
اعتقاد به اینکه جهانبینی فرهنگ را در مسیر معینی هدایت میکند، در بررسی مشکلات ارتباطات میانفرهنگی میان ایالات متحده و خاورمیانه به دو جزء بزرگ فرهنگ، یعنی مذهب و ارزشها تحتعنوان «جهانبینی» توجه کرده است. «اگر ما یکی از مهمترین عناصر اصلی فرهنگی، یعنی «جهانبینی» را در نظر بگیریم، آمریکاییها و عربهای خاورمیانه در این زمینه از دوگانگی و اختلاف رنج میبرند. تاثیرات جهانبینی بر فرهنگ بسیار اساسی است و ممکن است در جلوههای بیرونی و معمولی مثل لباس، حالات چهره، و واژگان قابل مشاهده نباشد ولی باورها، ارزشها، گرایشها و جنبههای دیگر زندگی را تحتتاثیر قرار میدهد. اکثر انسانها در تکوین جهانبینی شدیدا تحتتاثیر مذهب خود قرار دارند.»539
بنابراین هرقدر اهمیت ارزشها در ارتباط بینفرهنگی بیشتر باشد بههمان اندازه به اهمیت دین در این خصوص افزوده خواهد شد. این برداشت مبتنی بر فهم حداکثری از دین میباشد که هیچ چیز را در خارج از قلمرو دین نمیگذارد. که البته، «انواع خاص ارتباطات میانفرهنگیِ دینی عبارتند از گفتگوهای میان ادیان، سمینارهای بینالمللی و منطقهای در باب معارف و موضوعات دینی، جشنواره و نمایشگاههای هنری که محور آنها دین و موضوعات دینی باشد و اعزام دانشجو از یک کشور به کشور دیگر جهت مطالعات دینی.» 540
دوم:
از نگاه اسلامی، فرهنگ (با کمی تسامح) همان دین محقق است(صرفنظر از ایراداتی که ممکن است به عملکرد مسلمانان وجود داشته باشد). یا با اطمینان میتوان گفت مهمترین مولّفه تشکیلدهنده فرهنگ دین است و وزن دین در میان عناصر فرهنگی آنچنان زیاد است که بتواند سبب تمایز فرهنگی گردد. بدین ترتیب چیزی که سبب تمایز فرهنگ جوامع اسلامی با دیگر فرهنگها میگردد، دین اسلام است و در اینصورت آنچه در سطح ارتباطات میانفردی، یک مسلمان را از «دیگران» متمایز میکند، همان مسلمانی او و تعلق او به فرهنگ مسلمانی است که تجلیات آن در قالب پوشش و تغذیه و آداب معاشرت و مانند آن مورد انتظار است.
آموزههای دینی بر حفظ هویت مسلمانی تاکید میکنند. به هر اندازه که بر همرنگی با مسلمانان توصیه شده به تمایز با کفار نیز توصیه شده است.541 لذا صرفنظر از وزن عقاید، باورها و ارزشها در تعاریف فرهنگ، اسلام در کلیت خود یک فرهنگ است که با فرهنگهای غیرِ خود تفاوتهای آشکار دارد و لذا جایی که یکی از طرفین ارتباطات میانفرهنگی مسلمان باشد، پای مباحث ارتباط مسلمان با غیرمسلمانان پیش کشیده خواهد شد. بههمین معیار، هر اندازه که باورهای اعتقادی ملاک تمایز با «دیگران» قرار گیرد، ملاک و عامل وحدت در میان خود خواهد گشت. «اینجاست که پیشوایان بزرگ بشر، که از مکتب وحی الهام میگیرند، اساس ملیت را «وحدت فکری و عقیدتی» دانسته و افراد آن اجتماع را برادر یکدیگر خواندهاند که شعار آنان را جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» تشکیل میدهد.»542 باید این نکته بسیار مهم را هم اضافه کنم که اسلام نه براساس «غیریتسازی» که براساس «غیریتشناسی» هویت خود را تعریف میکند.
طه عبدالرحمن معتقد است در وضعیت حاکم کنونی، از طریق نظر ملکی یا ظاهری یا پدیداری به آیات نظر افکنده میشود؛ نه از طریق نظر ملکوتی (ایمانی). این نوع نگاه به آیات در دو نمود، خود را نشان می دهد: یکی تفکیک میان آیات و ارزشها؛ یعنی به آیات بهعنوان پدیده نگریسته میشود و ارزشها بهرسمیت شناخته میشود؛ ولی دلالات آیات درک نمیشود و دیگری منحصر دانستن ارزشها در فرهنگ؛ یعنی زدودن صفت ملکوتی از این ارزشها و این در حقیقت، جدا کردن ارزشها از ریشهشان که حوزه خاص آیات است و پیوستدادن آن به حوزه عام فرهنگ و خلاصه سخن، خارج کردن آن از حوزه نگاه ملکوتی به حوزه نگاه ملکی (ظاهری/ پدیداری).543 طه عبدالرحمن ادعا می کند که نگاه ملکی به ارزشها، سردمداران وضع جهانی کنونی را به تلاش برای ویرانسازی فرهنگ اسلامی کشانده است، زیرا آنان معتقدند که تنها این فرهنگ ویژه است که رویکردی متفاوت با فرهنگ حاکم جهانی دارد، چرا که در مقابل فرهنگ مسلط جهانی که فرهنگی منفصل از جهان آیات است و با جهان پدیدهها، خود را از عالم آیات مستغنی میبیند، فرهنگ اسلامی، از عالم آیات گسسته نیست، بلکه همواره بدان پیوسته است و ارزشهایش صفاتی متضاد با صفات ارزشهای حاکم جهانی دارد، زیرا ارزشهای مکتسب در فرهنگ اسلامی، با آیاتی که از آن منشعب شدهاند، پیوند دارند و از آنها بریده نیستند.544 از همین منظر عبدالرحمن تاکید میکند که ارتباط میانفرهنگی، ارتباط میان «امتها»ست. و قوام امت هم به عقیده است. امت هم وصف جوامع بزرگ و هم کوچک و هم فرد است. لذاست که ابراهیم یک امت بود.545
سوم:
در ارتباطات میانفرهنگی چند مسأله اساسی وجود دارد که یکی از آنها «مسأله اخلاق»546 است.547 چون فرهنگهای درک متفاوتی از ارزشها، خوبی و بدی، احترام و صداقت دارند. عالمان ارتباط میانفرهنگی برای حل این مسأله توصیه میکنند هر جامعه بایستی تلاش شود طبق هنجارهای جامعه مقصد تعامل شود. اما بنظر میرسد دین اسلام این حد از همرنگی را توصیه نمیکند. بدیهی است اخلاق مسلمانان تا حد زیادی متاثر از آموزههای اسلامی است و چنانچه رفتارهای اخلاقی ظرفیتی برای تمایز طرف مسلمان داشته باشد، ناشی از تعلق او به دین اسلام است.
و چهارم:
دلیل چهارم بهویژه این پژوهش مربوط میشود. هنگامی که با رویکرد هنجاری ارتباطات میانفرهنگی از نگاه اسلام را بررسی میکنیم و در صدد ارائه الگوی کنش مطلوب میانفرهنگی هستیم، نه هستها و شرایط موجود، بلکه بایدها و نیل به وضع مطلوب را هدف میگیریم و ترسیم وضع مطلوب و حتی فرآیند حرکت بهسمت آن جز در پرتو دین(اسلام) میسر نخواهد شد. آنچه در عمل اتفاق خواهد افتاد مجموعه دستورالعملهای دینی یا اصول و معیارهای کلی آن در راستای تنظیم کنشهای اجتماعی مسلمانان با دیگران خواهد بود. چون اسلام که در کلیت خود یک شیوه زندگی است، بهدنبال گسترش دامنه گروندگان به خود است و این مهم را از مسیر رفتارهای اجتماعی مسلمانان و نحوه تعاملات آنان دنبال میکند و در یک جمله، شیوه تعامل با دیگران را به مسلمانان گوشزد میکند.548 و این، پاسخ به اولین پرسش فرعی است که «ویژگی اصلی ارتباطات میانفرهنگی از نظر اسلام چیست؟». با این بیان قلمرو مفهومی ارتباط میانفرهنگی بهصورت ذیل تغییر خواهد کرد:
مدعای این پژوهش آن است که اسلام دارای نظام اجتماعی و ارتباطی است که همه عرصههای ارتباطی از جمله ارتباطات میانفرهنگی را پوشش میهد. دستیابی به نظام ارتباطی میانفرهنگی، هم میتواند منتج از نظام ارتباطی فراگیر باشد و هم میتواند مسیری برای نیل به نظام ارتباطی در سایر عرصهها باشد. بهعبارت دیگر، چنانچه اصول حاکم بر ارتباطات میانفرهنگی بهدقت اصطیاد گردد، میتوان از ظرفیت این اصول در سایر عرصههای ارتباطی نیز بهره جست. بهعنوان مثال، اصل «دعوت»، گرچه بهعنوان مهمترین و زیربناییترین اصل در ارتباطات میانفرهنگی مطرح میشود، در همه ساحتهای ارتباطی(مثل ارتباطات فرهنگی، بینفرهنگی و بینالملل) اهمیت و کاربرد دارد؛ «حفظ عزت و سیادت اسلام و مسلمانان» یک اصل غیرقابل تخطی در ارتباطات میانفرهنگی است اما در عین حال اختصاص به این عرصه ندارد و بهخصوص در ارتباطات بینالملل جایگاه ویژه دارد. سایر اصول مستخرج نیز از همین ویژگی برخوردارند. و چنانچه اصول حاکم بر ارتباطات اجتماعی صرفنظر از توجه به عرصهای خاص استحصال گردد، در عرصههای خاص درباره نحوه کاربست آن اصول بحث و بررسی میگردد. بهعنوان نمونه، اصل «عدالت» یک اصل کلی در نظام اجتماعی اسلام است که در نظام ارتباطی نیز کاربستهای خاص خود را دارد؛ کاربست اصل عدالت در ارتباطات میانفرهنگی نیازمند مراجعه به منابع اسلامی در جستجوی گزارههای مرتبط و نمونههای عینی و عملی آن در تاریخ اسلام بهویژه سیره و سنت معصومین علیهمالسلام است. چرا که این پرسش همواره وجود دارد که آیا رفتار عادلانه تنها ناظر به تعاملات میان مسلمانان است یا سایر انسانها را نیز در برمیگیرد؟ بنابراین دستیابی به نظام اجتماعی و ارتباطی اسلام هم بهشکل قیاسی و هم به روش استقرایی(بررسی گزارهها در عرصههای خاص) و طبقهبندی یافتهها بهشیوه تحلیل مضمون امکانپذیر است.
نتیجهگیری
نسبت دین و ارتباطات میانفرهنگی عمدتا به بخش فرآیند مربوط میشود، چرا که ادیان عموما بر فرآیند ارتباطات میانفرهنگی موثر واقع شدهاند و نه بر حوزه مطالعاتی آن. حوزههای مطالعاتی مربوط به ارتباطات میانفرهنگی متأخر و مربوط به قرن بیستم بوده و اهل ادیان با رهیافتی دینی کمتر بدانها پرداختهاند. در حوزه فرآیندها میتوان از چند منظر به ارتباطات میانفرهنگی و نسبت دین با آنها پرداخت. منظر اول منظر «سوابق فرهنگی» است، به این معنا که در بحث از هرگونه نسبت و نقش دین در ارتباطات میانفرهنگی به سوابق فرهنگی رجوع کنیم. در این حال باید به منششناسی دو طرف ارتباط یعنی فرستندگان پیام و دریافتکنندگان آن توجه کرد. تفاوتهای موجود در منشها بر انواع ارتباطات میان ایندو طرف تاثیر میگذارد. همچنین از پیامهای رد و بدل شده در طول تاریخ میانفرهنگها و سهم یا نقش دین در آنها باید سراغ کرد؛ در نهایت باید به عوامل شخصیتی و رفتارهایی که در طول تاریخ در ارتباطات میانفرهنگی اخلال ایجاد میکردهاند توجه داشت.
از این نگاه سهم دین بسیار زیاد خواهد شد، چون ادیان یکی از مهمترین وجوه عناصر فرهنگی ملتها بودهاند. منش پیامدهندگان و پیامگیران عمدتا دینی بود یا وجه دینی بر آنها غلبه داشته است. همچنین بخش زیادی از پیامهای رد و بدل شده پیامهای دینی بودهاند.549 بهتعبیر ابونیمر چنانچه فرد یا گروه، مجموعهای از ارزشهای دینی را درونی سازد، این باورها سبب تغییراتی در نگرش و کنشهای او خواهد شد. 550 یونگ فصلی از کتاب خود را «دین بهمثابه فرهنگ» نام نهاده و مینویسد: «از نظر خیلیها دین، اگر نگوییم مهمترین، دستکم، یکی از منابع مهم ارزشهاست».551 حتی در سویة افراطی، این فرضیه مطرح شده است که «تعاملات میانفرهنگی چیزی جز تعاملات میانمذهبی نیست».552 نگاه مذهبگونه به فرهنگ و تفاوتهای فرهنگی زمانی پررنگتر میشود که بدانیم هر دو مکتب مهم ارتباطات ریشههای مذهبی دارند. جیمز کری تاکید میکند که: «از زمانی که در قرن نوزدهم اصطلاح «ارتباط» وارد گفتار عامیانه شد، دو برداشت متفاوت از آن در فرهنگ آمریکا مطرح بوده ست. هردوِ این تعریفها، مانند اکثر دیگر موارد در فرهنگ غیرمذهبی، منشأ مذهبی دارند.553 حتی مفهوم اخلاقی حمل و نقل، استقرار و گسترش ملکوت خدایی در زمین بود. مفهوم اخلاقی ارتباطت نیز همین بود. در میانه قرن نوزدهم، تلگراف یکی بودنِ ارتباط و حمل و نقل را از بین برد، اما باعث شد گاردنر اسپرینگ، یکی از واعظان آن دوره، اعلام کند که ما «در آستانة برداشت محصول معنوی هستیم، زیرا اکنون اندیشه با بخار و سیم های مغناطیسی سیر میکند.»554 اسکات و شرسون، به تکنیکهای رفتاری برای ارتباطات میانفرهنگی در عهد جدید اشاره میکنند.555
بههر حال، آنچه در این پژوهش مدنظر است بررسی الگوی ارتباطی مسلمانان با غیرمسلمانان از منظر اسلامی با رویکرد شیعی است و مدعی نیستیم که ارتباطات میانفرهنگی قابلتقلیل به ارتباطات میانمذهبی یا میاندینی است بلکه زاویه نگاهی است که بهطور حتم سمتو سوی مباحث و پژوهش را تحت تاثیر قرار خواهد داد. آموزههای اسلامی هیچوقت تعاملات میان انسانها را از آن جهت که انسان هستند مورد توجه قرار ندادهاند آنچه اهمیت دارد چند و چون تعاملات مسلمانان میان خود و با سایرین است. لذا بررسی الگوی ارتباط میانفرهنگی به این معنا که انسانها(صرفنظر از این که مسلمان هستند یا نه) با همدیگر چگونه تعامل کنند، در نگاه اسلامی جایگاه خود را از دست میدهد. وانگهی دین وقتی به زندگی مردم وارد میشود در قالب فرهنگ وارد
