
اشتباهات و اصلاح انحرافات ميپردازد.
– جو آزاد انديشي متناسب با سازماندهي و هدايت دانش جديد را خلق مينمايد.
– جنبش نرمافزاري جهاني را گسترش ميدهد.
– درک هدفهاي آرماني و بلندمدت را در محيط آزادي افکار، تسهيل مينمايد.
– با ايجاد جو آزادانديشي و شکلگيري مديريت دانش، از فساد و تباهي جلوگيري ميکند.
– محيط رشد پردازش اطلاعات و دانش را سرعت ميبخشد.
– مديريت تغييرات علمي و اجتماعي را ميسر ميسازد.
– سازمانهاي دولتي، تعاوني و خصوصي را با دانش جديد سازگارتر و پوياتر و متعادل تر بار ميآورد (احمدي، صالحي، 1389: 47-48)
2- 2- 10 اصول مديريت دانش:
اصول مديريت دانش حاکي از آن است که مديريت دانش، خود به خود در سازمانها شکل نميگيرد و زمينه و مهارتهاي خاصي را ميطلبد. بعضي از سازمانها ممکن است وظيفه براي مديريت دانش را به بخشي از مديران يا کارکنان خود تفويض کنند. تجارب نشان داده است که تنها سازمانهايي موفق بودهاند که سطوح مختلف سازماني خود را در اين امر درگير کردهاند.
داونپورت ده اصل را به شرح زير به عنوان اصول مديريت دانش، ارائه داده است (داونپورت، پورساک، 1381: 149):
– مديريت دانش مسلتزم سرمايهگذاري است:
دانش يک دارايي است اما اثربخشي آن مستلزم سرمايهگذاري در داراييهاي ديگر نيز هست. همچنين بخش زيادي از فعاليتهاي مديريت دانش، نيازمند سرمايهگذاري است. به عنوان مثال آموزش کارکنان، فعاليتي است که به سرمايهگذاري نياز دارد.
– مديريت اثربخش دانش، نيازمند پيوند انسان و فناوري است:
انسان و رايانه هر کدام توانايي خاص خود را دارند به عنوان مثال، رايانه ها ميتوانند اطلاعات را سريع پردازش کنند اما قدرت آنها محدود به دادهها و اطلاعات است ولي دانش در ذهن انسان است و فقط در آن جا پردازش ميشود. از آن جا که دانش مبتني بر دادهها و اطلاعات است يا اين دو در ارتباط با هم ميتوانند باشند. لذا سازمانها براي مديريت اثربخش دانش نيازمند راه حلهايي هستند که انسان و دانش را با هم پيوند بزند.
– مديريت دانش سياسي است:
بر کسي پوشيده نيست که دانش قدرت است و لذا نبايد جاي تعجب باشد که هر کس که دانش را مديريت کرده، کار سياسي انجام داده است. اگر دانش در ارتباط با قدرت، پول و موفقيت است پس بنابراين در ارتباط با گروههاي فشار، توطئه، دسيسه، تعاملات نيز ميباشد. داونپورت معتقد است اگر در روند و حول و حوش مديريت دانش چيزي با ارزش رخ نداده است بعضي از مديران، فعاليتهاي سياسي را نکوهش ميکنند اما مديران دانشي بايد تيزبين و سياستمدار باشند. آنها بايد فرصتهايي براي يادگيري سازماني خلق کنند.
– مديريت دانش به مديران دانش نيازمند است:
مقصود داونپورت از مديران دانش، مديراني است که ميتوانند دانشهاي نهفته را دريافته و براي آن ارزش و اعتبار قائل شوند. و اين موضوع در بخش دولت مهمتر است. مديران دانش بايد ادارهکنندگان خوبي براي دانش باشند.
– مزاياي مديريت دانش، سرچشمه گرفته از ترسيم دانش است:
ترسيم دانش به ترسيم نقشههاي ذهني افراد منجر ميشود. هر کدام از ما بر اساس نقشههاي ذهني خود عمل ميکنيم. نقشهها و مدلهاي ذهني افراد در واقع به منزله فيلترهاي مفهومي هستند که ميگويند چه اطلاعاتي را چگونه ببينيم.
– تسهيم و به کارگيري دانش، ذاتي نيست:
اگر دانش، منبع با ارزشي است و قدرت را به همراه ميآورد، چرا بايد آن را تسهيم کرد؟ مديران دانشي که فرض ميکنند انسانها به طور طبيعي به اين گرايش دارند که دانش خود را اندوخته و ذخيره کنند، موفقتر از آنهايي هستند که چنين تصوري را ندارند. ما ممکن است وارد شدن ديگران به دانش خود رابه عنوان يک تهديد به شمار آوريم. مگر آنکه در اين زمينه، اعتماد لازم ايجاد شده، و شديداً برانگيخته شده باشيم.
– مديريت دانش به معني بهبود فرايندهاي کار دانش است:
بهبود کار دانشي مستلزم اين است که دخالتهاي از بالا به پايين کمتر شود. کارکنان بايد استقلال و آزادي عمل لازم را در کار خود داشته باشند تا بتوانند دانشهاي خود را در راستاي حل مسائل و تصميمگيريها به کار بگيرند.
– دستيابي به دانش تنها شروع کار است:
دستيابي به دانش مهم است اما موفقيت مديريت دانش با آن تضمين نميشود. دانش را بايد به کار گرفته و در فرآيندهاي سازماني وارد کرد به گونهاي که منجر به بهبود عملکرد سازماني شود. براي موفقيت اين امر نيز بايد انگيزههاي لازم را در افراد ايجاد نمود.
– مديريت دانش، هيچگاه به پايان نميرسد.
ممکن است مديران دانش تصور کنند که اگر آنها توانستهاند دانش سازماني را تحت کنترل خود بگيرند، کار به پايان رسيده است. هيچ وقت نميتوان تعيين کرد که چه زماني براي پايان دادن به مديريت دانش کافي است، همانطوري که در مورد مديريت منابع انساني نيز نميتوان چنين کار کرد، زيرا نيازهاي دانشي ما همواره تغيير ميکنند.
– مديريت دانش، نيازمند يک قرارداد دانشي است:
اگر دانش منبع مهمي است، ميطلبد که توجه قانوني خاصي به آن شود. آيا تمام دانشي که در ذهن کارکنان نهفته است متعلق به آنهاست؟ آيا آن ها مالک تمام دانش خود هستند؟ درصد کمتري از سازمانها به اين پرسشها پاسخ دادهاند. در قراردادهاي دانش بايد اين موارد روشن شود.
همچنين در تقسيمبندي ديگري در سال 1998، داونپورت و پروساک، هفته اول ديگر مديريت دانش به شرح ذيل مطرح نمودند:
* دانش نشأت گرفته از افراد است و در افکار افراد جاي دارد.
* تسهيم دانش مستلزم اعتماد است.
* فناوري، رفتارهاي دانشي جديد (رفتارهايي به منظور خلق، توسعه، توزيع و غنيسازي دانش) را امکانپذير ميسازد.
* تسهيم دانش بايستي تشويق و يا پاداش داده شود.
* حمايت مديريت و تخصيص منابع براي مديريت دانش ضروري است.
* دانش ماهيتي خلق شونده دارد و تشويق افراد موجب ميشود که دانش به شيوهاي غيرمنتظره گسترش يابد.
* برنامههاي مديريت دانش بايستي با برنامههاي آزمايشي آغاز شود (دارنپورت، پروساک، 1381: 54).
2- 2- 11 نظريههاي مديريت دانش:
نظريههاي مديريت دانش را ميتوان در سه مقوله بررسي نمود (کرمي پور، داوري، 1385).
1. نظريهاي که دانش را به عنوان رشتهاي به حساب ميآورد که همراه با تکنولوژي و اطلاعات به سوي هدفي در حرکت بوده از طريق شبکههاي اطلاعرساني با سهيم شدن انسان در دانش، تمرين و آموخته ميشود. با توجه به اين ديدگاه عوامل انساني، يادگيري سازماني و توليد دانش به عنوان تفسيرهاي دانش صريح و ضمني در مرحلة بعدي قرار ميگيرد. گام سوم در اين نظريه، تنظيم مديريت محتوي از طريق ساختار طبقهبندي و به کارگيري در جهت فناوري اطلاعات ميباشد. اين نظريه توسط مارک کوئيگ در سال 2002 اظهار شد.
2. نظرية ديويد اسنودن که همان نظريه تغيير ميباشد که بيشتر بر روي توزيع اطلاعات براي تصميم گيرندگان در زمان معين تصميمگيري ميباشد. اين نظريهپرداز از آن به عنوان زمينه و حکايت، ياد کرده و مديريت محتوا در مرکز مديريت دانش قرار ميگيرد. بر اساس اين نظريه، درک سازمان از طريق مطلوبيت پديدههاي نظام تطبيقي که به وسيلة اعمال آزاد انساني محدود مي شوند به آنها نظم خواهند داد. استفاده از بينشها و فعاليتهاي مديريت علمي، زمينههاي مناسب را محدود نموده در حالي که بينشها و يادگيريها از نظريههاي نظم غائي و پيچيده زمينههاي ايجاد اين بينشهاي جديد را فراهم خواهد آورد.
3. نظريه سوم جنبه “عرضه مديريت دانش” ميباشد که مک الوري64 در سال 1999 آن را در شوراي ائتلاف جهاني مطرح نمود، انتظام و انسجام دانش را در نظر گرفت و ايجاد دانش را از طريق توزيع دانش، مشارکت در آن و فعاليتهاي همکارانه ممکن دانست و آن را به دو قسمت تقسيم کرد:
الف) دستيابي با رمزگذاري و مشارکت انديشمندانه در مديريت دانش.
ب) يافتن اطلاعات صحيح براي مردمي که درست و در زمان مناسب، آنها را به کار ببندند.
2- 2- 12 مراحل مديريت دانش:
مديريت دانش شامل چهار مرحله ميباشد که در زير توضيح داده ميشود:
2- 2- 12- 1 فرآيندهاي هوشمند:
فعاليتهاي مديريت دانش اساساً بر بهبود فرآيندها تمرکز دارند، تمرکز بر بهبود مستمر، بهترين فعاليتها، ابداع فرآيندها و دريافت اطلاعات صحيح يا دانش مناسب به افراد مناسب و در زمان مناسب و…
2- 2- 12- 2 کالاها و خدمات دانش محور:
تمرکز بعدي به خلق کارها و خدمات جديد و به طور روزافزون دانش محور است؛ با تأکيد بر ارتقاء خلاقيت و اثربخشي و کارايي بيشتر تحقيق و توسعه.
2- 2- 12- 3 مفاهيم ابداعي تجارت:
توجه دست کم به متون و اخيراً به بهبود مفاهيم جديد تجارت، جهت داده شده است.
2- 2- 12- 4 ايجاد نظامهاي حياتي دانش و پيوستن سيستمهاي کار با نظامهاي دانش:
هدف نهايي مديريت دانش، ايجاد و ارتقاي مستمر سيستمهاي دانش و پيوند آنها با سيستمهاي کار است. تمام سطوح کار بايد جايگزين در سيستمهاي دانش مناسب شامل تصميمگيري استراتژيک عمليات، تحقيق و توسعه، مهندسي، حفظ و نگهداري و بازيابي شوند (برومند، 1383: 46).
2- 2- 13 مزاياي مديريت دانش:
دنهام گري65 در يک گردهمايي مديريت دانش، مزاياي عمده مديريت دانش را اينگونه مورد بحث قرار ميدهد: مديريت دانش ديدگاهها، رهيافتها و بصيرت قرار دادن سرمايهگذاريهاي مناسب در داده و اطلاعات را در بهترين موارد استفاده که بيشترين نياز به آن ميرود، فراهم ميآورد.
مديريت دانش، تصميمات کجايي، چگونگي و زمان ساخت، ايجاد، انباشت و علت دانش جديد را هدايت ميکند. اجازه ميدهد که سازمان، علت سرمايههاي کليدي خود را از جمله آموزش، کارآمدي و تجربه ضمن خدمت را که اغلب بيشترين هزينه را در بسياري از شرکت ها در بردارد، توضيح دهد. اين هزينه به ندرت به کميت در ميآيد يا دنبال ميشود. هيچگونه پاسخي براي اينگونه هزينهها وجود ندارد بدون توجه کانوني، فعال و بهنگامسازي، دانش ارزش خود را از دست ميدهد. مديريت دانش، مزاياي شايان اهميتي دربردارد. متأسفانه، استناد به آنها يا به کميت در آوردن مستقيم آنها، مايه ناکامي و مشکل است.
ارزش يک ايده نوآور چيست؟ اصل و منشاء ايده چگونه تعيين ميشود؟ مزاياي يافتن راه حل زودتر يک مشکل خاص نسبت به راه حل ديرتر آن چيست؟ اگر راه حل قبل از اينکه مشکل رخ بدهد پيدا شده باشد، آيا هر وقتي که به راه حل نياز باشد، پيدا ميشود؟ يا راه حل بهتري را ميتوان اختراع نمود؟ سوالهايي از اين دست، جوابهاي مشخص و قطعي ندارند. در عين حال مديران کاملاً اين واقعيت را مي دانند که دانش، کمک ملموسي براي سازمان است.
سرمايههاي دانشي، ارزشهاي واقعي دارند که در بسياري از موارد ميتوان آنها رابه طور مشخص به کميت درآورد (مانند ارزش ثبت اختراعات). مديران ميتوانند به روشني مشاهده کنند که چگونه دانش مشتري ميتواند منجر به نوآوري، محصولات جديد و فرصتهاي ارزشمند جديدي بشود اين ارزش گاهي خيره کننده است و ميتواند درآمد کلي را افزايش دهد. (رادينگ، 1383: 44).
دست اندرکاران مديريت دانش، مزاياي بسياري را براي مديريت دانش بيان کردهاند؛ از جمله تسريع فرآيندهاي تجارت و کار، کسب مزيت رقابتي پايدار از طريق نوآوري، شناسايي و سازگاري با تغييرات، تداوم و در اختيار گرفتن دانش به خصوص دانش ضمني کارکنان و در دسترس قرار دادن آن براي کارکنان و حفظ رشد داراييهاي فکري. جدول زير برخي ديگر از مزاياي مديريت دانش را نشان ميدهد:
مزاياي مديريت دانش
فرآيندهاي دانش
کارايي ها و صرفهجوييها
فرصتهاي جديد
تغيير و نوآوري
منابع انساني
بهترين طرز کارها، پايگاههاي دانش حل مشکل، مستندسازي فرآيند
داده کاوي، پايگاههاي دانش مشتري، دانش رقابتي و ابزار
تسهيل بخشي به يادگيري، همکاري، پايگاههاي دانش مشتري، دانش رقابتي و بازار
در اختيار گرفتن دانش ضمني، همکاري و گروه افزار، تسهيلبخشي به يادگيري، جريان کار
دنهام گري هشت مزيت خاص مديريت دانش را چنين شناسايي ميکند:
1- جلوگيري از افت دانش:
سازمان را قادر ميسازد تا تخصص فني، حياتي خود
