
گروهي از خود وهابيان جايگاه و محبوبيت خود را از دست داد. اين گروه که در مواجهه با انديشههاي اعتدال گرا در جهان سني که به برکت رشد و گسترش رسانههاي جمعي، به وجود آمد، قرائت معتدلي را در دل جريان تکفيري شکل داد، که ميل به اعتدال بيشتري داشت، هرچند هنوز، متأثر از جريانهاي تکفيري بود. اجمالا در حوزه مباني و عقايد، انديشههاي سنتي سلفي از دو زاويه، مورد هجمه قرار گرفت:
نخست: روش شناسي: ويژگي مهم سلفيه در حوزه روش شناسي، نقل گرايي مفرط است که ريشه در انديشههاي ابن تيميه دارد. اين گرايش هرگونه عقل گرايي را به شدت مورد نقد قرار ميدهد و به همين سبب نيز منکر علم کلام است. چه اين که علم کلام به عقيده وهابيان، وارد مباحث عقلي ميشود و اين خروج از منهج سلف است. چنين رويکردي هرچند در سدههاي نخستين اسلام، رشد کرد، اما به سبب معارضت با انديشههاي اسلامي به فراموشي سپرده شد و در قرن هفتم توسط ابن تيميه و در قرن دوازدهم توسط محمد بن عبدالوهاب در حجاز و شاه ولي الله دهلوي در شبه قاره هند، تجديد گرديد.
اما در سالهاي اخير بر اثر تعامل و آشنايي طلاب جوان و مستعد سلفي با مباحث عقلگرايانه، تمايل و گرايش به عقل گرايي افزايش يافته است و حتي در ميان اساتيد جوان سلفيه نيز چنين افرادي ديده ميشوند که ميتوان به سلمان العوده و التويجري اشاره کرد.
رشد انديشههاي عقلگرايانه علاوه بر آن كه موجب تضعيف انديشه افراط گرايانه سلفيه ميشود، روح تعامل و مدارا را در جامعه گسترش ميدهد و تساهل و همزيستي را بيشتر ميكند.
دوم: عقايد: همان گونه که گفته شد، سلفيه سنتي گرفتار عقايد افراطي شديد است. نگاه آنها به مسأله توحيد و شرک و ايمان و کفر موجب شده است كه جميع مسلمانان كافر و مشرك شمرده شوند. چنين رويكردي نه تنها با مخالفت جميع مسلمانان روبرو شده است، بلكه گروهي از افراد را در درون خود وهابيت برانگيخته است. اين گروه كه بر اثر آشنايي با عقايد مذاهب اسلامي و ديدگاه اسلام نسبت به مسأله ايمان و كفر به انحرافات انديشه وهابي در حوزه توحيد و شرك و ايمان و كفر پي برده اند، رسما به مقابله با چنين رويكرد تكفيري پرداخته اند. در ميان اين افراد ميتوان به مصعري اشاره كرد كه به شدت علماي وهابي را از اين ناحيه مورد نقد قرار ميدهد و قرائت آنها نسبت به مسأله توحيد وشرك و ايمان و كفر را رسما مخالف با انديشه اسلامي ميشمارد، و به همين سبب وي از عربستان اخراج و به انگلستان رفت و در آن جا عليه وهابيت تكفيري به فعاليت مشغول است. چهره ديگر شيخ عبدالوهاب ابوسليمان است كه جزءهيأت كبار العلماءعربستان ميباشد، اما با اين حال، به شدت با نگاه تكفيري مخالف است و اعتقاد به گفتگو با ساير مذاهب اسلامي را دارد.
از طرف ديگر از آنجا كه رويكرد تكفيري سلفيه، به ويژه پس از جنايات در سوريه و عراق و پاکستان، به شدت جايگاه اين انديشه را در جهان اسلام، مخدوش كرده است، سلفيه وهابي در سال 1435 (امسال) شوراي فقه عربستان سعودي در دانشگاه امام محمد بن سعود رياض ناچار شد كه رسما اعلام نمايد كه نبايد ديگران را تكفير كرد و حتي نبايد به صورت آشكار به تبليغ انديشههاي تكفيري پرداخت، زيرا موجب اختلاف و فتنه ميشود و حتي رسما رفتن به سوريه براي جهاد را محكوم كرد و چهرههايي همانند عبدالعزيز آل شيخ ـ رييس هيأت كبار العلماء ـ نيز اين قطعنامه را امضاء كردند. حتي آنان مجبور شدند كه همايشي را با عنوان «ظاهرة التكفير» در سال 1434 برگزار كنند و تلاش نمايند تا دامن خود را از تكفير ساير مسلمانان تطهير نمايند. به هر حال به نظر ميرسد، موضع گيريهاي گروههايي همانند هيأت كبار العلماءعربستان و لجنة الافتاء پيش از آن كه همسان با عقايد آنان باشد، استراتژي براي برون رفت از شرايط خاص امروز است و شايد اگر دوباره قدرت پيدا كنند، به مسير اصلي خود بازگردند. با اين حال همان گونه كه گفته شد، كم نيستند كساني كه در جامعه ديني سلفيه، از ديدگاههاي افراطي آن واقعا بريدهاند و ديگر مانند اسلاف و همكيشان اعتقادي خود، مسلمانان را كافر و مشرك نمي شمارند.
2.1.3. ورود انديشههاي اعتقادي ـ انقلابي
جهان اسلام همواره شاهده حضور شخصيتهايي بوده است که تأثيرات عميقي بر انديشههاي مسلمانان گذاشتهاند. سلفيه نيز از ورود چنين انديشههايي بي نصيب نبوده است. رشد و گسترش تفکرات شخصيتهايي همانند سليمان بن عبدالوهاب، در عصر خود محمد بن عبدالوهاب و انديشههاي شخصيتهايي همانند «سيد ابوالاعلي مودودي»، «علي عبدالرزاق»، سيد جمال الدين اسدآبادي و علامه اقبال منشأ تغييرات عمدهاي در اين انديشه شده است.
اما در ميان تمامي آنها، شايد انديشههاي سيد قطب و پس از وي برادرش محمد قطب، بيش از سايرين بر سلفيه تأثير داشته است و جريانهاي خلف و ناخلفي را پديد آورده است. به اين معنا که برخي به ديدگاههاي وي وفادار مانده و شاگردان صادقي براي وي بودهاند و برخي با انحراف در انديشههاي وي به دامن تکفير و فرقه گرايي افراطي افتادهاند.190
البته سلفيهاي کلاسيک همانند وهابيها، با عقايد سيد قطب مخالف هستند و چنين پنداشتند که مراد وي از توحيد در حاکميت، جامعة آنارشيستي و ديدگاه خوارجي است. بدين معني که وي اعتقادي به تشکيل حکومت در جامعه ندارد و مانند خوارج از آية شريفة «ان الحکم الا لله» بيحکومتي را برداشت کرده است؛ اما نظر وي چنين نبود؛ بلکه مراد او از جامعة الهي، جامعهاي بود که رئيس آن بر مبناي اصول اسلامي حکم براند، و در ساية اين حکومت اسلامي است که احکام و فرامين الهي در جامعه قابل اجراست.
جداي از انديشههاي سيد قطب و برادرش، انتشار انديشههاي متعارض محمد غزالي و محمد سعيد رمضان البوطي، بيشترين تأثير را در تقسيم سلفيه به جريانهاي مختلف در سالهاي اخير به همراه داشته است.
2.2. روش
گاهي دو جريان سلفي از نظر عقايد و حتي مواضع سياسي با يکديگر مشابهند، اما از نظر روش رسيدن به هدفها با يکديگر تفاوت دارند. بهعنوان نمونه در حاليکه شاخة «جمعيتالعلماي اسلام» ـ كه پيرو مکتب ديوبند است ـ براي پيشبرد هدفهاي خود از روشهاي متداول سياسي استفاده ميکند، و ميکوشد در فضاي سياسي حضور فعالي داشته باشد، و از اين راه به خواستههاي خود برسد، گروهي مانند «سپاه صحابه» با همان نگرشهاي اعتقادي، روش ترور و خشونت را براي پيشبرد هدفهاي خود بهکار ميگيرد. و يا در حالي که جريانهاي نوگراي وهابي براي پيشبرد هدفهاي خود از روش تبليغي استفاده ميکنند، جريانهاي افراطي، روش خشونتآميز و کمک به گروههاي خشونتگرا را در پيش گرفتهاند.
2.3. نقد و بررسي جريانهاي سلفي
با توجه به عوامل پيش، ميتوان سلفيگري را به گونههايي كه در پي ميآيد، تقسيم کرد:
2.3.1. سلفيگري تکفيري
سلفيگري تکفيري به گرايش گروهي از سلفيون گفته ميشود که مخالفان خود را کافر ميشمارند. براساس مبناي فکري آنان ميان ايمان و عمل تلازم وجود دارد. به اين معني که اگر کسي ايمان به خدا داشته باشد و مرتکب کبائر شود، از دين خارج شده و كافر شمرده ميشود. در جهان اسلام تنها گروهي که چنين عقيدهاي داشتند، خوارج بودند. خوارج ايمان را بسته به عمل ميدانستند و فرد مرتکب کبيره را از دين خارج و واجبالقتل ميشمردند. به همين علت در برابر مسلمانان قد برافراشتند و آنان را به بهانههاي واهي کشتند. حتي حضرت علي7 را به اين بهانه شهيد كردند که به باور آنها، بهعلت آنكه حکميت را ـ که خود آنها به او تحميل کرده بودند ـ پذيرفت، مرتکب کبيره شده بود.
سلفيهاي تکفيري نيز چنين ديدگاهي دارند. چنين ديدگاهي موجب شده است که مسلمانان را بهعلت انجام امور مذهبي خود، در رديف مشرکان قرار دهند و در نتيجه آنان را «مهدورالدم» شمارند. اين گروه ـ مانند خوارج ـ مسلمانان را از آن جهت که همانند آنها نميانديشند و به باورآنها مشرک هستند، کافر ميدانند.
مهمترين نوع سلفيگري تکفيري (تکفير مسلمانان) شاخة اصلي وهابيت يا همان «وهابيت تکفيري» است. بياغراق ميتوان گفت تمامي جنگهاي وهابيان با مسلمانان و در مناطق اسلامي بوده است:
“بر هر شهري که با قهر و غلبه دست مييافتند، خون مردم را مباح ميدانستند. اگر ميتوانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار ميدادند و در غير اين صورت به غنايمي که بهدستآورده بودند، اکتفا ميکردند.”191
صلاحالدين مختار که از نويسندگان وهابي است، مينويسد:
“در سال 1216 قمري «امير سعود» با قشون بسيار متشکل از مردم نجد و عشاير جنوب حجاز و تهامه و ديگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد. وي در ماه ذيالقعده به شهر کربلا رسيد و آنجا را محاصره کرد. سپاهش برج و باروي شهر را خراب کرده، به زور وارد شهر شدند و بيشتر مردم را که در کوچه و بازار و خانهها بودند، به قتل رساندند. سپس نزديک ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند.”192
وهابيان نه تنها به جرم اعتقاد شيعيان به زيارت، بسياري از زائران را در کنار مرقد امام حسين7 در کربلا سربريدند، بلکه در شهرهاي نجد و حجاز و سوريه که مردم از اهل سنت بودند نيز به جنايات فجيعي دست زدند. البته وهابيت تکفيري فقط مربوط به گذشته نيست، امروز نيز شيعه و اهل سنت در نگاه وهابيان معاصر کافر شمرده ميشوند.
وهابيت سلفي تکفيري در توجيه وضع عراق، آن را در تسلط چهار گروه ميداند: اول صليبيون، كه منظور از آنها، اشغالگران آمريکايي و غربي هستند؛ دوم رافضيون، که مراد شيعيان عراق هستند؛ سوم صفويون يا همان شيعيان ايراني هستند که به گمان آنان بر عراق تسلط دارند؛ و چهارم مرتدين، يعني اهل سنت عراق هستند که با دولت همکاري ميکنند. بر همين پايه نيز، به جهاد با اين چهار گروه فتوا داده و کشتن و کشته شدن در اين راه را موجب سعادت ميشمارند. آنان هيچ تفاوتي ميان کافران اشغالگر آمريکايي و مسلمانان شيعه و سني اين کشور قائل نيستند و همه را مستحق مرگ ميدانند.193
آنان همچنين فتواهايي مبني بر كافر بودن شيعيان و ديگر مسلمانان صادر كردهاند؛ چنانکه «عبدالرحمن ناصر البراک» ، يکي از علماي وهابي، شيعه و بيشتر اهل سنت را که تمايلات صوفي دارند، کافر و مشرک ميداند.194 فتواي قتل شيعيان و تخريب قبرهاي امامين عسكريين8 از سوي علماي وهابي ـ که «بن جبرين» در رأس آنان بود ـ موجب شهادت جمعي از شيعيان و تخريب دو مقبرة امامان شيعه شد.
به جز وهابيان، گروههاي تندروي ديگري نيز ـ مانند گروههاي وابسته به مکتب سلفي «ديوبندي» در پاکستان ـ هستند كه چنين اعتقادي دارند. «سپاه صحابه»، «لشکر جهنگوي» و «لشکر طيبه» همگي از گروههاي سلفي وابسته به شاخة افراطي ديوبندي هستند که بهطور رسمي، شيعيان را کافر اعلان کرده و هر بار جنايتهاي فجيعي انجام ميدهند.195
2.3.2. سلفيگري جهادي196
نظريه پردازي دربارة سلفيگري جهادي ريشه در انديشة انديشمندان مصري دارد. سرچشمة اين نوع از سلفيگري را نخست بايد در انديشههاي «سيد قطب»، رهبر شاخة انقلابي «اخوانالمسلمين» مصر، جستوجو کرد.
به عقيدة سيد قطب، جاهليت قرن بيستم وخيمترين نوع جاهليتي است که در تاريخ بشر بر روي زمين ظاهر شده است. به نظر وي تلاشهاي پيامبر9 براي از بين بردن دشمنانش آسانتر از تلاشهايي است که بايد براي پايان دادن به جاهليت در عصر حاضر صرف شود. وي دليل اين امر را دشمني دوگانهاي ميداند که مؤمنان بايد با آن مبارزه کنند؛ دشمن خارجي (عمدتاً فرهنگ غربي) و دشمن داخلي در ميان دنياي اسلام(حاکمان غير اسلامي).
وي در چنين شرايطي «جهاد» را مطرح ميکند و بيان ميكند كه در اين شرايط مسلمان وظيفه دارد براي برپايي دين ـ چه با کفار و چه با حاكمان دست نشاندة کشورهاي اسلامي ـ جهاد کند. چنين رويکردي موجب شد که «اخوانالمسلمين» با تأثير از انديشههاي سيد قطب، مواضعي جهادي در برابر دولت مصر بگيرد.
گروه مصري ديگري که در ايجاد انديشة سلفيگري جهادي تأثير داشت، «جماعت اسلامي مصر»
