
و بسياري از آيات آن کتاب آسماني به تفسير و توضيح امام معصوم احتياج دارد. در اين بخش معناي عصمت را در لغت و تعريفي که ازعصمت شده مورد بررسي قرار ميگيرد و نظر علاّمه طباطبايي را در مورد عصمت امام نقل نموده و دلايل عقلي عصمت امام را بيان ميکنيم و در آخر بخش به چندتا از احاديث معصومين( که به عصمت امام دلالت ميکند ميآوريم.
عصمت در لغت
عصم يدل علي امساک ومنع و ملازمة والمعني في ذلک کلّه معني واحد، ومن ذلک العصمة ان يعصم الله تعالي عبده من سوء يقع فيه265.
کلمهي عصم بر نگهداري و منع کردن و ملازم بودن دلالت ميکند و معناي اين واژهها يکي است نه اينکه خداوند بندهي خويش را از امور ناگواري که بر او وارد يکديگر صادر کنند و ما ميدانيم قطعاً يکي از دو فتوا اشتباه است. ليکن اين اشتباه، زياني به عدالتشان وارد نميکند ولي ملکهي عصمت، هم در عقل نظري وجود دارد و هم در عقل عملي؛ هر چند علم معصوم شهودي است و نه مفهومي و نيز حضوري است، نه حصولي غرض آنکه انسان معصوم، هم در منطقهي علم و دانش مصون است و هم در قلمرو عمل و گرايش محفوظ است266؛
علاّمه طباطبايي عصمت را چنين معنا و تعريف ميکند:
“العصمه نوع من العلم يمنع صاحبه عن التلبس بالمعصيه والخطا؛ وبعبارة اخري علم مانع عن الضلال کما ان سائر الاخلاق کالشجاعة والعفة والسخا کل منها صورة علمية راسخة موجبة لتحقق آثارها، مانعة عن التلبس باضدادها من آثار الجين والتهور والخمود والاشر البخل والتبذير” “عصمت يک نوع علمي است که صاحبش را از معصيت کردن و خطا بازميدارد و به عبارت ديگر علمي است مانع از ضلالت و گمراهي همانگونه که ساير اخلاق مانند شجاعت، عفت، سخاوت و امثال آن، هر کدام صورتهاي علمي ريشهدار و راسخي هستند که باعث به وجود آمدن آثار او هستند و مانعند از آنکه دمي به آثار جبن و تهور و خمود و شره و بخل و تبذير متلبس گردد. گر چه علم سودمند و حکمت بالغه و رسا باعث ميشوند که شخص عالم و حکيم در رذائل مهلک نيفتد و به کثافات معاصي، آلوده نگردد به طوري که در بزرگان و حکما و فضاي اهل تقوا و دين مشاهده ميکنيم. ولي اين سبب هم مثل ساير اسبابي که در اين عالم مادي طبيعي وجود دارد، به طور غالبي يعني بيشتر اوقات، اثر دارد و نه هميشه شما نميتوانيد يک مرد با کمال را پيدا کنيد که کمال به طور دائم و بدون تخلف او را از نواقص منع کند و از خطايش بازدارد اين قانون در همه اسبابي که ميبينيم و مشاهده ميکنيم جاري است و علت اين مطلب آن است که بعضي از قواي شعوري که در انسان است باعث ميشود که آدمي از حکم و (مقتضاي) پارهاي از قواي شعوري ديگر غافل بماند و يا به طور ضعيف به حکم اين قوا توجه و التفات کند مثلاً کسي که داراي ملکه تقوا است تا متوجه فضيلت تقواي خويش است، مايل به پيروي از شهوت ناپسند نيست و به مقتضاي تقواي خود عمل ميکند ولي شعلهور شدن آتش شهوت و جذب شدن نفس به اين قسمت شعور گاهي نميگذارد شخص متذکر فضيلت تقوا گردد و يا لااقل اين شعور را ضعيف ميکند و طوري نميکشد که حرص بر او غالب ميگردد و مرتکب کاري ميشود که مورد پسند تقوا نيست. ساير اسباب شعوري که در انسان وجود دارد نيز همينطور است. از اينجا ميفهميم که قوهاي که عصمت نام دارد يک سبب شعوري است که به هيچ وجه مغلوب نميشود اگر اين شعور، از اقسام شعور و ادراکي بود که ما با آن آشناييم در آن تخلف راه مييافت و احياناً ممکن بود اثر نکند، بنابراين اين علم از سننخ ساير علوم و ادراکات متعارض که قابل اکتساب و تعلم هستند نيست267.
عصمت امام در بيان علاّمه طباطبايي
آياتي که ميتوان در بيان علاّمه طباطبايي از آنها براي عصمت امام بهره گرفت فراوان است ما فقط دو آيه را مورد بررسي قرار ميدهيم.
آيهي اول: (وإذ ابتلي إبراهيم ربّه بکلمات فأتمّهنّ قال إنّي جاعلک للنّاس إماماً قال ومن ذرّيّتي قال لا ينال عهدي الظّالمين(268.
علاّمه طباطبايي در تفسير اين آيه ميفرمايد کسي که معصوم نباشد صلاحيت مقام امامت را ندارد و نميتواند امام هادي به حق باشد. بنا براين از اين آيه دو مطلب استفاده ميشود. يکي لزوم عصمت در امام، ديگري عدم امکان امامت غير معصوم چون کلمهي ظالمين در آيهي شريفه شامل تمام افرادي است که ظلم و گناه او در يک ساعت از عمر از آنها سر زده اگر چه بعداً توبه نکرده باشد زيرا چنين اشخاصي مسلماً ذاتاً سعادتمند نيستند والا ممکن نبود ظلم و گناهي از آنها سرزند، بلکه خود محتاج به هدايت ديگري ميباشند. علاّمه طباطبايي ميفرمايد: “از بعضي اساتيد ما از دلالت اين آيه بر عصمت امام سؤال شد. پاسخ داد مردم بر طبق تقسيم عقلي از چهار صورت خارج نيستند يا در تمام عمر ظالم و گناهکار بودهاند،يا در تمام عمر ظلمي از آنها سر نزده، يا فقط در اول عمر ظالم بودهاند، و يا فقط در آخر عمر. شکي نيست قسم اول و چهارم (کسي که در تمام عمر يا در آخر عمر ظالم بوده است) قابليت و صلاحيت مقام امامت را ندارد. بنابراين دو قسم بيشتر باقي نميماند (کسي که در تمام عمر و کسي که در آخر عمر ظالم نبوده) از اين دو قسم هم کسي که در اول عمر ظالم بوده و بعداً دست برداشته است اين قسم هم صلاحيت و لياقت مقام امت را ندارد، نتيجه اين ميشود که کسي که لياقت اين مقام را دارد کسي است که در تمام عمر ظلمي از او سر نزده است”269.
پرسش: از اين آيهي شريفه اين واقعيت دريافت ميشود که بيدادگر در همان حال که بيداد ميکند و ستم روا ميدارد شايستهي مقام والاي امامت نيست اما اگر توبه کرد چرا شايسته نباشد؟
اين است که اراده نميتواند خواست تشريعي خدا باشد، چرا که چنين خواستي و ارادهاي شامل همهي انسانها ميشود و خدا براي همه درستانديشي و شايسته کرداري را خواسته است و نه براي خاندان پيامبر به صورت اختصاصي و انحصاري و از آنجايي که اين بيان در راه ستايش و مدح آنان فرود آمده است، هيچ ترديدي نميماند که خواست و ارادهي خدا در آيهي شريفه همان خواست تکويني براي مصون داشتن آنان از هر پليدي و گناه و لغزش مورد نظر آفريدگار هستي است و اين موهبت ويژهي پيامبر و خاندان اوست. و نيز از آنجايي که براي ما روشن است که جزء اين پنج وجود گرانمايه هيچ کس ديگر از خاندان و نزديکان پيامبر، عصمت و مصون بودنشان از گناه و لغزش ثابت نيست، پس آيهي شريفه ويژهي همان پنج وجود مقدس است و آنانند که خدا وجود ارزشمندشان را پاک و پاکيزه خواسته و آنان را الگو و سرمشق بندگانش قرار داده است270.
علاّمه در توضيح آيه مي فرمايد:” کلمهي انما در آيه انحصار خواست خدا را ميرساند، و ميفهماند که خدا خواسته رجس و پليدي را تنها از اهلبيت دور کند و به آنان عصمت دهد و مراد از اراده، ارادهي تکويني است چون که ارادهي تشريعي منشأ تکاليف ديني و منشأ متوجه ساختن آن تکاليف است به همين مکلفين، اصلاً با اين مقام سازگار نيست چون ارادهي تشريعي را نسبت به همهي مردم يمدهد نه تنها نسبت به اهل بيت. و با در نظر گرفتن اينکه کلمهي رجس در آيهي شريفه الف و لام دارد، که جنس را ميرساند، معنايش اين ميشود: که خدا ميخواهد تمامي انواع پليدها و هيئتهاي خبيثه و رذيله، را از نفس شما ببرد، هيئتهايي که اعتقاد حق، و عمل حق را از انسان ميگيرد، و چنين ازالهاي با عصمت الهيه منطبق ميشود و آن عبارت است از صورت علميهاي در نفس که انسان را از هر باطلي، چه عقايد و چه اعمال حفظ ميکند، پس آيهي شريفه يکي از ادلهي عصمت اهلبيت است. پس معناي آيه اين شد، که خداي سبحان مستمراً و دائماً اراده دارد شما را به اين موهبت عصمت اختصاص دهد به اين طريق که اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما اهلبيت ببرد. و در جاي آن عصمتي بياورد که حتي اثري از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دلهايتان باقي نگذارد271.”
دلايل عقلي عصمت امام
الف ـ شرح حفاظت از شرع، عصمت است
کسي ميتواند هادي به حق باشد که از لغزش و خطا در فهم و اجراي آن مصون باشد تا آنچه ميگويد و بيان ميکند حقيقتاً امت را به سرمنزل مقصود برسانم. امام نه تنها در بعد عملي و در انجام فعلي از افعال مرتکب گناه نميگردد تا تناقض بين گفتار و رفتار پيش نيايد که در بعد اعتقادي نيز فکر و انديشهي او دچار خطا و انحراف نگرديده و در جهت تمييز حق از باطل هرگز اشتباهي از ايشان سر نميزند. و از طرفي چون امام مبين و مفسر قوانين الهي است و پرده از اسرار آن برميدارد لذا نبايد در طريق کشف حقيقت و يا بيان آن دچار اشتباه شود که در آن صورت، فلسفهي تشريع قوانين آسماني که همان رسانيدن انسانها به کمال مطلوب و ذاتي آنهاست نقض گردد چرا که قوانين الهي با اشتباه و خطاي امام و کجفهمي او در وقت تفسير و تبين آن دگرگون ميشود و قطعاً چنين قانوني باعث هايت و روشنگري امت نخواهد شد و همچنين در بعد اجرا نيز قوانين الهي بيآنکه دخل و تصرفي در آن صورت گيرد به همان شکلي که براي هدايت انسانها نازل شده و مرحلهي اجرا گذارده شود و تحقق اين امر با عدم اعتقاد عصمت امام امکانپذير نخواهد بود.
ب ـ اگر امام معصوم نباشد تسلسل لازم ميآيد
اگر امام خطا کند، براي رفع خطا بايد به امام ديگر مراجعه کرد و اگر او هم معصوم نباشد، رجوع به امام ديگر لازم ميآيد و هيچ وقت رفع خطا و اشتباه نميشود. از آنجا که تسلسل باطل است وجود امام معصوم، ضروري خواهد بود. به اعتقاد ما مقام امامت با آن شرافت و عظمتي که دارد هرگز در کسي يافت نميشود مگر آنکه ذاتاً سعيد و پاک باشد که قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: (أفمن يهدي الي الحق أحق ان يتبع ام من لا يهدي الا ان يهدي(272. اين آيهي شريفه بين اين دو مطلب که آيا کسي که به سوي ق هدايت ميکند سزاوارتراست به اينکه مردم از او پيروي کنند؟ و يا آنکه خود محتاج به هدايت ديگران است، تا هدايتش نکنند راه را پيدا نميکند. مقابله انداخته، و اين تقابل اقتضا دارد که هادي به سوي حق کسي باشد که محتاج به هدايت ديگران نباشد بلکه خودش راه را پيدا کند. پس امام بايد معصوم از هر ضلالت و گناهي باشد وگرنه مهتدي به نفس نخواهد بود، بلکه نيازمند به هدايت غير خواهد بود. چون اين آيهي شريفه مبين اين معنا بود که او محتاج به هدايت احدي نيست، پس امام معصوم است273.
افضليت امام در کلام علاّمه طباطبايي
در ميان انسانها افرادي هستند که خداوند در خلقت ايشان امتياز قائل شده، و ايشان را با فطرتي مستقيم و خلقتي معتدل ايجاد کرده، و اين عده از همان ابتدا امر با ذهنهاي وقاد و ادراکاتي صحيح و نفوسي طاهره و دل هاي سالم نشو و نما نمودهاند، و با همان صفاي فطرت و سلامت نفس، و بدون اينکه عملي و مجاهدتي انجام داده باشند به نعمت اخلاص رسيدهاند، در حالي که ديگران با جد و جهد ميبايستي در مقام تحصيلش برآيند، آن هم هر چه مجاهدت کنند به آن مرتبه از اخلاص که آن عده رسيدهاند نميرسند آري اخلاص ايشان بسيار عاليتر و رتبهي آن بلندتر از آن اخلاصي است که با اکتساب به دست آيد، چون نامبردگان دلهايي پاک از لوث موانع و مزاحمات داشتند، و ظاهراً در عرف قرآن مقصود از کلمهي مخلصين هر جا که آمده باشد هم ايشان باشند.
اين عده همان انبيا و امامان معصوم(ع) هستند، و قرآن کرمي هم تصريح دارد بر اينکه خداوند ايشان را اجتبا نموده يعني جهت خود جمعآوري و براي حضرت خود خالص ساخته همچنانکه فرموده (واجتبيناهم وهديناهم إلي صراطٍ مستقيم(274 “پيغمبران را برگزيديم و به راهي راست هدايتشان کرديم”. و نيز فرموده (هو اجتباکم وما جعل عليکم في الدّين من حرجٍ(275 “شما را برگزيد و در دين براي شما سختي ننهاد”. وب ه ايشان از علم، آن مرحلهاي را داده که ملکهي عاصمهاي است. ايشان را از ارتکاب گناهان جرايم حفظ ميکند. اين طايفه همان مقربيني هستند که به قرب خداي تعالي رستگار شدند چون ديگر چيزي که ميانهي آنان و پروردگارشان حائل گردد باقي نمانده، نه در محسوسات و نه موهومات و نه آنچه مورد هوا و خواهش نفس يا مورد تلبيس شيطان باشد، زيرا هر چه که در برابر آنان قرار گيرد آيتي خواهد بود که از حق تعالي کشف ميکند، نه
