
باید عمل کنیم؟ قطعا بهعنوان یک مسلمان باید بدانیم موضع دین در چنین موقعیتهایی چیست. قرآن چه توصیههایی در این زمینه ارائه میکند. معصومین علیهمالسلام در مواجهه با شرایط مشابه چه میکردند. چون ممکن است در اثر تغییر شرایط نتوانیم عین رفتارهای معصومین علیهمالسلام را تکرار کنیم، قاعدتا بایستی به اصول کلی رفتارهای آنان تمسک کنیم. بهتعبیر امام موسی صدر: «اين کافي نيست که بدانيم پيامبر آن روز چه کرد، بلکه بايد بدانيم اگر آن بزرگوار امروز بود چه ميکرد» و این ممکن نیست مگر با ترسیم الگوی رفتاری آن بزرگواران با توجه به منطق و اصول حاکم بر رفتارهای آنان.
در نهایت، ارائه الگوی ارتباطات میانفرهنگی در این پژوهش بهصورت مدل درختی قابل تصور است كه ريشههاي آن را اعتقادات اصلي و باورهاي مشترك جامعه تشكيل ميدهد و همانگونه كه ريشه در درخت نقش اساسي در حفظ شكوفايي، رشد و نيز ماندگاري اين موجود زنده ايفا ميكند اعتقادات اصلي و باورها و فروض مشترك نيز در فرهنگ هر جامعه چنين نقشي را ايفا مينمايند و بهمثابه ريشههاي درخت پايدارتر و اساسيتر هستند. ارزشها و هنجارها مانند تنه درخت، شاخهها بهمثابه نظام هنجاری و رفتارها و نمادها در حکم برگهای درخت تعریف خواهند شد. باورها و ارزشها همچون خونی است که در حیات اجتماعی مسلمانان جاری گشته و به همه آن رنگ و بوی دینی میبخشد. جهانبینی و اعتقادات به تفاوت در اخلاق و در سبک زندگی(نمودهای رفتاری) منجر میشود. در اینصورت جایگاه ارتباط میانفرهنگی در نظام ارتباط اسلام به شکل ذیل قابل ترسیم است:
جامعه توحیدی بهمعنی رسوخ فرهنگ اسلامی در همه عرصههای زندگی و جهتدهنده به آنهاست. فرهنگ اسلامی از طریق ارائه نظام بینشی و نظام ارزشی متخذ از همان نظام بینشی، هدف زندگی در جهت سعادت همه احاد بشر را ترسیم کرده و به شکلدهی و یا تحول نظام رفتاری در جهت دستیابی به اهداف زندگی میپردازد. به تعبیر دیگر، فرهنگ اسلامی مانند خونی است که در رگهای حیات اجتماعی جاری میشود و مهمترین کارکرد آن، معنابخشی به زندگی است. تغییر و تحول، در سه عرصه ساختار، رفتار و فضای زندگی (فضای کالبدی) خود را نشان میدهد. فرهنگ دینی علاوه بر نهادینهکردن ارزشهای اخلاقی، در حوزههای خاص نیز ورود پیدا کرده و از طریق ارائه قواعد لازم، به تنظیم رفتارها و تعاملات اجتماعی افراد میپردازد. تنظم رفتارها و ارائه قواعد رفتاری نیز متاثر از همان اصول اخلاقی پیشگفته است. ورود دین به حوزههای خاص و فرهنگسازی در آن حوزهها و تنظیم رفتارهای انسانی، که از آن به گسترش ارتباطات دینمدارانه میتوان تعبیر کرد، از راهبردهای مهمّی است که رسوخ فرهنگ دینی به تعاملات اجتماعی را تسهیل میکند. از این رو، برای دستیابی به این مهم نیز باید الگوهای رفتاری حوزههای خاص اجتماعی وجود داشته باشد؛ مانند الگوی ارتباطات میانفرهنگی.
1-3- ارتباطات
تعریف ارتباط بهصورت جامع که همة گونههای ارتباطی را در برگیرد اهمیت زیادی دارد. ارتباط، یکی از فعالیتهای انسانی است که بهدشواری میتوان تعریف قانعکنندهای از آن ارائه کرد. گریفین مینویسد: «پرسش از چیستی ارتباطات در حقیقت دعوت به مشاجرهای پایانناپذیر است».76 مسأله مهم و بغرنج در بررسی ارتباط و نظریههای ارتباطی، وجود مجموعهای متنوع از نظریههایی است که درباره ارتباط مفهومسازی کردهاند. ناتاشا باکیج ادعا کرده بیش از 126 تعریف برای ارتباط وجود دارد.77 اما کلاوس مِرتِن توانست فقط در متن و زمینههای مهم در جامعهشناسی یکصدو شصت تعریف گوناگون از ارتباط را شناسایی کند. به احتمال زیاد در این سالها بر شمار این تعریفها افزوده شده است. دلیل اصلی این تنوع آن است که مفاهیم ارتباط، اطلاعات و زبان، برخلاف تصور ما، مفاهیم معمولی نیستند.78
مشکل دیگری هم که در تعریف ارتباط وجود دارد این است که بسیاری از تعاریفی که در منابع ارتباطی ارائه شده، بر ارتباطات رسانهای قابل حمل است. محققان، بهویژه در جهان سوم، بهدلایل مختلف پیش از آنکه به مطالعه رشته اصلی این دانش یعنی ارتباطات انسانی بپردازند، توجه، فرصت و بودجههای تحقیقاتی را صَرف ارتباط جمعی کردهاند و شاید همین کمتوجهی به ساحتهای دیگر ارتباط انسانی، در کنار جوان بودن این رشته از دانش بشری، سبب شده است که هنوز تعریف کامل مورد توافق دانشپژوهان علوم ارتباط، یعنی رشتههای گوناگون علوم اجتماعی و علوم تجربی تدوین نشود.79 این نگاه را که عمدتا بر استعاره انتقال اطلاعات و پیام از جانب یک فرستنده به یک گیرنده است، دیدگاه انتقال پیام80 یا باختصار دیدگاه انتقالی81 مینامند. بهعنوان مثال گفته میشود: «ارتباطات در سادهترین شکل آن عبارت از عمل انتقال اطلاعات، ایدهها و نگرشها از شخصی به شخص دیگر»82 است. در این دیدگاه که تا حد زیادی تحت تاثیر جنبههای تکنولوژیک ارتباطات است، ارتباطات جمعی و رسانهای به عناصر منبع، مخاطب و پیام توجه خاص دارد، اما در همه گونههای ارتباطات ما پیامی نمیدهیم و یا پیامی نمیگیریم. برای مثال، در ارتباطات با طبیعت و با خود و تخیلات درونی که بهشدت ما را مشغول کرده و حتی در خواب هم ما را راحت نمیگذارد، پیامی از سوی منبع ارسال نمیشود و یا مثلا «در ارتباطات دینیِ میان خدا و انسان و ارتباطات میانفردی، سکوت نیز از اهمیت گفتگو برخوردار است».83
در بازخوانی تعاریف موجود از ارتباطات، به این نتیجه میرسیم که دو مکتب در خصوص ارتباطات وجود دارد: مکتب انتقالی و مکتب آیینی. مکتب نخست، ارتباط را انتقال پیامها میداند. این مکتب بدان میپردازد که چگونه فرستندگان و گیرندگان، رمزگذاری و رمزگشایی میکنند، و چگونه انتقال دهندگان، مجاری/ مجراها و رسانههای ارتباطی را بهکار میگیرند. رویکرد انتقالی ارتباطات همان مدل قدیمی ارسطویی است که ارتباط را شامل گوینده، سخن و شنونده میداند. این مدل که به مدل مکانیکی، یک طرفه و از بالا به پایین هم شهرت دارد، در آمریکا بیش از سایر جوامع طرفدار پیدا کرده است. این مدل به کارکرد ابزاری ارتباط توجه دارد. کارآمدی در این مدل براساس موفقیت در کنترل دیگران و دستیابی به اهداف شخصی تعریف شده ارزیابی میشود. مدل دیوید برلو، «فرآیند ارتباطات»، در این رویکرد جای میگیرد. دلمشغولی دیگر این مکتب موضوعاتی همچون کارایی و صحت است. این مکتب ارتباط را روندی میداند که شخص از راه آن بر رفتار و ذهنیت دیگری اثر میگذارد. اگر اثر از آنچه مورد نظر بود متفاوت و یا کمتر از آن باشد، این مکتب مایل است از آن در چهار چوب شکست ارتباط حرف بزند و در روند کار توجه کند تا دریابد شکست در کجا رخ داده است.
مکتب دوم، ارتباط را تولید و تبادل پیام میداند. این مکتب دلبسته آن است که چگونه پیامها یا متنها در کنش متقابل با مردم قرار میگیرند تا معنا تولید کنند؛ یعنی به نقش متنها در فرهنگ وابسته است. برای این مکتب مطالعه ارتباط، مطالعه متن و فرهنگ است و روش اصلی آن نشانهشناسی(علم نشانهها و معانی) است.84
هر مکتب، تعریف ارتباط بهعنوان کنش متقابل اجتماعی از راه پیامها را بهشیوه خاص خود تفسیر میکند. مکتب انتقال، کنش متقابل اجتماعی را چون فرآیندی وصف میکند که شخص از راه آن با دیگران مرتبط میشود یا بر رفتار، ذهنیت یا واکنش عاطفی دیگری- و البته برعکس- تاثیر میگذارد. این امر به کاربرد متعارف از اصطلاح فهم متعارف نزدیک است اما مکتب نشانهشناختی کنش متقابل اجتماعی را اینگونه تعریف میکند که فرد به مدد آن، عضوی از یک فرهنگ یا جامعه خاص میشود.85
در اینجا بدون اینکه فرصت بررسی تعاریف موجود را داشته باشیم، فقط به تعریف لاری سموار به عنوان تعریف منتخب از ارتباطات اشاره میکنم: «ارتباط عبارت است از رفتاری که معنا به آن نسبت داده شود. هنگامی که فردی رفتار ما را مشاهده میکند و معنایی به آن میدهد ارتباط روی داده است صرفنظر از این که رفتار ما آگاهانه یا ناآگاهانه، عمدی یا غیرعمدی باشد».86
از نگاه اسلامی، تعیین مولفههای ارتباط و عناصر رکنی آن نیز از اهمیت اساسی برخوردار است. تعیین مولفههای ارتباط و عناصر رکنی بهنوع ارتباط و مدلهای ارتباطی بستگی دارد. از دیدگاه اسلامی، ارتباط با خدا رکن همه ارتباطات است که همه چیز بر گرد آن میچرخد و بدون ارتباط با خدا همه گونههای ارتباط بیمعنی میشود. این ارتباطات گونههای دیگر ارتباطات را نیز سیراب میکند و بدین ترتیب، ارتباطات در اسلام در قالب یک نظام هنجاری تعیین میشود. نظام هنجاری در ارتباطات فعل و اخلاق است که مشروعیت خود را از دین میگیرد. بدیننحو که انسانها باید اخلاق خدایی را در ارتباطات مبنا قرار بدهند. هرچند ارتباط با خدا بهمعنی خاص آن در قالب نماز و عبادیات خاص مطرح است، اما ارتباط با خدا یعنی همه چیز این عالم، یعنی خدامحوریِ همه چیز؛ همانطور که کل هستی با خداوند ارتباط تنگاتنگ غیرقابل تفکیک دارد، همه انسانها حتی کفار هم بیشترین ارتباط را بهلحاظ تکوینی با خدا دارند.
ارتباط یک فعل عقلایی و اختیاری است؛ یا بهعبارت دیگر، یک کنش عقلانی معطوف به هدف است؛ مگر در ارتباطاتی که نقش فاعلیت انسان به حداقل میرسد. مثل تخیلات که ناخودآگاه غلبه دارد. باید در اینجا روشن ساخت که هدف ارتباط چیست. یعنی توجه به این امر که ارتباطات اسلامی بهلحاظ هدف متفاوت از گونههای دیگر ارتباطات است. هدف در ارتباطات اسلامی هرچه باشد، تحکیم روابط دینی در آن مطلوبیت دارد؛ به این معنی که، هرکس بههر میزان که میتواند باید در تحکیم و گسترش دین در جامعه سهیم باشد. فرد مسلمان تلاش میکند ارزشی از ارزشهای دین را تحکیم ببخشد یا از نقض آن جلوگیری کند، که همان امر بهمعروف و نهی از منکر است. بنابراین، نماز خواندن در خانه هم یک ارتباط اسلامی است. اگر هدف در ارتباطات اسلامی محوریت ارتباط با خدا باشد، مبنای محاسبه همه ارتباطات خواهد بود. این هدف در ارتباط تعلیم و تربیت، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، حرفهای و … قابل تعمیم است و در ارائه الگوی ارتباطی مهم است.
1-4- فرهنگ
فرهنگ یکی از دشوارترین مفاهیم در علوم اجتماعی و انسانی است که تعریف آن بهگونههای بسیار متفاوت87 بهشدت دشوار88 و پیچیده89 است. برغم یک قرن تلاش، انسانشناسنان هنوز به تعریف واحدی از فرهنگ دست نیافتهاند.90 ظاهرا در این که نمیتوان تعریفی معتبر از فرهنگ ارائه داد، اجماع نسبی وجود دارد.91 ریموند ویلیامز فرهنگ را «یکی از دو یا سه واژه بسیار پیچیده در زبان انگلیسی»92 میداند. بنظر الکساندر هم، بر سر این که در درون نظام فرهنگی واقعا چه چیزی وجود دارد، اختلاف نظر فوقالعادهای در میان است.93 بنظر رفیعپور، در موارد قابلتوجهی مسأله و مفهوم فرهنگ بهغلط مطرح و بهکار برده میشود.94
در نگاه برخی صاحبنظران، فرهنگ بهعنوان مخلوق انسان95 یا بخش انسانیِ محیط تعریف میشود.96 بهعبارت دیگر، فرهنگ وجوه غیرزیستی حیات است. فرهنگ فرآیند تولید و به اشتراک گذاشتن معنا درون یک نظام اجتماعی است که از ارزشها، هنجارها و شیوههای رفتار ترکیب شده است؛ بنابراین فرهنگ مجموعهای از تعامل، رفتار و ارتباط با یکدیگر است. فرهنگ چیزی است که از والدین، مدارس، رسانه و اجتماع گستردهتر آموخته میشود.97 گری فیلیپسن فرهنگ را الگوهای بهلحاظ اجتماعی ساختهشده و از نظر تاریخی منتقلشدهای از نمادها، معانی، مفروضات و قواعد میداند.98 البته فرهنگها بسته و ثابت نیستند بلکه تغییر پیدا میکنند و در هم ادغام میشوند هرچند تغییرات ممکن است تدریجی و بیقاعده99 باشد. فرهنگها از آنجا که از طریق تعاملات مشترک تولید و بازتولید میشوند، پویا هستند.100 انسان در حكم موجودی مجهز به توانمندیهای نشانهشناختی، خود را با محيط پيرامون سازگار میکند و آن را تغيير میدهد. «از طريق يک فرايند مستمر دگرگونی، محيط پيرامون ما تغيير میکند و به اصطلاح
