
دوام ملاحظۀ مقصود است، خداوند به حضرت رسول امر فرمود كه مراقب تأیید و منتظر نصرت حق تعالی باشد».310
وی مراقبه را از افعال قلب و دارای سه معنا میداند كه عبارتاند از:
1. مراقبۀ مرید، به اینكه بنده در برابر عظمت خداوند، خاضع باشد؛
2. مرحلۀ توجّه خداوند به بنده، یعنی بنده صلاحیت این را یافته باشد كه خداوند اورا محل عنایت و نظر خود قرار دهد و این مستلزم دوام حضور قلب بنده و فانی دانستن خود در حق است؛
3. مرحلۀ خلاصی از محدودیت مراقبه و پا فراگذاردن از آن.311
از معانی سهگانۀ مذكور، آنچه مورد توجه ما در این نوشتار است، معنای الف و ب است؛ یعنی حالت انقطاع و توجه قلبی خاصّی كه عارف در هنگام رویارویی با خداوند دارد به طوری كه قلب او آمادۀ دریافت واردات و الهامات الاهی است، به تعبیر عارفان هر چه مراقبه شدیدتر باشد، واردات قلبی هم لطیفتر و عمیقتر خواهد بود. در این راستا استاد حسنزاده آملی میگوید: «پوشیده نماند كه هر چه مراقبه قویتر باشد، اثر حال توجّه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالی كه پیش میآید، صافیتر است.»312
در مقام مقایسه نکتهای که توجه بدان ضروری است، این مسئله است که در آیین فتوت تهذیب، تمرکز و خودسازی و یا به تعبیری همان فتی شدن، مقدمه و شرط ورود به هنرورزی معرفی شد، حال آنکه ما در هنر ذن- حد اقل در برخی هنرها مثل چای نوشی- میتوانیم این گونه مدعی شویم که هنر در دل خود و در مسیر هنرورزی پالایشی را برای هنرآموز به ارمغان میآورد. به تعبیری تهذیب فقط مقدمه نیست، بلکه نتیجه نیز میتواند باشد. در فتوت اگر چه همواره بر مقدمه بودن تهذیب تأکید شده است، اما باید بدانیم که به تصریح بسیاری در این مجال نیز با تعاملی دو سویه رو به رو هستیم : از یک سو تهذیب و تمرکز به هنرمندی کمک میکند و از دیگر سو هنرورزی خود گونهای سلوک نفسانی است؛ به این بیان عنایت بفرمایید: «حتی گاهی ممارست بر هنرهای ظریف خود در ایجاد این تمركز و تلطیف روح، كمك میكند، به این جهت بزرگان عرفان، آموختن و ممارست در بعضی از هنرهای ظریف همچون خطاطی را به بعضی از شاگردان خویش توصیه میكردند و آن را به جهت تزكیۀ نفس و ریاضات روحی لازم میدیدند.
بنابراین سخن، همانطور كه تمركز و مراقبه موجب خلّاقیتهای هنری میگردد، همچنین پرداختن به هنر خود موجب افزایش تمركز و مراقبه میگردد. به همین خاطر در مكتب ذن گفته شده است كه فرد سالك باید به یكی از هنرها بپردازد. در جوامع سنّتی پرداختن به هنر محملی برای سیر و سلوك هنرمند بود.»313
در پایان این قسمت اشاره به تفاوت اساسی دیگری بین تهذیب فتوّت و تمرکز ذن ضروری مینماید. گذری بر آموزههای ذن نشان میدهد که این آیین تا چه میزان شخصی و فردی است؛ بدین معنا که جنبههای اجتماعی در خودسازیها بسیار کمرنگ است در حالی که در فتوّت و به صورت کلّی در اسلام، اگر نگوییم آموزهها و دستورهای اجتماعی بیش از احکام فردی است، دستکم همسنگ و همسطح آن است. این تفاوت بنیادین در صبغة کلّی زندگی به خوبی خود را نشان خواهد داد. در صورت دقیق شدن خواهیم دید که بسیاری از تفاوتها در رویکردها و عملکردها برآمده از همین مسئله است.
2.هنرشرقی سلوکمدار و پالایش محور
گذری بر هنر و هنرمندی در شرق نشان میدهد که بزرگترین هنرمندان در فرهنگ شرقی، دارای رویكرد عرفانی بودهاند. نگاهی به زندگی هنرمندان شرقی، بیانگر این است كه آنان بیش و پیش از آنكه دارای خلاقیتهای هنری باشند، عارف بوده و گرایشهای درونی و عرفانی داشتهاند و هنر برای اینان ابزاری جهت بیان جذبهها و شور و حال درونی و وسیلۀ ارتباط با خداوند، طبیعت و تلطیف روح بوده است. اگر یك نگارگر به نگارگری میپرداخت، میخواست علائق باطنی و معنوی خویش را ترسیم كند و در انتخاب رنگ، شكل، حجم، تناسب و تركیببندی توجه به مفاهیم متافیزیكی و دینی داشته است و در معماری، مجسمهسازی و نقّاشی ادیان شرقی چنین امری به روشنی دیده میشود.
از منظر هنر دینی، هنرمند برای رسیدن به خلاقیت هنری، نیازمند مراقبه و صیقل دادن درون خویش است و تنها از این راه میتواند به مقام خلق آثار هنری برسد. خلاقیت در آثار هنری بیش از آنكه یك امر ارادی باشد، برخاسته از ضمیر ناهوشیار و زاییدۀ روح و معنویت هنرمند است که بر اثر تمركز درونی و مراقبه، صور الاهی در ذهن او نقش میبندد.
هنرمند برای خلق اثر هنری باید یك نشئه و حال دیگری را پیدا كند كه به دست آوردن آن فضا تا حدی دست خود هنرمند نیست. هنرمند خود اقرار میكند كه نمیداند چه زمان و كجا آمادۀ خلق یك اثر هنری میشود، همانطور كه یك عارف نمیداند كه چه وقتی برخوردار از شهودات و مكاشفات خواهد شد و چه در هنر و چه در عرفان این امر قابل پیشبینی و برنامهریزی نیست، ولی آنچه مورد اتفاق نظر است، فراهم نمودن مقدمات و تمهیدات این خلاقیتها و دریافتهای شهودی است.
بنا به نظر هنرپژوهان، از جملۀ این تمهیدات روحی به وجود آوردن حالت مراقبه و تمركز در خود است. انسان در حالت تمركز و مراقبۀ درونی، از هویت و فردیت خویش خالی میگردد و هویتی آسمانی به خود میگیرد:
«بدین گونه جذبه در واقع غلبه و استیلای حالت انفعالی مخصوصی است كه در آن شخصیت، تعیّن و هویت انسان به كلی محو میگردد و جای خود را به حالت یا احوال روحانی غیر متعیّنی كه بر وجود انسان تسلط یافته است، وا میگذارد، بنابراین شدت و ضعف جذبه، هویت هنرمند را در اثر هنری، كم و بیش نشان میدهد.»314
همانطور كه تجربههای عرفانی پس از جذبههای روحی، در اوج عبادت و در هنگام مستغرق شدن روح انسانی در عظمت الاهی حاصل میگردد، همچنین تمركز و آمادگی روحی، هنرمند را مستعد خلاقیتهای هنری میسازد.
سوزوکی میگوید: « هدف از همه رشتههای هنری در ژاپن بر گرد دریافت خود از هنر میگردد، دریافتی که عیناً همان تحقّق هنر است. بدین ترتیب «میوگا» و «موشن»315 یا بی کوششی اوج هنر است».316 این بی کوششی را پیشتر در مبحث ندانستگی تبیین کردیم.
كوماراسوآمی نیز با همین نوع نگاه اما از منظری دیگر میگوید: «همۀ هنرها از منشأ الاهی سرچشمه گرفتهاند و از آسمان بر زمین عرضه یا نازل شدهاند.»317وی معتقد است روح هنرمند در خلق اثر هنری با عالم ملكوت ارتباط برقرار میكند: «گاهی هنرمند چنان انگاشته میشود كه گویی به ملكوت رفته و در آنجا صورتهایی از فرشتگان یا آثار معماری دیده تا بر روی زمین آنها را از نو پدید آورد.»318
در فرهنگ اسلامي و از ديدگاه حکمي و عرفاني، هیچگاه از زيبايي، زيبايي حسّي مراد نميشود. غزالي دربارة زيبايي ميگويد که جمال ظاهر را ميتوان با حواس درک نمود، اما جمال باطن را بايد با نفس و دل جستوجو نمود. به طوري که درک زيبايي باطني عالم نيازمند روح و قلب سليم است، قلبي که با تصفيه صيقل داده شده و توانايي درک زيباييهاي الاهي را که در عالم تجلي نموده، دارا شود. بنابراين هنر، تجلي بخش زيباييها و صفات الاهي است و عالم ماده نيز بر اساس ظهور و تجلّي صفات فعل خداوند تبلور يافته است، به گونهاي که هر زيبايي در عالم به زيبايي خداوند بر ميگردد.
در قرن هجدهم با طرح شدن افکار کانت، مسئلهای از جانب او مطرح شد که بعدها بيترديد بر جهتگيري هنر غرب اثر بخشيد، او آنگاه که دربارة زيبايي در بخش نخست کتاب خويش، نقد قوة حکم، سخن ميگويد؛ زيبايي را امری حسّي و خوشايند ميداند، اما ميگويد اين خوشايندي بايد بدون غرض و علايق خاصّ باشد، به طوري که اگر امري خوشايند باشد، اما خوشايندي به خاطر لذّت شخصي همچون لذّت از يک غذا باشد، پس آن زيبا نخواهد بود، زيرا خوشايندي فرد از غذا به جهت لذّت است و يا اگر منظرهاي براي فرد خوشايند باشد، اما اين خوشايندي به جهت تداعي دورة کودکي باشد يا او را به ياد پدر و مادرش آورد، اين هم از ديدگاه کانت نميتواند مصداق زيبايي باشد، چون زيبايي نبايد خوشايندي براساس غرض و علاقه باشد. وي در اين باره چنين ميگويد: «با گفتن اينکه فلان چيز زيباست و با نشان دادن اين که من ذوق دارم نه به چيزي که مرا به وجود اين عين وابسته ميکند، بلکه به چيزي که از اين تصوّر در خودم ميسازم توجّه دارم. هرکس بايد بپذيرد که داوري دربارة زيبايي اگر با کمترين علاقهاي آميخته باشد، بسيار جانب دار است و يک حکم ذوقي محض نيست.»319
نتيجه منطقي فکر کانت که پس از او از جانب ديگران دنبال گرديد و هنر مدرن بر آن بنا گذارده شد، اين است که اثر هنري آنگاه جنبه زيبايي شناختي خواهد داشت که بدون غرض و علاقههاي جنبي باشد. اين انديشه موجب شد تا اثر هنري خود را از هرگونه غرض و هدفمندي اخلاقي و ديني رها سازد و در نتيجه فکر هنر براي هنر شکل بگيرد، به اين معنا که شخص اگر بخواهد به جنبههای ديني و اجتماعي توجه داشته باشد، هرگز نمیتواند یک هنرمند بشود. بنابراين در عصر پس از او، نظریة هنر براي هنر شکل جدّي و اساسي به خود گرفت و مورد توجّه نظريه پردازان هنر واقع شد.
اما هنر ديني برخلاف نظرية هنر براي هنر و برخلاف تفکّر کانتي که زيبايي را از طرفي بر زيبايي حسّي محدود ميسازد و از طرف ديگر ميخواهد زيبايي را از قيد و بند هرگونه غرض و علاقه رها سازد، ميکوشد تا هنر را در خدمت اهداف و اغراض انساني، اخلاقي و اجتماعي درآورد. از ديدگاه ديني، اگر هنر کارکرد غايتمندانه نداشته باشد؛ از مشروعيت برخوردار نخواهد بود و اين مهمترين عنصر و شاخصه هنر ديني است که اگر از آن حذف شود، بيترديد به حذف هنر ديني منتهي خواهد گشت. تاريخ هنر اديان بيانگر اين است که هنر در خدمت آيين و مناسک ديني بوده است، و بيش از آنکه در هنر ديني، جنبة زيباشناختي به معناي کانتي آن، مورد توجه باشد، اهداف و اغراض مدّ نظر بوده است، به طوري که همين اغراض ديني بوده که موجب شده تا در هنر بودايي، هنرمندان سالها وقت صرف کنند و در دل کوه قلمزني کنند و مجسّمههاي بودا را به شکل مودراها و حالهاي خاصّ تمرکز (دهيانه) که عنصر اصلي مذهب بوداست، به تصوير در بياورند؛ به تعبير ديگر اگر اهداف و اغراض ديني- همان عنصري که در هنر مدرن حذف گرديده- وجود نداشته باشد، هيچگاه هنر ديني شکل نميگيرد و در نتيجه بخشي از بزرگترين آثار فاخر و پرشکوه تاريخ هنر خلق نميشوند.
در تأیید و تأکید مضاعف بر قداست هنر، این بیان نیز قابل توجه است: «در این حال هنری، انسان از اشتغالات جهان و غرضورزی بیرون میرود و رهایی مییابد و حضوریّات خویش را بیان میکند. این غیر از صرف خیالپردازی و بازی تخیّلی و تقلید و تشبیه حسّی زیباییشناسانه صرف است. این مراتب هنری با تزکیه و خلوص حاصل میشود، نه با تقویت نفسانیّت، چنانکه در عصر حاضر در هنر مدرن میبینیم.
اساساً بنیاد هنر مدرن بر توهّم و تخیّل نفسانی بشرمدارانه تبیین شده و انتزاعی بودن این هنر از این مراتب حکایت میکند. انتزاعی بودن هنر مدرن موجب زشتی و بیقوارگی و فقدان ایقاع و آهنگ مناسب در صورت هنری است، که اگر صورت، زیبا نباشد، معنایی که در آن تجلّی میکند، نیز زشت و نامقبول خواهد بود.
آنچه که در باب هنر گفته شد، نه هنر متعارف و رسمی است، بلکه همان هنر قدسی به معنای عام است، که گاهی از آن به فنای فی الله تعبیر میشود. به قول مولانا:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
از این منظر، وحی و علم لدنی را باید در مقام اولیا و انبیا چونان هنر حقیقی تلقّی کرد که کاملترین صورت را نیز دارند. این صورت در وحدت و زیبایی و آهنگ و وزن ، تقارن و تعادل و تساوی ونسبتهای ریاضی به ظهور آمده است.
به هر تقدیر «حکمت معنوی» در زیباترین صورت که همان صورت هنری است تجلی میکند. این حکمت که تالی تلو وحی الاهی و احادیث قدسی و سنّت نبوی و ولوی است، به کلام الاهی متصل است.»320
رسیدن به خلاقیت در هنر ادیان شرقی وابسته به تمركز و مراقبۀ قلبی در اثر هنری است. در هنر این ادیان اعتقاد بر این است كه هنرمند بر اثر پالایش روح خویش اثر هنری را از عالم ملكوت دریافت میكند، از این رو روح او باید آمادۀ این دریافت باطنی باشد. آناندا
