
نژادی، قومی، مذهبی و زبانی اروپا
تنوع فرهنگی در جامعه مدرن اروپا منابع مختلفی دارد. بسیاری از جوامع اروپایی دربرگیرنده جوامع مختلف نژادی، قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگی و سایر جوامع هستند و به نوعی روشهای زندگی کم و بیش متفاوتی دارند. مردم در داخل اتحادیه اروپا آزادانه تردد میکنند و این جا به جایی سبب انتقال ایدههای جدید به آنها میشود. عدم تشابه مفروضات فرهنگی سبب میشود احتمال بروز تنش میان هنجارها و ارزشهای اجتماعی افزایش یابد. فرهنگ میراثی کلی از سنتها، آیینها، ارزشها و هنجارهاست که مردم به طور غیرمشروط از آن پیروی میکنند و حتی درون یک جامعه همگون به لحاظ فرهنگی نیز به دلیل وجود خردهفرهنگها میتواند کشمکشهایی وجود داشته باشد. اتحادیه اروپا با مساله همگرایی و یکپارچهسازی اعضای خود در چارچوب جامعهای منسجم رو به روست. اتحادیه اروپا از کشورهایی تشکیل شده که حتی در قرن گذشته با یکدیگر درگیر جنگ بودند و در حال حاضر آنها باید به همراه یکدیگر تصمیمسازی کنند. این اتحادیه از اهمیت همکاری میان مردم نه تنها در سطح سیاسی و اقتصادی، بلکه در سطح فرهنگی آگاه است. ارتقا و احترام به تنوع زبانی و فرهنگی اولویت راهبردی اتحادیه اروپا و عنصر کلیدی برای همگرایی اروپایی است. به منظور کاستن از چالشهای ناشی از تنوع فرهنگی در سطح کشورهای عضو اتحادیه گفت و گوهای بینفرهنگی و بینادیانی صورت میگیرد. در ادامه به تنوع نژادی، قومی، زبانی و مذهبی در به عنوان زیرشاخههای تنوع فرهنگی میپردازیم:
3-2-2-1. ترکیب متنوع نژادی اروپا
تعریف سنتی نژاد و قومیت به عوامل بیولوژیک و جامعهشناسانه مربوط میشود. نژاد به ویژگیهای فیزیکی فرد مانند ساختار استخوان و پوست و یا رنگ چشم اشاره دارد. قومیت نیز به عوامل فرهنگی از جمله ملیت، فرهنگ منطقهای، اجداد و زبان اشاره دارد. به عنوان نمونه، پوستهای قهوهای، سفید یا سیاه در سراسر جهان بیانگر نژادهای متفاوت هستند، در حالی که آلمانیتبار یا اسپانیاییتبار بودن (فارغ از نژاد) قومیت به شمار میرود. گروه قومی یا ملیت تعریف دقیقی ندارد و در تعریف آن اتفاق نظر وجود ندارد. قومیت دارای ویژگیهای فرهنگی و تاریخ گروهی مشترک است. همچنین برخی گروههای قومی ویژگیهای زبانی یا مذهبی مشترک دارند، در حالی که سایرین تاریخ گروهی مشترک و نه یک زبان یا مذهب مشترک دارند. نژاد دارای ویژگیهای بیولوژیک یا ژنتیکی مشترک است. قرن نوزدهم ایدئولوژی ناسیونالیسم قومی شکل گرفت و ملتهایی بر اساس ریشههای قومی مشترک ایجاد شدند (به عنوان نمونه، آلمانی، ایتالیاتی و سوئدی).
اگون فرایهر فن آیکشتت50، مردمشناس جسمانی آلمانی اروپاییها را از چهار نژاد اصلی میدانست: نژاد نوردیک که در اروپای شمالی میزیند، نژاد بالتیک خاوری که در اروپای شرقی و مرکزی میزیند، نژاد آلپی که در امتداد رشتهکوه آلپ از شرق تا غرب اروپا میزیند و نژاد مدیترانهای که از اروپای جنوبی، آفریقای شمالی و خاورمیانه تا شبهقاره هند پراکندهاند. او همچنین نژادهای اروپایی را به زیرشاخههایی بخشبندی نمود؛ نژاد نوردیک را به زیرنژاد تویوتو نوردیک-که به باور او سرهترین نژاد اروپایی بود- که در غرب اروپا میزیند، زیرنژاد دالونوردیک در اروپای مرکزی و زیرنژاد فینونوردیک در اروپای خاوری. او دالونوردیکهای مورد نظر خویش را آمیزهای میان انسان هوشمند و انسان کرومانیون میدانست. همچنین وی نژاد آلپی را نیز به چهار زیرشاخه نژادی بخشبندی کردهبود: خود نژاد آلپی در اروپای غربی، نژاد دیناریک در اروپای خاوری، نژاد ارمنیسان در آسیای جنوب باختری و نژاد تورانیسان در آسیای میانه. سرانجام او نژاد مدیترانهای را هم دربرگیرنده زیرنژاد مدیترانهای در آفریقای شمالی، نژاد خاوریشده در خاورمیانه و زیرنژاد هندی در شبهقاره هند بخشبندی نمود. وی برخی زیرنژادهای اروپایی را اولیه و پارهای دیگر را مترقی میدانست و بر این باور بود که نژادهای اولیه ار تکامل بازایستادهاند، ولی نژادهای مترقی- برای نمونه زیرنژاد دیناریک- همچنان در حال تحولند. او خاستگاه نژادهای اروپا را در جنوب اروپا و در دوره میانسنگی میدانست. او بر این باور بود که نژاد مدیترانهای در همین زمان به اروپای جنوبی رسیدهاست و اندکی پس از آنان نژاد آلپی از اروپای شرقی و از سوی سوئیس بدانجا رسیدهاند. پس از آنان نژاد نوردیک از سوی اسکاندیناوی به اروپای شرقی سرازیر شد. او در پایان مدعیشد که نژاد بالتیک شرقی در دورههای جدید به اروپا رسیده است.
3-2-2-2. ترکیب متنوع قومی اروپا
به رغم آنكه به نظر ميرسد واژه قوميت از اصطلاحات واضح و بي ابهام باشد، در تعريف آن وحدت نظر و جامعيت وجود ندارد. ماكس وبر، گروهي را كه اعضايش نسبت به پيشينة تاريخي، فرم فيزيكي، آداب و رسوم و خاطرات مشترك، باور مشابه يا يكساني داشته باشند، گروه قومي مي داند (Borgatta, 1992: 575-583). قوميت از نظر آدام كوپر مقوله اي بنيادي در سازمان اجتماعي است كه اساس آن عضويت و تعلق مبتني بر اشتراك در ريشههاي تاريخي، فرهنگ، مذهب و زبان است (Kupper & Kupper, 1999: 260).
يكي از جامع ترين تعاريف، از آن توماس هيلاند است. از نظر وي قوميت يك هويت اجتماعي است كه از ابعاد سياسي، ساز ماني و سمبليك برخوردار است . از ويژگیهای گروههای قومي، تمايل به اسطورههايی با ريشه مشترك است. باور به ريشه و تاريخ مشترك، خود را متمايز از ديگران ديدن، از فرديت و تعين برخوردار بودن در فرهنگ جمعی و احساس همبستگي و سرنوشت مشترك، بارزترين مشخصه هاي يك قوم است (Hylland, 1993: 17-20). گروههای قومی در اروپا کانون تمرکز قومشناسی51 در این قاره هستند. مردم اروپا به لحاظ قومیتی 87 نوع متفاوت دارد که 33 نوع آن جمعیت اکثریت را تشکیل میدهند، در حالی که 54 نوع باقیمانده اقلیت قومی به شمار میروند. جمعیت کلی اقلیتهای ملی در اروپا 105 میلیون نفر برآورد میشود که 14 درصد جمعیت 770 میلیونی اروپاست.
در قرن نوزدهم شاهد رشد تفکر سیاسی ملی گرایی قومی بودیم و نژاد و ملی گرایی اولین بار توسط یوهان گاتفرید وان هردر به یکدیگر گره خوردند. تمرکز جوامع بر روابط قومی و حذف زمینه تاریخ از مفهوم قومیت باعث شد که طرفداران امپرالیسم و ملیگرایی به توجیه عقاید خود بپردازند. دو مثال مهم در قرن نوزدهم امپراطوری آلمان و رایش سوم هستند که هر یک بر اساس نظریهای واحد شکل گرفتند: این دولتها در واقع سرزمینهایی را که زمانی متعلق به آلمان بوده بازپس میگیرند. تاریخ زندگی افرادی که بعدها وارد مدل جامعه دولت محور شدند مانند افرادی که پس از فروپاشی امپراطوریهای عثمانی و اطریش – مجارستان از جنوب شرق و شرق اروپا به پا برخاستند و یا ساکنان شوروی سابق همواره مملو از درگیریهای قومی بودهاست. در متون قومشناسی اروپا به ویژه واژگان گروه قومی، مردم (بدون دولت- ملت)، ملیت، اقلیت ملی، اقلیت قومی، جامعه زبانی، گروه زبانی و اقلیت زبانی52 عمدتا مترادف یکدیگر به کار میروند؛ هرچند به کارگیری این واژگان بسته به شرایط خاص هر یک از کشورهای اروپایی ممکن است تغییر کند. هشت قومیت اروپایی (بر مبنای زبان آنها) در اروپا زندگی میکنند که جمعیتشان بیش از 30 میلیون نفر است؛ روسی، آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی، بریتانیایی، اسپانیایی، اوکراینی و لهستانی.
3-2-2-3. ترکیب متنوع زبانی اروپا
از حدود 750 میلیون جمعیت اروپا بیش از 80 درصد یا حدود 600 میلیون نفر به سه زبان بزرگ اسلاوی، ایتالیک (رومانس) و ژرمانیک تکلم میکنند که زیرمجموعه زبان هندواروپایی به شمار میروند. یونانی (با حدود 12 میلیون متکلم) و آلبانیایی (با حدود 8 میلیون) زیرمجموعه زبان هندواروپایی نیستند. زبانهای ترکی و اورالی دو خانواده زبانی مهم دیگر هستند. سه زبان ملی مجاری، فنلاندی و استونیایی از این گروه زبانهای اورالی هستند. زبانهای ترکی، مغولی نیز گویشورانی دارند. همچنین زبانهای قفقازی جنوبی و قفقازی شمالی در مرزهای جنوبی اروپا دارای اهمیت میباشند. همچنین باسکی زبانی منزوی است که به هیچ یک از سایر زبانهای داخل یا خارج اروپا ارتباط ندارد که در باختر پیرنه بدان سخنرانده میشود و زبان مالتی نیز یگانه زبان سامی با موقعیت ملی این قاره است.
اتحادیه اروپا 24 زبان رسمی دارد و این اتحادیه خود را مدافع تنوع زبانی میداند. در این اتحادیه، سیاست زبانی بر عهده کشورهای عضو است و اتحادیه اروپا سیاست زبانی مشترکی ندارد. بلغاری، کرواتی، چکی، دانمارکی، هلندی، انگلیسی، استونیایی، فنلاندی، فرانسوی، آلمانی، یونانی، مجارستانی، ایرلندی، ایتالیایی، لتونیایی، لیتوانیایی، مالتی، لهستانی، پرتغالی، رومانیایی، اسلواکی، اسلوونيايی، اسپانیایی و سوئدی زبانهای رسمی اتحادیه اروپا هستند. همچنین زبانهای باسکی، کاتالانی، گالیسیایی، اسکاتلندی، گیلیکی و ولزی نیمهرسمی به شمار میروند.
3-2-2-4. ترکیب متنوع مذهبی اروپا
مسیحیت بزرگترین دین در اروپا به شمار میرود و 76.2 درصد اروپاییها خود را مسیحی میدانند (Global Christianity, 2011). عمده تاریخ اروپا تحت تاثیر فرهنگ مسیحی بوده و در واقع مسیحیت و فرهنگ مبتنی بر لایههای هویتی آن نیروی مسلط در تمدن غربی بوده و مسیر فلسفه، فرهنگ و علم را هدایت کرده است (Koch, 1994: 78). مسیحیت حداقل طی 1700 سال اخیر دین مسلط و شکلدهنده فرهنگ و هویت اروپایی بوده است. اندیشه فلسفی مدرن بسیار تحت تاثیر فلاسفه مسیحی مانند سنت توماس آکویناس و اراسموس بوده است. به رغم تنشها و جنگهای چند صد ساله میان مسلمانان و مسیحیان، مسلمانان تا حد زیادی به فرهنگ و آموزههای غرب کمک کرده است (123Koch, 1994:). در اروپای امروز پیروان اسلام رو به افزایش است و به ویژه به دلیل ظهور تهدید افراطگرایی اسلامی از جمله القاعده و داعش در خاک اروپا چالشی در برابر فرهنگ و هویت مسیحی اروپا به شمار میرود. مردم کشورهای پرتغال، اسپانیا، لهستان، فرانسه، لوکزانبورگ، بلژیک، ایرلند، ایرلند شمالی (بخشی از بریتانیا)، ایتالیا، مالتا، اتریش، مجارستان، اسلوونی، کرواسی، اسلوواکی و لیتوانی عمدتا کاتولیک هستند. مردم کشورهای نروژ، ایسلند، سوئد، فنلاند، استونی، لتونی، بریتانیا، دانمارک، هلند، آلمان و سوییس نیز عمدتا پروتستان هستند. کشورهای کوزوو، آلبانی، بوسنی و هرزگووین، مقدونیه، مونتهنگرو، صربستان و بخشهایی از روسیه نیز دارای جمعیت مسلمان هستند.
همچنین کشورهای اروپایی با کاهش گرایش مردم به عضویت و شرکت در مراسمهای کلیسا رو به رو بودهاند. نمونه جالب توجه کشور سوئد است که در آن کلیسای سوئد که تا قبل از سال 2000 کلیسای دولتی بود، مدعی شد که 82.9 درصد مردم در آن عضو هستند. بررسیهای سال 2008 نشان داد این آمار به 72.9 درصد تنزل یافته است. با وجود این، مطابق آخرین نظرسنجی سال 2010 موسسه یوروبارومتر53 در 28 کشور عضو اتحادیه اروپا (به علاوه سوییس، ایسلند و نروژ به عنوان کشورهای غیرعضو) به طور متوسط 51 درصد شهروندان به خدا اعتقاد دارند، 26 درصد به وجود نوعی روح یا نیروی حیات اعتقاد دارند و 20 درصد به وجود نوعی روح، خدا یا نیروی حیات اعتقاد ندارند و البته 3 درصد نیز پاسخ نداند. در عین حال، تنها 18 درصد جمعیت سوئد به خدای شخصی اعتقاد داشتند. در عین حال، روند بررسی جمعیت پیروان ادیان از سال 1910 تا 2010 نشان میدهد که به رغم افزایش جمعیت اروپا با کاهش درصد پیروان ادیان در اروپا رو به رو هستیم (Atlas of Global Chritianity, 2010).
3-3. وضعیت جریانهای هویتطلب و جداییطلب در اروپا
در حال حاضر، 32 کشور اروپایی با جنبشهای فعال جداییطلب رو به رو هستند. هرچند بسیاری از این جنبشها فعالیت چشمگیری ندارند، اما فعالیت شماری از آنها کاملا با برنامهریزی دقیق در حال انجام است و بیش از سایرین موفق بودهاند. با بروز بحران اقتصادی و وضعیت غیرقابل تحمیل رکود مالی و تجاری زمزمههای جداییطلبی را در گوشه و کنار قاره اروپا میتوان شنید.
