
يافت و جامعه را در مسير توسعه واقعي و پايدار قرار خواهند داد (خوارزمي، 1383). اميد است نتايج تحقيقات انجام شده در ارتباط با کيفيت زندگي، سياست گذاري را براي رفاه همگاني تشويق کند و براي بهبود استانداردهاي منافع اجتماعي تلاش شود. کيفيت زندگي از متغيرهاي مختلفي تشکيل شده است که در تحقيق حاضر،فقط 6 متغير کيفيت زندگي مورد بررسي قرار گرفته است.به همين دليل در ادامه مطالب فصل دوم اين 6 متغير بررسي شدهاند.
2-2-15- بهزيستي بدني/ سلامت جسماني و کيفيت زندگي
در تاريخ معاصر وازه کيفيت زندگي اولين بار توسط پيگو58 در کتابي( درباره اقتصاد و رفاه) بکار گرفته شدو پس ازآن، مدتها به دست فراموشي سپرده شد. پس از پايان جنگ جهاني دوم و به دنبال تعريف و بسط واژه “سلامت” توسط سازمان جهاني بهداشت ( WHO) باب جديدي در اين مقوله گشوده شد. فعاليتهاي اين سازمان براي ارزيابي کيفيت زندگي در اواسط سال 1980 شروع و منجر به شکل گيري پروژه ارزيابي کيفيت زندگي مربوط به سلامتي شد (Who- Qol Group, 1996).
تعريف سازمان جهاني بهداشت (1999) از کيفيت زندگي چنين است: “درک فرد از موقعيت زندگي خويش که تحت تاثير سيستم فرهنگي، ارزشي و موقعيتي است که فرد در آن زندگي ميکند”. بر همين اساس اهداف،انتظارات،استانداردها و خواستههاي فرد به ميزان وسيعي متاثر از وضعيتهاي جسماني،رواني، ميزان استقلال و روابط اجتماعي و اعتقادات اوست(ميرخاني، 1387).
کيفيت زندگي وابسته به سلامت، بيانگر اثرات عملکردي عدم سلامتي و برآيندهاي آن بر درک فرد از جنبههاي جسماني،روانشناختي و اجتماعي زندگي فردي است(محمدي، 1385). در چندين دهه گذشته،سلامتي به عنوان يک حق بشري و هدف اجتماعي در جهان شناخته شده است، يعني،سلامتي براي ارضا نيازهاي اساسي انسان لازم است و بايد در دسترس همه انسانها قرار بگيرد. کيفيت زندگي مفهوم وسيعتري از سلامتي است. شايد بتوان مجموعهاي از رفاه جسماني،رواني و اجتماعي که به وسيله شخص يا گروهي از افراد درک ميشود مانند شادي،رضايت و افتخار،سلامت وتندرستي،موقعيتهاي اقتصادي،فرصتهاي آموزشي و خلاقيت را به عنوان کيفيت زندگي دانست. شيوه زندگي ارتباط نزديکي با سلامتي دارد. به هر حال آنچه بيش از هر نکتهاي در اين تعريف جلب توجه ميکند رفاه جسماني، رواني واجتماعي است که چيزي جز تعريف سلامت نيست.در واقع سلامتي در مرکز مفهوم زندگي قرار دارد(نيازي، 1386).
سلامتي موضوع مهمي است که در کيفيت زندگي مطرح ميشود و دامنه آن بسيار گستردهتر از رهائي از بيماريها ست. سلامتي مطلوب شامل خوب بودن از نظر جسماني،روحي،عاطفي،اجتماعي، ذهني و با توجه به محدوديتهاي وراثتي و توانائيهاي شخصي هر فرد ميباشد. اهميت هر يک از اين ابعاد در سلامتي بدن به يک اندازه ميباشد.اين مساله در شکل 2- 1، به نمايش در آمده است.
شکل 2-1 ابعاد سلامتي و بهزيستي(World Health,2010)
بيش از 50 سال پيش سازمان جهاني بهداشت سلامتي را به عنوان آزاد بودن از هر گونه بيماري و شرايط ناتواني تعريف ميکرد.در سالهاي اخير کارشناسان سلامت عمومي، سلامتي را به عنوان حس بهزيستي و کيفيت زندگي تعريف کردند. پژوهشهاي سال 2010 روي افراد سالم، ميزان فعاليت روزانه (عملکرد مطلوب=کار معنادار و مشارکت در جامعه) را به عنوان شاخصي از سلامتي استفاده ميکنند(World Health,2010).
شکل 2-2 مدل سلامتي مطلوب (World Health,2010)
ورزش و فعاليت بدني نقش بسيار مهمي در سلامت عمومي مردم دارد و يک عنصر حياتي در جوامع امروزي ميباشد و باعث افزايش کيفيت زندگي ميشود.بيماري و ناتواني که در اثر بي تحرکي ايجاد ميشود باعث افزايش رنجهاي بشري ميشود وبه کيفيت زندگي انسان آسيب ميرساند.مردمي که به سبک زندگي غير فعال دارند، خطر ابتلا به يک سري از بيماريهاي قلبي عروقي وغيره را افزاش ميدهند[Jon ,2005]. بررسيها نشان ميدهد که روي هم رفته عدم فعاليت بدني، باعث 9/1 ميليون از مرگهاي جهاني است.ضمنا عدم تحرک باعث حدود 16%-10% از سرطانهاي سينه،سرطان روده بزرگ، ديابت و حدود 22% بيماريهاي ايسکيميک قلبي در جهان ميشود.
فعاليت بدني براي سلامتي در سنين بالا از اهميت فوق العاده اي برخوردار است و باعث بهبود کيفيت زندگي و افزايش استقلال افراد در اين سنين ميشود. براي افراد ناتوان بايد فرصت فعاليت بدني فراهم شود و حمايتهاي لازم در اين زمينه براي آنان انجام گيرد. در مورد اين افراد، هدف افزايش قدرت عضلاني و بهزيستي بدني و رواني و کيفيت زندگي است.
سازمان بهداشت جهاني با تعيين روز جهاني بهداشت، در واقع حرکت ملي را به سوي سلامتي و ايجاد جامعهاي بدون دخانيات آغاز کرد. اين سازمان همه ساله مردم را تشويق ميکند که روز جهاني بهداشت را جشن بگيرند و فعاليت بدني را به عنوان يک عنصر ضروري براي سلامتي و بهزيستي بدن ارتقا دهند. اهداف اين حرکت عبارتند از:
* شروع فعاليت بدني منطقهاي و ايجاد سياستها وبرنامه هاي لازم از طرف دولت در اين زمينه.
* افزايش فعاليت بدني منظم در بين مردان و زنان در تمامي سنين، در تمامي شرايط و مکانها و اقدامات لازم در اين زمينه.
* افزايش شرکت مردم در فعاليتهاي ورزشي سازمانهاي مختلف و ساير مکانهاي اجتماعي و فرهنگي.
* ارتقا رفتار و سبک زندگي سالم توسط ورزش و فعاليت بدني،نکشيدن سيگار،رژيم غذائي مناسب،کاهش خشونت،استرس و انزواي اجتماعي[Health et al, 2003].
کهل59(2001)، بيان ميکند بيماريهاي قلبي و عروقي به ويژه عارضه کم خوني بافتهاي قلب با فعاليت جسماني رابطه عکس دارد و نداشتن فعاليت جسماني نقش بسيار مهمي در بروز بيماريهاي قلب و عروق دارد(نيازي، 1386). برون ولينا60(2001)، ارتباط بين سطوح پيشنهادي فعاليت بدني و کيفيت مربوط به سلامتي زندگي را بررسي کردند، در اين تحقيق سطوح پيشنهادي فعاليت بدني با کيفيت مربوط به سلامتي در زندگي ارتباط داشتند. همچنين در اين تحقيق اثرات سودمند فعاليت بدني منظم بر ريسک پذيري، درصد بيماري و مرگ و مير اثبات ميشود (صديق، 1385).
بونهاوزر و همکاران61(2005)، نيز بيان کردند که فعاليت بدني با خطر کمتر انواع مرگ و مير هاي ناشي از بيماريهاي قلبي- عروقي مرتبط ميباشد. در نوجوانان، فعاليت بدني با فوايدي در پيشگيري و کنترل فشارهاي عاطفي و بهبود خود پنداره مرتبط است (Bonhauser ,2005). جيا و لوبتکين62(2005)، بيان کردند که افراد با BMI بالا و اضافه وزن، کيفيت زندگي مرتبط با تندرستي پايينتري نسبت به افرد با BMI مطلوب و وزن طبيعي دارند(نيازي، 1386).
گارسيا و همکاران63 (2004)، در پژوهشي به بررسي سابقه خانوادگي بيماري کرونري قلب و ارتباط بين فعاليت بدني و فشار خون در جوانان پرداختند. نتايج نشان داد که ارتباط مشخصي بين سبک زندگي نادرست (عدم فعاليت) و فشار خون در جوانان وجود دارد(Garcia ,2004).
فاکس64(1999)، بيان کرد که گرايش جوامع به ورزش و سلامتي به طور عمده بر اساس آثار مثبت آن بر بيماريهاي عروق کرونري قلب، چاقي، ديابت و غيره است. چن و همکاران65 (2005)، در تحقيقي نشان دادند که کيفيت زندگي مرتبط با تندرستي، با روش زندگي و سلامت جسماني و بهداشت رواني مرتبط است (نيازي،1386).
با در نظر گرفتن اهميت ورزش در حفظ سلامتي عضلاني و قلبي تنفسي، دور از انتظار نيست که بي تحرکي در افراد بزرگسال باعث کاهش ظرفيت و تحمل شخص در فعاليتهاي شديد شود (ويلمور، 1381). مطالعات انجام شده نشان ميدهد که فعاليت جسماني موجب تغييرات فيزيولوژيک، زيست- شيمي و رواني ميگردد. لذا ميتواند به عنوان يک روش موثر براي افزايش بهزيستي بدن مورد استفاده واقع شود (محمد زاده، 1385).
2-2-16- سلامت رواني
سلامت رواني به عنوان وضعيت رفاه و بهبوده ي تعريف شده که طي آن فرد ميتواند تواناييهايي بالقوه خويش را تحقق بخشد. با استرسهاي معمولي در زندگي مقابله کرده و به شکل سازندهاي به کار و فعاليت بپردازد و در اجتماعي که به آن تعلق دارد نقش موثرتري ايفا کند.
سلامت: تعريف سازمان جهاني بهداشت عبارتست از: رفاه کامل جسماني، رواني و اجتماعي و نه فقط بيماري يا معلولويت. اين تعريف ايدهآلي و همراه با انتقاد است. البته در آن سه بعد اصلي سلامت به خوبي مورد تاکيد قرار گرفته است. سلامت مفهومي چند بعدي است و و فرد ممکن است از بعضي نظر سالم و از بعضي نظرهاي ديگر بيمار يا وضعيت مطلوبي نداشته باشد (باقري يزدي، 1385). وضعيت سلامت ممکن است نقطهاي در يک پيوستار در نظر گرفته شود يعني سلامت يا عدم آن را نميتوان سياه و سفيد ديد. تعريف به هنجار از سلامت ميتواند دربردارنده ميزان معيني از علائم يا نشانهها بيماري باشد که بسته به جنس يا تجربه فرد يا هنجارهاي اجتماعي در افراد تفاوت پيدا ميکند. در واقع اينکه فردي بگويد هيچ نشانهاي از بيماري ندارد است که غيرعادي تلقي ميشود.
جنبه يا وجهه کارکردي سلامت يکي از مهممترين عناصر تعريف نزد افراد عامي است. توانايي ايفاي نقشهاي اجتماعي يکي از ويژگيهاي سالم بودن ملاحظه ميشود “وقتي نتوانم کارهايم را انجام دهم ميفهمم سالم نيستم” (باقري يزدي 1385).
پيش از پرداختن به تعريف سلامتي رواني لازم است به يک نکته اشاره نماييم. سه واژهي” بهداشت رواني” و”سلامت رواني” و ” بهزيستي رواني2″گر چه داراي معاني متفاوتي هستند، ولي در مواردي بجاي يکديگر به کار ميروند(هرشن سن و پاور3 و پاور، 1374).
کارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت فکر و روان را اين طور تعريف ميکنند: “سلامت فکر عبارت است از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران، تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي، عادلانه و مناسب”( ميلاني فر، 1376).
بهداشت رواني يک زمينه تخصصي در محدودهي روانپزشکي است و هدف آن ايجاد سلامت روان به وسيله پيشگيري از ابتلاء به بيماريهاي رواني، کنترل عوامل موثر در بروز بيماريهاي رواني، تشخيص زودرس بيماريهاي رواني، پيشگيري از عوارض ناشي از برگشت بيماريهاي رواني و ايجاد محيط سالم براي برقراري روابط صحيح انساني است. پس بهداشت رواني علمي است براي بهزيستي، رفاه اجتماعي و سازش منطقي با پيش آمدهاي زندگي ( ميلاني فر،1376).
2-2-17- تعريف سلامت روان
ريشه لغوي واژه انگليسي “health” در واژههاي”haelth”،”haelp” به معني کل و (heal) “haelen” انگليسي قديم و کلمه آلماني قديم “heilen” و “heilida” به معني کل قرار دارد. گراهام66 (1992) اين ريشه لغوي را با کلمات انگليسي “halig” و آلماني قديم “heilig” که به معني مقدس است ارتباط داده است. بنابراين از نظر ريشه شناسي لغوي سالم بودن به معني کلت داشتن يا مقدس بودن است بدين ترتيب شامل ويژگيهاي معنوي و فيزيکي است. از نظر سارتريوس سلامتي غير قابل رويت است. و مستلزم تظاهر کارکرد بخشهاي مستقل رواني جسمي و اجتماعي است. ماني اين رويکردهاي کل نگر در مورد سلامتي را به کل جهان گسترش ميدهد و سلامتي بشر را از سلامتي سياره زمين جدايي ناپذير ميداند. تودور(1996) سلامتي روان را به شرح زير تعريف ميکند. سلامت روان شامل: توانايي زندگي کردن همراه با شادي، بهره وري و بدون وجود دردسر است. سلامت روان مفهوم انتزاعي و ارزيابي نسبي گري از روابط انسان با خود، جامعه و ارزشهايش است و نميتوان آن را جداي از ساير پديدههاي چند عاملي فهميد که فرد را به موازاتي که در جامعه به عمل ميپردازد، ميسازند. سلامت روان، شيوه سازگاري آدمي با دنياست، انسانهايي که موثر، شاد و راضي هستند و حالت يکنواختي خلقي رفتار ملاحظه گرانه و گرايش شاد را حفظ ميکنند. سلامت روان عنوان و برچسبي است که ديدگاهها و موضوعات مختلف مانند: عدم وجود علايم احساسات مرتبط با بهزيستي اخلاقي و معنوي و مانند آن را در بر ميگيرد. براي ارائه يک تئوري در مورد سلامت روان، موفقيت برون رواني کافي نيست بايد سلامت دروني رواني را به حساب آوريم. سلامت روان ظرفيت رشد و نمو شخصي ميباشد. و يک موضوع مربوط به پختگي است. سلامت روان يعني هماهنگي بين ارزشها، علايقها و نگرشها در حوزه عمل افراد و در نتيجه
