
مؤمنان در این زمان که اولیای الهی را صدا زده و به آنان استغاثه میکنند تطبیق نمایند و آنها را متهم به شرک در الوهیت یعنی عبادت نمایند.
ابن تیمیه میگوید:
…و هو نوعان: شرک فی الالهیه و شرک فی الربوبیه: اما الشرک فی الالهیه فهو ان یجعل الله نداً ای مثلا فی عبادته او محبته او خوفه او رجائه او انابته، فهذا هو الشرک الذی لا یغفره الله الا بالتوبه منه، قال تعالی: (قُل لِلَّذینَ کَفَرُوا إن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَفَ)و هذا هو الذی قاتل علیه رسول الله مشرکی العرب، لانهم اشرکوا فی الالهیه، قال الله تعالی: (وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ الله وَ الّذینَ اَمَنُوا أَشدُّ حُبّاً للهِ) و قالوا: (ما نَعبُدُهُم إلا لِیُقَربونا إلی الله زُلفی) و قالوا: (اَجَعَلَ الآلِهَهَ إلهاً واحِداً انَّ هذا لَشَی ءُ عُجابٌ) و قال تعالی: (ألقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّارٍعَنیدٍ) الی قوله: (الذی جَعَلَ مَعَ اللهِ الهاً آخَرَ فَالقِیاهُ فی العَذابِ الشَدِیدِ)…
و اما الربوبیه، فکانوا مقرین بها، قال الله تعالی: (وَلَئِن سَالتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الارض لَیَقُولُنَّ الله) و قال: (قُل لِمَن الأرضُ وَ مَن فِیها إن کُنتُم تَعلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للهِ) الی قوله (فَأنَّی تُسحَروُنَ) و ما اعتقد احد منهم قط ان الاصنام هی التی تنزل الغیث و ترزق العالم و تدبیره، و انما کان شرکهم کما ذکرنا اتخذوا من دون الله انداداً یحبونهم کحب الله…221
… و آن بر دو نوع است: شرک در الوهیت و شرک در ربوبیت، اما شرک در الوهیت به آن است که برای خداوند مثلی در عبادت یا محبت یا ترس یا امید یا بازگشت به او قرار داده شود، و این، همان شرکی است که خداوند تنها از راه توبه آن را میآمرزد، خداوند متعال میفرماید: (به کافران بگو: اگر دست بردارند گذشتههای آنان آمرزیده میشود)، و این همان شرکی است که رسول خدا بر سر آن با مشرکان عرب جنگید؛ زیرا آنان شرک در الوهیت داشتند. خداوند متعال فرمود: (برخی از مردم غیر خدا را مثل او قرار داده و همانند خدا آنها را دوست دارند، ولی مومنان به خداوند محبت بیشتری دارند). آنان گفتند: (ما آنها را به جهت قرب به سوی خدا عبادت میکنیم) و گفتند: (آیا خدایان متعدد را یک خدا کرده این کار عجیبی است) و خداوند متعال فرمود: (هر کافر معاند را در جهنم بیندازید) تا اینکه فرمود: (آن کسی که با خدا، خدایان دیگری قرار داده، او را در عذاب شدید بیندازید…).
و اما ربوبیت، آنان به این توحید اقرار داشتند، خداوند متعال میفرماید: (و اگر از آنها سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده به طور حتم میگویند: خدا)، و نیز فرمود: (بگو که زمین و کسانی که در آن است برای کیست اگر میدانید؟ زود است که بگویند: برای خداست…) تا قول خداوند: پس چگونه سحر میشوید)، و هرگز احدی از آنها اعتقاد نداشتند که بتها باران فرو میفرستند و عالم را روزی داده و تدبیر میکنند، و همان گونه که گفتیم شرک آنان این بود که غیر از خدا را مثل او قرار داده و همانند محبت به خدا آنها را دوست میداشتند…222
محمد بن عبدالوهاب میگوید:
و اما توحید الربوبیه فهو الذی اقر به الکفار علی زمن الرسول و لم یدخلهم فی الاسلام و قاتلهم رسول الله و استباح دماوهم و اموالهم…223
… و اما توحید ربوبیت، همان چیزی است که کفار عصر پیامبر بر آن اقرار داشتند، ولی این باعث نشد تا داخل در اسلام گردند، و لذا رسول خدا با آنان جنگید و خونها و اموالشان را مباح کرد…
وی همچنین میگوید:
ان الکفار الذین قاتلهم رسول الله کانوا مقرین لله بتوحید الربوبیه یشهدون ان الله هو الخالق الرازق المحیی الممیت المدبر لجمیع الامور، و لم یدخلهم ذلک فی الاسلام، و الدلیل قوله تعالی: (قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَماء وَ الاَرضِ أَمَّن یَملِکُ السَّمعَ وَ الأبصارَ وَ من یُخرِجُ الحَیُّ مِنَ المَیَّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتُ مِنَ الحَیِّ وَ مَن یُدبِّرُ الأَمرَ فَسَیَقُولُونَ اللهَ فَقُل أَفلا تَتَقُونَ).224
همانا کافرانی که رسول خدا با آنان جنگید برای خدا به توحید ربوبیت اقرار داشته و گواهی میدادند که خداوند همان خالق، رازق، زنده کننده، میراننده، مدبر جمیع امور است، ولی این اقرار آنان را داخل اسلام نکرد به دلیل قول خدای متعال، بگو: چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی میدهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشم هاست، و چه کسی زنده را از مرده بیرون کشیده و مرده را از زنده خارج میکند و چه کسی تدبیر امور مینماید؟ پس زود است که بگویند: خداوند، پس بگو: آیا تقوا پیشه نمیکنید!…
نقد دیدگاه ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب در مورد شرک در صدر اسلام
اولاً: از کلام ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب استفاده میشود که شرک صدر اسلام شرک در الوهیت و عبودیت بوده نه ربوبیت در حالی که مطابق آیات و روایات و تاریخ عرب قبل از اسلام مشرکان شرک ربوبی داشتهاند. ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری» از ابوهریره نقل کرده که گفت: از رسول خدا شنیدم که به «اکثم بن جون» فرمود:
«رَأیتُ عَمرَو بنَ لُحَیٍّ یُجَرُّ قُصبَهُ فِی النَّار؛ لانَّهُ اَوَّلُ مَن غَیَّر دِینَ اِسمَاعِیلَ، فَنَصَبَ الاَوُثَانَ وَ سَیٍّبَ السَّائِبَةَ وَ بَحَرَ البَحِیرَهَ وَ وَصَلَ الوَصِیلَهَ وَ حَمَی الحَامِی225».
عمروبن لحی را دیدم که جایگاه او در آتش کشیده میشود؛ زیرا او اولین کسی بود که دین اسماعیل را تغییر داد و او بود که بتها را آویزان کرده و در مورد شتر آزاد بارور و حیوان گوش شکافته بارور و گوسفند بارور و حیوان نرینه حمایت شده ممنوعیتی قرار داد.
ابن هشام میگوید:
حدثنی بعض اهل العلم: انّ عمرو بن لحی خرج من مکه الی الشام فی بعض اموره، فلما قدم مآب من ارض البلقاء و بها یومئذ العمالیق… رءآهم یعبدون الاصنام فقال لهم: ما هذه الاصنام التی أراکم تعبدون؟ قالوا له: هذه اصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا ونستنصرها فتنصرنا. فقال لهم: افلا تعطوننی منها صنماً فاسیر به الی ارض العرب فیعبدوه؟ فاعطوه صنماً یقال له: هبل، فقدم به مکه فنصبه و امر الناس بعبادته و تعظیمه.226
برخی از اهل علم، حدیث کردهاند که عمروبن لحی به جهت بعضی کارهایش از مکه به طرف شام حرکت کرد، و چون به مآب از سرزمین بلقاء رسید که عمالقه در آنجا زندگی میکردند. آنان را مشاهده کرد که بت میپرستیدند. گفت: این چه بتهایی است که شما آنها را میپرستید؟ گفتند: اینها بتهایی هستند. که آنها را میپرستیم و از آنها باران میخواهیم و آنها برای ما باران میفرستند و یاری میطلبیم و آنها ما را یاری میکنند. عمرو به آنان گفت: آیا به من از میان آنها بتی نمیدهید تا به سرزمین عرب برده و آن را عبادت کنند؟ آنان به او بت هبل را دادند. او آن بت را به مکه آورده و در آنجا نصب نمود و مردم را دستور داد تا آن را عبادت کرده و تعظیم نمایند.
سهیلی میگوید:
و اما هبل فانَ عمرو بن لحی جاء به من هیث، و هی ارض الجزیره حَتی وضعه فی الکعبه227.
و اما هبل را عمرو بن لحی از هیث به مکه آورد و آن سرزمین جزیره بود، تا آن را در کعبه قرار دهد.
ازرقی روایتی از ابن اسحاق با سند حسن نقل کرده که در آن چنین آمده است:
إنَّ عَمرَو بنَ لُحَیَّ اتَّخَذَ العُزَّی بِنَخلَهٍ، فَکَانُوا إِذَا فَرَغُوا مِن حَجِّهِم وَ طَوافِهِم بِالکَعبَهِ لَم یُحِلُّوا حَتَّی یَاتُوا الُعزَّی، فَیَطُوفُونَ بِهَا وَ یُحِلُّونَ عَندَهَا وَ یَعکُفُونَ عِندَهَا یَوماً، وَ کَانَت لِخُزَاعَهِ وَ کَانَت قُرَیشُ وَ بَنُوکَنَانَهَ کُلُّهَا یُعَظِّمُ العُزَّی مَعَ خُزَاعَهِ.
وَ جَمیعِ مُضَرَ…228
همانا عمرو بن لحی بت عزی را با تنه درخت خرما به مکه آورد آنان هنگامی که از حج و طوافشان به دور کعبه فارغ میشدند از احرام بیرون نمیآمدند تا به نزد عزی رفته و به دور او نیز طواف نموده و آنجا از احرام خارج شوند و یک روز در آنجا توقف میکردند، این بت برای قبیله خزاعه بود و قریش وبنی کنانه همگی بت عزی را همراه با قبیله خزاعه و تمام قبیله مضر تعظیم مینمودند.
ازرقی نیز نقل میکند:
انّ عمرو بن لحی هو الذی نصب الخلصه باسفل مکه، فکانوا یلبسونها القلائد و یهدون الیها الشعیر و الحنطه و یصبون علیها اللبن و یذبحون لها و یعلقون علیها بیض النعام…
همانا عمرو بن لحی کسی بود که خلصه را در پایین مکه نصب نمود. آنان بر او قلادهها پوشانده و گندم و جو برایش هدیه میآوردند و شیر بر رویش میریختند و برای او قربانی کرده و تخم شتر مرغ بر او آویزان مینمودند…
ابن قیم جوزیه میگوید:
ان عمرو بن لحی اتی شاطیء جدة و استتار عدة اصنام ثمّ حملها حتی ورد تهامه و حضر الحج، فدعا العرب الی عبادتها قاطبه.
همانا عمرو بن لحی به شط جده وارد شد و از آنجا چند بت برداشته و به سوی تهامه آمد و در ایام حج حاضر شد و تمام عرب را به عبادت آن بتها دعوت نمود.229
ثانیاً: از آیات قرآن نیز استفاده میشود که مشرکان جزیره العرب شرک در ربوبیت و خالقیت داشته و معتقد بودهاند که اداره برخی از شوون عالم به دست بتها و وسائطی است که آنها را میپرستیدند، وسائطی که مالک قدرت ذاتی هستند و آیاتی که تصریح دارد به اینکه همه امور به دست خداست و خدایان مشرکان، مالک قدرت ذاتی بر تدبیر و خالقیت نیستند به همین موضوع اشاره دارند.
خداوند متعال میفرماید:
أَ یُشرِکُونَ ما لا یَخلُقُ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُونَ* وَ لا یَستَطِیعُونَ لَهُم نَصراً وَ لا اَنفُسَهُم یَنصُرُونَ. 230
آیا موجوداتی را همتای او قرار میدهند که چیزی را نمیآفرینند، و خودشان مخلوقند و نمیتوانند آنان را یاری کنند، و نه خودشان را یاری دهند.
بدرالدین حوثی مینویسد:
و اما من اوهم ان المشرکین لم یکونوا یعتقدون فی شرکائهم انهم ینفعون او یضرون من دون الله و احتج لذالک باعترافهم المذکور فی سوره المومنون فی قوله تعالی: (فَسَیَقُولُونَ الله) فالجواب انهم معترفون بذلک ولکنهم یعتقدون غیره کما ذکر الله تعالی عنهم فی قوله : (وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ الله اَلِهَهً لَعَلَّهُم یُنصَرُونَ) و قوله تعالی: (وَ یُخَوفونَکَ بِالذِینَ مِن دُونهِ) و قوله عن بعضهم: (إن نَقُولُ إلاَّ اعتَراکَ بَعضُ آلِهَتَنا بِسُوء) و قد اخرج الحاکم فی المستدرک و الطبرانی فی تاریخه عَن ضَمَامِ بنِ ثَعلَبَهَ أنَّهُ لَمَّا رَجَعَ مِن عِندِ الرَّسُولِ فَقَدِمَ عَلی قَومِهِ، فَکَانَ اوَّلُ مَا تَکَلَّمَ بِهِ وَ هُوَ یَسُبُّ اللاَّتَ وَ العُزَّی: فَقَالُوا لَهُ: مَه یَا ضَمَامُ، اِتَّقِ البَرَصَ وَ الجُذَامَ وَ الجُنُونَ. فَقَالَ: وَیلَکُم انَّهُمَا وَ اللهِ لاَ یضُرّانِ وَ لاَ یَنفَعَانِ.
و اما هر کس توهم کرده که مشرکان درباره شریکان خود معتقد نبودهاند که بدون ارتباط و اذن از خدا نفع و ضرر میرسانند و بر مدعای خود احتجاج کرده به اعترافی که از آنان در سوره مومنون از قول خداوند متعال آمده که میفرماید: (فَسَیَقُولُونَ اللهُ) جواب آن است که آنان به این مطلب اعتراف میکردند ولی اعتقاد به غیر آن داشتند، همان گونه که خداوند متعال از قول آنان نقل کرده «آنان غیر از خدا معبودانی برای خویش برگزیدند به این امید که یاری شوند». و قول خداوند متعال: «و آنان تو را از غیر او میترسانند» و قول خداوند از برخی از آنان:«ما (درباره تو) فقط میگوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده اند)». و حاکم در (مستدرک) و طبری در تاریخش از ضمام بن ثعلبه نقل کرده که چون از نزد رسول خدا بیرون آمد و بر قومش وارد شد، اولین اقدامی که انجام داد ناسزا گفتن به لات و عزی بود. قومش به او گفتند: دست بردار ای ضمام، از برص و جذام و جنون بترس. او گفت: وای بر شما به خدا سوگند! لات و عزی نه به شما نفع میرساند و نه ضرر.231
ثالثاً: آیاتی که در آنها سؤال از
