
را با شوهر خویش بسر میبرد.»(دروویل،82:1348).
«فتحعلیشاه در حرمسرای خود دارای هفتصد زن است و با همهی آنها معاشرت دارد، پیش از سیصد تن از این زنان، زنان رسمی وی بشمار میروند عدهی کثیری از آنها دختران جوانی هستند که بزرگان مملکت از سراسر کشور برایش میفرستند. شاه معمولاً یکبار با این دختران همبستر شده و بعداً آنها را به افسران ارشد میبخشد. آنان از کسب این افتخار نزد همگان بر خود میبالند و به این مناسبت جشن و شادمانی مفصلی به راه میاندازند.»(راوندی،169:1369).
«شاه هرگز از حرمسرا که خواجهسرایان هر دم در آن وسایل ارضاء تمایلات و هوسهای او را فراهم میآورند دور نمیشود، فقط پسران شاه هنگامیکه احضار شوند حق ورود به حرمسرا دارند. زنان شاه حق نشستن در حضور وی را ندارند. حتی ملکه نیز به ندرت چنین اجازهای داده میشود…» (همان،170).
هنگامیکه شاه در گرمابه است کنیزان زیبا در حضورش به رقص و آواز پرداخته و برخی از آنها تن او را مشتمال داده و کیسه میکشند.
براون که از 1887 تا 1888 یعنی مدت یک سال ذر ایران سیر و سیاحت کرده است، در مورد حمام فتحعلی شاه مینویسد: «در عمارت نگارستان، ما یک حمام مرمر زیبا را هم دیدیم و در این حمام یک سرسره قشنگ و بزرگ وجود دارد که میگویند فتحعلیشاه پایین سرسره مینشست و زنهای او از بالای سرسره میلغزیدند و یکسر در آغوش آقا و خداوندگار خویش جا میگرفتند» (ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان به نقل از راوندی 455).
«اگر دختر تازهواردی در حرمسرا نباشد خواجهسرا به میل خود یکی از زنان را برای همخوابگی شاه برمیگزیند از اینجا چنین برمیآید که زنانی که بهوسیلهی خواجهسرا به خوابگاه شاه راه مییابند نسبت به وی حق شناس میشوند…»(راوندی،171:1369).
«پسران شاه در عنفوان جوانی ازدواج میکنند. گاهی پیش از انجام مراسم عروسی کنیزکانی بدانان میبخشند. آنها تا هنگامیکه از طرف شاه نامزدی برایشان تعیین نشده است با کنیزکان زندگی میکنند.»(همان،177).
«شاه با هر زنی که بخواهد میتواند ازدواج کند. استفاده از این حق بهجای اینکه باعث رنجش ایرانیان متعصب گردد مایهی افتخار آنان محسوب میشود، هر کس که دختر یا زنش مورد توجه شاه قرار گیرد از فخر سر به آسمان میساید.»(همان،206).
«بدترین تعارفات آن است که انسان از حال و احوال زنان و دختر آنکسی جویا شود. ایرانیان داشتن دختران را برای خود ننگ میدانند، وقتی که زن بارداری فارغ میشود اگر نوزاد پسر باشد پدر بر خود میبالد ولی اگر دختر باشد غرق غم و اندوه میشود.»(همان،172).
«خواجهباشی از نمایندگان خویش دربارهی دختران زیبای هر محل اطلاعات لازم را کسب میکند و آنها یا والدینشان را به نحوی برای فرستادن دختر خود به حرمسرای شاه راضی میکند.»(دروویل،225:1348).
«و هر یک از این زنان و دختران را که آبستن میشدند نگهداری مینمود و الا طلاق میفرمود به قانون شریعت نبوی همه را با انعام و احسان و بخشش و به این شیوهی مرضیهی خوش و به این قاعدهی نیکو خوشتر میفرمود» (رستمالحکما،83:1352).
«به این مراسم خوب و به این آیین مرغوب مذکور، ازاله ی بکارت سه هزار دختر ماه روی مشکین موی، لاله عذار، گلاندام، بادامچشم، شکر لب و دخول در دو هزار زن جمیلهی آفتاب لقای سرو بالای نسرین بدن، نرگس چشم، طناز پرناز، بلورین غبغب، نموده ماشاءالله لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم…»(همان،85)
«گرچه من نتوانستم باور کنم که این زنان محبوس در حرم بتوانند با خارج رابطه عاشقانه داشته باشند، ولی از بعضی نقاشیهای ایرانی که دیدم چنین مستفاد میشد که این قبیل قضایا هم رخداده است؛ بدین نحو که وقتی شوهران به جنگ یا مأموریتهای دوردست میروند مستحفظین نابکار حرم که عموماً از خبط و خطا بری نیستند وسایل را فراهم میسازند. معمولاً این قبیل عملیات بهوسیلهی کورها انجام میگیرد چه بدون اینکه خود بدانند کجا میروند داخل حرم شده زنان هم ایشان را در گوشهای پنهان میکنند و موقعی که میسر شود بیرون آورده آزاد مینمایند. اگر خواجهها همدست زنان شوند دیگر کار بهتر و آسانتر صورت میگیرد.»(دوکوتزبوئه،191:1365).
«حرم شاهزاده عبدالله میرزا در همین برج است که عدهای از زنان بدبخت را در آن از انظار دیگران مخفی داشته، ولی باید دانست که مثل سابق با زنان خشونت و سختگیری ندارند، آنان هم خیلی خجول نیستند چه از لای پنجرههای چوبی ما را نگاه میکردند، ضمناً وقتی که چادرشان را بلند میکردند که ما را خوب ببینند از اینکه ما هم صورتشان را میدیدیم ابائی نداشتند. بعضی از آنان بینهایت قشنگ بودند ولی خیلی هم ما نباید در این موضوع عقیده کنیم چه متجاوز از دو ماه بود که چشم ما به زن نیافتاده بود البته اگر شیطان هم به لباس زن ملبس میشد به نظر ما خوشآیند بود.»(دوکوتزبوئه،225:1365).
«از مشاهدهی پنجاه شصت زن که برای دیدن ما پشت پنجرهها آمده بودند خیلی متعجب شده بودیم. البته در چنین موقعی همه حدس میزدند که چنین منظرهی قشنگی را که مشرق زمین کمتر دیده میشود همه با دوربین مشاهده کردهایم. تقریباً تمام زنان خوشگل بودند. چند نفر از آنان از حیث قشنگی لباس و تجمل بر دیگران مزیت داشتند. متأسفانه این منظره دوامی نداشت چه خواجهی بیانصافی نزد ما آمده در کمال ادب خواهش کرد که با دوربین حرم ارباب او را تماشا نکنیم. چون کسی به تمنای او وقعی نگذاشت او هم چماقی برداشته زنان را بهزور از جلو پنجره رد کرد..»(دوکوتزبوئه،309:1365).
«وقتی که حاکم ناقض شد یعنی خودش فاحشه برد و بچه نگه داشت، دیگر نمیتواند جلوگیری از سایرین بکند، وانگهی کدام یک از این شاهزادهها و رجال و اعیان هستند که یکی دو تا بچه و فاحشه ندارند، مگر نه اینکه نصرت اله خان پسر …محترم شیرازی را برده نگه داشته؟ مگر نه اینکه میگویند بتول آصف الدوله؟ مگر نه اینکه میگویند نگار علیمحمد خانی؟ مگر همین منتصرالدوله فراشباشی سپهدار نیست که عطار فاحشه را نگه داشته است، رشتی را نگه داشته است؟ …مگر نه اینکه…الدوله با تمام فاحشهخانهها شرکت دارد؟ هر وقتی که یک بگیر بگیری میافتد، اغلب از فاحشهها را در خانه خودش پناه میدهد.» (راوندی،510:1369)
«مورخان معاصر در مورد میرزا آقاخان نوری (صدراعظم ایران در دورانی که ناصرالدینشاه، جوانی بوده است بیست یا بیست و پنجساله و از لحاظ زنبارگی و خوشگذرانی بالطبع زیادت طلب) و میرزاعلی اصغر خان امین السلطان (صدر اعظم ایران در دورانی که ناصرالدینشاه، مردی بوده است شصت یا 65 ساله و از لحاظ زن و مسائل جنسی بالطبع کم هوس و نارسا) مطالبی شگفتانگیز در کتب خود آوردهاند. ولی چون گفتهی آنها مستند به مدارکی است که ذکر کردهاند، طفرهی من از بازگویی، هیچ متهمی را مبری نخواهد ساخت، خلاصهی اظهارات، این است که اولی کمبود ناصرالدینشاه را از لحاظ زن، تدارک میکرده و دومی کمبود زنهای شاه را از نظر احتیاج به مرد جبران مینمود و لابد هر دو از این طریق-آشنایی با این زنها- از خیالات پنهانی ارباب خود آگاه میشدهاند.»(رسالهی مجدیه، علی امینی 9 به نقل از راوندی 464).
«پادشاه جمجاه دراز ریش قاجار (ارواح العالمین لها لفدا) که صدها زن داشت و با وجود این در تاریخی که پسرش عضذالدوله نوشته است میخوانیم که برای دست یافتن به «سکینه خانم نام اصفهانی که زن کسی بود و پسازآنکه شوهرش به دستور فتحعلی شاه کشته میشود شاه زن او را میگیرد»(راوندی ، 236:1369).
آصف الحکما در مورد تجاوز به زنی اینگونه مینویسد که:« محمدعلی بیک دوید و آن زن را از جای ربوده و در آغوش خود گرفت و در کریاس خانه دوید و…واقف حضور داستان را به معرض ملاباشی رسانید. آن والاجاه از ملا باشی پرسید که حکم شرعی این چگونه است، ملا باشی پرسید که این زن از چه قوم و قبیله است، گفتند از اکابر اهل سنت، یعنی از اهل «درگزین» میباشد. ملاباشی خندید و گفت از قراری که محمدعلی بیک معروض میدارد در حالت بیشعوری و بیهوشی و عدم عقل این غلط و این خطا از او صادر شده و دیوانه و بیهوش را تکلیفی نمیباشد و حرجی بر دیوانه و بیهوش نمیباشد چنانکه خدا فرمود «لیس علی المجنون حرج» (رستم الحکما،111:1352).
زن ایرانی، مورد انواع و اقسام سوءاستفادهها قرار میگرفت و این مایهی رنج و درد بود-او میدید، «زن هم انسان است، روح و عاطفه دارد، میتواند لذت ببرد و شادی کند، اما این انسانها در نظر جامعه و مردان ایرانی، انسان تلقی نمیشدند و در هیچیک از لذتها و شادیهایشان شریک نبودند…» (راوندی،293:1369).
در ادامهی گفتمان حاکم در ایران عهد صفوی و پیشتر از آن، در دورهی قاجار نیز گونههایی از رفتار با همجنس مشاهده میشود که نمونههای آن را میتوان در سفرنامهها و خاطراتی که مربوط به آن دوران است مشاهده نمود.
شهری در کتاب تهران قدیم در مورد گرایش به همجنس اینگونه نقل میکند که:
«همجنسبازی میلی بود که این زمان رواج فراوان یافته بود و نه تنها در زورخانه و میان ورزشکاران تداول گرفته بود بلکه در میان دیگر طبقات نیز شیوع یافته جزء ذوقیات و امور معروف گردیده بود تا آنجا که مردان زندار نیز یکی دو تن خوبرو نگاه میداشتند. قبح این وقیح از زمان مظفرالدین شاه ازمیانرفته، میل آن در دلها رسوخ کرده بود ازآنجا که او رغبت به این شناعت نشان داده بود همانگونه که به مناسبت (الناس علی دین مملوک) (جماعات دنبال رو کیش و مرام پیشوایان و سلاطین خود هستند)، در عهد ناصرالدین شاه که او بیقرار زن بود زن بازی و تعدد زوجات رواج یافته بود.»(شهری،184:1376).
«از پهلوانان بدنام …خراسانی بود، از اعمال شرم آورش آنکه با نوچهها به عمل شنیع لواط برخاسته سرین ایشان را با مهر داغکردهی اسم خود داغ میگذارد….. وقیحترین اعمال را در ساحت زورخانه به ظهور رسانیده، مکانی که تا قبل از این جای پاکان و مؤتمنان و جوانمردان و محترمان بود، جای امرد پسران و مفعول صفتان و مزلفان گردیده مأوای هوسبازانی که جز به خاطر تلذذ نفسانی در آن قدم نگذارند.»(همان،183).
جیمز موریه مینویسد که« … بدان و آگاه باش که برخلاف شرع و بهرغم قوانین مطهر، به ننگِ ناموس و به ناموسِ ننگ، کار بچهبازی و غلام بارگی چندان انتشار و اشتهار یافته که نام زن گرفتن کم مانده از صفحهی روزگار سترده شود. همهی مردم به پشتِ بیریشان میافتند. بیچاره زنان به خدا مینالند. پادشاه، ازآنجاییکه محب علمای اسلام و مروج شعایر ایمان است، در این باب شکایت به ملا باشی کرده و سرزنشِ وی نموده که تدبیر و چارهی این ناخوشیِ عام البلوا در دست توست.» (موریه،258:1379).
شهری در توصیف ناحیهی 6 محمدیه یا محلهی میدان تهران مینویسد: «… زنان و پسران تنفروش این ناحیه را که آلودهترین و ناقلترین بیماران مبتلا به امراض مسری و عفونی تشکیل میدادند…زنان و پسرانی اختصاصی روستائیان و چارواداران و حمالها و ولگردان و معتادان و … که هر یک از اینان در مراجعت به اوطان و جمع خود آنان را نیز مبتلا میساختند.»(شهری، 130:1376).
همچنین سرهنگ دروویل به این نکته اشاره میکند که «جوانان زیباروی اهمیت زیادی در دربار دارند و شاه غلامان خود را از میان جوانان زیباروی کشور انتخاب میکند. » (دروویل،219:1348)
جمالزاده نیز در کتاب خود در توصیف اوضاع کشور اشاره میکند« پادشاه چندان از پسران و دختران بالغ و نابالغ اسیر میآورد که هر بازار بردهفروشی تخته خواهد شد؛ و بر جهان و جهانیان پوشیده نیست که در لشکرکشی امرا جز دست یافتن به ثروت و ذخائر و هتک ناموس مردم بینوا و بیگناه و به اسارت گرفتن پسران و دختران مقصود دیگری ندارند.» (جمالزاده،210:1357).
این غلامان زیب و زینت مجلس بودند. «امیران و سلاطین علاقهی مخصوصی به صنف غلامان جوان خوشسیما داشتند و همواره، چه از راه خرید و فروش و معامله و معاوضه و یا از طریق اسیر گرفتن و بهزور و عنف به دست آوردن»(همان،229).
«ازاینرو رایجترین عشقها، عشق چون
