
خصوصیات و ویژگیهای هویت قبیلهای و تعصبهای حاصل از آن رهایی پیدا کند. البته هرچند بطور ظاهری، اعراب منطقه خاورمیانه دولتهایی را تشکیل دادهاند که هسته اصلی نظام منطقهای خاورمیانه را تشکیل میدهند و تلاش دارند تا در مقابل هسته پیرامون – که شامل ایران، ترکیه و اسرائیل است – هویتی واحد از خود به نمایش بگذارند. آنها تقریبا احساس میکنند که به یک جامعه مذهبی، نژادی و زبانی خاص تعلق دارند.(Ibrahim, 2002:229-230)
قبیلهگرایی و عربگرایی یکی از مهمترین مولفههای هویتی دولت عربستان است؛ موضوعی که بر رفتار این کشور در قبال جمهوری اسلامی ایران، که برای اعراب «دیگری» محسوب میشود، تاثیر منفی میگذارد.
2-8-2- سلفیگری
سلفیگری یکی دیگر از ارزشها و هنجارهای مذهبی دولت و ملت عربستان است که تاثیر زیادی بر رویکرد و ادراک آنها نسبت به دیگر کشورهای منطقه به ویژه جمهوری اسلامی ایران دارد. سلفیگری ویژگی خاص هویتی دولت عربستان سعودی است. سلفی گری در لغت به معنای تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است و در اصطلاح کاربردی نام نحله فکری است که معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحوی بیان و عمل شوند که در دوران صحابه و تابعین گفته و عمل میشده است. به عبارت دیگر، هر عملی که در زمان پیامبر (ص) وجود نداشته و انجام نمیشده بعدا نیز نباید انجام شود. (مشکوة الدینی، 1351: 510)
در اندیشه سلفیون، روشهای عقلی و منطقی جایگاهی ندارند و فقط نصوص قرآن، احادیث و ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجت است. سلفیه پدیدهای است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود کافر میداند.
سلفیه دستی بلند میکند و میگوید: بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم. اما با دست دیگر شمشیر تکفیر بر میکشد و مدعی میشود که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به سمت کفار، جامعه اسلامی را یکدست میکند. (البوطی، 1375: 277 )
شعار وهابیت که داعیه سلفیگری است این است که: یا داخل گروه وهابی شو، یا جزایت کشتن است و برای زنانت بیسرپرست شدن و برای کودکانت یتیمی.(مسجد جامعی، 1380: 13 و 26)
از این رو وجود این هنجار در فرهنگ سیاسی – مذهبی عربستان سعودی سبب میشود تا این کشور سیاست خارجی خصمانه و تقابل گرایانهای در قبال دولت شیعی ایران اتخاذ کند.
2-8-3- جهاد با کافران و بدعت گرایان
یکی دیگر از انگارههای فرهنگی – مذهبی خاص جامعه عربستان سعودی که ناشی از تفکر مذهبی آنهاست، تکفیرگرایی و جهاد با کافران و بدعتگرایان است. بدعت در اصطلاح شرعی به این معناست که انسان امر خارج از دین را در دین وارد یا مسئله غیردینی را دینی قلمداد کند. از دید آنها سجاده پهن کردن برای نماز، دعای مشترک امام و ماموم بعد از نماز و … بدعت در دین محسوب میشود و باید برای محو آنها شمشیر به دست گرفت. از نظر آنها ویژگی واقعی هر انسان نه در تقوای فردی، بلکه در جهاد بروز میکند و اینکه حتی جهاد بر حج، نماز و روزه نیز برتری دارد.
محمد بن عبدالوهاب بنیانگذار اندیشه سلفی در پیمان اول خود با محمد بن سعود در سال 1744 از وی سوگند میگیرد که برای نشر تفکرات سلفی به جهاد برخیزد. او نیز به جد آلسعود قول داد که هرگز دست از یاری و پشتیبانی سعودیان برندارند و به عبارتی دیگر مهر تایید مذهبی بر حکومت آلسعود بزند. (Al-Rasheed, 2002: 17)
امروزه اهمیت هنجار جهاد در عربستان سعودی تا بدان حد است که در پرچم آن نیز هویداست. شمشیری که به شکل افقی در قسمت پایین پرچم ترسیم شده نمادی از جنگ مقدس است که پایه تشکیل حکومت سعودی بوده است.(Wynbrandt, 2004: 189)
از منظر بنیانگذاران انگارهای مذهبی در عربستان سعودی، هرگونه مذهبی به جز سلفیگری و وهابیت مطرود و تکفیر میشود و باید از هر روشی حتی با جهاد (یا همان جنگ و خشونت) به نفی آنها پرداخت؛ مقولهای که باعث اصطکاک آنها با دیگر مذاهب و فرق حتی اسلامی در منطقه شده و منطقه را با ناامنی مستمر مواجه کرده است. ایران با دولت شیعی نیز از این امر مستثنی نیست. ایران نیز به سهم خود در تلاش است تا بتواند بر خواسته های هویتی و هنجاری خود من جمله از منابع بیناذهنی خود یعنی اسلامگرایی شیعی و ملیگرایی یا همان ایرانگرایی جامه عمل بپوشاند؛ یعنی همان چیزی که سلفیهای عربستان از آن به عنوان بدعتگرایی یاد میکنند.
2-8-4- شیعه ستیزی
یکی دیگر از ایستارهای متبلور از آیین وهابیسم، خصومت بی حد و حصر آنها با شیعیان است. آنان شیعیان را بدعتگرا، رافضی و کافر تلقی میکنند و ریختن خونشان را مباح میدانند. شیعه ستیزی وهابیون (سلفی) هم جنبه نظری و هم جنبه عملی دارد.
درجنبه نظری، کتب متعددی به رشته تحریر درآمدهاند که در آن شیعیان مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند. در میان آنها میتوان به کتاب منهاج السنة النبویة فی نقض الشیعة القدریة نوشته ابن تیمیه اشاره کرد. این کتاب در رد کتاب منهاج الکرامة فی معرفة الامامة نوشته علامه حلی نگارش شده است. احمد بن تیمیه حرّانی حنبلی معروف به ابن تیمیه یکی از حلقههای وصل بسیار مهم جریان سلفیگری و از نمادهای شاخص این حرکت محسوب میشود. وی در این کتاب تلاش کرده تا شیعه را یک جریان سیاسی مرتبط با یهود و دشمن اسلام معرفی کند. (ناظمی قره باغ، 1390: 62) محمد بن عبدالوهاب نیز در کتاب التوحید، تفکرات و عقاید شیعه را شرک تلقی کرده است. وی در این کتاب مینویسد: کسی که در کفر شیعه شک کند، کافر است. بنابراین، از ویژگیهای فرهنگی فرقه وهابیت، تعصب خشک آن در ضدیت با شیعه است. (مسجد جامعی، 1380: 42)
از نظر عملی نیز، وهابیون چندین بار شیعیان را قتل عام کردهاند. و حتی عبدالعزیز بن سعود، پسر و جانشین محمد بن سعود، نیز بعد از اشغال مکه و مدینه در سال 1925 تمامی گنبدها، ضریح ها و قبوری که در آنجا بوده و مورد احترام شیعیان بود را تخریب کرد. دولت عربستان سعودی نسبت به شیعیان جامعه خود نیز تبعیض روا میدارد و آنان را از تحصیل در مراکز آموزشی و استخدام در ارتش و مشاغل حرفهای منع میکند؛ و حتی در پاسخ به اعتراضات آنها از اهرم سرکوب استفاده میکند. (Wynbrandt, 2004: 242)
یکی از اهداف مهم عربستان سعودی در سیاست خارجی ترویج آیین وهابیت است، تا از این طریق حوزه نفوذ خود را گسترش داده و رهبری جهان اسلام و برتری خود را در منطقه تحقق بخشد. بدین روی سعودی ها با راه اندازی مراکز آموزشی و دینی، افکار و شریعت اسلامی را مطابق با تفسیر مورد نظر خود، یعنی وهابیت را، در ممالک اسلامی ترویج میکنند. این راهبرد ایدئولوژیکی آنان را قادر میسازد از نقش دیگر کشورهای اسلامی به عنوان محور تجمع امت اسلامی جلوگیری کرده و همزمان زمینههای شکلگیری جبهه مقاومت دینی را برابر کشورهای غربی به خصوص آمریکا (به عنوان متحدان سنتی خود) تضعیف کنند.( کرمی، 1390: 2)
نتیجه گیری
در واقع، ادراکات و برداشتهای آلسعود از تعارضات هویتی دولتشان با جمهوری اسلامی ایران، تاثیر به سزایی در تبیین جهتگیری سیاست خارجی آن کشور داشته است. به دیگر سخن آنکه، مولفه ها و مبانی بیناذهنی هویتی دولت عربستان سعودی به «هویت نقشی» ختم میشود که با «هویت نقشی» جمهوری اسلامی ایران در تقابل قرار میگیرد. نقشی که عربستان امروزه در سطوح مختلف جغرافیایی شبه جزیره عرب، خلیج فارس و خاورمیانه و در دیگر نقاط برای خود قائل است ناشی از هویت نقشی آن کشور است. مهمترین نقطه برخورد جمهوری اسلامی ایران با عربستان سعودی در حوزه جهان اسلام نمود پیدا میکند. در این حوزه جمهوری اسلامی ایران مشروعیت هویتی، سیاسی و مذهبی دولت سعودی را به چالش کشیده است.
با توجه به جمعیتهای شیعه در داخل خود عربستان و برخی دیگر از کشورهای منطقه از جمله بحرین، کویت، عراق، لبنان، یمن و دیگر کشورها، شیعهگرایی جمهوری اسلامی ایران تهدیدی آشکار علیه منافع عربستان به شمار میرود. از این رو، عربستان با هرگونه تحرک سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی ایران در منطقه شبه جزیره عرب، خلیج فارس و یمن مقابله میکند. آنها بر این باورند که با وجود نظام سیاسی شیعه ایران در منطقه، هیچ حوزه امنی برای آن کشور در هیچ نقطهای از منطقه و حتی جهان (اسلام) وجود ندارد.
در حوزه یمن، یعنی در همسایگی جنوبی خود، عربستان سعودی با حمایت از بخشی از جامعه و هیات حاکمه یمن عملا خود را مقابل احزاب سیاسی مخالف، گروههای سیاسی وشیعیان زیدی قرار داده است و حتی با توجه به سیاستهای ضد اخوانی – که آن را تهدیدکننده سیاستهای وهابی خود میداند – نتوانسته است در میان بخش مهمی از جامعه اهل سنت یمن نیز پایگاه مهمی بدست آورد. در نقطه مقابل، جمهوری اسلامی ایران ضمن حمایت از تمامیت ارضی یمن با گروهای سیاسی مختلف حاضر در این کشور نیز ارتباط برقرار کرده و آنها را به وحدت و یکپارچگی در راستای حفظ تمامیت ارضی یمن فراخوانده است. درحوزه اقدامات حوثیهای این کشور که به ایران تمایل دارند نیز به جای اینکه همچون عربستان گروههای همسو با خود – همچون القاعده یمن – را ترغیب به جنگ ونزاع فرقهای نماید از حوثیها دعوت کرده است تا خواستههای خود از حکومت را بصورت مسالمتآمیز و مدنی دنبال کنند.
با توجه به یافتههای پژوهش در فصل حاضر، به نظر میرسد «نظریه سازهانگاری» بهترین نظریه برای تحلیل موضوع تحقیق، تحولات یمن (2011 تا 2014) و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی در خصوص این کشور، باشد که در فصول آتی به آن پرداخته میشود.
فصل 3 :
تحولات یمن و ریشههای سیاسی – اجتماعی آن
مقدمه
کشور یمن از جمله کشورهایی بود که بلافاصله پس از گریز زینالعابدین بنعلی از تونس، ناآرامیها و تظاهرات گستردهای را به خود دید. این کشور البته به ناآرامی و بیثباتی در دو دهۀ گذشته خو گرفته است و برخلاف مصر و تونس، بحرانهای متعددی را پیش از دگرگونیهای اخیر خاورمیانه، از سرگذارنده است. گسترش موج قیام ٢٥ ژانویۀ 2011 مصر، تب اعتراضات در یمن را تا حدودی پایین آورد و جهتگیری اعتراضات را تا مدتی تحت تأثیر قرار داد و یمنیها همچون سایر شهروندان عرب، دیدگان خود را به قاهره دوختند. به همین دلیل بلافاصله پس از سقوط مبارک در ١١ فوریه، تظاهرات گستردۀ یمنیها با هدف سرنگونی علی عبدالله صالح، رئیس جمهوری سه دههای یمن، آغاز شد.
قیام یمنیها علیه علی عبدالله صالح، دلایل متعددی داشت و هر یک از گروهها و تشکلهای یمنی، با انگیزههای خاص و برای تحقق اهدافی ویژه حول محور هدف اصلی، یعنی سرنگونی صالح، گردآمدند. استبداد حکومت اقتدارگرای صالح و تداوم حکمرانی وی به مدت 22 سال (بر یمن یکپارچه) با تکیه بر شکافهای اجتماعی و فرقهای و اختلافات قبیلهای، تمامی امیدها را به اصلاح حکومت صالح از بین برده بود. پوشیدن ردایی دموکراتیک از طریق برگزاری انتخابات پارلمانی و ریاستی فرمایشی – که البته در قیاس با سایر کشورهای عربی آزادتر بوده است – نتوانست ماهیت اقتدارگرای رژیم صالح را بپوشاند.(احمدیان،1390 :2)
در 16 فوریه 2011 مردم یمن، به ویژه جوانان برای پایان دادن به حاکمیت غیرمردمی و وابسته به غرب صالح به میدان آمدند. آنها میدان اصلی صنعا، پایتخت یمن، را به “میدان تغییر” مبدل کرده و مبارزه اجتماعی با صالح را آغاز کردند. در مقابل، علی عبدالله صالح نیز با توسل به ابتکارهای متعدد تلاش کرد به هر نحوی، قدرت را حفظ کند. (احمدیان،1390 :1)
علاوه بر حکومت غیردموکراتیک، ناکارآمدی صالح در فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی و فقر گسترده که خود مولد بحرانها و مشکلات دیگری چون افزایش فعالیت القاعده و پیوستن جوانان یمنی به آن، شدت گرفتن تب تجزیه طلبی در جنوب به دلیل شرایط بغرنج اقتصادی و تبعیض سیاسی و جنگهای حوثیها به دلیل حاشیهای شدن مناطق شمالی، به تدریج بر تعداد مخالفان وی افزود؛ به نحوی که پس از آغاز
