
پایان میپذیرد ولی ریشه مشکلات در ناخود آگاه باقی میماند ( فیلیپس 1996، به نقل از زرگر و همکاران، ۱۳۹۰)
2-2- سبب شناسی
اختلال بدشکلی بدن علت های زیادی دارد و عوامل متفاوت زیادی کمک به رشد اختلال بدشکلی بدن می کنند. سوال در مورد سبب شناسی اختلال بدشکلی بدن خیلی با اهمیت میباشد. اگر ما علت های آن را بفهمیم، بهتر قادر خواهیم بود آن را درمان کنیم و شاید حتی بتوانیم از رشد آن جلوگیری کنیم. عمدتا بررسی علت های اختلال بدشکلی بدن خیلی پیچیده است.نظریههای متعددی وجود دارد که سعی دارند شروع اختلال بدشکلی بدن را تبیین کنند. معمولا برای رشد اختلال بدشکلی بدن چندین عامل خطرزا دخیل هستند و هیچ کدام از این عوامل به تنهایی برای رشد این اختلال کافی نیستند البته قابل ذکر است بین این عوامل همپوشی وجود دارد.
2-2-1- راه اندازها171
اختلال بدشکلی بدن معمولا به تدریج شروع میشود. بسیاری از مبتلایان هیچ ماشه چکان خاصی را در شروع نشانههایشان گزارش نکرده اند (فیلیپس، ۱۹۹۶). ولی در حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد از افراد گزارش میکنند که اختلال به طور ناگهانی در یک هفته شروع شده است. برای بعضی افراد به نظر میرسد که واقعا راه اندازها باعث شروع شدن اختلال بدشکلی بدن میشود. احتمالا، حادثههای راه انداز اختلال بدشکلی بدن، تنها در افرادی که قبلا نسبت به این اختلال آسیب پذیر هستند باعث شروع اختلال میشود. مثلا در همه افراد مورد تمسخر قرار گرفتن در مورد زیبایی ظاهر، باعث شروع این اختلال نمیشود. بلکه احتمالا فقط در افرادی که نسبت به اختلال آسیب پذیر هستند باعث شروع بیماری میشود. موقعیتهایی که فرد مجبور است بدن خود را در معرض دید دیگران قرار دهد، یا وقتی که فرد تجربه ارزیابی منفی توسط دیگران داشته باشد، یک تصویر منفی در او شکل میگیرد که همانند طرحواره عمل میکند. رویدادهای برانگیزاننده خاص این گونه طرحوارهها را فعال میسازد.
2-2-2- عوامل خطرزای زیستی- ژنتیکی
احتمالا علت اختلال بدشکلی بدن تک ژنی نیست بلکه ژنهای متفاوت زیادی در به وجود آمدن این اختلال دخیل هستند. ژنهایی که خطر ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش میدهند، ممکن است در جامعه عادی هم شایع بوده بدون اینکه الزاما معیوب کننده باشد. ژنها ممکن است رشد تعداد زیادی از عوامل خطرزای دیگررا منجر شود (ربیعی و همکاران، ۱۳۹۰). در مطالعات فیلیپس در حدود ۲۰ درصد افراد مبتلا حداقل یک فامیل درجه اول (والدین، همشیر، یا بچه) مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دارند. بنابراین با این میزان به نظر میرسد که این اختلال در خانوادهها بیشتر دیده میشود. این میزان احتمالا ناشی از هر دو عامل محیطی _ ژنتیکی میباشد. به عبارت دیگر اختلال بدشکلی بدن احتمالا به این خاطر است که ژنهای مشترک اعضای خانواده خطر ابتلا به آن را افزایش میدهد. علاوه بر این اگر خانوادهای برای زیبائی ظاهر ارزش زیادی قایل شود ممکن است احتمال ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهد که میتوان این را به عامل محیطی نسبت داد. نیاز به مطالعات مربوط به دوقلوها و فرزند خواندهها احساس می شود تا تاثیر عوامل محیطی جدا گردد. اما تا به حال چنین پژوهشی صورت نگرفته است (فیلیپس، ۲۰۰۹).
فیلیپس و همکارانش در یک مطالعه مقدماتی به این نتیجه رسیدند که شکل معینی از یک ژن که گیرنده GABAA-Y2 نامیده میشود در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی نسبت به افرادی که مبتلا نیستند شایعتر است .ممکن است ژنهای معینی شانس به وجود آمدن صفت شخصیتی معینی را افزایش دهد و یا مدارهای مغزی معینی را بیش فعال کند و یا خصوصیات دیگری که ممکن است در آینده خطر رشد اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهد را به وجود آورد. قبل از اینکه در مورد ژنها بحث گردد ما نیاز داریم بدانیم که آیا اختلال بدشکلی بدن در خانوادهها وجود دارد یا نه؟ این میزان سه تا شش برابر بیشتر از نسبتی است که در جامعه عادی وجود دارد. این یافتهها، در حالی که نیاز به تکرار دارند، در نوع خود جالب میباشند. همچنین مطالعه ای در مورد موشها نشان میدهد که این ژنها با رفتارهای مشخص کننده اضطراب و حالات شبیه خلق افسردگی رابطه دارند.
2-2-2-1- اختلال بدشکلی بدن از منظر تکاملی
بعضی محققان بر این عقیدهاند که ترجیح مردم برای خصیصه چهره ای خاص ممکن است فطری باشد یعنی این ترجیح برای مدت میلیونها سال در همه ما شکل گرفته است. برای مثال، کودکان قبل از اینکه با هنجارهای فرهنگی مربوط به زیبایی مواجهه شوند، چهرههای جذاب را بیشتر ترجیح میدهند. ترجیح تقارن بدنی، یک نگرانی برای حدود یک سوم از افرادی است که از اختلال بدشکلی بدن رنج میبرند، ممکن است اساس زیستشناختی و تکاملی داشته باشد. محققان کشف کردند که حتی بعضی حیوانات هم تناسب و زیبایی را در جفت خود ترجیح میدهند. نظریه داروین درباره زیبایی می گوید که انتخاب جنسی بر اساس تنها صفاتی انجام میشود که در مقابل عفونت مقاوم و موجب سلامتی ژنی است. شواهدی وجود دارد که حیوانات و انسان تقارن را ترجیح میدهند، زیرا از نظر بیولوژیکی کیفیت بهتری را دارد و افراد زیبا و سالم به عنوان شریک جنسی در برابر بیماریها و عفونتها مقاوم تراند. روبرویی با انگلها، آلودگی و دمای بالا موجب کاهش تقارن و ایجاد ناهماهنگی میشود. مثلا نوعی از پرنده ژاپنی که بالهای متقارن تری، دارد جفت بیشتری خواهد داشت و چنین موردی را، در سایر پرندگان نیز میتوان مشاهده کرد. شانس پرنده سارنر برای یافتن جفت، با ناهماهنگی در دم کمتر خواهد بود و در انسان، زنان با سینههای یکسان بارورتر هستند (روزن و رایتر، ۱۹۹۶). تناسب و پوست زیبا و هموار ممکن است پایههای زیستی و تکاملی داشته باشد و علامتی از شایستگی باروری یا سلامت و یا نبود بیماری باشد. در دنیای حیوانات، بدن بزرگ بعضی امتیازات را برای آنها به بار میآورد. حیوانات بزرگ بیشتر به سلطهگری گرایش دارند. در واقع، یک مدل تکاملی در مورد سلطهگری و سلطه پذیری اجتماعی در مقابل دیگران وجود دارد و بیان میدارد که ممکن است احساس حقارت و کمرویی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن با این مدل در ارتباط باشد (فیلیپس، ۲۰۰۹).همچنین رفتارهای خاص بعضی حیوانات ممکن است نشانههایی در ارتباط با پایههای عصب – زیستشناختی این اختلال ارائه دهد. برای مثال، سگها در یک شرایط خاص که مشهور به سندرم آکرال لیک است، رفتارهای وسواسی لیس زدن و دستکاری پوست خود را انجام میدهند که بعضی اوقات باعث جراحت و عفونت میشود. این علائم شبیه رفتارهای آرایشی وسواس گونه و افراط در نظافت در اختلال بدشکلی بدن است. بعضی پرندهها هم به طور وسواسی پرهای خود را آرایش میکنند که شبیه وسواسهای آرایش کردن و دستکاری پوست در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میباشد (فیلیپس، ۲۰۰۹). ویژگیهای جنسی ثانویه که در طول بلوغ به وجود میآید برای رتبه بندی زیبایی مهم است، برای به وجود آمدن صفات جنسی ثانویه در طول بلوغ در مردان سطح بالای تسترون ضروری است. سطح بالای تسترون با پایین بودن نقص ایمنی در بدن ارتباط دارد و فقط یک ارگانیسم سالم به چنین سطح بالایی از تستسترون دست می یابد. آرواره، چانه و استخوانهای گونه بزرگ، نمونهای از صفات ثانویه جنسی در صورت هستند که نتیجه سطح بالای تستوسترون در مردان است و زنان چنین ویژگیهایی را جذاب میدانند و این ویژگیها، افزون بر جذاب بودن با نقص در ایمنی تعارض دارد. زیبایی زنان مخالف این ویژگیها است، صورتهایی که جهت انتهایی کوچک دارد. لبهای بزرگ و آروارههایی که باریک و کوچک هستند، سطح بالای استروژن در این تغییرات نقش دارد و نقص در ایمنی را کاهش میدهد (روزن و رایتر، ۱۹۹۶).
2-2-2-2- قسمت های مغزی درگیر در اختلال بدشکلی بدن
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، توجه انتخابی و تمرکز بیش از اندازهای به جنبههای خاصی از ظاهر یا به نقصهای جزئیشان دارند. تمرکز بیش از اندازه باعث میشود تا نقصهای جزئی بزرگ نمایی شوند. تمرکز بیش از اندازه، باعث به وجود آمدن افکار منفی، نارضایتی، و اشتغال ذهنی با ظاهرخود میشود. همچنین باعث میشود که فرد مبتلا به این مشکل به جنبههای دیگر ظاهر خود توجه نکند. این مشاهدات بالینی منجر به این شده که محققان، مطالعات عصب روانشناختی انجام دهند. یافتههای این مطالعات نشان داده است که افراد مبتلا نسبت به افرادی که به اختلال بدشکلی بدن مبتلا نیستند، در ترسیم شکلهای انتزاعی پیچیده در حافظه مشکل دارند. این مسئله میتواند به این دلیل باشد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به جای تمرکز بر کلهای سازمان یافته به جزئیات بیاهمیت، تمرکز بیش از اندازه دارند. در مطالعهای شبیه این مطالعه نشان دادند افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به جای تمرکز بر تصویر بزرگ (کل تصویر) به جزئیات تمرکز میکنند. در این مطالعه، اسکن های ام آر آی نشان داد افراد مبتلا در مقایسه با افرادی که به این بیماری مبتلا نیستند در قسمت نیمکره چپ مغزشان (لوب گیجگاهی جانبی و قشر پیش پیشانی جانبی) یعنی ناحیهای از مغز که مخصوص تجزیه و تحلیل و پردازش بینایی متمرکز بر جزئیات است، حتی موقعی که آنها در چهرههای با جزئیات کم نگاه میکردند، فعالیت بیشتری داشتند. بنابراین محققان اینگونه نتیجه گیری کردند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن چهره را مو به مو کند و کاو میکنند تا به جزئیات دست یابند. در مقابل افراد غیر بیمار گرایش به این دارند که چهره را به طور کلی ببینند و بیشتر کل نگر هستند، بدون اینکه زیاد به جزئیات خیره شوند. تمرکز بیش از اندازه به خصیصه خاصی از چهره، در حالی که در بافت کلی چهره آن خصیصه دیده نمیشود ممکن است نقش خیلی مهمی در به وجود آمدن و حفظ علائم اختلال بدشکلی بدن داشته باشد. و میتواند باعث اشتغال ذهنی و نارضایتی از نقصهای جزئی شود. همچنین ممکن است باعث یک سیکل معیوب، توجه انتخابی و حساسیت بیش از اندازه به نقص یا جزئیات کوچک شود که نارضایتی از نواحی خاص بدنی را افزایش داده و به دنبال همین نارضایتی حتی توجه انتخابی فرد به ظاهر و بدن خود را بیشتر میکند. آنها همچنین ممکن است فکر کنند که هر کس دیگری هم مثل خود آنها به جزئیات چهره آنها توجه دارد و همین مسئله باعث خود هشیاری و تفکر خود ارجاعی در آنها میشود (فیلیپس، ۲۰۰۹).
همچنین در مطالعه ای دیگر محققان، به این نتیجه رسیدند که بادامه یا آمیگدال افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به افراد بدون اختلال، در زمانی که آنها مشغول نگاه کردن به چهره هستند فعالیت زیادی دارد. آمیگدال یک ساختار کوچک به شکل بادام است که در قسمت مغز میانی قرار دارد و مرکز فرمان سیستم ترس بدن میباشد. بادامه برای اینکه ما بتوانیم هرچه سریعتر به تهدید پاسخ دهیم، تهدیدهای بالقوه مانند درک تهدیدهای محیطی را به نواحی مرتبط دیگر منتقل میکند. بادامه همچنین در واکنش به جلوههای هیجانی صورت درگیر میباشد. در کل، مطالعات نشان میدهد که بادامه افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در مواجهه با تهدید فعالتر و سریعتر کار میکند. احساس وجود تهدید و احساس اضطراب و ترس ممکن است سائقی برای رفتارهای وسواسی اختلال بدشکلی بدن (مانند، آرایش افراطی) و رفتارهای اجتنابی (مانند، اجتناب از موقعیتهای اجتماعی) شود. در یک مطالعه وقتی که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن و افراد سالم را در یک موقعیت تهدید کننده قرار می گرفتند، افراد مبتلا در مقایسه با افراد سالم گرایش بیشتری داشتندکه موقعیتهای مبهم را تهدید کننده ارزیابی کنند (بوردنر، ۲۰۰۷). علاوه بر این، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گرایش به این دارند که حالت هیجانی چهره دیگران را تحقیرآمیز و تهدید کننده تفسیر کنند. البته تحقیقات بیشتری در این زمینه لازم است تا نتایج این مطالعات را تایید، و تعیین کند که آیا ممکن است افزایش حساسیت به تهدید، به رشد اختلال بدشکلی بدن کمک می کندیا نه.
به طور
