
شد.
1. مباني سلفيه
1.1. جاهليت
يکي از مفاهيمي که در انديشه سلفيان بسيار مورد استفاده قرار ميگيرد و در نظام فکري سلفيه نيز به عنوان اصل اساسي شمرده ميشود، مفهوم جاهليت است. سلفيه براي توجيه فعاليتهاي جهادي خود، از اين مفهوم بهره ميبرد و آن اين که جهان اسلام امروز در جاهليت فرو رفته است و بايد با جهاد آن را نجات داد.
1.1.1. جاهليت در انديشه مودودي
جاهليت با مفهوم جديد آن، ابتدا توسط سيد ابوالاعلي مودودي، وارد ادبيات سياسي اسلام گرايي شد. در نگاه مودودي يکي از مشکلات گريبانگير جهان اسلام در عصر حاضر، حالتي است که مودودي آن را تعبير به جاهليت يا استضعاف ميکند.120 سيد ابوالاعلي مودودي در کتابي تحت عنوان «اسلام و جاهليت» به تشريح نظرات خود در مورد جاهليت ميپردازد:
نخستين نوع جاهليت از ديدگاه مودودي، جاهليت ناب و خالص است. از نظر مودودي جاهليت خالص در مواجهه با سوالات اساسي زندگي در مورد «خدا ، جهان و انسان» به نتايج زير ميرسد: جهان هستي و کائنات کاملاً تصادفي و ناگهاني به وجود آمدهاند، به همين خاطر هيچ مصلحت و هدف و پايان و نتيجهاي براي آن قابل تصور نيست، در نتيجه، هيچ مالک و صاحب اختياري براي آن قابل تصور نيست و هيچ خدايي وجود ندارد، يا اگر وجود دارد ربطي به انسان ندارد. به اين ترتيب هيچ ماورائي در جاهليت خالص قابل تصور نيست.
مودودي معتقد است که در اين جاهليت انسان تصور ميکند که برترين منبع قدرت خود اوست و هيچ صاحب قدرتي بالاتر از او نيست که انسان بخواهد به او رجوع کند، در نتيجه هيچ منبع علم و سرچشمه هدايتي بالاتر از انسان وجود ندارد که بشر بتواند از آنجا قانون زندگيش را به دست آورد121 و انسان هستي است، خود مختار و بدون مسؤوليت.122 وضع قانون و مقررات و تعيين روش و برخورد با موجودات از وظايف و مسؤوليتهاي خود اوست و تنها طريق هدايت و منبع ارشاد او براي قانونگذاري در حيات حيوانات، سرگذشت احجار وتجارب تاريخي نهفته است.123
به عقيده مودودي، در اين تفکر انسان تنها در مقابل خود و در مقابل قدرتي که از درون او به وجود آمده و بر افراد بشر مستولي شده است، پاسخگو است. طبق اين نظر، نتايج و پيامدهاي اعمال انسان هر چه باشد، صرفاً محدود به زندگي همين دنيا است و به جز اين زندگي، هيچ زندگي ديگري وجود ندارد.124 مودودي معتقد است جاهليت خالص اين تفکر را يک نظرية کامل براي حيات ميداند، او ميگويد:
«هنگامي که انسان در شرايط جاهليت خالص و ناب باشد، يعني هنگامي که به حقيقتي فراتر از محسوساتش نرسد يا به دليل بندگي هواي نفس نخواهد به آن حقيقت برسد، همين نظريه بر ذهن و فکرش چيره خواهد بود.»125
بنا بر نظر مودودي افراد قانونگذار در اين اجتماع، قوانين را براساس:
«خواهش و مصلحت تجربي وضع و تعديل خواهند کرد و سياستها از نگاه منفعتپرستي و مصلحت پرستي نيز، وضع و عوض خواهند گرديد.»126
اقوامي که پيشرفته بودن تمدن آنها ورد زبان تاريخ است، عموماً ريشه تمدن آنها همين فلسفه و نظريه بوده و اساس و پايه تمدن کنوني غرب نيز همين است127. براساس نظر مودودي نميتوان ادعا کرد که همه افراد آن منکر خدا و اخلاق هستند، بلکه منظور اين است که روح حاکم بر اين جوامع، روح ماديگري و انکار خدا و آخرت است.
دومين نوع جاهليت جاهليت شرک آلود است. مودودي معتقد است، نظريه شرک آلود بر وهم و قياس مبتني است. در اين نظريه، نظام هستي تصادفي ايجاد نشده و بلکه صاحب و آفريدگاري نيز دارد، اما خداوند آن واحد نيست، بلکه خداوندان متعدد و زيادي بر آن حاکميت دارند و زمام نيروهاي مختلف کائنات در دست پروردگاران و خدايان مختلفي است. سعادت و شقاوت، موفقيت و ناکامي و نفع و ضرر انسان، به مهرباني و نامهرباني هستيهاي بيشماري وابسته است. اين باور هيچ دليل علمي ندارد و بر تخيل و وهم استوار است و با استفاده از وهم و قياس ميخواهد تعيين کند که نيروهايي خدائي در کجا و در دست چه کسي هستند؟ به همين دليل الوهيت خداي يگانه به اشيايي موهوم، محسوس و معقول اختصاص يافته است و هيچگاه هم توافقي در مورد اين الههها صورت نگرفته است، دست اين حيرت زدگان سرگردان بر هر چيزي که در تاريکي افتاده است، آن را اله ساخته اند.128
بر اعتقاد مودودي، تفکر مشرکانه در زندگي 4 پيامد دارد:
نخست: در جاهليت شرکآلود، زندگاني انسان مملو از اوهام و خيال ميگردد و چنين ميپندارد که همة اشياء به طور فوق طبيعي اثرات خوب يا بدي بر سرنوشت او باقي ميگذارند و او تمام استعداد، تفکر، تلاش و نيروهاي مفيد خود را در اثر اين موهومات ضايع کرده و از بين ميبرد. تلاش فردي او تحت تأثير نيروهاي فوق طبيعي، بد يمن يا خوش يمن، منفعل ميشود و از جاده طبيعي زندگي منحرف شده و به بيراهه سوق داده ميشود. در نتيجه ارتباط خود با واقعيت را از دست ميدهد.
دوم: اعتقاد به شرک، سلسله لايتناهي از آداب و رسوم را به وجود ميآورد. دستورالعملهايي وسيع از عبادت و پرستش، نذر و نياز و آداب و رسوم وضع ميگردد که انسان بخش اعظمي از مساعي خود را صرف اين کارهاي بينتيجه ميکند.
سوم: افرادي که اين شيوه وهم پرستي مشرکانه را پيش ميگيرند، به سادگي توسط افراد مکار و حيلهگر فريب ميخورند. در واقع زمينه مساعدي براي فريب افراد ايجاد ميشود. شاهان خود را فرزندان خورشيد و ماه و بتها ميشمارند و به مردم ميگويند، ما خدا هستيم و شما بنده ما هستيد. افرادي با يک سري کارهاي عجيب و غريب و دعاها مردم را متقاعد ميکنند که گره کارشان فقط به دست آنها باز ميشود، از اين طريق يک طبقه حيلهگر و مکار بر مردم مسلط ميشوند و حقوق و امتيازات ويژهاي را براي خود در نظر ميگيرند که مردم بايد تحت فرمان آنها قرار گيرند؛ پادشاهان، عهدهداران مذهبي و پيشوايان روحاني در اين طرز تفکر، مقام الوهيت را دارا هستند.
چهارم: نظرية شرک در علوم و فنون و فلسفه و ادب و تمدن و سياست، تابع نظرية جاهليت محض است. اصول و اساس مستقلي را براي علوم در نظر نميگيرد. ذهن و فکر جامعه مشرک، بر همان بنيانهاي جامعه جاهليت محض شکل ميگيرد و رشد ميکند. خدايان خيالي جامعه مشرک قادر نيستند، هدايتي براي مردم بفرستند. مردم فقط مکلفند که مراسمي عبادي براي ساکت کردن و آرام ساختن خدايان انجام دهند، به آنها اعانه ميدهند، با مهرباني رفتار ميکنند تا خدايان نيز آرام و مهربان باشند. ولي در وضع قوانين و چارچوب زندگي، انسان مشرک مانند انسان جاهليت محض، خودش قانونگذار و تصميمگيرنده است. با اين تفاوت که قوه تخيل انسان مشرک، بيش از حد قوي است و سلسلهاي از افسانهها و اساطير تخيلي را براي زندگي ساخته و پرداخته است. جاهليت محض واقع گراتر است.
به گفته مودودي:
« تا آنجا که به روح و جوهر [دو جاهليت محض و شرک آلود] مربوط ميشود، اين هر دو جاهليت در مسلط نمودن خدايي انسان بر انسان و تکه پاره نمودن انسان به وسيله انسان و تقسيم نمودن آن به واحدها و نژادهاي گوناگون که همديگر را شکار نمايند، با هم در يک سطح هستند.»129
نوع سوم جاهليت جاهليت راهبانه است. به اعتقاد مودودي نگرش راهبانه، جهان مادي و جسم انسان را شکنجهگاه و قفسي آهنين ميپندارد که روح را به بند کشانده و بر آن مسلط شده است. بر اين اساس، به بند کشيدن روح به واسطه لذات و خواهشهاي نفساني، مادي و جسماني انسان اتفاق افتاده است. هر اندازه انسان بيشتر براي برآورده شدن نيازها و خواستههاي مادي و جسماني خود با اين جهان مادي و موجودات مادي موجود در آن در ارتباط باشد، به همان اندازه نيز بيشتر روح را گرفتار زندان جسم خواهد نمود و مستحق عذاب خواهد بود. تنها راه نجات اين است که از برآوردن نيازهاي جسماني و مشغوليتهاي دنيوي خوداري کند و آنها را سرپوش بگذارد و انکار کند.
به نظر مودودي هر چقدرکه:
«خواستهها و تمايلات زير پا نهاده شود، از لذتها و خوشيها کناره گيري شود؛ از برآورده نمودن نيازهاي جسماني و خواستههاي نفس خودداري شود و همة محبتهايي که از اشياي دنيوي و روابط و پيوندهاي گوشت و خون پديد ميآيد، از دل برکنده شود و بدينسان سرانجام [انسان] اين دشمن خويش يعني جسم و نفس را به وسيله مجاهدتها و رياضتها آن قدر شکنجه نمايد که تسلط آن بر روح از بين برود، روح سبک و پاک شده، توانايي پرواز به سوي مقامات بلند نجات را به دست خواهد آورد.»130
رهبانيت آثاري را در پي دارد:
1. فرديت به جاي جمعي بودن: در اثر رهبانيت تمايلات اجتماعي انسان به سوي فرديت پيش ميرود و از تمدن به بربريت تنزل مييابد، فرد مسؤوليت گريز ميشود و زندگي اين جهان را رها ميکند، زندگي او به سوي عدم تعاون و ترک همزيستي متمايل ميشود و نوعي اخلاق منفي پيدا ميکند.
2. گوشه گيري افراد صالح: افراد پاک و صالح از امور دنيا دست بر ميدارند و در گوشة عزلت ساکن ميشوند. کلية امور جامعه به دست افراد شرور و فاسد ميافتد و آنان متولي زمين گشته، به گسترش فساد در زمين ميپردازند.
3. افزايش ظلم: رهبانيت در ميان مردم نيز فرديت را گسترش ميدهد و موجب نااميدي و گسترش افکار مأيوسانه و اخلاق ضد اجتماعي در ميان آنها ميگردد. به اين ترتيب مستبدان به آساني بر آنان مسلط ميشوند، در حقيقت اين نظريه براي رام ساختن و استعمار مردم اثري همانند سحر و جادو دارد.131
4. نبرد با فطرت انسان: در مرحلة چهارم بين فطرت انسان و نظرية راهبانه مبارزهاي آغاز ميشود و اغلب اوقات فطرت انساني در مقابل آن مغلوب ميگردد و پس از شکست، فطرت انسان به منظور مکتوم ساختن ناتوانياش به حيلهها و نيرنگها پناه ميبرد. در جايي عقيده کفاره ايجاد ميشود تا هم بتوان با کمال آزادي گناه نمود و هم جنت را از دست نداد. در جايي براي هوسراني، حيله عشق مجازي ايجاد ميشود تا هم رفع عطش نفس امکان پذير باشد و هم قداست محفوظ بماند، در جايي ديگر در پس پرده ترک دنيا با پادشاهان و امرا تباني ميشود و چنان شبکهاي از حاکميت و تسلط روحانيت گسترانده ميشود که بدترين نمونههاي آنرا پاپ رم و سجادهنشينان شرق ارائه نمودهاند.132
مودودي در قالب تبيين انواع جاهليت، در پي آن است که از انواع جاهليتهاي موجود در جهان پرده بردارد، جاهليتي که امروز همانند مرضي گريبانگير جهان اسلام نيز شده است. انديشههاي ماترياليستي و ماديگرايانه( جاهليت خالص)، گروهي از روشنفکران غربگراي جهان اسلام را در بر گرفته است و گروهي ديگر گرفتار عوامزدگي و خرافهپرستي شدهاند، البته بايد توجه داشت که ديدگاه مودودي نسبت به جاهليت شرک آلود، همان گونه که خودش اشاره ميکند، به معناي پرستش خداياني غير از خداي متعال است، نه مباحثي از قبيل توسل، زيارت و طلب شفاعت که وهابيان و سلفيان تکفيري به بهانه آن، تمامي مسلمانان را مشرک قلمداد ميکنند. تعابير مودودي در اين زمينه کاملا روشن و صريح است.
همچنين گرايشهاي راهبانه به ويژه در ميان صوفيان افراطي و فرق منحرفه منطقه شبه قاره، يکي از مشکلات موجود در جهان اسلام است که همانگونه که مودودي بيان کرد، پيامدهاي ناگوار بسياري براي جهان اسلام به همراه داشته است.
نظريه جاهليت مودودي، و برخي از انظار ديگر او، سبب شد که بسياري وي را بنيانگذار انديشه راديکال و بنيادگرايي معرفي کنند و «جماعت اسلامي» که حزب وابسته به وي بود را نيز از احزاب سلفي در اين زمينه بشمارند. به عنوان نمونه ولي رضا نصر که کتابي نيز مورد انديشه سيد ابوالاعلي مودودي نوشته است، چنين قرائتي را ارايه کرده است.
اما به هر حال، مفهوم جاهليت، توسط برخي از پيشگامان انديشه سلفي مانند سيد قطب بهخوبي مشهود است. وي هرچند مستقيما، به مودودي اشاره نمي کند، اما ماهيت نظريه جاهليت وي نيز يادآور انديشه مودودي است.
1.1.2. جاهليت در انديشه سيد قطب
مفهوم جاهليت در انديشه سيد قطب، جنبه عملي تري به خود گرفت و وي اين مفهوم را به معناي مطلق و خالص آن بر تمامي جهان گسترش داد و چنين
