
كه به اصول سهگانه توحيد و قيامت و نبوت (آيات الهي كه نازل شده) ايمان دارند و به عمل صالح ميپردازند. اينگونه ستايش و توصيف مومنان شرايع ديگر موجب ميشود كه نوعي هماهنگي فكري و عملي ميان آنان با مسلمانان پديد آيد. اين همان چيزي است كه در آيهاي ديگر از آن به كلمه «سواء» تعبير كرده و از مومنان ميخواهد كه اهل كتاب را به اين عنوان بهسوي خود بخوانند تا جبهه واحد و يگانهاي را در برابر دشمنان توحيد و دين پديد آورند.1170
بر پايه همين آموزههاي قرآني است كه پيامبر(ص) با ورود به مدينه و ايجاد دولت اسلامي اقدام بهصدور منشور مدينه ميكند و شرايع ديگر آسماني را بهعنوان شرايع توحيدي بهرسميت ميشناسد. هرچند كه نقدهاي صريح و روشني بر برخي از اصول و باورهاي ايشان وارد ميسازد با اينهمه اصل را همزيستي مسالمتآميز با آنان قرار داده و همگان را بدان ميخواند.1171 با دقت در آيات قرآن و سيره معصومان عليهمالسلام، درمىيابيم كه اهل كتاب داراى احترام بودهاند و اين احترام بهخاطر انسانيت بوده است.1172
اما درباره همزیستی با غیر اهل کتاب باید گفت که در آيات قرآني كه در اوج اقتدار دولت اسلامي و نيرومندي مسلمانان در حجاز نازل شده است آياتي يافت ميشود كه بهبيان چگونگي برخورد با غيراهل كتاب و شرايع آسماني پرداخته است. در اين آيات اصل را صلح و همزيستي همراه با شرايطي بيان ميكند. در اين آيات همزيستي مشروط به ايمان به شرايع نيست1173 بلكه هر كسي كه از تجاوز و سلطه كناره گرفت ميتواند در محيط خود زندگي كند.1174 قرآن كريم در ميان غيرمسلمانان، هيچگونه شرافتى براى مشركان قايل نشده است.1175
7-6-1-2- یک مثال از تعامل رهبر معظم انقلاب با اهل کتاب
«.. صبح روز کریسمس (عید پاک ارامنه) آقا فرمودند اگر خانة چند ارمنی و آشوری برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهایشان زدیم که آن ها از ما بیخبرتر بودند! رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند! کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محلهها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم در محلة مجیدیه شمالی گشتیم، دو سه خانوادة شهید ارمنی پیدا کردیم. در خانهها را زدیم و با آن ها صحبت کردیم. توی خانوادة مسلمانها که ما میرویم، سلام میکنیم و میگوییم از هیئت آمدیم؛ از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی میگوییم و کارتی نشان میدهیم. بین ارمنیها بگوییم از بسیج آمدیم که… بالاخره کارت صدا و سیما نشان دادیم و گفتیم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب که شب کریسمس شماست میخواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.
برای نماز مغرب و عشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ میکنند. اسکورت هم به هوای این که ما در منطقه هستیم زیاد با بیسیم صحبت نکنند که مسیر لو نرود. یکی از افراد آن مرکز با بیسیم مرا صدا کرد و گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است! سر پل سیدخندان تا مجیدیه کمتر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. درِ خانة شهید ارمنی را زدم. خانمی در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمیفهمد! بالاخره وارد شدیم؛ چون کار باید میکردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس (و چیزهایی که شنیده بودیم کارگردانها میگویند) بروند تو! یک ذره که نزدیک شد، دوباره بیسیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله کمی که بود به این خانم میخواستم بفهمانم این جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید، الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف میشوند منزل شما! گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟! من اسم حضرت آقا را گفتم. نمیدانم داستان بازرگان و طوطی را شنیدهاید، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد!! داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.
دخترها گفتند: چه شد؟! گفتم: ببخشید! ما همان صدا و سیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری میآیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید. اینها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردن. بیسیم اعلام کرد که آقا پشت در است! من دویدم در خانه را باز کردم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم. گفتم: بفرمایید! گفت شما؟! نه این که آقا ما را نمیشناخت، بلکه یعنی تو چه کارهای؟! گفتیم: صاحب خانه غش کرده! گفت: کس دیگری نیست؟ گفتیم آقا شما بفرمایید داخل. گفت: من بدون اذن صاحب خانه داخل نمیآیم!
ضدحفاظتترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهار راه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند! من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است؛ بیایید تعارف کنید بیایند داخل! لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم. به آقا گفتیم: که رفتهاند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل. گفتند: نه، میایستم تا بیایند! چند دقیقهای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچههایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که معظم له پیدا نباشند. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق.
آقا من را صدا کرد؛ گفت اینها پدر ندارند؟ گفتم: نمیدانم. چون صبح نپرسیده بودم. گفت بزرگتر ندارند؟ برادر ندارند؟ رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟ گفتند، مرده. گفتیم، برادر؟ گفتند، یکی داشتیم شهید شده. گفتیم، بزرگتری، کسی؟ گفتند، عموی ما در خانة بغلی مینشیند. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قد و قواره، شکل و اسلحه! هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه ات تابلو است!
در خانه بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم. این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟! خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم: رهبر نظام آمده این جا، اینها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید. او را داخل که بردیم و آقا را که دید، مُرد! یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا! اینها بهخودی خود زبانشان با ما فرق میکند؛ سلام علیک هم که میخواهند بکنند کلی مکافات دارند! با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال پرسی کرد و در نهایت یک همدمی را برای آقا مهیا کردیم. … مادر و دخترها لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شدند، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمدهایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید. دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟ گفتند: دانشجو هستند. آقا خیلی تحسینشان کرد و با اینها کلی صحبت کردند. توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟ من خودم نمیدانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا میخورد یا نمیخورد؟ نمیدانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا اینها میگویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان میپرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟! خُب اگر چیزی بیاورند ما میخوریم. بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آبمیوه بیاورید، من هم چایی، هم آب میوة شما را میخورم. اینها رفتند چایی آوردند، آقا خورد؛ آب میوه آوردند، آقا خورد؛ شیرینی آوردند، آقا خورد! … ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم، که به اندازة چند کتاب درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوهشان را خوردند؛ اما بعضی از دوستان ما نخوردند! … با آنها خداحافظی کردیم و به سمت دفتر به راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچهها را بگویید بیایند! آمدند. فرمودند: «این کار احمقانه چه بود که شما کردید؟! ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانهشان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟! این اهانت به آنها محسوب میشود. نمیخواستید داخل نمیآمدید.»1176
7-6-2-کفار حربی و مشرکان
سیره پيامبر بزرگ اسلام (ص) مملو از برخوردهای کریمانه و مدارای ایشان در روابط اجتماعی است. پیامبر در جریان پیمان صلح حدیبیه با شرایط مشرکان تا حد ممکن مماشات نمود و به اصحاب اعلام کرد که با استناد به آیات قرآن فتوح بزرگی در پیش است.1177 اما بههمان میزان در امور مربوط بهيكتاپرستي و اصول، دارای قاطعیت و با صلابت بودند. پیامبر حاضر نمیشدند بهخاطر خوشایند دیگران، از اصولِ مسلم خود دست بردارند. هنگامی که بحيرا، در سنين نوجواني پیامبر(ص)، از ایشان خواست تا بهلات و عزي سوگند بخورد، پيامبر نپذیرفتند؛1178 تبلیغات گسترده قريش بهشکلهای مختلف از جمله شاعر و ساحر نامیدن وی در جهت تضعیف روحیه ایشان و انصراف مسلمانان از گرویدن بهوی در هیچ برههای از مراحل دعوت، سبب نشد حتی برای یکلحظه از دعوت خلق غافل شود. با همین منطق، با پيشنهاد قوم ثقيف مبنی بر مشروط ساختن مسلمانیشان به اینکه بت لات را تا سه سال خراب نكنند و نماز نخوانند، مخالفت كرد.1179 نزول سورهي كافرون و ابلاغ آن از جانب پيامبر در پاسخ به درخواست اسودبن مطلّب و عاصبن وائل و گروه ديگري از مشركان، نمونه بارز ديگري از قاطعيت ایشان در امور مربوط به يكتاپرستي است.1180 همچنان که ابوسفيان به كارواني كه بهمدينه ميرفت پيام داد كه پيامبر را به جنگ و كشتار تهديد كنند. پيامبر در جواب تهديد آنان فرمود: حسبنا الله و نعم الوكيل.1181
همه این مستندات حاکی از آن است که مسلمانان بهعنوان پیروان آن حضرت، در روابط میان فردی خود با غیرمسلمانان نباید از اصول ارزشی و اعتقادی خود دست بکشند.
7-6-2-۱- نهی از شركت در مجالس كافران:
از حضور در مجالس و محافل کافران نهی شده است به ایندلیل که ممکن است آیات الهی در اینگونه مجالس به استهزاء گرفته شود. قرآن مجيد با بياني حكيمانه تأثيرگذاري تلاش فرهنگي تبليغاتي كافران را از نظر دور نداشته و براي در أمان ماندن مسلمانان دستوري صريح و قاطع میفرمايد: «هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار میگيرد، با آنان منشينيد تا موضوع بحثشان را تغییر دهند؛ چرا كه در اينصورت شما هم مثل آنان خواهيد بود»(نساء/ 140). تمسخر آیات الهی در مجالس کفار سبب وهن دین میشود و چنانچه مسلمانان در این امر کوتاهی کنند و مجالس آنان را ترک نکنند، به وهن دین کمک کرده و کفار را در ادامه این کار جسورتر خواهند ساخت.
7-6-2-۲- نهی از همرازي باكافران:
رابطه همرازي با كافران با انواع ديگر رابطه با كافران تفاوتهاي روشني دارد كه صورت پنهاني و اعلام نشده آن بخشي از تفاوتها است. «اي كساني كه ايمان آوردهايد، از غير خودتان، [دوست و] هم راز مگيريد [آنان] از هيچ نابكاري در حق شما كوتاهي نمیورزند. آرزو دارند كه در رنج بيفتيد.»1182
با توجه به شأن نزول آيه شريفه، رابطه پنهاني و اطلاعاتي با كافران نهي شده است؛ اگرچه ماهيت جاسوسي و خيانت نداشته باشد. طبق فرموده امام صادق علیهالسلام، هر مومنی که راز خود را به کافران و یکی از مخالفان دینش بگوید گو اینکه از، دشمنان خدا شکایت کرده است. اما چنانچه کسی به یک مومن شکایت کرده و راز خود را بگوید گو اینکه بهخدا شکایت کرده است.1183 و اینکه میبینیم خدای متعال در آیاتی از قرآن کریم، مومنان را از حَکَم قرار دادن طاغوت منع کرده است به ایندلیل است که اینکار مصداقی از همرازی با کافران است. چون
