
کار بي نتيجه است.
10- ترتيبات استخدامي سالم: تحقيقات نشان دادند که تغييرات به وجود آمده در عرضه نيروي کار، برون سپاري فعاليتها، اخراج، رشد کسب و کارهاي کوچک، ناکافي بودن الزامات سلامتي، مديريت امن و عدم توقيت استانداردهاي کاري ميتواند منجر به مخاطره افتادن سلامتي کارکنان گردد. ترتيبات استخدامي غيراستاندارد در جامعه به عنوان نابرابري اجتماعي تلقي ميگردد. به طور کلي نابرابري اجتماعي منجر به مخيم شدن اوضاع سلامتي همه افراد جامعه ميگردد.
11- کار شيفتي: تحقيقات نشان دادند که کارشيفتي ممکن است براي سلامت فرد زيان بار باشد و باعث اختلاات جسمي و رواني گردد. همچنين تحقيقات نشان دادند که کار شيفتي با با افزايش ميزان حوادث، غيبت و احساس مزمن ناخوشي ارتباط مستقيم دارد.
2-2-20- بهداشت روان
بهداشت روان سازش با فشارهاي مکرر زندگي ميباشد و سازگاري عبارت است از ايجاد تعادل و هماهنگي رفتار فرد با محيط به گونهاي که ضمن حفظ تعادل رواني يا در ارتباط با تغييرات و دگرگونيهاي محيط خودش نيز به تطابقي موثر و سازنده دست يابد لذا هر فرد به طور موفقيت آميز بايد خود را به محيط سازگار نمايد و عموماً ناگزير است که با زندگي نسبتاً سازش موثر داشته باشد ولي بايد توجه داشت که هرکس داراي ظرفيت مشخص جهت تحمل فشارهاي زندگي روزانه است وجود فشارهاي عاطفي گوناگون خطر از هم پاشيدگي روان را افزايش خواهد و به سلامت روان لطمه وارد خواهد نمود و فرد قادر نيست رفتار موزون و هماهنگي با جامعه داشته باشد و سلامت روان خود را حفظ نمايد. سلامت روان عبارت است از رفتار موزون و هماهنگ با جامعه، شناخت و پذيرش واقيعتهاي اجتماعي و قدرت سازگاري با آنها، ارضا کننده نيازهاي خويشتن به طور متعادل و شکوفايي استعداد فطري خويش ميباشد. فردي از سلامت روان برخودار است که قادر باشد تا عقدههاي دروني خود را حل و فصل کند و با تغييرات و مقتضيات محيط طبيعي و اجتماعي خويش سازگار باشد و تلاش کند تا تندرستي و نشاط براي خود و ديگران فراهم سازد زيرا سلامت روان حالتي مساعد براي رشد و نمو از جهت بدني، عاطفي و شعوري، بدون ايجاد مزاحمت براي ديگران است(آقاجاني و همکاران، 1381).
سازمان بهداشت جهاني سلامتي را اينگونه تعريف کرده است که آن را حالت رفاه کامل جسمي، رواني و اجتماعي و نه فقط فقدان بيماري ميداند و همچنين اين سازمان، ضمن توجه دادن مسئولين کشورها در راستا تامين سلامت جسمي، رواني و اجتماعي افراد جامعه همواره بر اين نکته تاکيد دارد که هيچ يک از اين سه بعد بر ديگري برتري ندارد(سازمان بهداشت جهاني، 1990).
مفهوم بهداشت رواني در فرانسه شعبهاي از بهداشت عمومي تلقي شده وهدف آن حفظ سلامت روح و پيشگيري از ايجاد عوامل ناراحت کننده نظير خستگي رواني و هيجانات شديد، اعتياد و بالاخره از ابتلا به حالات ساده رواني(نوروزها67) و يا حالات عميق رواني( سايکوزها68) ميدانند.
مفهوم بهداشت رواني بر اساس تعريف انجمن روانپزشکي آمريکا69 کاربرد و معيار و ضوابطي است که از شيوع بيماريهاي رواني کاسته و سلامت روان افراد اجتماع را تامين نمايد. اين ضوابط شامل اقدامات و تدابيري در طب پيشگيري، تشخيص، درمان بيماريها رواني و تسريع در برگشت آنها به اجتماع است.
سازمان بهداشت جهاني، سلامت روان را چنين تعريف كرده است بهداشت رواني در درون مفهوم كلي بهداشت جاي ميگيرد و بهداشت يعني، توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني، جسمي و بهداشتي، سلامتي تنها در نبود بيماري يا عقب ماندگي نيست تعريف گينز برگ در مورد بهداشت رواني عبارت است از تسلط و مهارت در ارتباط با محيط، به خصوص در سه فضاي زندگي، عشق، كار و تفريح. استعداد يافتن و ادامه كار، داشتن خانواده، ايجاد محيط خانوادگي خرسند، فرار از مسائلي كه با قانون درگيري دارد، لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصتها، ملاك تعادل و سلامت روان است(ميلاني فر، 1374 به نقل از تودور1966). تعريف سلامت روان را براساس ادبيات موضوع وابسته به هفت ملاك ميداند كه عبارتند از 1- فقدان بيماري 2-رفتار اجتماعي مناسب 3- رهايي از نگراني و گناه4- كفايت فردي و خود مهارگري 5- خويشتن پذيري و خود شكوفايي 6- تفرد و سازمان دهي شخصيت و7-گشاده نگري و انعطاف پذيري. به نظر تودور، با توجه به ادبيات موجود نميتوان باقاطعيت از ملاکهاي پذيرفته شده جهاني براي سلامت روان سخن گفت: بنابراين، سلامت روان از ديدگاههاي گوناگوني تعريف ميشود و هر تعريفي از سلامت روان، فرضيههاي فرهنگي ذاتي خود را داراست(لطافتي بريس، 1388).
همه متخصصان متفق القولند که سلامت روان در تحول شخصيت واحد نقشي بنيادين است. تصور تحول موزون انسان بدون وجود سلامت روان غير ممکن است. بي شک عوامل متعددي بر سلامت روان تاثير ميگذارد که فهرست کردن همه آنها دشوار است چرا که وجود تفاوتهاي فردي ممکن است به تنوع در عوامل موثر بر سلامت روان بينجامد با اين حال، يافتههاي حاصل از پژوهشها در زمينههاي زيست شناسي و عوامل اجتماعي دانش، ما را درباره عواملي که ممکن است سلامت روان تحت تاثير قرار دهند وسعت بخشيدهاند.
2-2-21- اصول بهداشت رواني
چنانکه قبلا ذکر شد، هدف اصلي بهداشت رواني پيشگيري است و اين منظور به وسيله ايجاد محيط فردي واجتماعي مناسب حاصل ميگردد. بنابراين براي هر فرد لازم است که با اصول بهداشت رواني آشنايي داشته باشد. اصول اساسي بهداشت رواني عبارت است از:
لف) احترام به شخصيت خود و ديگران: يکي از شرايط اصولي بهداشت رواني احترام به شخص خود است و اينکه فرد خود را دوست بدارد و به عکس، يکي از علايم بارز غير عادي بودن، تنفر از خويش است. اصول بهداشت رواني مبتني بر تقويت افراد است، نه تخريب شخصيت آنها، بر اساس اين اصول بايد نسبت به ديگران اغماض و بردباري داشت و به عوض تنبيه، تشويق را پيش بيني کرد و خلاصه اينکه، براي شخصيت افراد احترام قائل شد.
ب) شناخت محدوديتهاي خود و ديگران: يکي از اصول مهم بهداشت رواني، روبرو شدن مستقيم با واقعيت زندگي است. براي رسيدن به اين مقصود، نه تنها لازم است که عوامل خارجي را شناخته و بپذيريم، بلکه ضروري است تا شخصيت خود را آن طور که واقعا هست قبول نمائيم. کشمکش و خصومت با واقعيت اغلب سبب بروز اختلال رواني ميگردد. شخص سالم در عين حالي که از خصوصيات مثبت و بر جستهي خود استفاده ميکند، به محدوديتها و نواقص خود نيز آشنايي دارد. البته بايد خاطر نشان کرد که اگر چه خودشناسي کاري دشوار است، ولي شناختن ديگران دشوارتر است، زيرا افراد بشر از خيلي جهات با يکديگر متفاوتند.
ج)پي بردن به علل رفتار: در هر عملي بايد اصل علت و معلول حکمفرما باشد زيرا که از نظر علم، هيچ پديدهاي خود به خود به وجود نميآيد. از نظر علماي روان شناسي، رفتار خوب و بد وجود ندارد، بلکه هر رفتاري عللي دارد و اگر رفتاري براي فرد و جامعه مضر باشد، بايد مانند برطرف کردن مرضي جسمي، سعي بر درمان آن نمود، بنابراين اولين قدم براي از بين بردن اختلال رفتار، يافتن دليل آن است.
د) درک اينکه رفتار، تابع تماميت فرد است: رفتار بشر تماميت وجود اوست. بدين معني که هر انساني بر اثر ارتباط خصوصيات رواني و جسمي خود دست به انجام عمل ميزند. هيچ رفتاري جداگانه و در خلاء نجام نميگيرد و هيچ عملي مستقل از ساير اعمال و خصوصيات موجود بروز نميکند. مثلا ناراحتيهاي جسماني، اختلالات رواني را باعث ميشود و بالعکس، نارسائي هاي رواني سبب بروز علايم جسماني خواهد شد.
ه) شناسايي احتياجات اوليه ا ي که سبب ايجاد رفتار و اعمال انسان ميگردد: بهداشت رواني مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتياجات اوليهي افراد بشر است. بعضي از اين احتياجات جسماني است، مانند نياز به آب و غذا و گروهي از آنها رواني ميباشد مانند احتياج به پيشرفت. بشر دائما تحت تاثير اين نيازهاست و به نسبت محروميت و يا ارضاء آنها رفتار ميکند، بنابراين زندگي او هيچ وقت در حالت سکون مطلق نيست، بلکه دائما در کشمکش و تلاش براي به دست آوردن غذا، آب، مسکن و عشق به پيشرفت موقعيت اجتماعي و امنيت جسمي و رواني است. شخصي که اين اصول را بداند و بپذيرد، واقع بينانه با مشکلات زندگي مقابله کرده و داراي سلامت رواني خواهد بود( شاملو، 1376).
2-2-22- خصوصيات افراد داراي سلامت رواني
بنابر تحقيقات انجمن ملي بهداشت رواني، افراد داراي سلامت رواني داراي خصوصيات زير هستند:
آنان احساس راحتي ميکنند، خود را آنگونه که هستند ميپذيرند، از استعدادهاي خود بهرهامند ميشوند، نگراني، ترس واضطراب و حسادت کمي دارند و داراي اعتماد به نفس ميباشند. سيستم ارزشي آنان از تجارب شخصي خودشان سرچشمه ميگيرد. احساس خوبي نسبت به ديگران دارند، به علايق افراد ديگر توجه ميکنند و نسبت به آنها احساس مسئوليت نشان ميدهند. سعي نميکنند بر ديگران تسلط يابند. آنها با مشکلات روبرو ميشوند و نسبت به اعمال خود احساس مسئوليت ميکنند. محيط خود را تا آنجا که ممکن است شکل ميدهند و تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار ميشوند(بني جمال واحدي،1370).
تحقيقات متعددي در خصوص سلامت رواني انجام گرفته است که برخي از اين تحقيقات رابط بين سلامت رواني و خانواده و همچنين ازدواج مجدد را مورد بررسي قرار دادهاند، پس لازم است تحقيقاتي که در اين زمينه انجام گرفته است مورد بررسي قرار گيرند.
در مطالعهاي که تحت عنوان مقايسهي بهداشت رواني بين دانشجويان مجرد و متاهل خوابگاهي انجام گرفت به شرح زير ميباشد. نمونه تحقيق مذکور120 نفر(60 نفر مجرد و60 نفر متاهل ) ميباشد که به صورت تصادفي انتخاب شدهاند و نتايج نشان داد که بين دانشجويان مجرد و متاهل نمره کل سلامت رواني(يعني از نظر اضطراب، افسردگي، اختلال در کارکرد اجتماعي و علايم جسماني) تفاوت معني داري وجود ندارد. محقق علت معني ندار بودن دو گروه از لحاظ سلامت روان را به علت وجود عوامل مزاحم مانند نمونههاي انتخاب شده هر دو گروه خوابگاه دانشجويي زندگي ميکنند و چون هر دو گروه از خانواده همسرشان دور هستند وهمچنين مشکلات مربوط به خوابگاهها و مشکلات خاص خود دانشجويان ميداند(اختياري اميري،1383).
در تحقيقي که تحت عنوان: بررسي رابطهي عملکرد خانواده و سلامت عمومي فرزندان انجام گرفت. نتايج نشان داد که بين عملکرد خانواده به طور کلي و سلامت عمومي دانش آموزان رابطه معني داري وجود دارد. از ميان متغييرهاي عملکرد خانواده، بين ميزان همبستگي خانواده و سلامت عمومي دانش آموزان رابطه مثبت و معني داري به دست ميآمد. بين ميزان ابزار و بيان خود و سلامت عمومي دانش آموزان نيز رابطهي مثبت و معني داري مشاهده شد. نتايج بدست آمده چه در ابعاد نظري وچه در بعد تحقيقاتي نشانگر اين است که نحوهي تعاملات درون خانواده با ميزان سلامت عمومي فرزندان آنها در ارتباط است(حناني،1383).
در تحقيق ديگري که تحت عنوان: ارتباط بين سازگاري خانواده با سلامت رواني و سطح رضاء نيازهاي روانشناختي فرزندان نوجوان انجام گرفت. نتايج نشان داد که عملکرد خانواده در ابعاد شش گانه حل مشکل، ارتباط نقش همراهي عاطفي و کنترل عاطفي و نيز عملکرد با مشکلات رواني(شکايت جسماني، ناسازگاري اجتماعي، اضظراب و افسردگي) همبستگي مثبت و معناداري وجود دارد. به صورتي که هر چه عملکرد خانواده ضعيفتر باشد مشکلات رواني نيز بيشتر خواهد شد. همچنين عملکرد با ميزان احساس نيازهاي رواني، آزادي عمل، شايستگي و ارتباط، همبستگي منفي معناداري داشت. به صورتي که هر چه عملکرد خانواده ضعيفتر باشد، عدم ارضاي نيازهاي رواني، ارتباط، شايستگي و آزادي عمل نيز بيشتر خواهد بود. يافته ديگر نشان داد که عملکرد کل، آميزش عاطفي و همراهي عاطفي خانوادهها با مقياس،تفاوت معني داري نداشت، اما حل مشکل ارتباط کنترل رفتار و نقشها با جامعه، تفاوت معني داري داشت و ضيعف تر بود. نتايج تحقيق بيانگر اهميت تاثير پذيري فرزندان از ناساگاري والدين و محيط ناآرام خانواده بود ونتايج نشان داد که چنانچه خانواده به وظايف خود عمل نکند، سلامت رواني روزه مره فرزندان، ارتباط کلامي و
