
تحقیقات نشان دادند برای افراد مبتلا، بین اینکه ظاهر آنها واقعا چطور است و اینکه دوست دارند ایده آل به نظر برسند و چطور فکر میکنند که باید باشند، تفاوت وجود دارد. و از طرفی آنها گرایش به این دارند که جذابیت ظاهر دیگران را بیشتر از مقدار واقعی برآورد کنند (نظیر اوغلو، جیملانی و پنال، ۲۰۰۳).
یافتهها نشان میدهد که گرایش به زیباشناسی ممکن است رشد اختلال بدشکلی بدن را در بعضی از بیماران افزایش دهد. آنها ممکن است کمتر تحمل نقصهای جزئی را در خود داشته باشند. با این حال، تبیین دیگر میتواند این باشد که افراد مبتلا بعد از ابتلا به بیماری علاقه به زیباشناسی را در خود رشد داده باشند. در این راستا نیاز به تحقیقات بیشتری وجود دارد تا سببشناسی اختلال بدشکلی بدن دقیقتر مشخص شود. یک مطالعه نشان داده است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به سایر اختلالات روانی، احتمال بیشتری دارد که اشتغال ذهنی یا تحصیل در هنر و طراحی داشته باشند. یک تحقیق نشان داده است که نسبت افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن که در یک فعالیت هنری کار میکنند تقریبا دو برابر جامعه عادی می باشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).
افرادی که دچار این اختلال میشوند اغلب جذابیت را ارزش اصلی خود میدانند، بدین معنی که طرحواره خود آنها قویا بر عقایدی از قبیل اگر ظاهر من معیوب باشد در این صورت بیارزشم تمرکز دارد، طوری که دریک تحقیق، ۶۰% این عقیده را داشتند.( بالمن178 و ویلهلم، ۲۰۰۴). یکی از دلایلی که چرا این حالت وجود دارد این است که در خیلی از موارد، آنها هنگام کودکی برای ظاهر خود، بیشتر از رفتارشان تقویت شدهاند (نظیر اوغلو و همکاران، ۲۰۰۴). دلیل احتمالی دیگر این است که آنها بعدها به خاطر ظاهر خود مورد انتقاد قرارگرفتهاند که موجب شرطی سازی بیزاری، شرم، یا نگرانی آنها از قسمتهایی از بدنشان شده است. به علاوه، شواهد تجربی قابل ملاحظهای اکنون نشان میدهند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در مورد اطلاعات مربوط به جذابیت، توجه و برداشت تحریف شده دارند (بالمن و ویلهلم، ۲۰۰۴). آنها به کلمات منفی یا مثبت مانند زشت و زیبا بیشتر از کلمات هیجانی دیگری که با ظاهر ارتباط ندارند توجه گزینشی میکنند. اینکه آیا این تحریفهای توجه یا برداشت، نقش علیتی را ایفا میکنند یا نه، هنوز معلوم نیست، اما قطعا داشتن این گونه سوءگیریها در پردازش کردن اطلاعات مربوط به جذابیت، حداقل، این اختلال را بعد از اینکه ایجاد شد، تداوم میبخشند.
2-2-3-3- عوامل روانپویایی
اختلال بدشکلی بدن در متن روانکاوی بوسیله فروید در تعریف او از مردی به نام ولف توصیف شد. ولف اشتغال ذهنی شدیدی مربوط به بینی خود داشت که باعث تداخل در فعالیتهای زندگیاش برای سالهای طولانی شده بود (نظیر اوغلو ، خیملانی و پتال، ۲۰۰۳؛ فیلیپس، ۱۹۹۱). فروید این علائم را به عنوان پارانوئید هیپوکندریای تشخیص داد و نتیجه گرفت که شروع این مشکل با مادر او که زیگیلی بر روی بینیاش داشت، مرتبط است. علاوه بر این، او تبیین کرد که نگرانی مربوط به بینی، نمادی از آلت تناسلی مردانه مراجع و تمایل او به اختگی به منظور زن شدن میباشد (فیلیپس، ۱۹۹۱). فرض میکنند که نقص، یک بازنمایی از دیگر قسمتهای بدن میباشد. در مدلهای روان پویشی، اختلال بدشکلی بدن بازتاب جابجائی ناهشیار تعارض جنسی یا هیجانی به یک قسمت نامربوط بدن تلقی میشود. و فرض می شود که نقص یک بازنمایی از دیگر قسمت های بدن می باشد چنین ارتباطی از طریق مکانیسمهای دفاعی سرکوب(بازگشت)، تجزیه، دگرگون سازی(تحریف)، نماد سازی(سمبل سازی) و فرافکنی صورت میگیرد(کاپلان وسادوک،2000).به طوریکه اختلال بدشکلی نتیجه تعارضات جنسی یا روانشناختی، احساس حقارت و گناه خود پنداره ضعیف است که به بخشهایی از بدن جا به جا شده است(فیلیپس،1991). این فرآیند جا به جایی، ناخودآگاه، مانع این میشود که فرد با مشکلات زیربنایی، که از نظر هیجانی بسیار تهدید کننده و اضطراب برانگیزاند و مقابله مستقیم با آنها دشوار است، روبرو شود (فیلیپس، ۱۹۹۶).علائم جسمانی ممکن است دفاعی بر ضد هویت ضعیف یا بازتابی از نقص اساسی ایگو (خود) و اختلال در ارتباط بین فردی باشد (فیلیپس، ۱۹۹۱). و نشانههای اختلال بدن از نظر خودآگاه میتوانند بیان کننده وجود روابط ناخوشنود کننده یا ناموفق در زندگی فرد باشند (فیلیپس، ۱۹۹۶).
2-2-3-4- C. B .T (اختلال بدشکلی بدن از دیدگاه شناختی)
فرض شده است که چرخهشناختی وقتی شروع میشود که یک بازنمایی خارجی از ظاهر شخص (مانند نگاه به آینه)، یک تصویر تحریف شده را در ذهن فعال میکند. تصویر ذهنی، بعنوان محتوای هشیاری پردازش کیفیتهای حسی که در مقابل انتزاع یا کلام خالص قرار میگیرد، تعریف شده است (هارویتس، ۱۹۷۰). فرآیند توجه انتخابی،موجب افزایش آگاهی از تصویر و خصوصیات خاص(توجه به جزئیات بی اهمیت) میشود. این تصویر چگونگی نگاه کردن شخص به آینه را تعیین میکند و اطلاعاتی در مورد اینکه چطور در مقابل دیگران حضور یابد را نشان میدهد.این افراد به احتمال بیشتر تصویر خود را منفیتر ارزیابی میکنند و بنابراین تصویر را بیشتر تحریف می کنند و نقایص موجود در آن بارزتر به نظر میرسد. در این افراد در بسیاری از موارد تصویر از دیدگاه مشاهدهکننده تجسم میشود و این حالت به بیماران دارای اختلال فوبی اجتماعی شباهت دارد. ممکن است برای اجتناب از مواجهه با احساس منفی ناشی از ارزیابی خود، از دیدگاه ناظر استفاده کنند که در نتیجه دیدگاه ناظر به عنوان یک عامل نگهدارنده عمل میکند.در یک مطالعه توصیفی فرایند تصویر سازی در اختلال بدشکلی بدن با دو گروه کنترل(سالم) و گروه مبتلا به اختلال بد شکلی بدن مقایسه شد. بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به گروه نرمال احتمالا میزان بیشتری تصاویر منفی، برگشت پذیر و روشن (توجه افراطی به نقصهای جزیی) را تجربه کرده بودند. تصاویر در بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن خصیصههای تحریف شده و معیوب بیشتری نسبت به کل تصاویر را در بر می گیرد. نوعا تصاویر گزارش شده آنها، بعضی اوقات با راههای حسی دیگر (مانند احساس بدن از خستگی و گرسنگی) مرتبط بود. بویژه با اهمیت است که تصاویر به احتمال بیشتری از دیدگاه یک مشاهده گر179 در مقایسه با دیدگاه زمینه180 است. دیدگاه یک مشاهده گر، شامل نگاه کردن یک فرد به خودش از دیدگاه یک شخص دیگر میباشد. دیدگاه زمینه شامل ترس و نگرانی یک فرد بر روی بدن خودش میباشد. استوپا181 (۲۰۰۳) نشان داد که دیدگاه مشاهده گر به تنهایی نابهنجار نیست ولی احتمالا بیشتر با آسیب و خاطرات اشتباه اتفاق میافتد. با این حال، بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن و فوبی اجتماعی ممکن است در ابتدا به منظور فاصله گرفتن از هیجان و اجتناب مرتبط با تجربیات ارزیابی منفی از دیدگاه مشاهده گر استفاده بکنند. دیدگاه مشاهده گر ممکن است از طریق ادامه اجتناب از هیجان باعث دوام آن شود. یک دیدگاه بیرونی ممکن است اطمینان و همچنین گرایش به اسناد درونی در مورد حوادث را افزایش بدهد. همان طور که گفته شد فعالشدن یک تصویرسازی ذهنی با افزایش توجه به خود همراه است. توجه متمرکز بر خود، به عنوان آگاهی یا هوشیاری از خود ارجاعی و اطلاعات تولید شده درونی تعریف شده است (اینگرام182، ۱۹۹۰).این موجب آگاهی بیشتر از اطلاعاتی مانند احساسات، افکار، تصاویر ذهنی یا هیجاناتی میشود که در حافظه شخص باقی مانده است و در حال حاضر او را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین این فرایند غیر اختصاصی در دامنه وسیعی از اختلالات، از فوبی اجتماعی گرفته تا اسکیزوفرنی درگیر میباشد.میزان توجه به خود با شدت علایم و مشغولیت ذهنی بیمار ارتباط دارد(وودراف- بوردن183 و همکاران،2001). فرض شده است که، در موردهای شدید اختلال بدشکلی بدن، توان توجهی بوسیله تصویر ذهنی تحریف شده و ارزیابی منفی تسخیر میشود. به علاوه، این سیستم به قدری انعطاف ناپذیر است که قادر به تغییر هیچ یک از اطلاعاتی که از بیرون درمورد ظاهر یک فرد میآید نیست. بیمارانی که اختلال آنها شدت کمتری دارد، هنوز ظرفیتهایی از توجه به اطلاعات بیرونی وجود دارد و به همین دلیل تصاویر ذهنی خیلی ثابت نیستند و کمتر با تردید و نگرانی در مورد اینکه چطور در مقابل دیگران ظاهر شود، مرتبط میباشد و شخص به عقاید خود راجع به ظاهرش شک میکند. در این مورد، افراد ممکن است احساس کنند که بوسیله نیازی هدایت میشوند که شامل فهمیدن دقیق در مورد اینکه آنها چطور به نظر میآیند، میباشد. شخص ممکن است تنها در این مدتی که او با یقین به آینه نگاه میکند تشویق بشود و هر چه شخص مدت بیشتری را جلوی آینه سپری کند، آگاهی او از خود افزایش مییابد و احساس بدتری پیدا میکند و احساس زشتبودن در او تقویت میشود و خود را معیوب و زشت می بیند. بیماران واقعا در مورد اینکه چطور ممکن است که در یک روز به روز دیگر یا حتی یک ساعت به ساعت دیگر ظاهرشان تغییر کند، گیج و گم گشته میشوند. با این حال، این حالات ممکن است در بافتی از تغییرات خلق و تقویت اتفاقی از احساس بهتر در یک نور ویژه یا در یک آینه خوب و موقعی که توجه متمرکز بر خود، کمتر است، اتفاق بیافتد.بنابراین ممکن است که بیماران معتقد باشند هر روز که آنها خود را در آینه میبینند تصویر متفاوتی از خودشان میبینند (ویل و ریلی184، ۲۰۰۱).
به نظر میرسد فرآیند توجه انتخابی به خصوصیات خاصی از ظاهر معطوف و به تحریف تصویر ذهنی از بدن منجر میشود. با این حال افراد با بدشکلی بدن یا اختلالات خوردن نیز در مورد ظاهر خودشان خود هشیاری بالایی دارند. این فرآیند از توجه انتخابی، که متمرکز بر خصیصه مشخصی از یک تصویر بدنی میباشد، منجر به بالا رفتن آگاهی و بزرگ نمایی جنبههای معین میشود که باعث کمک به رشد تصویر بدنی تحریف شده میگردد. این فرایند ممکن است بتواند پیش بینی کند که توجه انتخابی میتواند منجر به افزایش دقیق شدن در جنبه معینی از بدن بشود. برای مثال، کروم (1992)، نشان داد که بیمارانی که در لیست انتظار برای جراحی پلاستیک بینی (اما نه با تشخیص اختلال بدشکلی بدن) قرار داشتند نسبت به گروههای سالم اندازه بینی خودشان را بزرگتر از حد واقعی برآورد می کردند. این اتفاق به احتمال خیلی زیاد در بیماران اختلال بدشکلی بدن نیز تکرار میشود زیرا که توجه انتخابی به تصویر بدنی تحریف شده در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نیز وجود دارد. نقش تصویرسازی ذهنی و توجه متمرکز بر خود دلالتهای بسیار مهمی برای درمان داشته است. اولا، درمانگر و بیمار به جای ظاهر شخص، در مورد تصویرسازی ذهنی فرد به عنوان یک مشکل گفتگو میکنند. این کار میتواند به بحث در مورد روش ادراک جزء نگری افراطی در مقابل کل نگری به تصویر، منجر شود. ثانیا، زمانی که بیماری مورد بررسی قرار میگیرد، باورهای منفی مربوط به خود و خاطرات قبلی به صورت تصویر ذهنی بیان می شود تا بوسیله افکار کلامی (عثمان185 و همکاران، ۲۰۰۳). ثالثا، شماری از تکنیکهای درمانی برای اصلاح و تغییر معنای تصویر ذهنی وجود دارد که بوسیله مرور رویداد یا رونوشت یک تصویر ذهنی ویژه برای کنار زدن آسیبهای دیگر (ارنتز و ویرتمن186، ۱۹۹۹؛ بک من187، ۱۹۹۸) یا باورهایی در مورد تصویر ذهنی ایجاد شده است (لایدن188 وهمکاران، ۱۹۹۳؛ اسماکر و نیدری189، ۱۹۹5). بالاخره، متخصصان ممکن است تشخیص بدهند که بررسی نقش دیدگاه مشاهده گر و زمینه نگر مفید خواهد بود، برای مثال، آیا هیجان شدید یا کم با تصویر ذهنی دیدگاه زمینه یا مشاهده گر مرتبط است؟ (استوپا، ۲۰۰۳). این مدل همچنین نشان میدهدکه، تربیت افراد برای افزایش توجه به دور از اطلاعات خود- ارجاعی در تکالیف خانه یا در محیط اجتماعی میتواند مفید واقع شود.راهبردی که برای افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی(باگلس190 و همکاران،1997) یا اضطراب منتشر (ولز191،2000،1990) ترسیم شده است.
برخی از راهبردها در افراد مبتلا به
