
(Holsapple, Jones, 2005: 159)
مدل زنجيره دانش از يک هستيشناسي مديريت دانش به وجود آمده است. اين هستيشناسي پنج طبقه فعاليتهاي اوليه را تعريف ميکند: کسب دانش، انتخاب، توليد، جذب و درونيسازي و انتشار. اين فعاليتهاي اوليه دانش را در يک مرحله و چهار طبقه از فعاليتهاي ثانويه که مراحل مديريت دانش ار هماهنگ ميکنند به وجود ميآورند. اندازهگيري، کنترل، هماهنگي و رهبري. بر طبق اين مدل، به کارگيري ترکيبي از 9 طبقه، منجر به يادگيري و تبلور سازماني ميشود. يادگيري بيان کننده تغييرات در وضعيت منابع دانش وبده و تبلور، بيان کننده ظهور و جلوة دانش سازماني در دنياي واقعي است اين شيوهها ميتواند در موقعيت رقابتي سازمان تأثير گذارد. در بيان ديگر، بهرهوري، چالاکي، نوآوري و اعتبار، چهار جنبه رقابتي هستند که هر کدام از آنها ميتوانند سازمان را به نوعي از طريق انجام هر يک از 9 فعاليت بيان شده منتفع سازند (Holpsapple, jones, 2005:160).
مدل زنجيره دانش نشان ميدهد که منابع و محيط بيرون سازمان، ميتواند بر يادگيري و تبلور سازمان و در نهايت بر توان رقابتي سازمان تأثير بگذارند.
2- 2- 17- 5 مدل چند عاملي توسعه نظامهاي مديريت دانش:
شکل 2- 11 چرخة پنج مرحلهاي زندگي دانش (Vizcanio et al, 2009: 351)
يک سيستم مديريت دانش بايد فعاليتهاي مديريت دانش شامل: خلق، ذخيرهسازي و بازيابي، انتقال و به کارگيري دانش را انجام دهد. اين مدل نشان ميدهد که کدام يک از فعاليتهاي مديريت دانش، بايد پشتيباني شوند. سه مرحله اول در بيشتر مدلهاي پيشنهادي مديريت دانش و ارائه شدهاند. اما در اين مدل، انتقال و تکامل نيز اضافه شده است. انتقال از اين جهت که دانش بايد بين افرادي که به آن دانش نياز دارند، انتشار يابد، و تکامل اين جهت اضافه شده است که دانش هميشه بايد به روز باشد تا مورد استفاده قرار گيرد. (Vizcanio et al, 2009: 351)
2- 2- 17- 6 مدل چهار حلقهاي:
شکل 2- 12 مدل چند حلقهاي مديريت دانش (www.tdan.com/km)
جاشا پارا، مديريت دانش را در قالب يک چرخه چهار حلقهاي اين گونه تعريف ميکند:
فرآيندهاي يادگيري اثربخش که توأم با خلق، سازماندهي، تبادل دانش (اعم ضمني و آشکار که با استفاده مناسب از تکنولوژي و محيط فرهنگي محقق است) و به کار بستن آن ميباشد که سبب ارتقاي سرمايه عقلاني سازماني و بهبود عملکرد آن ميشود. (جاشا پارا، 2004: 12).
2- 2- 17- 7 مدل چرخه حيات دانش:
شکل (2- 13): مدل چرخة زندگي دانش
( منبع: احمدي و صالحي،1383: 135)
بهترين راه حل براي تفکر در مورد ساختار دانش، درک سيکل زندگي آن است. فرآيندهايي که توسط آن دانش ايجاد شده و به کار گرفته ميشود. اين فرآيند، مشوق مديران به تصميمگيري در جو آزاد سازماني ميگردد. چارچوب چرخه حيات دانش، به مديران قدرت سازماني عطا ميکند تا دانش را به توانش در عمل تبديل نمايند اما مرز دانش بدون معناي باز و آزادي انديشه از نظرها تجاوز نميکند تا چه رسد به عمل تبديل شود. به عبارت سادهتر دانش در محدوده راهي زنداني شده، به حالت رکود و ايستا درميآيد. و مديريت آن نيز در خلاء شکل نميگيرد (کرميپور، داودي، 1385).
2- 2- 17- 8 مدل بک من:
بکمن71 (1999) هشت مرحلة زيرا را براي فرآيند مديريت دانش پينشهاد داده است:
– شناسايي کردن: تعيين صلاحيتهاي دروني، منبع استراتژي و قلمرو دانش
– تسخير کردن: رسمي کردن دانش موجود
– انتخاب کردن: تعيين ارتباط دانش، ارزش و دقت، رفع دانشهاي ناسازگار
– ذخيره کردن: معرفي حافظه يکي شده در مخزن دانش با انواع الگوهاي دانش.
– بخش کردن: توزيع دانش براي استفاده کنندگان به طور خودکار بر پايه علاقه و کار و تشريک مساعي دانش در ميان گروهها.
– به کار بردن: بازيافتن و استفاده دانش در تصميمگيريها، حل مسائل، خود کار کردن و پشتيباني کار و مددکاري شغل و آموزش
– ايجاد کردن: توليد دانش جديد در حين تحقيقات، تجربه کردن کار و فکر خلاق
– تجارت کردن: فروش معادله، توسعه و عرضه کردن دانش جديد به بازار در قالب محصولات و خدمات (افرازه، 1384: 49).
2- 2- 17- 9 مدل هفت سي:
اين مدل بر مبناي واژه که حرف اول آنها C است، بنا شده و از اين رو، مدل هفت سي نام گرفته است:
شکل (2- 14): مدل 7C:
(منبع: احمدي و صالحي: 1383: 136)
2- 2- 17- 10 مدل بکويتز و ويليامز72 (1999):
اجراي فرآيند مديريت دانش ارائه شده از سوي بکوويتز و ويليامز، شامل هفت عامل: يافتن، به کارگيري، تسهيم، ارزيابي، ايجاد، نگهداري و حذف است که بايد براي ايجاد سرمايه بر پايه دانش به صورت يکپارچه مديريت شوند.
– يافتن: نکات اساسي که بايد در زمان يافتن اطلاعات درست در زمان مناسب، مدنظر قرار گيرند، عبارتند از:
( آيا همکاران ميتوانند نيازهاي اطلاعاتي خود را دقيق فرموله کنند؟
( آيا منابع و حاملان دانش مشخصاند؟
( آيا ابزار کمي و قواعد موجود، از جستجوي اطلاعات حمايت ميکنند؟
( آيا شالوده ساختار دانشي، قابل فهم بوده و خوب سازماندهي شده است؟
– به کارگيري: به اين معناست که بتوان خلاقانه و مشتريگرايانه، راهحلهاي مناسب را بدست آورد؟ اين امر از طريق پيشنهاد و راههاي گوناگون براي استفاده از دانش بالقوه انجام ميشود. نکاتي که بايد براي تحقق اين موضوع مورد توجه قرار گيرد، عبارتند از:
( جريان آزاد ايدهها در داخل سازمان
( همکاري تنگاتنگ بخشهاي مختلف سازمان
( ايجاد مکانهاي (مجازي/ فيزيکي) آزاد براي تبادل دانش و بروز خلاقيت در سازمان.
– يادگيري: بررسي در خصوص يافتن دلايل موفقيت يا عدم موفقيت پروژههاي انجام شده به منظور لحاظ کردن نتايج آن در پروژههاي آتي براي انجام اثربخش آنها. مواردي که در اين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرند، عبارتند از:
( ايجاد اين تفکر که يادگيري در سازمان به استفاده اثربخش در عمل منجر شود.
( در تمام سازمان، جمعآوري تجربيات و آموختهها به رسميت شناخته شود.
– تسهيم، در اين فرآيند، همکاران، دانشهاي خود را به ديگران انتقال ميدهند و اين امر موجب گسترش پايههاي دانش سازماني ميشود. در اين زمينه بايد گفت تبادل دانش در سازمان، به زمان و بسترسازي مناسب نياز دارد چرا که ممکن است اين حالت در برخي از همکاران احساس خطر را برانگيزد نکات اساسي در تبادل دانش، عبارتند از:
( همکاران برانگيخته شوند و مايل باشند که دانش خود را ارائه دهند.
( سيستمها و ساختارها از فرايند دانش حمايت کنند.
( در تمام سازمان، تبادل دانش رسميت يافته و از آن حمايت شود.
– ارزيابي: در اين فرآيند بايد دانشهاي موجود و نيازهاي فعلي و آتي دانش ارزيابي شوند. براي اين کار لازم است، ميزان رشد، پايههاي دانش و نيز دستاوردهاي سرمايهگذاري مرتبط با آن اندازهگيري شود عواملي که امکان اندازهگيري پايههاي دانش را ممکن ميسازند، عبارتند از:
( تأثير دانش بر کارايي سازماني به رسميت شناخته شود و در تفکر استراتژيک سازماني قرار گيرد.
( انواع شاخصها، معيارها و نکات اساسي در اندازهگيري ارزش داراييهاي سازماني ايجاد شود.
– ايجاد/ نگهداري: بايد دانشهاي مهم و استراتژيک در اين فرآيند توسعه يابد و داراييهاي دانش نيز مورد توجه قرار گيرند. براي ايجاد و نگهداري دانش، بايد عوامل زير فراهم باشد:
( ايجاد بستر و ابزارهاي مناسب براي نگهداري دانش و خلق دانشهاي جديد
( روابط ميان بخشهاي مختلف، به گونهاي طراحي و ايجاد شود، تا هدفهاي مديريت دانش تحقق يابند.
( سازمان به اين معنا پي ببرد که استفاده از دانش، ارزشمند است و بايد از آن نگهداري شده، توسعه داده شود.
( سياستها، دستورالعملها و فرهنگ سازماني، از تعادل بين بخشهاي مختلف سازمان و نيز مابين همکاران حمايت کنند.
– حذف: در اين فرآيند دانشهايي که از نظر استراتژيک و کاربرد ديگر، بيمعني هستند، بايد از سيستم حذف يا در جايي ديگر انبار شوند. اين کار به ترتيب زير انجام ميشود:
( دانشهاي ابطال شده انبار نشوند.
( دانشهايي که در حال حاضر بيارزشند، ولي در آينده احتمال استفاده از آنها وجود دارد، به صورت دستهبندي بايگاني شوند. (افرازه، 1384: 46).
2- 2- 17- 11 مدل پايههاي ساختمان:
شکل (2- 5): مدل پايههاي ساختمان مديريت دانش (Probst et al, 2002: 93)
(منبع: احمدي و صالحي، 1383: 161)
اين مدل توسط پروبست، روب و رمهاردت (2002) به نام مدل پايههاي (سنگبناي) ساختمان مديريت دانش، نامگذاري شده است. با توجه به جنبههاي کاربرديتر اين مدل، آن را به عنوان مدل نسبتاً کاملي که نکات مثبت همه مدلها را تقريباً در برميگيرد، مورد توجه بيشتر قرار ميگيرد طراحان اين مدل، مديريت دانش را به صورت سيکلي ديناميکي ميبينند که در چرخش دائم است، مراحل اين مدل، شامل هشت جزء مشتکل از دو سيکل دروني و بيروني است.
– چرخة دروني: به وسيلة بلوکهاي کشف (شناسايي)، کسب، توسعه، تسهيم، کاربرد (بهرهبرداري) و نگهداري از دانش، شناخته ميشود.
– چرخه بيروني: شامل بلوکهاي اهداف دانش و ارزيابي آن است که سيکل مديريت دانش را مشخص مينمايد.
کامل کننده اين دو سيکل، بازخور است.
نحوة عملکرد پايههاي اين مدل به شرح زير است:
– تعيين هدفهاي دانش: هدفهاي مديريت دانش بايد از هدفهاي اصلي سازمان نشأت گرفته و در دو سطح استراتژيک و عملياتي مشخص شوند.
– شنايايي دانش: آيا ميدانيم که چه ميدانيم؟ بسياي از سازمانها به خاطر نا آشنا بودن، با دانش خود، در تصميمگيريها و هدفگذاريها دچار مشکل ميشوند.
– کسب دانش: دانشها بايد از داخل و خارج نظير دانشهاي مربوط به مشتري، توليد، همکاران، رقبا و غيره که در مرحلة شناسايي کشف شدهاند، کسب گردند.
– توسعه دانش: بايد دانش سازمان را گسترش داد. اين امر شامل توسعه قابليت، محصول، ايدههاي جديد، فرآيند و غيره ميشود.
– تسهيم دانش: يعني چگونگي به اشتراکگذاري دانش موجود و انتقال آن به حمل مناسب و مورد نياز، به گونهاي که در سازمان قابل دسترسي و استفاده باشد و همچنين چگونگي انتقال دانش از سطح فردي به سطح گروهي و سطح سازماني.
– استفاده از دانش: ميبايست موانع بر سر راه استفاده مفيد از دانش جديد، شناسايي و رفع شوند.
– نگهداري دانش: ذخيره، نگهداري و روزآمد کردن دانش از نابودي آن جلوگيري ميکند.
– ارزيابي دانش: نحوه رسيدن به هدفهاي معين و استفاده از نتايج آن به عنوان بازخور، براي تعيين و اصلاح هدف:
2- 2- 17- 12 مدل عمومي دانش:
شکل (2- 16) مدل عمومي دانش در سازمان:
(منبع: نيرمن و کرنارد، 1999: 129)
همانطور که در شکل (2- 16) مشخص است، مدل عمومي دانش از 4 فعاليت اصلي شامل ايجاد، حفظ و نگهداري، تبديل و انتقال، و به کارگيري دانش تشکيل شده است که مختصراً توضيح داده ميشود:
– ايجاد دانش: اين مرحله دربرگيرنده فعاليتهايي است که مرتبط با ورود دانش جديد به سيستم است که شامل توسعه، کشف و تسخير دانش است.
– حفظ و نگهداري دانش: عبارت است از فعاليتهايي که دانش را در سيستم، ماندگار ميکند. در اين راستا صاحبنظران به بهترين عاملي که اشاره ميکنند، حافظة سازماني است. حافظهي سازماني يعني توانايي سازمان براي حفظ و نگهداري دانش. حافظه سازماني صرفاً توانايي نگهداري دانش صريح را دارد. اگر سازمانها به دنبال دستيابي به يک مديريت دانش مؤثر هستند، ميبايست از حافظه ديگري تحت عنوان حافظهي فردي ياد کنند. اين حافظه مهمترين منبع و مخزن دانش نهفته است. مديريت دانش صرفاً زماني مؤثر خواهد بود که اين دو نوع حافظة سازماني در کنار هم وجود داشته باشند و ديگر را تقويت کنند.
– تبديل و انتقال دانش، اشاره به فعاليتهايي دارد که در ارتباط با جريان دانش از يک بخش و يا يک نفر به يک بخش و يا تفکر ديگر است و شامل ارتباطات ترجمه، تبديل، تفسير و تصفيه دانش ميباشد.
– به کارگيري دانش: شامل فعاليتهايي ميشود که در ارتباط با اجزاي دانش در فرآيندهاي سازماني هستند.
2- 2- 17- 13 مدل
