
براي نخستين بار در ايران كلاسي براي تربيت هنرپيشه تأسيس كرد. از سال 1312 ه.ش. تا سال 1317 ه.ش. تئاتر ايران كاري از پيش نبرد و در حقيقت دچار فترت شد، فقط چند گروه گاهگاهي به اجراي برخي از نمايشنامهها ميپرداختند و يا گاهي برخي از جمعيتهاي خيريه عدهاي هنرمند از كشورهاي ديگر را دعوت ميكردند تا به نفع آنها نمايشي اجرا كنند. با اين حال در سال 1315 ه.ش. شهرداري تهران كلاس تئاتر داير كرد و همچنين كانون بانوان كه درسال 1314 ه.ش. تأسيس شد گاهي نمايشهايي ترتيب ميداد و بر روي صحنه ميآورد.
در سال 1318 ه.ش. تشكيلاتي تحت عنوان سازمان پرورش افكار راهاندازي و در آن سازمان ادارهاي به نام ادارهي نمايش ايجاد شد و به كوشش اعضاي اين اداره، هنرستان هنرپيشگي تهران در ارديبهشت ماه 1318 ه.ش. افتتاح و براي نخستين بار در تاريخ تئاتر ايران مدرسه تئاتري بنياد نهاده شد كه برنامه آن به برنامه كنسرواتوار پاريس شباهت كامل داشت. در سال 1319 ه.ش. تئاتر تهران به ياري سيدعلي نصر و احمددهقان تأسيس شد كه بعدها پس از قتل دهقان به نام وي تئاتر دهقان نام گرفت. با ايجاد اين تئاتر هنر نمايش ايران جاني تازه گرفت و آرام آرام آغاز به پيشرفت كرد.
دوران رضاشاه پهلوي را بايد آغاز تشكيل گروههاي نمايشي به صورت جدي دانست. در اين دوره نمايشنامهنويساني پديدار شدند كه به تدريج فن نمايشنامه نويسي را نيز آموخته بودند. علي نصر كمدي ايران را پايهگذاري كرد و خود به نوشتن و اجراي بيش از هفتاد اثر پرداخت . آثاري كه ماهيتاً سبُك و اخلاقي بودند. ظهيرالديني كه هم از نمايش سنتي بهره گرفته بود و هم نمايش ارسطويي را ميشناخت در كمدي اخوان بيش از هر گروه ديگري رنگ و بوي بومي داشت . اسماعيل مهرتاش جامعهي باربد را پايه گذاشت و با كمك نمايشنامههاي آهنگين رضا كمال شهرزاد سنت نمايشهاي موزيكال را رواج داد. رضاكمال شهرزاد تنها كسي بود كه استعداد ، دانش و عشق به هنرنمايش را يك جا در خود داشت و به نوعي جانش را نيز بر سر آن گذاشت . شهرزاد كه با نوشتن نمايشنامههاي رمانتيكي چون هزار و يك شب و عباس پيشرو به ايران وارد شد، با علاقه و پشتكار هنرمندانِ نمايش را گرد هم مياورد و تشويق به اجراي نمايش ميكرد. در كنار شهرزاد بايد از ميرسيفالدين كرمانشاهي نام برد كه تئاتر را در روسيه خوانده بود و استانيسلاوسكي را ميشناخت و اولين كسي بود كه هنركارگرداني را در ايران به شيوهي درست و هنري آن مطرح ساخت و خصوصاً دانش جديدي از هنر تزئين صحنه را به معرض تماشا گذارد. او نيز چون شهرزاد به دليل ياس و نوميدي و فشار دستگاه امنيتي خودكشي كرد و چهرهي سياهي از موقعيت فرهنگي ايران در آن دوران را به نمايش گذاشت . در همين دوران بود كه براي نخستين بار نمايشنامههايي نوشته و اجرا ميشد كه زبانزد خاص و عام شدند و هنرنمايش را به طور جدي در فرهنگ ادبيات و هنر ايران مطرح ساختند . جعفرخان از فرنگ آمده نوشتهي حسن مقدم را ميتوان جزو اين دسته نمايشها دانست كه غربگرايي افراطي و نيز سنتگرايي افراطي را به يك اندازه به باد انتقاد ميگرفت.
با آغاز جنگ جهاني دوم و هواداري پنهان و آشكار رضاشاه پهلوي از هيتلر و آلماننازي و عدم اجازهي عبور متفقين از ايران براي رساندن كمك نظامي به شوروي ، نيروهاي متفقين از شمال و جنوب به ايران حمله كرده و رضاشاه را به تبعيد فرستادند و محمدرضا را به جاي او برتخت سلطنت نشاندند . اين تغيير و تحول سياسي سبب شد تا براي مدتي از فشار ديكتاتوري كاسته شود و نوعي دموكراسي نيمبند در كشور استقرار يابد. اين آزادي باعث شد تا يكباره هنر و ادبيات ايران تكان بزرگي بخورد و خصوصاً هنر نمايش به عنوان مطرحترين شكل هنري در جامعه بسط و گسترش يابد و پايههاي نخستين تئاترهاي حرفهاي ريخته شود. اين دوران را بايد دوران طلايي نمايش ايران محسوب كرد كه از سال 1321ه.ش. آغاز و تا سال 1331 ه.ش. ادامه پيدا كرد. سالي كه با كودتاي نظامي ساختمان نوبنياد و لرزان دموكراسي ايران ويران شد. با كودتاي 1332ه.ش. نمايش ايران هم به يكباره از هم پاشيد و فصلي سرد و راكد براي آن آغاز شد.
در دوران پُر حاصل دههي بيست گروههاي نمايشي حرفهاي چون سعدي ، فردوسي ، باربد و نصر پا گرفتند. و به اجراي نمايشهاي ايراني و فرنگي پرداختند . كارگردانان بزرگي چون نوشين ، مهرتاش، رفيع حالتي و اسكويي صحنهي نمايش را با آثار خوبي پُر كردند. نمايشهاي رفيع حالتي نويد رونق نمايشنامهنويسي ملي و بومي را ميداد و زنان براي نخستين بار بعنوان هنرمند در جامعه براي خود جايگاه ويژهاي يافتند . بازيهاي درخشان لرتا، توران مهرزاد و مهين اسكويي هنوز هم در خاطر كساني كه آن نمايشها راديدهاند باقي مانده است.
ميتوان گفت كه تئاتر مدرن ايران در اواسط جنگ دوم جهاني ايجاد شد، در اين دوره افزون برتئاتر تهران و جامعه باربد چند تئاتر خوب ، مانند تئاتر گيتي ، تئاتر فردوسي، تئاتر بهار و تئاتر فرهنگ تأسيس شد. تئاتر فرهنگ پس از تأسيس بسيار شهرت يافت و در ميان سالهاي 1322 ه.ش. تا 1326ه.ش. همه مجامع نمايشي را تحتالشعاع خود قرارداد . از سال 1330 ه.ش. به بعد نيزچند تئاترديگر به تئاترهاي تهران افزوده شد
اما دريغ كه كودتاي 1332ه.ش. بساط دموكراسي و نمايش حرفهاي نوپاي ايران را درهم كوبيد و لالهزار را تبديل به خيابان كافهها و كابارهها كرد . دوران ركود كه از سال 1332 ه.ش. آغاز و تا سال 1338 ه.ش. به طول انجاميد، دوران پراكندگي ، سرگشتگي ، تبعيد و از نفس افتادن هنرمندان تئاتر ايران بود. در اين دوران البته بايد به كوششهاي مصطفي اسكويي و خصوصاً شاهين سركيسيان اشاره كرد كه همچنان و با سرسختي بسيار در آموزش علاقهمندان ، هرچند درخلوت ، مشغول بودند. كساني كه در دههي چهل ناگهان درخشيدند و دوباره جاني تازه به نمايش ايران دادند اكثراً از شاگردان اين دو بودند . اسكويي وسركيسيان در آموزش هنرمندان ايران نقش انكارناپذير داشتند.
با ايجاد تلويزيون در ايران و تأسيس اداره هنرهاي دراماتيك، توجه به تئاتر فزوني گرفت. تلويزيون ايران با همكاري اداره هنرهاي دراماتيك برنامههاي تئاتر دائمي ايجاد كرد و از اين راه تئاتر بيش از پيش با مردم ارتباط برقرار كرد. ادارهي هنرهاي دراماتيك افزون برتهيه برنامههاي تلويزيوني به كار اجراي نمايشنامههاي صحنهاي نيزپرداخت و از وجود هنرمندان تحصيل كرده و اغلب دانشگاه ديده در اين راه استفاده كرد.
از سال تحصيلي 35-1334 ه.ش. تا چندسال بعد دانشكدهي ادبيات دانشگاه تهران با استفاده از وجود برخي استادان آمريكايي كلاسهاي كوتاه مدتي براي آشنايي دانشجويان با هنر تئاتر تأسيس كرد، اين كلاسها در انجمن ايران و آمريكا نيز داير بود.
در سال 1343 ه.ش. يعني پس از تأسيس وزارت فرهنگ و هنر، دانشكدهاي براي تربيت هنرمند تئاتر و سينما توسط وزارت فرهنگ و هنر تأسيس شد و دانشگاه تهران هم در دانشكدهي هنرهاي زيبا اقدام به تأسيس رشته تئاتر كرد.
وزارت فرهنگ و هنر از هنگام تأسيس تا به امروز تعدادي تالار نمايش در تهران و شهرستانها ايجاد كرده و تالار اُپراي شهرتهران را به نام تالار رودكي بنا نهاد.
تأسيس تلويزيون ملي ايران نقش مهمي در رواج هنرتئاتر در ميان مردم داشت . اين مؤسسه با توسعهي شبكهي خود به بيشتر نقاط كشور و با اجراي برنامههاي تئاتر نزديك به ده ميليون از مردم ايران را از نعمت تماشاي تئاتر برخوردار ميكرد و افزون برآن با ايجاد مدرسهي عالي سينما و تلويزيون به پرورش تعداد قابل توجهي از جوانان علاقهمند و مستعد در اين زمينه پرداخت.
در سال 1339 ه.ش. اجراي نمايش قسمتي از برنامههاي تلويزيوني شد و اين برنامه به مدت هفت سال تا دولتي شدن تلويزيون ادامه يافت . درسال 1343 ه.ش. سنگلج با يك جشنوارهي نمايشي گشوده شد كه در آن آثاري از نمايشنامهنويسان نسل جديد بر روي صحنه رفت، از آن جملهاند پهلوان اكبرميميرد نوشتهي بهرام بيضايي و بهترين باباي دنيا نوشتهي غلامحسين ساعدي كه بعداً اكبر رادي نيز به آنها پيوست. اين دوره يكي از پُربارترين دوران در تئاتر ايران محسوب ميشود. بيضايي در مورد اين دوران ميگويد:
“من پر از شور پژوهشهاي نمايش ايران در هر برخوردي سعي ميكردم كارگردانان را به سوي كار ايراني برانگيزم . همان وقت نوشتهاي از همكار نديده مجله آرش، ساعدي را توسط علاقهمند جوان ديگري به نام پرويزفني زاده به گروه هنرهاي زيبا پيشنهاد كردم. خيال ميكنم در اوج شور و تجربي و برانگيخته از چشمانداز كشفهاي پژوهشي ، ديگران را هم دچار وسوسه ميكردم . ادعاي من اين بود كه نمايشنامهنويسي غربي اطاعت نكند. ولي من تا اجرايي نشان نميدادم نمونهاي از حرفي كه ميزدم وجود نداشت. درسال 41 دو نمايشنامه مترسكها و عروسكها را منتشركردم و بالاخره در سال 42 وقتي مجموعه سه نمايشنامهي عروسكي منتشرشد، عباس جوانمرد ، سرپرست گروه هنر ملي كه كارگردان شناخته شدهاي نيز بود، دست به يك خطر زد و نمايشنامه غروب در دياري غريب و بعد از آن پهلوان اكبرميميرد، به نوشته من را كارگرداني كرد و به روي صحنه برد”.
وي همچنين در مورد نخستين تجربههاي نمايشنامهنويسان آن دوران ميگويد:
“كارهاي ديگران را تا آنجا كه به دستم ميرسيد مرور ميكردم از حماسهها و زبانسازيهاي شبه يوناني ارسلان پويا تا اولين نوشتههاي اجتماعي يلفاني. نصيريان در نوعي زبان و درد غربت بومي با لحن عامينه ولي شاعرانه ميكوشيد . رادي هنوز منتشرنشده بود و فرسي به نوگرايي كنايهاي ميزد. صياد اتفاقهاي ساده را بي كنجكاويهاي عميق، ولي با همدردي و انصاف طرح ميريخت، از بيژن مفيد تنها نامي شنيده بودم و ساعدي بدون جستجوي زبان خاص نمايشي ، گزارش هاي مشروطه را از طرفي و طرحهاي گُنگ لالبازيها و تكپردهايهاي اوليه را از طرف ديگر منتشرميكرد . كوششهاي اوليه فريده فرجام درطرح مسائل زنان قدمي بود كه ميتوانست شكل خاص خودش را پيدا كند و اما تجربههاي خجستهكيا براي يافتن بياني زنانه در انعكاس مسائل اجتماعي ، هنوز راهي نشان نميداد. به نظر من سلحشور هرگزراهش را نيافت و يلفاني حتماً به خوبي ميدانست مسائل اجتماعي به آن سادگي نيست كه او مينويسد. خيال ميكنم رابطهكاري و فكري افراد با يكديگر قطع بود و تقريباً هيچكس از تجربههاي ديگري بهره نميبرد. خيال ميكنم نوشتههاي من نوعي گفتگوي فرهنگي يا نوشتههاي نمايشي همزمان يا قبل از خودم بود، يا حتي گاهي چيزي در حد اداي احترام . رادي ، همزمان و حاتمي تقريباً بلافاصله اما كوتاه و نويدي و نعلبنديان و خلج و مكي بعدتر آمدند.”
در سال 46-1345 ه.ش. دانشكده هنرهاي دراماتيك و دانشگاه هنرهاي زيبا با دو رشتهي نمايش و موسيقي به وجود آمد. در همان سال جشن هنر شيراز كه نمايش يكي از بخشهاي اصلي آن را تشكيل ميداد برگزار شد و سپس در سال 1347 ه.ش. وزارت فرهنگ و هنر راهاندازي شد.
پس از سال 1340 ه.ش. كه مركز ملي تئاتر در جهان تشكيل شد و اساسنامهي آن به تصويب انستيتو بينالمللي تئاتر رسيد، كشور ايران نيز به آن پيوست و مركز ملي تئاتر ايران را كه به كميسيون ملي يونسكو وابسته است تشكيل داد.
دههي چهل فضاي فرهنگي به يكباره تغيير كرد . سالهاي نوميدي و ياس و فشار ناگهان حاصل داد و ادبيات و هنر ايران چون ققنوسي سر از خاكستر برداشت . البته شكوفايي هنر و ادبيات در دههي چهل ارزان به دست نيامد و بسياري قيمت گزافي براي آن پرداختند كه كمترين آن تبعيد شدن ، زنداني شدن و خانهنشين شدن بسياري از نويسندگان و هنرمندان بود. در شكوفايي هنر و ادبِ اين دهه بدون شك بايد از تأثير جلال آل احمد ، غلامحسين ساعدي، احمد شاملو و متفكراني چون داريوش آشوري و اميرحسين آريانپور نام برد. دههي چهل بعد از دههي بيست درخشانترين دوره نمايش ايران است. چرا كه در اين دوره بود كه نمايش ايران يكباره صاحب چندين نمايشنامهنويس و كارگردان شايسته شد، غلامحسين ساعدي، اكبررادي ، بهرام بيضايي ، بهمن فرسي و علي نصيريان را ميتوان از جمله آن
