
مهم رشد انسان سالم در نظر گرفته شود. سرانجام اينکه، برخي ديدگاههاي نظري، مهارتهاي زندگي را به عنوان روشي براي مشارکت فعالانه نوجوانان در فرايند رشد خودشان و فرايند ساخت هنجارهاي اجتماعي ميدانند. با آموزش به جوانان درباره اينکه چطور فکر کنند188 تا اينکه چه چيزي را فکر کنند189، با مجهز کردن به ابزارهاي حل مسائل، تصميمگيريها و کنترل عواطف، و با درگير کردن آنها از طريق روشهاي مشارکتي، توسعه مهارتها ميتواند به عنوان ابزار قدرت190 قلمداد شود. جدول صفحه بعد مفاهيم ضمني هر يک از تئوريها را براي برنام? مهارتهاي زندگي مشخص مينمايد:
جدول 2-2: مفاهيم ضمني تئوريها براي توسعه مهارتهاي زندگي
مفاهيم ضمني تئوريها براي توسعه مهارتهاي زندگي
* آموختن مهارتهاي زندگي نياز به تکرار فرايندهاي طبيعي بوسيله کودکان که رفتار (الگوگيري، مشاهده، تعامل اجتماعي) را ياد ميگيرند، دارد.
* کودکان و نوجوانان نياز به توسعه مهارتهاي دروني (خويشتنداري، کاهش استرس، مديريت خود، تصميمگيري) ميباشند تا بتوانند رفتارهاي بيروني مثبت را حمايت کنند.
تئوري يادگيري اجتماعي
* رفتارهايي که بوسيله ارزشها، باورها و نگرشهاي فرد، و ادراک دوستان و خانواده درباره آن رفتارها تحتتأثير قرار گرفتهاند. بنابراين مهارت در روشنسازي ارزشها و تفکر انتقادي (ارزيابي کردن خود و ارزشهاي محيط اجتماعي) جنبه مهمي از برنامههاي مهارتهاي زندگي ميباشند.
تئوري مسأله- رفتار
* فشارهاي اجتماعي و همسالان براي درگير کردن در رفتارهاي غيرسالم را ميتوان با پرداختن به آنها قبل از اينکه کودک يا نوجوان در معرض آنها قرار گيرند، مهار کرد. بنابراين پيشگيري اوليه بر مداخله درماني بعدي اولويت دارد.
* آموزش مهارتهاي مقاومت به کودکان و نوجوانان در کاهش رفتارهاي مسألهدار مؤثرتر از تأمين اطلاعاتِ صرف يا ايجاد ترس از نتايج رفتار، است.
تئوري تأثير اجتماعي
* مهارتهاي ضعيف حل مسأله که به رفتارهاي ضعيف اجتماعي نسبت داده ميشوند، نشان ميدهند که بايستي حل مسأله را بعنوان يک جنبه از برنامههاي مهارتهاي زندگي به حساب آورد.
* آموزش مهارتهاي حل مسأله ميان فردي در مراحل اوليه فرايند رشد (کودکي، اوان نوجواني) بيشتر مؤثر است.
حل مسأله شناختي
* تصور گستردهاي از هوش انساني به سوي کاربرد روشهاي متنوع آموزشي براي درگير ساختن سبکهاي يادگيري متفاوت هدفگيري ميشود.
* کنترل عواطف و درک احساسات خود و ديگران براي رشد انسان، مهم ميباشد و کودکان و نوجوانان ميتوانند آنها را همانند خواندن و حساب کردن ياد بگيرند.
هوشهاي چندگانه
(مانند هوش هيجاني)
* مهارتهاي اجتماعي- شناختي، صلاحيت اجتماعي، و مهارتهاي حل مسأله ميتوانند بعنوان واسطههايي براي رفتار ايفاي نقش کنند.
* مهارتهاي خاصي که بوسيله برنامههاي مهارتهاي زندگي آموزش داده ميشوند بخشي از عوامل درونياي هستند که به نوجوانان کمک ميکنند تا در برابر سختيها واکنش نشان دهند.
تئوري برگشتپذيري و خطر
* فرايند يادگيري از طريق تعامل اجتماعي، در يادگيري همسالان، گروههاي مشارکتجو، يا موقعيتهاي بحث آزاد رخ ميدهد.
* توسعه مهارتهاي زندگي در نوجوانان، مانند ديگر فرايندهاي تدريس و يادگيري با مجموع? پيچيدهاي از باورها و ارزشهاي فرهنگي گروه خورده است.
* توسعه مهارتها از طريق تعامل فرد و محيط اجتماعي- فرهنگي ميتواند منجر به تغييراتي در فرد و محيط (گروه همسالان، کلاس درس، خانواده، گروه نوجوانان) شود.
تئوري روانشناسي ساختن گرايي
(منبع: PAHO، 2001، صص 21-20)
چهارچوب علمي تحقيق
مهمترين عنصر تشکيلدهنده نظام تعليم و تربيت برنامه درسي است؛ که ميتوان از آن به عنوان قلب تپند? نظام تربيتي ياد کرد. لذا در تهيه و تدوين برنامه درسي تربيتي، مجهز بودن به يک تئوري، مدل و يا چهارچوب نظري که مبناي اقدامات قرار گيرد بسيار سودمند است. استفاده از اين راهبرد، برنامهريزي درسي را قادر ميسازد تا هر يک از تصميمات اتخاذ شده را با ساير تصميمات مقايسه نموده و از سازگاري مجموعه تصميمات اتخاذ شده با يکديگر اطمينان حاصل نمايد. بدين ترتيب طبيعي است که برنامه درسي از الگوها و مدلهاي منظمي پيروي کند تا بتواند با کيفيت و مطلوبيت بيشتري به صورت منظم و دقيق به ارائه و اجراي نقش تربيتي خود بپردازد. در اين راستا مدلي از سوي فرانسيس کلاين191 (1986) موسوم به نظام آموزش مدرسه اي در برنامه درسي ارائه شده است. اين مدل نگرش جامع به عناصر برنامه درسي دارد. چهارچوب علمي پژوهش حاضر نيز بر مبناي عناصر برنامه درسي مدل فرانسيس کلاين قرار گرفته است. برنامهريزان درسي در حقيقت باانديشيدن تدابيري براي اين عناصر، اقدام به طراحي برنامههاي درسي در زمينههاي گوناگون مينمايند.
سير تحولي عناصر برنامه درسي:
در خصوص اينكه عناصر برنامه درسي كدام هستند، ديدگاههاي متفاوتي ارائه شده است. براي مثال، دكر واكر192 تعريفي از برنامه درسي ارائه ميدهد كه در آن، عملاً تنها به سه عنصر هدفها، محتوا و سازماندهي محتواي يادگيري اشاره شده است(واکر193، 1995). همچنين ديدگاههايي كه پيشگامان برنامه درسي از جمله رالف تايلر مطرح كردهاند، چهار عنصر هدف، محتوا، روش و ارزشيابي را پيشنهاد ميكند (تايلر194، 1949).
“هليدا تابا195” انديشمند ديگر حوزهي برنامه درسي، عناصر چهارگانه تايلر را به هفت عنصر تشخيص نيازها، تدوين هدفها، گزينش محتوا، سازماندهي محتوا، گزينش تجربيات يادگيري، سازماندهي تجربيات يادگيري و ارزشيابي گسترش داد (تابا، 1962).
“فيرسين196” با تأسي از رويكرد عملي و نيز شرح و بسط الگوي تابا، مواردي از قبيل شناسايي مسئله، تشخيص مسأله، جست و جوي راه حلهاي گوناگون، انتخاب بهترين راه حل، تصويب راه حل، هدايت و راهنمايي كاركنان و ارزشيابي اثربخشي برنامه درسي را به عنوان عناصر برنامه درسي معرفي كرده است ( وايلز و باندي197،1995).
روي هم رفته شايد معروفترين و كاملترين برداشت ارائه شده از عناصر برنامه درسي، طبقهبندي الگوي فرانسيس كلاين در مدل برنامه درسي موسوم به “مطالعه نظام مدرسهاي198” باشد كه عناصر برنامه درسي را در قالب 9 عنصر اهداف، مواد آموزشي، محتوا، فعاليتهاي يادگيري، راهبردهاي تدريس، ارزشيابي، گروهبندي، زمان و فضا مطرح كرده است. اين عناصر ابعاد يک برنامه درسي و يا ابزارهاي ذهني کساني به شمار ميآيند که با امر برنامهريزي درسي سروکار دارند (مهرمحمدي، 1369، ص 25).
عناصر نُهگانه برنامه درسي مهارتهاي زندگي بر اساس مدل تحقيقاتي کلاين:
اهداف:
يک برنام? درسي، به قصد ايجاد تغييرات در رفتار يادگيرنده اجرا ميشود. اين تغييرات همان هدفهاي برنامه است (مشايخ، 1378، ص 32).
تعيين هدفهاي آموزشي نخستين عنصر برنامه درسي است که در انتخاب آن بايد اصول زير را در نظر گرفت:
– هدفهاي برنامه درسي بايد متناسب با شرايط و امکانات جامعه و با توجه به نيازهاي آن تعيين شوند.
– با توجه به تحولات سريع در زمينه دانش و اطلاعات و تغييرات اقتصادي، هدفهاي برنامه درسي بايستي تغييرپذير بوده و از انعطاف لازم برخوردار باشند.
– هدفهاي برنامه درسي بايستي به صورت جامع تعيين شوند، يعني جنبههاي بدني، عقلاني، اجتماعي و معنوي فرد را دربر بگيرند.
– در تعيين اهداف بايد به ساختار دانش و اطلاعات توجه شود.
– براي استفاده صحيح از هدفها، طراحي و برنامهريزي عناصر ديگر برنامه درسي، لازم است در تعيين اهداف آموزشي به حيطههاي شناختي، عاطفي و رواني- حرکتي توجه کافي مبذول شود.
– در تعيين و تحقق اهداف لازم است بين محيط آموزشي و مؤسسات اجتماعي ارتباط و هماهنگي وجود داشته باشد (ملکي، 1381، صص 38-34).
هدفهاي تربيتي در حقيقت در حکم قانون اساسي برنامه درسي است که همه فعاليتها بايد به استناد به آن و براي تحقق آن صورت گيرد. در تعيين هدفهاي تربيتي بايد حداقل پنج جنبه را مدنظر داشت:
1- مشخص کردن خصوصيات و ويژگيهاي انسان ايدهآل موردنظر براساس مکتب.
2- ارزيابي و روشن نمودن شرايط تاريخي موجود.
3- روشن نمودن ديدگاه خود نسبت به جايگاه نسل رو به رشد در شرايط و موقعيت تاريخي موجود.
4- پيشبيني تحولات اقتصادي، اجتماعي، سياسي و ارزشهاي فرهنگي و پيدا کردن تصوري روشن از اين تحولات و انجام اقدامات لازم در اين ارتباط.
5- ارائه تصويري روشن از وظايف، مسؤوليتها و جايگاه نسل آينده در جامعه و پيشبيني و آيندهنگري و بررسي امکانات مربوط به آن (ميرلوحي، 1369، ص 42).
جدول 2-3: طبقهبندي اهداف يادگيري مهارتهاي زندگي در برنامه درسي آموزش متوسطه ايران
مصاديق
اهداف
يادگيري
شناخت خود
ارزشهاي فردي و خانوادگي
انتخاب هدف
تصميمگيري
ارتباط مطلوب
مقابله با اضطراب
الف) مهارتهاي ذهني
– آگاهي از ويژگيهاي مثبت خود
– شناسايي ويژگيهاي قابل تغيير خود
– شناخت استعدادها و توانمنديهاي خود
– آشنايي با نظريات ديگران در مورد خود
– آشنايي با ويژگيهاي دور? نوجواني
– آگاهي از ويژگيهاي منفي خود
– يادگيري تعريفي از ارزشها
– يادگيري اينکه من داراي چه ارزشهايي هستم و منشأآنها چيست؟
– درک چگونگي تأثير ارزشها بر رفتار
– تعيين اهداف کوتاه مدت و بلندمدت
– درک اهميت داشتن هدف در زندگي
– شناختن تفاوت ميان هدفهاي کوتاه مدت و بلندمدت
– درک اهميت واقعبينانه بودن آرزوها در چهارچوب اهداف دستيافتني
– آشنايي با مفهوم تصميمگيري
– آشنايي با فرايند و روش تصميمگيري
– آشنايي با عوامل مؤثر در تصميمگيري
– درک اهميت پيامدهاي هر تصميم
– آموختن اين که ارتباط مؤثر و مفيد يا ارتباط نامطلوب بر شخصيت ما چه تأثيري ميگذارد.
– درک اين که ارتباطات مطلوب در تمام موقعيتها اهميت بسيار زيادي دارد.
– شناخت موانع برقراري يک ارتباط مؤثر
– آشنايي با ارتباط غيرکلامي
– آشنايي با مفهوم اضطراب
– آشنايي با مضرات اضطراب و فشار رواني
– درک اهميت تأثير افکار بر احساسات
– آشنايي با روش آرامسازي عضلات
ب) مهارتهاي فيزيکي
– توانايي تعمق وانديشه در خويشتن
– توانايي تغيير ويژگيهاي منفي
– تقويت ويژگيهاي مثبت
– يادگيري نحوه بکارگيري ارزشها در مورد ديگران
– تشخيص تفاوت ارزشها
– تجزيه و تحليل ارزشهاي متفاوت
– بحث در مورد ارزشها
– کسب توانايي در انتخاب هدف
– آموختن اينکه چگونه ميتوانيم به اهدافمان برسيم
– کسب توانايي برنامهريزي و آيندهنگري
– تمرين مراحل لازم در تصميمگيري:
* جمعآوري اطلاعات
* پيشبيني نتايج
* مشخص کردن مزايا و معايب هر تصميم
* انتخاب تصميم و ارزيابي آن
– توانايي استفاده از الگوي تصميمگيري آموخته شده در رويدادهاي واقعي زندگي
– توانايي برقراري ارتباط مطلوب با ديگران
– توانايي اجتناب از سوء تفاهمات رايج در روابط بين فردي
– توانايي ابراز نظريات مخالف
– توانايي ديدن مسائل از ديدگاه ديگران
– کسب توانايي مقدماتي براي انجام دادن روش آرامسازي عضلات
– تعميم اين روش و ديگر روشهاي کسب آرامش
– توانايي بيشتر در کنترل افکار اضطراب زاي خود
ج) مهارتهاي نگرشي
(طرز تفکر)
– علاقه به بررسي و تحليل خود
– مهم دانستن مسئل? ارزشها
– علاقهمند شدن به موضوع ارزشها و اثر آن بر رفتار
– تأکيد بر ارزشهاي مثبت
– مقاومت در برابر ارزشهاي منفي
– داشتن ديدگاه مثبت در مورد زندگي
– علاقه به هدف گزيني
– علاقه به روش تصميمگيري صحيح
– تأکيد بر لزوم تأمل و تفکر پيش از هر تصميم
– علاقه به برقراري روابط دوستانه با ديگران
– تمايل به رفع سوء تفاهمات در روابط جاري
– علاقه به ابراز نظريات خود در روابط بين فردي
– تمايل به تغيير وضعيتهاي ناخوشايند احساسي
– افزايش اميد به امکان رهايي از فشارهاي شديد رواني
– علاقه بيشتر به زندگي و آينده
منبع: (مهارتهاي زندگي، راهنماي معلم، دفتر برنامهريزي امور فرهنگي و مشاوره، 1383)
محتوا
نخستين گام در تحقق اهداف، انتخاب محتواي آموزشي مناسب و مطلوب
