
در هر دو نظريه مذكور دقت كنيم مىبينيم كه هر دو بهم نزديكند، زيرا سبب پيدا شدن بلغم و علت سپيدى كفك يكى است و اين را در رشته علم طبيعى مىتوان يافت.
معذلك بايد در نظر داشته باشيم كه مناطق مسكونى و آب و هوا بر رنگ موى تأثير دارند و نبايد حتماً موى برنگ طلائى باشد تا بر اعتدال مزاجش گواهى دهد و يا براى اثبات گرممزاج بودن يك اسلاو به موى سياه نيازمند باشيم.
مراحل عمر نيز در كيفيت مو دخالت دارد: جوانان همانند جنوبىها و خردسالان نظير شمالىها و نوپيران در حالت فىمابين بشمار مىآيند. انبوهى مو در خردسالان دليل بر آن است كه در زمان بزرگ شدن داراى مزاج سودائى خواهند بود. انبوهى مو در پيران گواه بر وجود مزاج سودائى است.
3-4-4- علائم رنگ پوست
سپيدى پوست دليل بر نبودن خون و يا كمبود آن است و همراه سردمزاجى است.
اگر سردمزاجى نباشد، كمبود و يا نبودن خون همراه گرمى و خلط صفرائى است كه بر اثر آن رنگ پوست زرد مىگردد.
سرخى رنگ پوست دليل بر زيادى خون است و گرمى مزاج را مىرساند.
زردى و رنگ زرد مايل بسرخ دلالت بر گرمى زياد دارند، ليكن زردى بيشتر دليلى بر وجود زهره (مراره) است و زردى همراه سرخى دليل خون و خون مرارى است. ممكن است در زردى پوست مرارى در كار نباشد و اين رنگ فقط دليل كمخونى باشد. اين حالت در بدن كسانى كه تازه از بيمارى برخاستهاند ديده مىشود.
پژمردگى رنگ پوست و از زردى به سياهى زدن آن نشانه اين است كه سردى شديد خون را كم كرده است و اين خون كم هم يخيده است، در نتيجه زردى آن به سياهى زده است و رنگ را تغيير داده است. رنگ اسمر (سياهى كه به زردى مىزند) پوست دليل بر گرم مزاجى است.
پوست داراى رنگ بادنجانى دليل بر سردمزاجى و خشكمزاجى است زيرا اين رنگ نتيجه سوداى خالص است. رنگ گچى مزاج سرد را مىرساند.
رنگ بلغمى و سربى دليل بر سردى و ترمزاجى است كه با كمى سودائى مخلوط است، زيرا چنين رنگى سفيد است و كمى به سبزى مىزند. سپيدى آن يا از رنگ بلغم است و يا از تر مزاجى است و سبزى آن از اين است كه خونى منعقد و سيهفام با بلغم آميخته است و باو رنگ سبز داده است. رنگ عاجى دليل آن است كه سردمزاجى ناشى از بلغم است و نيز كمى مراره موجود است.
بسيار اتفاق مىافتد كه پوست بسبب كبد به زردى و سپيدى در مىآيد و بسبب طحال به زردى و سياهى مىگرايد و در بيمارى بواسير زرد و سبز مىگردد. اين علل هميشگى نيست و ممكن است در حالاتى متفاوت باشند.
معاينه زبان و چشم: معاينه زبان جهت اطلاع بر حالات مزاجى رگهاى ضرباندار و بدون ضربان بدن بسيار مفيد است. از راه چشم مىتوان به مزاج مغز پى برد.
ممكن است رنگ دو اندام فقط بوسيله يك بيمارى تغيير كند، مثلاً در بيمارى يرقان كه گداختن بر اثر مراره زياد است، زبان سپيدفام و پوست رخساره سياهرنگ مىگردد.82
3-4-5- نتيجهگيرى از شكل اندامها
گشادگى سينه و بزرگى اندامهاى جانبى و جاى كافى داشتن و در تنگنا نيفتادن و كوتاه نيامدن و همچنين گشادى در مجراى رگها و نمايان شدن رگها، بزرگى نبض و نيرومندى آن، بزرگى ماهيچهها و نزديكى آنها به مفاصل، همه دليل گرمى مزاج است و اين خاصيتهاى تركيبى همه زاده حرارتند. در هر بدنى كه به عكس اين خواص برخوردى، بدان كه نتيجه سردى است، زيرا سردى مانع از آن است كه نيروهاى طبيعى كار خود را چنانكه شايد و بايد به انجام برسانند. زبرى و برجستگى مفاصل و ديده شدن غضروفها در حنجره و بينى و هموارى در هيئت بينى دليل خشك مزاجى است.
3-4-6- نتيجهگيرى از تأثيرپذيرى اندام (سرعة انفعال الأعضاء )
اگر اندامى بدون زحمت و بسرعت گرم شود، دليل گرمى مزاج است، چه تغيير به همجنس آسانتر از تغيير به ضد آن است. اگر اندامى بدون زحمت و بسرعت سرد گردد، دليل سردى مزاج است. اگر كسى بگويد كه مسئله بايستى برعكس باشد؛ باين دليل كه هر چيزى از ضد خود تأثيرپذير است نه از همانند خود و اين نظر كه بيان كردى تأثيرپذيرى از همانند را شايستهتر نشان مىدهد، در پاسخ چنين گوئيم: آرى دو شبيه كه از حيث نوع و طبيعت همانند باشند، از يكديگر تأثيرپذير نيستند. همچنانكه گرمتر و سردتر بهم شباهت ندارند و برهم تأثير مىگذارند، در اينجا نيز موضوع بحث دو نوع گرمى است كه نوعى گرمتر از نوع ديگر است و اختلاف در اين ميان همان اختلاف بين گرم و سرد است. كم گرمتر در برابر بسيار گرم، صفت سردى را دارد و بوسيله گرمتر تاثيرپذير مىشود.
همچنين سردى از سردتر متأثر مىگردد، زيرا از حيث نوع و طبيعت آن دو شباهت كامل موجود نيست. وقتى يكى از آن بيشترها، كيفيت خود را نمو مىدهد بكمك حالت نيرومندترى كه در آن است مىشتابد و كيفيت آن حالت “كمتر” كاهش مىيابد و بحالتى در مىآيد كه كيفيتش را تغيير دهد و به آسانى قوىترين فرا گرفته خود را كمك نمايد. ليكن در اينجا چيز ديگرى هست كه به قسمتى از اين اشتراك بيشوكم حرارت و برودت كه بيشوكمى در برابر هم قرار مىگيرند، ارتباط دارد. بعنوان مثال: گرممزاج تأثير گرمى را بسرعت مىپذيرد، زيرا گرمى بواسطه تأثير سردى- كه مانع به آرزو رسيدن مزاج گرم در اندازه سردى است- از كار باز مىماند. اگر گرم و گرمتر بهم برسند و مانعى در راه نباشد، همديگر را در گرم كردن كمك مىكنند و اين كمك كردن حالت هر دو را تشديد مىكند.
اما اگر گرمى بخواهد اعتدال مزاج را از خارج بهم زند، قبل از هر چيز، گرمى غريزى درون به مقاومت در برابر آن مىپردازد. مثلاً در برابر سمهاى كشنده گرم كه به بدن راه مىيابند، فقط گرمى غريزى است كه مقاومت مىكند و دفعش مىنمايد و گوهر آن را بتباهى مىكشاند.
گرمى غريزى ابزارى است در دست طبيعت كه وقتى گرمى زيانآور ببدن روى مىآورد، روح را به بيرون راندن زيانآور مىگمارد و بخار را دور مىسازد و آن را مىگدازد و ماده آن را مىسوزاند. همچنين وظيفه دارد كه زيان سرد وارد بر بدن را با ضد آنكه گرمى است، دفع نمايد. اين خصوصيات به سردى تعلق نمىگيرد. كار سردى اين است كه با گرمى وارد، در نزاع افتد و بازش دارد و به مقابله با سرد وارد آمده كارى ندارد. گرمى غريزى پاسدار رطوبتهاى غريزى است تا گرمى بيگانه بر آنها دست نيابد.
اگر گرمى غريزى نيرومند باشد، طبيعت مىتواند بوسيله آن در رطوبتها دستكارى كند و به پختگى و هضمشان برساند و خلط آنها را تأمين كند زيرا رطوبتها در آن حالت پيرو طبيعتند و از گرمى بيگانه روگردان هستند و به عفونت نمىرسند. ليكن اگر گرمى غريزى ناتوان باشد، طبيعت از رطوبتها كناره مىگيرد؛ زيرا واسطه بين طبيعت و رطوبتها ضعيف است، باين جهت رطوبتها متوقف مىشوند و از كار مىافتند و گرمى بيگانه بر آنها مىتازد و چيره مىشود و رطوبتها حركاتى غير طبيعى مىيابند و عفونت ظاهر مىشود.
حرارت غريزى ابزار دست همه نيروهاست و سردى مخالف همه نيروها است. سردى در گوهر هيچ سودى ندارد و اگر نفعى خيزد از گرمى روىآور است. به اين جهت هم مىگويند گرمى غريزى و نمىگويند، سردى غريزى. كسى كدخدائى بدن را به سردى نسبت نمىدهد، بلكه گرمى را كدخداى تن مىدانند.83
3-4-7- نتيجهگيرى از خواب و بيدارى
اعتدال در خواب و بيدارى نشانه اعتدال مزاج و بويژه نمايانگر نيكومزاجى مغز است. خواب بيشتر از حد نشانه ترى و سردى مزاج است و بيخوابى زياد علامت خشكى و گرمى مزاج و بويژه معرف گرمى و خشكمزاجى مغز است.
3-4-8- نتيجهگيرى از كنشها(دلائل الأفعال)
اگر كنشها در مجراى طبيعى باشند و در آنها بيشوكمى روى ندهد، دليل اعتدال مزاج است. اگر حركات كنشها رو به افراط نهادند، دلالت بر گرمى مزاج دارد. اگر كنشها رو به سرعت نهند و سريعتر از حالت اعتدال گردند- مانند سرعت نشو و نما و سرعت رستن مو و سرعت رويش دندانها- نشانه حرارت مزاج است. اگر كنشها به سست حركتى گرائيدند و در آنها درنگ ايجاد شد و يا ناتوان شدند، دليل بر برودت مزاج است. ممكن است ناتوانى، سستىگرائى و كوتاهى در وظيفه، بسبب مزاج گرم به كنش اندام روى آورد، ولى در هر حال تغييرى در مجراى طبيعى روى داده است و با ناتوانى روبرو شده است.
همچنين امكان دارد كه بسيارى از كنشهاى طبيعى بسبب حرارت از ميان بروند و كاستى يابند، مانند خواب كه شايد مزاج گرم از بين برود يا كم گردد، از اينروست كه برخى حالات طبيعى مانند خواب بسبب سرما فزونى مىيابند. ليكن همه احوال طبيعى چنين نيستند و براى آن شرطى وجود دارد و آن اينكه حالت مورد نظر مشابه حالت خواب باشد. خواب براى زندگى و بهبودى مورد نياز مطلق نيست، بلكه از اين است كه گاهى روح بر اثر خستگى دست از كار مىكشد و نياز به خواب دارد و يا به تنهائى از عهده انجام وظيفه و هضم غذا بر نمىآيد و خواب مورد نياز واقع مىشود. بنابراين خواب در نتيجه عجزى حاصل مىشود و آن عجز بيرون شدن از مجراى طبيعت است، گرچه چنين بيرون شدنى طبيعى است و بايد باشد. از اين روى چنين حالتى را طبيعى ضرورى نامند و اسمى مشترك دارد. اين حالت طبيعى ضرورى بهترين نشانه مزاج معتدل است و در آن كنشها تعديل مىيابند و به كمال مىرسند. اما اينكه دليل بر گرمى و سردى و خشكى و ترى باشد، دليل تخمينى است و بطور كامل معلوم نيست. رسائى صدا و بلندى صوت، سرعت در سخن گفتن و پيوستگى گفتار، خشم، سرعت حركت و سرعت در بر هم نهادن و گشودن پلكها نيز از كنشهاى قوى هستند كه دلالت بر گرمى مزاج دارند. با اينكه چنين كنشهائى جنبه عمومى ندارند و ويژه اندام خاصى هستند، باز دليل بر گرمى مزاج است.
3-4-9- نتيجهگيرى از مواد زائد
با معاينه مواد دفع شده از بدن مىتوان نشانه بيمارى را جست. چنانكه اگر براز و ادرار و عرق و نظير آن گرم و داراى بوى تند باشند و بوسيله اين مدفوعات مواد رنگپذير رنگ بگيرند و برشتنىها و پختنىها برشته و پخته گردند، دليل بر گرمى مزاج است. حالات عكس آنها، نشانه سردى مزاج بشمار مىآيد.84
3-4-10- نتيجهگيرى از كنش و واكنش قواى نفسانى
حالات قواى نفسانى نمايانگر مزاج آدمى است، مثلاً خشمناكى زياد، بيتابى و آشفتگى، زرنگى، زودفهمى، اقدام، بيشرمى، خوشبينى، اميدوارى، سنگدلى، چالاكى، خلق مردانه، تنبلى كم و تأثيرپذيرى كم از هر چيز، نشانه گرمى مزاج است و حالات عكس آنها دليل بر سردى مزاج مىباشد. پايدارى در خشم، در آشتى، خيالپردازى، تودار بودن و نظاير آن، نشانه خشكمزاجى است. تأثيرپذيرىهاى زودگذر دلالت بر ترمزاجى دارند. خواب ديدن و رويا نيز از اين قبيل مىباشند. گرم مزاجها در خواب مىبينند كه بر آتش مىسوزند و يا آفتابزده مىشوند. سردمزاجها در خواب مىبينند كه يخ مىبندند و يا در آبسرد غوطهورند. كسى كه خلط زياد دارد، خواب همجنس خلط را مىبيند، همچنانكه گويند “شتر در خواب بيند پنبهدانه”. همه اين علائم كه ذكر شد و يا اكثر آنها نمايانگر مزاجهاى اصلى هستند كه در خود بدن بوجود آمدهاند.
مزاجهاى بيگانه و عرضى نشانههاى ويژه خود دارند:
دليل گرمى مزاج عرضى آن است كه گرمى بدن آزاردهنده مىشود و از آن درد تب روى مىآورد. بر اثر جوشش گرمى نيروى حركت باز ميماند، تشنگى زياد دست مىدهد، در دهانه معده التهاب پديد مىآيد، دهن تلخ مىشود، نبض بسرعت مىزند و ناتوان مىگردد و زنش آن نامرتب مىگردد. بيمار با تناول گرمكنندهها آزار مىبيند و با خنككنندهها تسكين مىيابد و در تابستان حالتش به تباهى مىرود.
علائم مزاج سرد و غير طبيعى عبارتند از: كمهضمى، تشنگى كم، سستى در مفاصل و زيادى تبهاى بلغمى. سرد مزاج غير طبيعى از سرماخوردگى و تناول خنككنندهها آزار مىبيند و بوسيله گرمكنندهها تسكين مىيابد و در زمستان حالش بد است.
نشانههاى تر مزاج غيرطبيعى با نشانههاى سردمزاج غير طبيعى مشابه است و علاوه بر آنها فروهشتگى، سيلان آب دهن، جريان مخاط و لينت شكم (انطلاق الطبيعه) و سوء هضم همراه دارد. بر اثر تناول تر بدرد مىآيد، خوابش زياد است و پلكهايش به خشكى و پژمردگى مىزنند (هيجان پلك).
علائم خشكمزاج غيرطبيعى زبرى و بيخوابى و لاغرى است. چنين شخصى از تناول هرچه كه خشكى در آنست آزار مىبيند؛ با پاييز ناسازگار است و بوسيله ترى
