
ماترياليستي است که در مقابل فرهنگ ديني قرار دارد.58 که اين نظر را آقاي مصباح در کتاب تهاجم فرهنگي تلويحا اعلام مي کند، وي در بيان انحطاط فرهنگي غرب چنين مي آورد: “…. فرهنگ غرب، به غروب معنويت نزديک تر است تابه غربي که به يک محدوه جغرافيايي اطلاق شود”.59
بيشتر جمعيت مغرب زمين را مردماني با اعتقادات مسيحي تشکيل مي دهند . از جمعيت کلي جهان در حدود 33.39% مسيحي هستند که از آن مجموع، کاتوليکها16.85% ، پروتستانها 6.15% ، ارتدکسها 3.96% ، آنگليکنها 1.26%از اين جامعه را تشکيل مي دهند60
پس مراد از مغرب زمين در اين پژوهش، غرب مسيحي است که توأم با ادعاي مسيحي بودن و تدين ظاهري به اين آيين به اصول اومانيستي مزبور نيز پايبند هستند.
و- مسلمين
مسلمان در معناي عامش، به کسي گفته مي شود که با جاري کردن شهادتين برزبان به سلک پيروان حضرت محمد درآمده باشد. امروزه مسلمانان حدودا 25 درصد جمعيت جهان را تشکيل ميدهند و مساحتي بالغ بر 25 درصد کر? زمين را در اختيار دارند. جهان اسلام به محدوده اي گفته مي شود که از سوحل شمال غربي قاره آفريقا تا مجمع الجزاير اندونزي در جنوب شرقي آسيا امتداد يافته است. اين منطقه وسيع حدودا 170 درجه طول غربي و شرقي و کمتر از 70 درجه عرض هاي شمالي و جنوبي را فرا گرفته است. 61
طبق آخرين گزارشات، جميعت کل جهان بيشتر از 7 ميليارد و 95 ميليون نفر اعلام شده است. که از ميان اين تعداد در حدود 22.74% مسلمان هستند62
از لحاظ قلمرو آب و هوايي، متاسفانه کشورهاي اسلامي در اقليم خشک جهان واقع شده اند و همين امر هم باعث مشکلات فراواني براي تامين آب و کشاورزي گرديده است.
فصل دوم:
حيطههاي رشد
و
انحطاط مسلمين
مطالع? عصر درخشش تمدن اسلامي و يادآوري آن دوران، براي مسلمين اين دوره، هم بسيار غرورآفرين و هم ماي? اعجاب است؛ و براي دشمنان مسلمين، مايه انکار؛ چرا که مسلمين در قروني که مغرب زمين دوران قرون وسطي را ميگذرانيد، به چنان عظمت معنوي و مادي دست يافت بود که چشمها را خيره مينمود؛ به طوري که از ديدگاه ويلدورانت، تنها در دورانهاي طلايي تاريخ بوده است که جامعهاي مي توانسته، مانند جامع? اسلامي، در مدتي کوتاه، اين همه دانشمندان و آثار بزرگ در زمين? حکومت، تعليم و آموزش ادبيات، لغت شناسي، جغرافيا، تاريخ، رياضيات، نجوم، شيمي، فلسفه و پزشکي به وجود آورد.63 و در واق حرف همان ست که خود دورانت مي گويد: ظهور و انحطاط تمدن اسلامي ز حوادث بزرگ تاريخ است. اسللام طي پنج قرن، از سال 81 تا 597 هق( 700-1200م) از هر لحاظ بالنده بودند64
هر يک از محققين، ادواري را براي سير پيشرفت و انحطاط تمدن اسلامي فرض کردهاند؛ آقاي جعفريان براي مراحل شکل گيري تمدن اسلامي چنين آورده:
1- دوران شکلگيري و نضج تمدن اسلامي (قرن اول و دوم هجري/هفتم و هشتم ميلادي(
2 دوران حرکت و پيشرفت (قرن سوم هجري/نهم ميلادي(
دوران حرکت و پيشرفت از زماني آغاز شد که اقوام مختلف موجود در تمدن اسلامي از فتوحات و بينظير اجتماعي حاصل از آن فارغ شدند و نظمي نوين در جهان اسلام را تجربه کردند.
3- دوران تمدن اسلامي (قرن چهارم تا اوائل هفتم/دهم-سيزدهم)
بهترين آثار علمي دنياي اسلام در هر زمين در اين دو قرن پديد آمد. آنچه در اين تمدن چشمگير است و اساسا نمودار رشد همه جانبه آن،اين است که در تمامي بخشهاي علمي و اقتصادي، اين پيشرفت به چشم ميخورد..65
4:دوران توقف و رکود (قرن هفتم-دهم/سيزدهم-شانزدهم ميلادي)
جنگهاي داخلي، ظهور تصوف و عدم باز شدن درهاي تازه ترقي علمي به روي مسلمانان،سبب درجا زدن آنان شد.
5: دوران تجديد (دهم تا دوازدهم/شانزدهم-هيجدهم) عصر عثماني و صفوي را از يک طرف و ظهور و داوم دولت مغولي هند را در دهلي از طرف ديگر،ميتوان آغاز يک تجديد به شمار آورد.
و: دوران انحطاط (قرن سيزدهم و چهاردهم/نوزدهم تا بيستم) دور جديد انحطاط در تمدن اسلامي با تضعيف و نابودي دولت عثماني و صفوي-قاجاري و نيز دولت مغولي هند همراه بود و رسوخ تمدن غرب،سبب از هم گسيختگي در تمدن اسلامي شد که پديد آمدن نسل جديد و قديم يکي از عوارض بسيار مهم آن بود.
ز: انقلاب اسلامي ايران، عصر بازگشت66
پس مسلمين، با شروع اسلام بود که روزه به روز بالندهتر شدند و به اوج رسيده و قرون متوالي منشاء خدمات بسياري براي دنيا گشتند؛ و سرانجام قدر داشتههاي خود را ندانستند و در حيطههاي مختلف از اريکه جلال به پايين نشستند و با ناباوري به گذشته خود نگاه کردند؛ تا اينکه در قرون حاضر باز هم به خود باوري رسيدند .
با توجه به تقسيمبندي فوق ما در اين فصل برآنيم تا گوشهاي از پيشرفتها و انحطاطهاي صورت گرفته توسط مسلمين را در گذشته يا حال درعرصههاي فرهنگي- علمي، تربيتي- اخلاقي، اجتماعي- سياسي و اقتصادي ، به صورت بيان کلياتي از حيطههاي پيشرفت يا انحطاط ، بررسي کنيم.
گفتار اول: حيطه هاي رشد و شکوفايي
خورشيد اسلام که در اوايل قرن 7 ميلادي درخشيد، خود يکي از سرچشمههاي فکري و فرهنگي بشر بود، اين چشمه، جوشش خود را از قلب جزيره العرب آغاز نمود و طولي نکشيد که موّاج شد67
درخشش تمدني فوقالعاده که “لوبون ” فرانسوي را اين گونه به تحسين واداشت: “در روزگاري که اروپا در تاريکي جهالت به سر ميبرد و هيچ بهرهاي از تمدن نبرده بود، اسلام توانست نور علم و دانش و تمدني جذاب را در دو مرکز اصلي خلافت اسلامي بغداد و قرطبه به نمايش بگذارد، و مانند دو چراغ فروزان به سراسر جهان پرتوافکني کنند”.68 ترقي و تمدن اسلامي از وقتي شروع ميشود که فتوحات مکي به پايان مي رسد، لياقت و استعدادي را که تا آن وقت صرف جهانگيري نموه بودند تمام آن را از حالا بطرف علم و ادب و صنعت و حرفت معطوف داشتند و آنها همينطور که در فتوحات با يک قدم سريعي پيشرفت حاصل کردند در تاسيس تمدن هم با همن قدم هاي سريع پيشرفت کرده و جلو رفتند.69
با اين پيش زمينه، در اين گفتار به عناصر مهمي که در تمدن سازي در سرزمني اسلامي تاثير داشته اند پرداخته مي شود:
الف- فرهنگي- علمي
روزگاري تمدن اسلامي در اوج عظمت و کمال علمي و فرهنگي در جهان قرار داشت و نه تنها دنياي اسلام را متحول کرد؛ بلکه به هر سرزميني که پاي نهادند، آن سرزمين را نيز تحت تاثير علم و فرهنگ خويش به سوي اعتلا پيش بردند؛ چنان که “اعراب توانستند در مدت چند قرن اسپانيا را از نظر علمي و اقتصادي يکسره زير و رو کنند و آن را در رأس تمام ممالک اروپايي درآورند، و تنها به پيشرفتهاي علمي و اقتصادي اکتفا نکردند، بلکه در جنبههاي اخلاقي مردم نيز مؤثر بودند.”70
مسلمين در قرون گذشته چيزي را داشتهاند که مغرب زمين اينک به آن رسيده است. در قرون وسطي، با وجود آنكه زنان مسيحى از تعليمات مدرسه تقريباً بى بهره بودندو به چشم حقارت به آن ها نگريسه مي شد71 در جهان اسلام، زناني پيدا ميشدند که در مقام تدريس مينشستند.72
1- شکل گيري روحيه علم آموزي در بين مسلمين
اولين نياز اساسي هر اجتماعي براي اعتلاي تمدني، احساس نياز آن اجتماع براي دانستن و علم آموزي است. و چنان که در فصول پيش رو مفصلا توضيح داده خواهد شد، اساس کنجکاوي را خود اسلام، در بين مسلمين احيا نمود و اساس بسياري از علوم که بعدها به وجود آمدند در فرهنگ اسلامي نهفته است.
هنگامي که انسان از راه تاريخ و کتابها سفر مي کند، و به آغاز سال هاي هجري ميرود و در ميان صفوف مسلمين پا مي گذارد، مينگرد که در مسجدها، بازارها، و حتي در ميدانهاي جنگ همواره بحث و گفتگو مطرح است: سوال از صفات خداست، و از چگونگي فعل خدا ر عالم، از جبر و تفيض و اختير، از چگونگي روح و بقاي آن، از فلسفه سياسي و اصل رهبري، از رويش مجدد اجسام و زنده شدن مردگان.. از احکام شرع و تفصيل قانون هاي الهي، از تربيت نفس و اخلاق ديني…. اين فضاي علمي صد سال بلکه صدو پنجاه سال پيش از پيدايش نقل وترجمه کتاب هاي يوناني در سرزمين هاي اسلامي، در ميان مسلمانان پديد آمد. و اين فضاي علمي و جو پژو هشي و شناختي آفريده اسلام و مخلوق قرآن بود73
2- عقلانيت متعامل با نقل
در اسلام نحلههاي فکري گوناگوني در رابطه با استفاده از عقل در امور روزمره و البته براي برقراري ارتباط رفتاري با شريعت به وجود آمد؛ که برخي از نحلهها همانند معتزله براي عقل، حد اعلاي شأنيت را قائل شدهاند؛ و برخي مانند اشاعره تسلط عقل را بر رفتارها از عرش افکار معتزلي بر روي زمين جبر انداخته و براي آن ارزشي قايل نشدهاند. اهميت اين موضوع در اين است که کساني که عقل افراطي را برگزيدند براي نقل، در مقابل انکار عقل شأنيتي قائل نميشوند و به گمراهي خارج شدن از شريعت مي افتند؛ و از آن طرف، منکرين عقل هم خود را در ميان دانستههاي تشريعي محبوس کرده و به طرف ظاهر گرايي و تحجر کشيده شدند .
اين طرز فکر، مشخصا فقط در سطح عقايد باقي نميماند و بروز رويکردهاي گوناگون را در زندگي موجب مي شود، نه عقل افراطي معتزلي، توانايي ماندن با شريعت را دارد و نه تفريط درانديش? اشعري مي تواند حافظ ديانت باشد، پس هر دو سبب وهن مذهب خواهند شد.؛ يعني گاه به ارجاع در اعمال و گاه به تفويض کشيده خواهند شد. و نمونه هاي تارخي از درجا زدگي اين دسته ها وجود دارد.
در اين ميان تنها کساني که توانستند به واسطه شرع دين مسائل روزمره و رو به رشد تمدني را با شريعت تطبيق دهند کساني بودند که با شعار” بين الامرين” عقل را هم در امور و کارهاي خود با نقل همراه کردند. براي اين دسته از مسلمين عقل و نقل به کمک هم، دو بازو را ساختند براي پرواز و ساختن تمدن اسلامي؛ و رويکردي متفاوت با ساير مذاهب را به اين گروه عطا کرد؛ اين رويکرد عقلاني- تشريعي نقط? شروع مناسبي را براي رشد افکار مسلمين پديد آورد؛ از يک طرف نقل ايده پردازي مي کرد و از طرف ديگر عقل وظيفه پردازش و تطبيق معارف و علومي را که در متن نقل وجود داشت بر عهده گرفت، و چنان که در فصول بعد اشاره خواهد شد؛ شرع محرک عقل براي پيشرفت اين گروه محسوب گشت و راه براي تلاش و پشتکار در سايه شريعت و عقل را فراهم نمود.
3- توجه به دستاوردهاي فکري ملل و نحل ديگر
گذري به تاريخ نگارش در تمدن اسلامي، نشان ميدهد که عرب جاهلي از امر نگارش اطلاع داشته ولي زندگي بدوي آنها به گونهاي نبود که امر نگارش را بر آنها محتوم نمايد. با آمدن قرآن و لزوم حفظ اين کتاب آسماني، به فکر راههايي براي نوشتن سهلتر و ارزانتر افتادند. بعدها با فتح مصر با پاپيروس آشنا شدند؛ ودرسدههاي نخستين از سمرقند که در آنجا چينيها کار ميکردند کاغذ را به تمدن نوشتاري اسلام ارمغان آوردند. و چندي نگذشت که، در عراق و مصر و ايران کاغذ ساخته شد.74
بررسيها چنين مي گويد که بري علوم را مسلمانان از تمدن هاي ديگر گرفتند و پرورش دادند، که چگونگي ورود علوم ديگر به اسلام، مختصري توضيح مي دهيم:
1) ترجمه و تقليد
تعميق و گسترش علوم در تمدن اسلامي همانند علوم در ساير تمدنها از صفر آغاز نگرديد بلکه دانش مسلمين تلفيقي بود از دانش مردمان ديگر که از خود بر غناي آن افزودند و دانش اسلامي را پايه گذاري کرده و با همت خود در خيلي موارد از بقيه پيشي گرفتند.
آن چه از تاريخ بر ميآيد اينست که منبع اصلي علوم عقلي که به جهان اسلام راه يافت يونان و محافل علمي آن بود. و بخش ديگري از علوم از اسکندريه، و مرکز علمي آنجا به مسلمانان رسيد. در اوايل دوره عباسي، ارتباط علمي با هند برقرار گرديد و ترجمههايي از متون علمي آنان انجام و بخشي از علوم از راه هند به مسلمين رسيد؛ و ارتباط با تمدن ايران، سرزمين بعدي بود که باعث رونق علمي مسلمين گشت.75
پس از آن که دور? فتوح فروکش کرد و قلمرو حکومت اسلامي ثبات پيدا کرد و مسلمين از تدوين
