
اعتراضات گسترده در فوریۀ ٢٠١١ علیه صالح، اکثر نیروهای اثرگذار در جامعۀ یمن از آنها حمایت کردند. در این فصل ابتدا به دلائل و زمینههای رخدادها و تحولات یمن و سپس در بخش دوم به تحلیل این تحولات از 2011 تا 2014 میپردازیم. در بخش اول ویژگیهای دوره حکومت صالح، اعتراضات گسترده مردمی، گسل های موجود در جامعه یمن، نکاتی برای روشن کردن صحنه درگیریها در این کشور، مدل انقلاب و نیروهای اجتماعی دخیل در آن و بالاخره نقش ایالات متحده در قبال این تحولات بیان میشود. در بخش دوم نیز به تحلیل این تحولات، طرح فدرالیزه کردن یمن توسط منصور هادی و دیدگاه قبایل مختلف به این طرح، و همچنین به سیاست آمریکا در قبال این تحولات میپردازیم.
بخش اول: دلائل و زمینههای تحولات یمن
3-1- ویژگیهای دوره حکومت صالح
جمهوری متحده یمن در سال 1990 میلادی با ادغام یمن شـمالی (سنتگرا) و یمـن جنـوبی (تقریبا مارکسیست) شکل گرفت و از آن تاریخ تا 2011 عبـداالله صـالح در ایـن کشـور حکمرانـی کـرد. به طور کلی مهمترین ویژگی سیاسی و نظام حزبـی یمـن پـس از ادغام “اقتدارگرایی مبتنی بر هژمونی حزب حاکم” بوده است. حکومت عبـداالله صـالح در زمـره رژیمهای اقتدارگرای مبتنی بر هژمونی حزب حاکم همراه با سطح بـالایی از رقابـت سیاسی و انتخاباتی، طبقهبندی میشود. در این نظام سیاسی اگرچه میزانی از رقابت انتخاباتی تحمل میشود، اما عملاً حزب حاکم با بهرهگیری از مجموعهای از امکانات موقعیت مسلط را به دست میآورد. (نیاکوئی: 1390: 265)
در خصوص پیروزی حزب “کنگره خلـق عمـومی” – حزب علی عبدالله صالح – بایـد توجه داشت که این جریان به مثابـه حـزب حـاکم از مجموعـهای از ابزارهـا بـرای پیروزی در انتخابات به وجه احسن استفاده میکرد. به عنوان مثال رسانههای دولتی یمن به نفع این حزب فعالیت میکردند و تأثیر این پدیده، به ویـژه بـر رأیدهنـدگان بیسواد چشمگیر بود؛ همچنین حزب کنگره از تمهیدات دولتی به ویژه تأثیرگـذاری دولت در سود رسانی و رانتهای حکومتی استفاده میکرد.(Blaydes, 2011: 218)
3-2- آغاز اعتراضات گسترده
یمن در دهۀ اخیر یکی از پرتنشترین کشورهای خاورمیانه بوده است. این کشور به خصوص از سال ٢٠٠٤، با آغاز جنگهای ششگانۀ دولت و حوثیهای زیدی در شمال یمن، روی آرامش را به خود ندید. جنگ ششم که با ورود عربستان سعودی به آن بعد منطقهای به خود گرفت و با بحران ناشی از جنبش جدایی طلب «حراک» برای تجزیه جنوب این کشور و نیز افزایش گسترده و شدت فعالیت القاعده در یمن همراه شد، دورنمای ثبات سیاسی و اجتماعی در یمن را تیره و تار نمود.
بحث عمدۀ عرصۀ سیاسی یمن که تا پیش از این بحران به صفبندی طرفداران و مخالفان صالح در مقابل یکدیگر انجامیده بود، مسئلۀ اصلاح قانون اساسی در راستای ایجاد امکان کاندیداتوری مجدد علیعبدالله صالح در انتخابات ریاستی آینده بود. پس از اصلاح قانون اساسی در سال ٢٠٠١ که در یمن به «صفر کردن کیلومتر» معروف است و براساس یکی از بندهای اصلاح شده، صالح میتوانست از زمان انجام اصلاحات، برای دو دوره کاندیدای ریاست جمهوری شود، به دنبال آن اعتراضات فراوانی از سوی اپوزیسیون رسمی (قانونی) و غیررسمی (غیرقانونی) یمن علیه وی صورت گرفت. جالب آنکه در سال ٢٠١٠، حزب حاکم در صدد تعدیل مجدد قانون اساسی جهت ایجاد امکان کاندیداتوری مجدد صالح در انتخابات ٢٠١٣ بود. اما این طرح، که کلیات آن به تصویب پارلمان یمن رسیده بود، با توجه به تحولات یمن و وعدۀ صالح مبنی بر عدم کاندیداتوری مجدد، به فراموشی سپرده شد. (احمدیان،1390 :1)
پیش از آغاز تظاهرات گستردۀ یمنیها به تأسی از ملتهای تونس و مصر، اعتصابات نمایندگان اپوزیسیون در پارلمان و تظاهرات محدود مخالفان در اعتراض به تعدیل قانون اساسی در جریان بود، اما این حرکت هیچگاه به جنبشی فراگیر تبدیل نشد؛ زیرا که از یک سو یمنیها تحت فشارهای اقتصادی و معیشتی فرصتی برای توجه به مسائل سیاسی نداشتند و در مجموع هیچگاه به طور جمعی و در چارچوب جنبشی اجتماعی و فراگیر سیاسی نشدند. و از سوی دیگر، زیرکی صالح در بهرهگیری از شکافهای اجتماعی – قبیلهای و اختلافات میان قبایل عمده در راستای پیشگیری از متحد شدن قبایل مخالف و نیز تضعیف رقبای بالقوۀ خود، مانع حرکت جمعی یمنیها بوده است.
اما ورود متغیر خارجی قیامهای تونس و مصر به عرصۀ سیاسی بحرانخیز یمن، علاوه بر افزایش علاقهمندی مردم به مشارکت در اعتراضات سیاسی، توان رژیم صالح را در بهرهگیری از شکافهای اجتماعی، با توجه به گردآمدن اکثر نیروهای مخالفان بر محور هدفهای مشخص، دچار مشکل کرد. بدین ترتیب یمنیها که از دیر باز خواستار دگرگونی و اصلاح رژیم حاکم بر یمن بودند، از زمان سقوط حسنی مبارک در ١١ فوریه 2011، به تظاهرات گسترده در اکثر شهرهای یمن و تحصن در میادین اصلی این شهرها که به «میادین تغییر» معروف شدند، دستزده و خواستار برکناری صالح و تغییر رژیم حاکم بر یمن شدند. (احمدیان،1390 :2)در ادامه این فصل برای درک بهتر وقایع یمن به بررسی جغرافیای سیاسی، اوضاع اجتماعی و گسلها و شکافهای موجود در این کشور پرداخته میشود.
3-3- اوضاع اجتماعی – سیاسی یمن
یکی از موضوعات مهم در تحلیل اوضاع اجتماعی یمن نقش قبیله در ساختار اجتماعی آن است، قدرت قبایل و قبیلهای بودن جامعه تا بدان جا زیاد است که توان اعمال قدرت تام و تمام را از دولت مرکزی گرفته است و قبایل بصورت خود مختار مناطق تحت نفوذ و سیطره خویش را اداره میکنند. میل به خود مختاری سیاسی از قدرت مرکزی، از عناصر اصلی نظام قبیلهای یمن و مفهوم عزتی میباشد که در آن نهفته است . دولت یمن نیز که برای جلب حمایت شیوخ قبایل به آنها کمک مالی ارائه میدهد، در واقع از این طریق خود مختاری قبایل را تقویت میکند . بدین ترتیب قبیله در میان جامعه و حکومت قرار گرفته است و واحد اولیه جلب وفاداری و یا دشمنی شهروندان به شمار میرود. لذا وفاداری به قبیله همچنان بر وفاداری به کشور برتری دارد. گروههای تروریستی همچون القاعده نیز از طریق تجارت و ازدواج بستر نزدیکی به شیوخ قبایل در جهت گسترش روابط و دریافت وفاداری آنها را فراهم میآورند.
از یک طرف جامعه یمن، جامعهای سنتی و قبیله سالار است که در نهادهای مدنی شکل نگرفتهاند و احزاب تأثیر کمی دارند و از سوی دیگر70% جامعه یمن روستاییانی هستند که برق، بهداشت و آموزش کمی دارند و بعضاً در فقر مطلق و حتی بدون شناسنامه زندگی میکنند. تنها 30% شهرنشین هستند که با احزاب و مطبوعات آشنایی دارند؛ که تأثیرگذاری احزاب را هم میتوان در همین 30% خلاصه کرد. مهمترین دلیل اهمیت یمن در جهان، اهمیت و تأثیرگذاری فکری – فرهنگی آن بر سه منطقه مهم دنیا است. اوضاع فرهنگی حاکم بر یمن و حاکم شدن یک جریان خاص در یمن میتواند تأثیرات فرهنگی مهمی در سه منطقه خلیج فارس من جمله عربستان و ایران ، شاخ آفریقا یعنی همان آنسوی بابالمندب من جمله سومالی، جیبوتی و اریتره، و همچنین در میان کشورهای آسیای جنوب شرقی مانند مالزی و اندونزی داشته باشد.
بدین ترتیب تلاش وافری در عرصه فرهنگی و آموزشی در یمن توسط جریانات فرهنگی برای بدست گرفتن سکان آموزش را در این کشور بوده و هست که میتوان به صورت خاص به جریان سلفیگری طرفدارعربستان اشاره کرد؛ موسسه «المعاهد العلیم» در واقع آموزشگاههایی را شامل میشد که دروس مذهبی سلفی در آنها تدریس میکردند .
در حقیقت بدنبال ضعیف بودن نهاد آموزش در این کشور سعودیها و سلفی ها از این خلاء سوء استفاده کردند و تقریباً شصت هزار مدرسه در سراسر یمن ایجاد کردند که همگی زیر نظر خود آنها بود. در این مدارس معارف سلفی آموزش داده میشد که البته بعد از اتحاد دو یمن رئیس جمهور علی عبدالله صالح به دنبال حذف این مدارس افتاد. در کنار جنبه فکری و فرهنگی (اهمیت اوضاع فرهنگی – آموزشی یمن)، میتوان از اهمیت وافر نرخ رشد جمعیت در این کشور یاد کرد که از مسائل مهم اجتماعی نه تنها در یمن بلکه در کل شبه جزیره، کشورهای عربی و حتی کل جهان نام برد که این کشور با نرخ رشد جمعیت سه درصدی زمینه مهاجرت شهروندان یمنی را به سایر نقاط خارج از یمن فراهم کرده و خواهد کرد.
3-4- بررسی گسلهای موجود در جامعه یمن
یمن کشوری است با بافتی ساده و در عین حال پیچیده؛ ساده به این علت که فرهنگ غالب در این کشور مبتنی بر قبیلهگرایی و ملزومات خاص جامعه ساده قبیلهای است و پیچیده به این علت که این جامعه به ظاهر ساده، شکافها و گسلهای عمدهای دارد که وحدت آن را با چالشهای اساسی مواجه ساخته و حکمرانی را برای حکمرانان آن بسیار مشکل ساخته است. این چالشها و شکافها از دو منبع اصلی سرچشمه میگیرند: «منابع داخلی، شامل وجود دو بافت متفاوت سیاسی – فرهنگی در شمال و جنوب، قبیلهگرایی، حضور القاعده. و منابع خارجی شامل دخالتهای آمریکا و عربستان در این کشور.» وجود گسلهای داخلی باعث گشته است تا راه برای مداخلههای خارجی هموار گردد و ثبات سیاسی را در این کشور بیش از پیش متزلزل سازد. مهمترین گسلهای داخلی یمن به شرح زیر میباشد:
3-4-1- بافت اجتماعی – فرهنگی متفاوت در شمال و جنوب
یمن کشوری است که طی قرنها به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده است. بخش شمالی دارای مناطق کوهستانی و صعب العبور و بخش جنوبی منطقهای هموار میباشد. این امر باعث شده که یمن شمالی از همان ابتدا به دلیل کوهستانی و صعب العبور بودن آن، کمتر مورد تعرض قرار گیرد؛ به خصوص از زمانی که حکومت امامان زیدی در سال 818 در این منطقه شکل گرفت، بافت فرهنگی و اجتماعی آن به شکل نسبتاً پایدار و ثابت و البته متفاوت از دیگربخشهای این کشور شکل گرفت. برعکس، قسمت جنوبی به دلیل اینکه در کنار دریای سرخ و خلیج عدن و مشرف بر تنگه «بابالمندب» است و یک منطقه با ناهمواریهای طبیعی اندک، تحت تأثیر فرهنگ و ارتباطات مختلف بوده است و همواره حکومتهای مختلف به آن تعرض کردهاند؛ از جمله، در قبل از اسلام، رومیان و بعدها، اسماعیلیان، ایوبیان و در آخر هم، بریتانیا این منطقه و به ویژه بندر عدن را تحت سیطره خود درآوردهاند. (Human Rights, 1994:1)
در طول جنگ سرد نیز یمن به دو دولت «یمن شمالی» و «یمن جنوبی» تقسیم شده بود. یمن شمالی متحد غرب و یمن جنوبی متحد شوروی بود. این تفاوت، محصول دو انقلاب در دو یمن در دهه 1960م. بود. در یمن شمالی در سال 1962م. طی یک کودتا که توسط جمهوریخواهان مخالف نظام امامت شکل گرفت، یک رژیم جمهوری بر سر کار آمد و یمن شمالی به «جمهوری عربی یمن» تغییر نام داد. یمن جنوبی نیز پس از 130 سال که عدن مستعمره بریتانیا بود، در سال 1967م. طی یک جنبش انقلابی به استقلال رسید و «جمهوری دموکراتیک خلق یمن» در این بخش از یمن تشکیل شد. در طول جنگ سرد و تحت تأثیر مقتضیات خاص نظام دوقطبی، شمال و جنوب یمن به صورت دو دشمن بارها وارد درگیری شدند و حتی تا مرز جنگ نیز پیش رفتند. این مسئله جدایی دو یمن را بیش از پیش تشدید میکرد. بنابراین باید گفت که، دو یمن دو گونه متفاوت از هم بودند؛ یمن شمالی یک جامعه عمیقاً مذهبی بود، با نفوذ گسترده قبایل به خصوص دو قبیله بزرگ «حاشد» و «بکیل» که نفوذ سیاسی زیادی نیز اعمال میکردند. در جهت عکس، یمن جنوبی، به خصوص شهر عدن، به نسبت سکولار بود و حقوق بشر و حقوق زنان رعایت میشد.
(Human Rights, 1994:4)
3-4-2- قبیلهگرایی
جامعه یمن، جامعهای است قبیلهای – سنتی که الگوهای رفتاری مردم به شدت از بافت قبیلهای آن متأثر است. قبیلهها در یمن نقش تأثیرگذاری در ساختار سیاسی قدرت دارند به طوری که آنها همیشه یکی از نیروهای ناسازگار با هجوم خارجی بودهاند مثل مقاومت قبایل در برابر استعمار انگلیس. از طرفی نیز، این قبایل به عنوان یکی از ابزارهای نفوذ دیگر کشورها بودهاند مثل عربستان که دارای روابط سنتی و دیرینه با قبایل یمن است و روابط این کشور با دو قبیله بزرگ
