
حس در نمیآید دریافت میکند، دادههایی درباره خداوند، ملائکه الاهی، شیاطین، ملکوت عالم، عوالم غیب و بسیاری دادههای حسناپذیر دیگر. این دادهها در اصل از سنخ مفاهیم و معانی ذهنی نبوده بلکه هویتی وجودی دارند و در مراحل بعدی دریافت آدمی است که قالب مفهومی – ذهنی و در نهایت ساختار زبانی بهخود میگیرند».140
خلاصه اینکه در برخى تعاريف، فرهنگ در برگيرنده اعتقادات، ارزشها و اخلاق و رفتارهاى متأثر از اين سه، و همچنين آداب و رسوم و عرف يك جامعة معين تعريف مىشود. در گونهاى ديگر از تعاريف، آداب و رسوم شالوده اصلى فرهنگ تلقّى مىشود و صرفاً ظواهر رفتارها، بدون در نظر گرفتن پايههاى اعتقادى آن، بهعنوان فرهنگ يك جامعه معرّفى مىگردد. و بالأخره در پارهاى ديگر از تعاريف، فرهنگ بهعنوان «عاملى كه به زندگى انسان معنا و جهت مىدهد» شناخته مىشود.141 در اینصورت، دين كه عبارت است از مجموعهاى از باورهاى قلبى و رفتارهاى عملىِ متناسب با آن باورها، اگر با گونة نخست از تعاريف فوق مقايسه شود، جزء فرهنگ تلقّى مىشود؛ زيرا فرهنگ در اين ديدگاه هم شامل باورهاى قلبى دينى و غيردينى و هم شامل رفتارها و اخلاق و آداب و رسوم دينى و غيردينى است. از اينرو، «دين» جزء «فرهنگ» و زير مجموعهاى از آن تلقّى مىشود. امّا اگر دين را با گونه دوم از تعاريف مقايسه كنيم، از آنجا كه در اين نوع از تعاريف ظواهر رفتار و آداب و رسوم بهعنوان فرهنگ شناخته مىشوند، رابطه دين با فرهنگ بسان دو مجموعهاى كه فقط در بخشى از اعضا مشترك هستند قابل شناسايى است، و در اين ديدگاه نه دين كاملا جزء فرهنگ است و نه فرهنگ زير مجموعهاى از دين مىباشد. شايد بتوان گفت تعريف فرهنگ به عاملى كه به زندگى انسان معنا و جهت مىدهد، منطقىترين سخن در تعريف اين واژه مىباشد.142
رابطه فرهنگ و ارتباطات
رابطه فرهنگ و ارتباطات حوزههاي وسيعي از دانش را در بر ميگيرد. آلفرد جي اسميت توانسته است سه مکتب را براي فرهنگ و ارتباطات بشمارد،143 رابرت کريگ هفت سُنت را براي ارتباطات توضيح داده144 يا اسميت چهارده حوزهي نظري در فرهنگ را مورد مطالعه قرار داده است.145
فرهنگ و ارتباطات، سنگ بنای جوامع انسانی بهشمار میروند. از آغاز خلقت و پیدایش انسان تاکنون، این دو ویژگی همراه جامعه انسانی و نوع انسان بوده و وجه ممیز او از دیگر موجودات قلمداد شده است. فرهنگ و ارتباطات هر دو فراگردند و یک ضرورت انسانی بهشمار میروند؛146 یعنی، هر دو بهنوعی پویایند. هیچ جامعه انسانی بدون این دو پدیده قابل تصور نیست. فرهنگ بدون ارتباطات دوام و بقا نمییابد و ارتباطات بدون فرهنگ از محتوا و پیام بیبهره میماند.147 از اینرو، میتوان فرهنگ و ارتباطات را بهگونهای غیرقابل تجزیه، بههم پیوسته دانست. بهتعبیر هال، فرهنگ همان ارتباطات و ارتباطات همان فرهنگ است.148
با مطالعه مدلهای ارتباطات به این برداشت میرسیم که ارتباطات عنصری فرهنگی است و بههمین دلیل غالبا گفته میشود که ارتباطات و فرهنگ از همدیگر جداییناپذیرند. همانطور که اسمیت مینویسد: «فرهنگ مجموعهی کدهایی است که ما یاد میگیریم و به اشتراک میگذاریم و یادگیری و اشتراکگذاری نیازمند ارتباطات است. ارتباطات مستلزم کدها و نمادهایی است که بایستی آموخته و به اشتراک گذاشته شود».149 این دو بایستی باهم مطالعه شوند. فرهنگ بدون مطالعه ارتباطات شناخته نمیشود وفهم ارتباطات تنها در سایه فهم فرهنگ ممکن میگردد.150
محمد عمران ارتباطات را متاثر از فرهنگ میداند. بنظر او «چون فرهنگ از کودکی آموخته و در افراد نهادینه میشود، بهشدت شیوه تفکر و نحوه تعاملات با افراد فرهنگهای دیگر را تحتتاثیر قرار میدهد.151
اما دانش ارتباطات میانفرهنگی بهعنوان يکي از مصاديق رابطه فرهنگ و ارتباطات، نقطهي عزيمت خويش را از هيچکدام از اين دانشها نگرفته است. ارتباطات میانفرهنگی علمي است که ريشههاي فلسفي آن نيز کاربردي و عملگراست. اين دانش چالشها و راهحلهاي ارتباط موثر در جهان کنوني را نشان ميدهد.
1-5- ارتباطات میانفرهنگی
قبل از بررسی تعاریف ارتباط میانفرهنگی باید به این نکته مهم اشاره شود که انسان موجودی فرهنگی است و فرهنگی زندگی میکند.152 بهتعبیری که اولمان بهکار برده و بسیاری از متفکران از وی نقل کردهاند: «هر جا انسان باشد فرهنگ است و هر جا فرهنگ باشد انسان».153 میان انسان و فرهنگ رابطهای دو سویه وجود دارد.154 حیات انسانی، دور از فرهنگ، شایستة ادامهی بقا نیست.155 همچنانکه «بدون کنش متقابل، فرهنگ از میان میرود».156 اهمیت فرهنگ چنان است که گفته میشود «انسان حیوانی است با فرهنگ».157 یعنی «انسان اگر بخواهد به سعادت و کمال برتر نایل شود، باید بهطور اجتماعی [درون فرهنگ] زندگی کند».158 تغییراتی که در سطح نظام فرهنگی ایجاد شود، جامعه را در عمق و برای دورهای طولانیتر تحتتاثیر قرار میدهد.159 هیچ خصلت و پدیده انسانیِ فردی و جمعی فرافرهنگی وجود ندارد. والکر، چارچوب فرهنگی را نوعی عدسی مفهومی میداند که از طریق آن، شخص اطلاعات حاصل از حواس فیزیکی را فیلتر کرده و وارد قلمرو ادراکی خود مینماید. بهعبارت دیگر احساسات فیزیکی، برای ما اطلاعات فراهم میکنند و ما تنها وقتی میتوانیم معنا را احساس کنیم که از فیلترهای انتخابی ما، که خود از نظام عقاید، گرایشات، ارزشها و رفتارهای ما نشأت گرفته و در چارچوب فرهنگی ما جا گرفته، آنها را عبور داده باشیم.160 خلاصه این که «انسان، با فرهنگ، انسان شده است. انسان موجود یا حیوان فرهنگی است؛ پس هرگونه بحث درباره انسان، بحث درباره فرهنگ است. انسان با فرهنگ از طبیعت جدا میشود. اگر بتوان انسان طبیعی را تصور کرد، این انسان، انسان ماقبل فرهنگ است. البته این موضوع در حد خیال است.»161 رشاد نیز فرهنگ را «انسانشناسي انضمامي» میداند. يعني آنگاه كه انسان را به انضمام ظروف تاريخي، اقليمي، اجتماعي و رواني معين مطالعه ميكنيم، درحقيقت فرهنگ را مطالعه كردهايم.162
تاکید بر خصوصیت فرهنگی بودن انسان چنان اهمیتی دارد که حتی در مورد دو فرد با فرهنگ(بههمان معانی متعارف) مشترک نیز میتوان گفت که دارای ارتباط میانفرهنگی هستند.163 بههمین جهت دیده میشود که گاه مشکلات بین دو فرد و یا دو گروه در یک فرهنگ مشترک بیش از دو فرد یا دو گروه در فرهنگهای متفاوت است. پس دامنه و شعاع اندیشه میانفرهنگی را باید با همین توجه دریافت. با این تعبیر میتوان فلسفه میانفرهنگی را فلسفه میانانسانی تعریف کرد. انسان موجودِ فرهنگی است و این فلسفه میخواهد فلسفه مفاهمه و همزیستی میان انسانها باشد. نکته باریکتر و ژرفتر آنکه این موجود فرهنگی در ذات خود میانفرهنگی است.164
با توجه به رویارویی افراد با فرهنگها و خردهفرهنگهای مختلف، ارتباطات میانفرهنگی با دو مفهوم فرهنگ و ارتباطات تعریف میشود. مفهوم مشترک فرهنگ در انسانشناسی فرهنگی و روانشناسی درونفرهنگی، نمایانگر تجارب زندگی جمعی یک گروه بزرگ مانند یک ملت یا یک منطقه از این دنیای وسیع است. در این سالها، مفهوم فرهنگ گستردهتر شده است و خردهفرهنگهای گروههای کوچکِ محلی و قومی یا گروههای نژادی دیگر گروههای اجتماعیای که براساس جنسیت، تمایلات جنسی، توانایی فیزیکی، معلولیت و یا برحسب مناطق جغرافیایی طبقهبندی شدهاند را نیز دربر میگیرد. این مفهومِ جدید، شامل انواع ارتباطات مستقیم است که بالقوه و با درجات مختلف میانفرهنگی و نیز وجود پیشزمینههای تجربی کنشگران آن میباشد.165
ارتباطات ميانفرهنگى(بهمفهوم عام) شاخهای از ارتباطات(بهطور مستقل) یا شاخهای از ارتباطات جهانی است که عهدهدار بررسی و مطالعه ارتباطات و روابط میانِ دو فرهنگ، دو فرد از دو فرهنگ و مانند آن است. در دو دهه اخیر، این حوزه از دانش ارتباطات آنچنان پیشرفت کرده که بهعنوان رشتهای کاربردی و ضروری در عصر حاضر مطرح شده و محققان و دانشمندان زیادی را بهخود جلب کرده است. این رشته امروزه مورد توجه شاخههای دیگر علوم اجتماعی از جمله: روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسیی، تعلیم و تربیت، مطالعات رسانه، انسانشناسی فرهنگ و مدیریت قرار گرفته است.166 یکی از دلایل ظهور و بروز مطالعات میانرشتهای، پیچیدگی وقایع، رخدادها و مسائل جهان معاصر و انسان جدید است. محیط پر از رمز و راز جهان کنونی بهگونهای است که انسان معاصر با همه توانایی و دانش ظاهریاش، از درک عمیق و کامل آن عاجز میماند و هر روز در پی یافتن راهی نو برای تبیین آن است.167 در ارتباطات میانفرهنگی و بینفرهنگی، نوعی کنش ارتباطی رخ میدهد که میتوان گفت کنش متقابل ارتباطی است. بههمین دلیل، برخی از نویسندگان و پژوهشگران، ارتباطات میانفرهنگی را در قالب کنش متقابل مورد مطالعه قرار دادهاند؛168 یعنی دو معنای مختلف برخاسته از دو فرهنگ در یک کنش متقابل مبادله میشوند.
وقتی پیامها در سراسر مرزهای فرهنگی انتقال مییابند، در بافتی رمزگذاری و در بافتی دیگر رمزخوانی میشوند، ارتباطات ميانفرهنگى برقرار میشود.169 سردبیر نشریه «ارتباطات میانفرهنگی» اظهار میدارد که طی ارتباط میانفرهنگی پیامی که ارسال میشود معمولا پیامی نیست که دریافت میگردد و ارتباطات میانفرهنگی ضرورتا شامل برخوردی از سبکهای ارتباطی را شامل میشود.170 معروفترین چهره ارتباط میانفرهنگی، یعنی گودیکانست، هم خاطرنشان میکند که در طول ارتباط میانفرهنگی، فرهنگ همانند فیلتری عمل میکند که همه پیامهای کلامی و غیرکلامی بایستی از آن عبور کنند.171
این که چه چیزی ارتباطات میانفرهنگی نامیده میشود، تا حدودی وابسته بهچیزی است که فرد آن را بخشی از یک فرهنگ تلقی میکند. گرچه تعریف فرهنگ نیز آنچنان که باید روشن نیست. برخی از دانشمندان اصطلاح ارتباطات میانفرهنگی را تنها به ارتباطاتی که میان افراد از ملیتهای مختلف برقرار میشود، اطلاق میکنند.172
برخی دیگر در مقابل، مفهوم ارتباطات میانفرهنگی را به همه ارتباطات میانقومی،173 میاندینی و حتی بین منطقهای و همینطور ارتباطات میان افرادی از جهتگیریهای جنسی متفاوت174 اطلاق میکنند. در واقع در دو طرف تعامل، دو فرد قرار گرفتهاند که هر کدام دارای الگوی اندیشهای و الگوی رفتاری متمایزی هستند. بهنظر هاليدي همه ارتباطها، ميانفرهنگي هستند.175
با مروری بر تعدادی از آثاری که در پنج دهه درباره ارتباطات میانفرهنگی منتشر شده است، آشکار می شود که در تعریف و تلقی از ارتباطات میانفرهنگی اجماع حاصل نشده است. میان تعاریف ارائه شده شباهتها و اختلافاتی وجود دارد. پینتو176 به تعدادی از آثار نظری و تجربی177 در این مورد اشاره میکند تا نشان دهد که ادبیات ارتباطات میانفرهنگی از از دهه 60 بهشدت در حال رشد بوده است؛ اما از مفاهیم متعددی برای ارتباطات میانفرهنگی استفاده شده است. حداقل در بررسی تعاریفی که در این 20 سال اخیر ارائه شده است ماهیت مشاجرهآمیز این مفهوم آشکار میشود. بهعنوان مثال، سموار و پرتر در نسخه 1988 کتابشان مینویسند: «ارتباطات میانفرهنگی زمانی روی میدهد که تولیدکننده پیام عضو یک فرهنگ و دریافتکننده آن عضوی از یک فرهنگ دیگر باشد».178 سه سال بعد در نسخه تجدیدنظرشده 1991 تعریفی ارائه میدهند معنای فرهنگی در دیدگاه نویسندگان را روشنتر بیان میکند: «هنگامی که شرکت کنندگان در ارتباطات، دارای زمینههای تجربی گوناگون ناشی از دانش و ارزشهای گروهی بلندمدت باشد، ارتباطات میانفرهنگی رخ می دهد».179 این تعریف پژواک رویکرد میانفردی است که ادوارد هال، بهعنوان یک انسانشناس، در کتاب «زبان خاموش» در سال 1959 اتخاذ کرده است. هال، که تحتتاثیر زندگی و زمینه اجتماعی180 بهعنوان بنیانگذار ارتباطات میانفرهنگی تلقی میگردد، ارتباطات میانفرهنگی را ارتباط دو عضو از دو فرهنگی متفاوت تعریف میکند. سموار و پرتر در ویراست 2009 کتابشان که با همکاری مکدنیل181
