت در تصميم گيري خانوادگي را ترغيب مي نمايند. فرزندپروري مقتدرانه ، روشي منطقي و دموکراتيک است که طي آن ، حقوق والدين و کودکان محترم شمرده مي شود . يافته هاي بامريند نشان داد که فرزندان والدين مقتدر ، بسيار خوب پرورش مي يابند . آنها شاد و سرحال هستند، در تسلط يابي بر تکاليف جديد ، اعتماد به نفس دارند و خودگردان هستند. اين کودکان ، سوگيري جنسيتي کمتري نشان مي دهند . دخترها در استقلال و ميل به تسلط يافتن بر مهارتهاي جديد ، و پسرها در رفتار دوستانه و ياريگرانه ، نمره هاي بالايي کسب کردند (بامريند و بلاک ، 1967). بعد از تحقيقات اوليه بامريند ، مطالعات زيادي يافته هاي او را تاييد کردند. فرزند پروري مقتدرانه در طول سالهاي کودکي و نوجواني ، با عزت نفس زياد ، پختگي اجتماعي و اخلاقي و پيشرفت تحصيلي رابطه دارد ( اکلس و همکاران ، 1997، لاستر ومک آدو ، 1996، اشتينبرگ ، دارلينگ و فلچر، 1995). چرا تربيت مقتدرانه تا اين اندازه موثر است ؟ چون اولا ، کنترلي که از نظر کودک منصفانه و معقول است ، نه توهين آميز و خودسرانه ، به احتمال بيشتري تبعيت و درون سازي مي شود . ثانيا ، والدين مهرورزي که از معيارهاي خود براي فرزندانشان مطمئن هستند ، خودشان الگوهايي مناسب براي رفتار خودگردان و اطمينان بخش مي شوند . ثالثا اينکه ، والدين مقتدر توقعاتي دارند که در رابطه با تواناييهاي در حال رشد فرزندشان ، معقول و متناسب هستند . اين والدين ، از طريق تنظيم کردن انتظاراتشان با توانايي فرزندان خود در پذيرفتن مسئوليت اعمالشان ، به آنها امکان مي دهند تا بفهمند افراد شايسته اي هستند که مي توانند خودشان کارهاي روزمره زندگي را با موفقيت انجام دهند. در نتيجه ، عزت نفس زياد و رفتار پخته و مستقل ، در كودكان پرورش مي يابد.
2- سبک فرزند پروري مستبدانه213 : والديني که از سبک مستبدانه در تربيت فرزندان استفاده مي کنند نيز متوقع هستند ، ولي براي پيروي کردن آنچنان ارزش زيادي قايل هستند که فرزندانشان دوست ندارند پيروي کنند . ” همان کاري که من گفتم انجام بده ” نگرش اين والدين است . در نتيجه ، چون آنها انتظار دارند فرزندانشان از دستورات بزرگترها ، بي چون چرا اطاعت کنند ، کمتر به گفتگو با آنها مي پردازند . اگر کودک اطاعت نکند ، والدين مستبد به فشار وتنبيه متوسل مي شوند . بامريند دريافت که کودکان پيش دبستاني داراي والدين مستبد ، مضطرب ، گوشه گير و ناخشنود بودند . وقتي که آنها با همسالانشان تعامل مي کردند ، در صورت ناکامي ، با خصومت واکنش نشان مي دادند . مخصوصا پسرها ، خشم و سرپيچي زيادي نشان مي دادند ، دخترها ، وابسته و بي علاقه به کند و کاو بودند ، و از تکاليف چالش انگيز عقب نشيني مي کردند .
3- سبک فرزند پروري آسان گيرانه214 : والديني که از سبک آسان گيرانه براي پرورش كودكان استفاده مي کنند ، مهرورز و پذيرا هستند ، ولي متوقع نيستند و از هرگونه اعمال کنترل ، خودداري مي کنند . والدين آسان گير به فرزندان اجازه مي دهند در هر سني که هستند ، خودشان تصميم بگيرند ، در حالي که ، هنوز قادر به انجام اين کار نيستند. آنها مي توانند هر وقت که دوست دارند غذا بخورند و بخوابند و هر قدر که مي خواهند تلويزيون تماشا کنند. آنها مجبور نيستند طرز رفتار خوب ياد بگيرند يا کارهاي خانه را انجام دهند . گرچه برخي از والدين آسان گير واقعا معتقدند که اين روش بهترين روش است ، ولي از توانايي خود در تاثيرگذاري بر رفتار فرزندشان مطمئن نيستند و از لحاظ اداره کردن خانه خود ، بي کفايت و بي برنامه هستند . بامريند دريافت که فرزندان والدين آسان گير ، خيلي ناپخته به بار مي آيند. آنها در کنترل کردن تکانه ها يشان مشکل داشتند و وقتي از آنها مي خواستند کاري را انجام دهند که با تمايلاتشان مغاير بود ، اطاعت نمي کردند . ضمنا آنها بسيار پرتوقع و وابسته به بزرگترها بودند ، و در مقايسه با کودکاني که والدينشان کنترل بيشتري اعمال مي کردند ، در تکاليف پيش دبستاني استقامت کمتري نشان مي دادند . رابطه بين تربيت آسان گيرانه و رفتار وابسته ، مخصوصا در پسرها ، نيرومند بود (سيدمحمدي ، 1385،ص 383 و382 ).
4- سبک فرزند پروري بدون دخالت ( بي توجه )215 : در اين سبک ، کم توقعي با بي اعتنائي و طرد همراه است . والديني که دخالت نمي کنند اغلب افسرده هستند و استرس زندگي به قدري آنها را از توان انداخته که وقت وانرژي کمي براي فرزندانشان دارند . فرزند پروري بدون دخالت در حالت شديد آن ، نوعي بدرفتاري با کودک است که بي توجهي ناميده مي شود . اين شيوه ، مخصوصا اگر اوايل زندگي شده باشد ، تقريبا تمام جنبه هاي رشد ، از جمله دلبستگي ، شناخت و مهارتهاي هيجاني و اجتماعي را مختل مي کند ( سيد محمدي ، 1385 ، ص 385).
تحقيقات اوليه صورت گرفته نشان داده است که کودکان خلاق در خانواده هايي پرورش يافته اند که فقدان سلطه گري و خطاپذيري جزو مشخصه هاي آن بوده است . واتسون (1960) گتزلز و جکسون (1962) شيفر ( 1970) در مطالعات خود دريافتند که رفتار والدين با کودکان خلاق آزادمنشانه تر و مسامحه کارانه تر بوده ، خواندن را زود آموخته ، قوه تخيل داشته و سرگرميهاي خلاقانه ( شعر ونقاشي )داشته اند مادران دانش آموزان باهوش دغدغه دائمي و وسواس گونه اي در مورد موفقيت تحصيلي ، رعايت آداب و نظم فرزندان خود داشته اند در حاليكه مادران كودكان خلاق در اين خصوص حساسيت كمي داشته و بيشتر بر مفهوم ارزشها و استقبال از مشكلات زندگي تاكيد مي كنند. همچنين مادران افراد خلاق خيلي كمتر از مادران ديگر از مخاطرات واهمه داشته و از پول ، مسائل و مشكلات اقتصادي سخن مي گويند( ميناكاري ، 1368، ص 78). کروپلي ( 1967) داستان دختري خلاق بنام کاترين و پسري غير خلاق بنام تام را چنين تشريح مي کند: درمورد کاترين والدين آزادي عمل کافي و امکان مخالفت با نظر والدين را به کودک داده و حمايت محدودي بعمل مي آورند اما در مورد تام والدين اجازه اتخاذ کوچکترين تصميم را نمي دهند و پيوسته راهنماي عمل فرزندشان هستند و براي موفقيت او همه چيز را مهيا مي سازند اما نتيجه به موفقيت منجر نمي شود. تحقيقات ليندبلد216 ( 1976) نشان داده است که رشد قوه خلاقيت کودکان تا حدود زيادي به نحوه تعامل والدين در اين خصوص دارد(کفايت ، 1367 ، ص 82).
لازم به يادآوري است كه بدانيم به موازات تغيير در خيلي ازمسائل، الگوهاي تربيتي و ارتباطي والدين و فرزندان در آينده بسياردگرگون خواهد شد. همانطوريكه امروز خيلي متفاوت تر از گذشته است . كودكان فردا احتمالا در جامعه اي بزرگ مي شوند كه به مراتب كمتر از دهه 1960 و حتي جامعه فعلي ما “كودك محور” خواهد بود مثلا سالخوردگي جمعيت جهان باعث تغيير جهت توجه به آن نسل و كم توجهي به كودكان و نوجوانان شده است . در دوران موج دوم ( انقلاب صنعتي217) پدران و مادران ، اغلب آرزوها و روياهاي خود را در وجود فرزندان خويش متجلي مي ديدند و كودكان گل سرسبد خانواده و غرق در ناز و نعمت بودند زيرا والدين انتظار داشتند وضع فرزندانشان از نظر اجتماعي – اقتصادي بهتر از خود آنان بشود . از آنجا كه والدين انتظار داشتند موقعيت فرزندانشان در جامعه ارتقاء پيدا كند بيشتر تشويق مي شدند تا تمام تلاش خود را صرف پرورش آنها كنند. امروزه بسياري از پدران و مادران طبقه متوسط نظير فرزندان خود با اين واقعيت تلخ مواجه شده اند كه در جهان پيچيده امروز فرزندان آنها
