
نيازي به اثبات وجود خدا و ويژگيهاي آن ندارند؛ زيرا اساساً چون بسياري از مباحث ديني با حواس ظاهري اثباتپذير نيستند، آنان اين موارد را قبول ندارند.
پيآمد ديگر حسگرايي سلفي، انکار وجود مجردات است. از ديدگاه آنان، انسانها پس از مرگ، هيچ ارتباطي با اين دنيا ندارند و بههمين دليل، ارواح ـ حتي روح شخصيتي مانند پيامبر9 ـ نميتوانند صداي ما را بشنوند.
همچنين حسگرايي افراطي موجب شده است که خداي سلفيان، چيزي شبيه انسان باشد؛ داراي دست، چشم، گوش، و انجامدهندة کارهاي انساني، مانند نشستن، نگاه کردن و راه رفتن باشد! چراکه خداي غيرمحسوس با حواس ظاهري، براي آنان تصورناشدني است.
2. جريان شناسي سلفيگري
هرچند خاستگاه و نقطة آغازين مذهب جعلي سلفيگري تقريبا مشخص است، اما در طول قرنهاي مختلف، با تحولات و تغييرات بسياري روبهرو بوده است. در عصر حاضر نيز گاه سلفي و سلفيگري در مورد گروهها و جريانهايي استفاده ميشود که در تقابل با سلفيگري ـ به معنايي که گفته شد ـ هستند.
به عبارت ديگر در حالي که برخي دايرهيمکتب سلفيگري را چنان گسترده تصور ميکنند که همة اهل سنت را در بر ميگيرد، و سابقة آن را به صدر اسلام باز ميگردانند و هر کسي را که ديدگاههاي تندي داشته باشد، سلفي ميشمارند؛ برخي ديگر آن را مترادف وهابيت ميدانند و سلفيگري را دقيقا همان وهابيت قلمداد ميکنند.
همچنين در عصر كنوني، غرب نيز به جريانهاي غرب ستيز و مخالف خود، عنوان سلفي ميدهد و ميکوشد طيفهاي اسلامي مخالف غرب را در رديف جريانهاي واپسگرا و سلفي قرار دهد تا هم مورد تهاجم تبليغاتي و نظامي غرب قرار گيرند و هم بهعنوان گروههاي سلفي و افراطي، از سوي جهان اسلام طرد شوند.
چنين وضعيتي موجب شده است که در اطلاق سلفي و سلفيگري، دقت و معيار ويژهاي در نظر گرفته نشود، و همنوا با غرب و خود سلفيها که ميکوشند از راه همپوشاني، ديگران را نيز همراه با خود نشان دهند، بسياري از گروههاي اسلامي غير سلفي، در رديف سلفي مصطلح قرار گيرند.
نوسلفيان نيز ميکوشند از شرايط موجود استفاده کرده و با ترسيم دشمني مشترک به نام شيعه، اختلافهاي بنيادين خود با جريانهاي اسلامي ديگر را بپوشانند، و نوعي همگرايي ميان خود و مخالفان خود در جهان اهل سنت در برابر مکتب شيعه بهوجود آورند. در حاليکه چنانکه گفته شد، سلفيگري با مباني گفته شده، نه تنها ضد شيعه که ضد همة فرقهها و مذهبهاي اسلامي است و از مذهبها و فرقههاي ديگر فقط براي رويارويي با شيعه استفادة ابزاري مينمايد.
اين در حالي است که نه تنها ميان سلفيگري و فرقههاي کلامي و فقهي اهل سنت تفاوتهاي اساسي وجود دارد، بلکه در دل خود سلفيگري نيز تضادها و تفاوتهاي بسياري ديده ميشود و همين امر موجب ايجاد جريانها و طيفهاي مختلف «درون سلفي» شده است.
شناخت اين جريانها، امکان برخورد مناسب با هر جريان را فراهم ميکند و ما را در شناختن ماهيت وهابيت و جريانهاي داخلي آن ياري خواهد کرد.
البته تقسيمي که در اينجا ارائه خواهد شد، به معني تعريف دقيق مرزهاي مشخص براي هر گونه از سلفيگري نيست؛ بلکه جريانهاي مختلف سلفيگري در بسياري از مباني و فرعها با يکديگر اشتراكهايي دارند و همين امر موجب تداخل ميان آنها خواهد شد.
در اين فصل تلاش شده است تا وجه غالب و ويژگي خاص هر گونه از سلفيگري، ملاک تقسيمبندي قرار گيرد تا ماهيت سلفيگري امروز بهگونهاي شفافتر تحليل شده و جايگاه وهابيت نيز در ميان سلفيگري مشخص شود.
2.1. ريشههاي انشعاب در جريانهاي سلفي
شکي نيست که عقايد سلفيگري با وجود مباني مشترک، داراي تنوع و گوناگوني است. پيش از آن که به جريانهاي مختلف سلفيگري اشاره شود، بايد ريشههاي اين تنوع بررسي شود. به زبان ديگر، بايد دريافت كه علتهاي تنوع و گوناگوني سلفيگري چيست؟
با نگاهي به جريانهاي مختلف سلفيگري ميتوان در مجموع سه عامل را در اختلافهاي دروني سلفيگري ذکر نمود:
2.1.1. سياست
يکي از ويژگيهاي سلفيگري معاصر، سياسي بودن آن است. در گذشته، سلفيگري صرفاً در حوزة عقايد مطرح بود، اما امروزه در قلمرو سياست نيز به همان اندازه حضور دارد. هرچند در انديشههاي ابنتيميه و ابنقيم، انديشههاي سياسي وجود دارد، معمولاً آغاز حضور سياست عملي در حوزة سلفيگري به آغاز همکاري ميان محمدبن عبدالوهاب و آل سعود نسبت داده ميشود؛ اما نوع سياست و سمتوسوي آن در دوران معاصر، با سياستي که در دورة محمدبن عبدالوهاب مطرح بود، متفاوت است. سياست در دوران محمدبن عبدالوهاب، تقسيم سادة قدرت سياسي و قدرت ديني بود که ميان خاندان آل سعود و آل شيخ (فرزندان محمدبن عبدالوهاب) تقسيم شد؛ اما در اين دوره، رابطة سياست و سلفيگري پيچيده شده است. تحولها و نظريههاي جديد و بنيادگرا، سلفيگري را در حوزة سياست در شرايط جديدي قرارداده است. وضعيت سياسي سلفيگري در عصر حاضر، معلول چند علت است:
(1) بيداري اسلامي:182 جهان اسلام از دهة هفتاد وارد مرحلهاي جديدي از بيداري اسلامي شده است. اين جريان که از يکي دو قرن گذشته آغاز شده، موجب خيزش و بيداري مجدد مسلمانان پس از قرنها عقبافتادگي شده است. بيداري اسلامي زمينههاي هويتبخشي، بازگشت به ارزشهاي اسلامي و ورود سياست به دنياي مسلمانان را فراهم کرده است.183
در اين ميان، يکي از جريانهاي انحرافي موجود در جهان اسلام که در پي کنترل و هدايت بيداري اسلامي است، جريان سلفيگري است. سلفيگري بهشدت ميکوشد بيداري اسلامي را در راستاي ديدگاههاي تند و افراطي خود پيش برد، و همة فعاليتهاي ارهابي و تبليغي آن در سطح دنيا در راستاي تأثيرگذاري بر جريان بيداري جهاني اسلامي است؛ به همين علت نيز از بيداري اسلامي گاه به شمشير دو لبه تعبير ميشود. اگر هدايت بيداري اسلامي در دست جهان اسلام قرار گيرد، موجب عزت و اقتدار اسلامي خواهد شد و اگر در دست سلفيان افتد، به بنيادگرايي و فرقهگرايي افراطي خواهد انجاميد.
(2) انقلاب اسلامي ايران: بيشک انقلاب اسلامي ايران نقطهي عطفي در روند بيداري اسلامي در جهان اسلام بود. انقلاب اسلامي نخستين حرکت ديني بود که توانست پس از قرنها، دولت اسلامي تشکيل دهد و رهبري آن در دست چهرهاي مذهبي قرار داشت. انقلاب ايران، بر جنبشهاي اسلامي تأثير مستقيم داشت و فرهنگ انقلابي و اسلامي را در ميان مسلمانان گسترد.
جريان سلفيگري که بهشدت از تأثير و نفوذ انقلاب اسلامي درکشورهاي اسلامي ميهراسيد، تلاش بسياري براي محدود کردن دامنة تأثيرات انقلاب اسلامي برکشورهاي اسلامي نمود. سلفيگري، انقلاب ايران را نه يک انقلاب اسلامي، بلکه يک انقلاب راديکال شيعي معرفي کرد. انقلابي که ميکوشد شيعه را در سراسر جهان گسترش دهد و با همة اهل سنت دشمن است. چنين تبليغاتي، در پي آن بود که با تحريک اهل سنت، آنها را بر ضد انقلاب اسلامي تحريک کرده و دشمن واحدي در برابر آن بهوجود آورد. به همين علت، بسياري از گروههاي سلفي پس از انقلاب اسلامي شکل گرفتند. اين گروهها همت خود را مبارزه با گسترش و نفوذ انقلاب اسلامي به کشورهاي ديگر و به همين بهانه، مبارزة مستقيم با شيعيان ساير کشورهاي اسلامي قرار دادند.184
(3) استفادة ابزاري آمريکا از سلفيگري: دهة هفتاد، دوران رويارويي بلوک شرق و غرب، و فضاي جهان، فضايي دوقطبي بود. اين دوره به دوران جنگ سرد185 معروف است. حملة شوروي به افغانستان، سرفصل جديدي از درگيريهاي دو بلوک را بهوجود آورد؛ زيرا غرب اين حمله را گسترش کمونيسم در منطقة شبهقاره و خاورميانه تلقي ميکرد. از اينرو، آمريکا بهشدت مخالف با اين حمله و گسترش نفوذ شوروي در منطقه بود.
از سوي ديگر دولت سعودي در داخل کشور با جريانهاي انقلابي و مخالف با خود روبهرو بود. از اين رو، پس از حملة شوروي به افغانستان، عربستان و آمريکا در کنار هم قرار گرفتند.
عربستان سعودي و کشورهايي که با سلفيهاي راديکال و تندرو مشکل داشتند، تبليغات شديدي را برضد شوروي آغاز کردند و جنگ ميان افغانها و شوروي را جنگ اسلام و کفر خواندند. در نتيجه، زمينة اعزام نيروهاي خود را به افغانستان و پاکستان فراهم کردند. تنها بيش از دوازده هزار نيروي جوان و مخالف دولت از عربستان به پادگانهاي آموزشي پاکستان اعزام شدند و جرياني را با نام «عرب افغانها» به وجود آوردند؛ کساني که به دليل بسيار ماندن در افغانستان، مليت آنان نيز دوگانه شده بود. با اين کار، عربستان سعودي و کشورهايي مانند تونس، الجزاير و ليبي بحران را از کشورهاي خود به بيرون منتقل کردند.
از سوي ديگر، آمريکا که بهشدت نگران فعاليتهاي شوروي و زيادهخواهيهاي کمونيستها در منطقه بود، از اين نيروها بيشترين بهره را برد و با کمک سازمان اطلاعات پاکستان (ISI)، تجهيزات و سلاحهاي پيشرفته در اختيار آنان قرار داد تا بهجاي آمريکا با کمونيستها بجنگند186 و به همين دليل، اين گروهها از نظر مالي و تسليحاتي بهشدت قدرتمند شدند.
پس از شکست شوروي، مسألة مبارزه با کفار در افغانستان از ميان رفت، اما مشکل ديگري بهوجود آمد؛ بهعبارت ديگر، جريان سلفيِ ضد کفار منحرف شد و موجب تشکيل بسياري از گروههاي افراطي در سراسر جهان اسلام شد که بهجاي مبارزه با دشمن، در گرداب فرقهگرايي و مسلمانکشي فرو رفتند.
(4) انديشههاي سياسي سلفي: سلفيگري معاصر، از يک سو در انديشههاي اعتقادي رهبران سنتي خود مانند ابنتيميه و ابنقيم ريشه دارد، و از سوي ديگر، رد پاي آن را در نظريههاي جديد ميتوان جستوجو کرد. سلفيها از نظر مدل حکومت، قائل به نهاد خلافت هستند و در دورة کنوني، از انديشة برخي چهرهها همانند «رشيد رضا» تأثير پذيرفتهاند.187 پس از رشيد رضا، انديشمندان متأخر نيز در هويت سلفيگري مؤثر بودهاند. البته نبايد فراموش کرد، سلفيگري نهتنها بدعتهايي در مباني اعتقادي اسلامي به وجود آورده، بلکه با تحريف ديدگاههاي برخي از انديشمندان اسلامي، به آنان نيز جفا کرده است. انديشههاي كساني همانند سيد ابوالاعلي مودودي، سيد قطب، محمد قطب و عبدالسلام فرج، و گروههايي مانند اخوان المسلمين، جماعة جهاد مصر، و جهاد در افغانستان، در تکوين انديشهاي و ساختاري سلفيگري معاصر نقش ويژهاي داشتهاند، اما سلفيها قرائتي کاملاً مخالف با اصل ديدگاههاي ايشان ارائه کردند.188
از طرف ديگر، سلفيگري، به اجبار برخي تأثيرپذيريها را نيز از انديشههاي مدرن در حوزه سياست، پذيرفته است. مسائلي مانند حد و مرز حضور در سياست، چهگونگي تعامل با دولت، موضعگيري در برابر مخالفان ـ از درون ديني (مذاهب ديگر) گرفته تا برون ديني (غيرمسلمانان)، تفکيک قوا، شورا محوري و… برخي از اين موارد است. براي نمونه، در حالي که برخي از سلفيها تا هنگامي كه حاکم اسلامي بهطور رسمي اظهار کفر نکرده باشد، تمکين از حاکم را لازم ميشمارند، برخي ديگر معتقد به مبارزه با حاکم جائرهستند. مثلاً در حالي که گرايش «جاميه»ي وهابيان کاملاً از دولت فرمانبري ميکند، جريان «اخواني» شاخة سيد قطب، همة کشورهاي اسلامي را جامعة جاهلي ميشمارد و وظيفة همگان را جهاد ميداند.
2. عقايد
ماهيت انديشه سلفي، با افراط گرايي و بنياد گرايي ارتباط وثيق دارد، از همان ابتدا که ابن تيميه و پس از وي محمد بن عبدالوهاب، مباحث توحيد و شرک را مطرح کردند، مسلمانان زمان خود را مشرک خواندند و خون و مال و ناموس آنان را مباح شمردند.189 چنين رويكردي در سالهاي اخير با توجه به رشد و گسترش ارتباطات ميان طلاب و علماء سلفي با ساير مكاتب و مذاهب اسلامي، دستخوش تحولاتي شده است كه اجمالا آنها را ميتوان در حوزههاي زير بررسي كرد:
2.1.2. مباني و عقايد
رويکرد افراط گرايانه و خشک انديشه سلفي، هرچند در قرون 12 و 13 قمري، موجب گسترش سلفيه در سايه شمشيرشد، اما در نيمه دوم قرن بيستم و سالهاي نخستين قرن بيست و يکم، رفته رفته، در ميان
