
لوسين پاي33 و پاول34 از پيشگامان محسوب ميشوند. آلموند، در سال 1956 فرهنگ سياسي را اين گونه تعريف نمود:” هر نظام سياسي در درون الگوهاي خاصي از سمت گيري براي کنش سياسي فعاليت داردکه خوب است آن را فرهنگ سياسي بناميم” (چيلکوت،345:1378). آلموند همواره معتقد بود، بيشتر مطالعات فرهنگ سياسي تا زمان او غير ضروري و نوعي اتلاف منابع بوده است زيرا محقق ميتوانسته به سادگي از واقعيت گرايي کم عمق، خود شيفته و پر مدعاي خويش بهاندازه کافي قدرت توجيه گري به دست آورد. همه اينها به اين خاطر بوده است که فرهنگ سياسي نه مسئله محور بلکه امري معلوم و مسلم به شمار مي آمده است(dimond,1994:4). بنابراين آلموند و وربا در پي تعريف سياسي برآمدند. از ديدگاه اين دو نفر، فرهنگ سياسي برآيندي است از نگرشها و جهت گيريهاي همه اعضاي جامعه.
پاي، در تعريف فرهنگ سياسي ميگويد: “فرهنگ سياسي بر اين فرض استوار است که نگرشها، احساسات و ادراکات حاکم بر رفتار سياسي در هر جامعه انبوهي از امور صرفاً تصادفي نيست بلکه نماينگر الگوهاي سازگاري هستند که با هم تناسب داشته و متقابلا يکديگر را تقويت ميکنند”(پاي،39:1370).
علاوه بر تعاريف فوق، تعاريف متعددي از فرهنگ سياسي صورت گرفته که تقريباً همگي آنها به جهت گيري نسبت به نظام و ساختار سياسي اشاره کردهاند. مثلاً :
بيرو35 و اولام36، عقيده دارند که فرهنگ سياسي با جنبههاي خاصي از فرهنگ عمومي جامعه به طور ويژه با چگونگي برخورد با حکومت و اين که بايد چه وظايفي را انجام دهد ارتباط دارد. به عقيدهي اريک روو37، فرهنگ سياسي الگويي از ارزشها، اعتقادات و امتيازات احساسي فرد است. راي مکرديس 38، نيز فرهنگ سياسي را اهداف مشترک و قواعد پذيرفته شده عموميتلقي ميکند. تالکوت پارسونز39، همچنين معتقد است: “فرهنگ سياسي يک کشور از ايستارهاي مشخصه جمعيت آن نسبت به ويژگيهاي عمده نظامهاي سياسي- اجتماعي که در درون مرزهاي آن وجود دارد، سرشت نظام، تعريف شايدها و نشايدهاي حکومت و نقش مشارکتهاي فردي و اتباع حکومت تشکيل مي يابد”(عالم، 113:1383).
بنابراين تعاريف، فرهنگ سياسي بر اين فرض مبتني است که نگرشها، احساست، ادراکات حاکم بر رفتار سياسي در هر جامعه صرفاً اموري تصادفي نيستند زيرا اگرچه فرهنگ ثبات بسيار زيادي دارد اما نبايد نقش نهادهاي فرهنگ ساز و سيستمهاي مربوط به آن را از ياد برد(hofstead,2002:34).
تحليل تعريفهاي گفته شده از فرهنگ سياسي، اين نتيجه را به بار مي آورد که فرهنگ سياسي يک کشور را ميتوان مجموعهاي از نگرشهاي مشخص افراد يک جامعه نسبت به نظام سياسي- اجتماعي که در درون آن زندگي ميکنند تلقي نمود. نکته مهم در رابطه با فرهنگ سياسي اين است که فرهنگ سياسي پديدهاي ايستا نيست بلکه ميتوان به واسطه تأثير ساخت حکومت و جامعه پذيري و تغيير نسلها دچار دگرگوني شد.
همچنين لازم به ذکر است که مطالعه تأثير فرهنگ و ارزشها بر رفتار انسان ريشه در بررسيهاي جامعه شناسان و به ويژه مردم شناساني چون ماکس وبر دارد و به دنبال اين دسته از مطالعات، تأثير فرهنگ بر رفتار سياسي انسان مورد توجه دانشمندان علم سياست قرار ميگيرد. تا جايي که فرهنگ به عنوان يک ملاک مهم جايگاه خاصي در مطالعات مقايسهاي و نوسازي يافته است. به طور کل، ارزشها بر زندگي فردي و جمعي افراد تأثير تعيين کنندهاي دارند و دانشمندان معتقدند که هر فرهنگ سياسي با رفتار سياسي خاص سنخيت دارد زيرا فرهنگ سياسي تلقي مردم نسبت به حکومت و شکل دهنده رفتار مردم بر اي حکومت ميباشد. به عبارت ديگر، فرهنگ سياسي يک علل دروني است که ماهيت سياسي ـ اجتماعي انسانها و نگرش آنها را در رابطه با قدرت تبيين ميکند و نوع آن حاصل فرهنگ عمومي، ايدئولوژي طبقات حاکم و ساختار قدرت سياسي است(مهاجر،48:1380).
از آن جايي که چارچوب نظري اين رساله بر اساس نظريه فرهنگ سياسي آلموند و وربا قابل بررسي ميباشد در اينجا لازم است به ديدگاه اين دو پژوهش گر بپردازيم.
2-6 فرهنگ سياسي از ديد آلموند و وربا:
آلموند و وربا از سه نوع فرهنگ سياسي(محدود، تبعي و مشارکتي) بر اساس چهار سطح تحليل و سه نوع جهت گيري نام ميبرند که لازم است به تفضيل به توضيح آنها بپردازيم.
2-6-1 سطوح تحليل فرهنگ سياسي از ديد آلموند و وربا:
نظام سياسيpolitical system)): اولين موضوع جهت گيري سياسي اين است که نظام سياسي به عنوان يک کل ميباشد. در اين سطح آن چه مطرح ميشود اين است که فرد چه دانش و معلوماتي در خصوص خود، نظام سياسي خويش و قدرت و مشروعيت آن نظام دارد؟ احساسات وي در مورد اين موضوعات چگونه است؟ نظر و قضاوت او در خصوص آنها چيست؟
فرآيند درون داد ((input: در اين سطح، جهت گيري افراد نسبت به فرآيند تصميم گيري و سياست گذاري مطرح ميشود. همچنين ساختارها، نقشها و نخبگاني که در جريان تصميم گيري نقش دارند، موضوع جهت گير ي قرار ميگيرند. آنچه که مهم است، اين است که افراد چه شناختي از اين ساختار، طرحها و نخبگان دارند؟ احساسات و نظر آنها در مورد اين موضوعات چگونه است؟
فرآيند برون داد(out put): از ديگر سطوح مطالعه فرهنگ سياسي، جهت گيري نسبت به فرآيند اجراي سياست است که ساختارها، اشخاص و تصميمات موجود در اين فرآيند موضوع شناخت، احساس و قضاوت افراد قرار ميگيرند.
سطح فردي(person): در اين سطح، فرد به عنوان يک فعال سياسي ارزيابي ميشود. در اين سطح مطرح ميشود که آيا فرد خود را به عنوان عضويي از نظام سياسي درک ميکند؟ افراد چه اطلاعاتي در خصوص تعهدات و استراتژيهايي که به تأثيرگذاري منجر ميشود دارند؟ قضاوت و عقيدهي افراد در مورد هنجارهاي مشارکت سياسي چگونه است؟(almond and verba, 1963: 17).
2-6-2 جهت گير يهاي فرهنگ سياسي از ديد آلموند و وربا:
– جهت گيري شناختي40: که عبارت است از شناخت و آگاهي از موضوعات سياسي.
– جهت گيري عاطفي41: که در برگيرنده احساس فرد در مورد موضوعات سياسي است.
– جهت گير ي مبتني بر ارزشيابي42: به معناي قضاوت و عقيده داشتن در خصوص موضوعات سياسي که بر اساس معيارهاي ارزشي صورت ميگيرد ميباشد.
2-6-3 انواع فرهنگ سياسي از ديد آلموند و وربا:
فرهنگ سياسي محدود43: ويژگي کلي فرهنگ سياسي محدود بدين گونه ميباشد:
– افراد نسبت به نظام سياسي خودآگاهي ندارند يا خودآگاهي آنان بسيار اندک است.
– افراد داراي انجماد فکري و عدم قدرت تحليل و ريشه يابي مسايل اند.
– افراد به ندرت راجع به مسايل سياسي صحبت ميکنند.
– تقاضايي از طرف مردم در برابر حکومت وجود ندارد.
– افراد به علت عدم وجود نهادهاي تجمع و بيان خواستهها در فرآيند سياسي تأثير گذار نيستند.
– افراد بيشتر به واحدهاي خويشاوندي و گروههاي قومي وابستهاند تا جامعه.
– افراد در برابر مؤسسات حکومتي احساس ضعف و ناتوانايي دارند.
فرهنگ سياسي تبعي44: ويژگيهاي کلي اين نوع از فرهنگ نيز بدين قرار ميباشد:
– افراد در اين نوع از فرهنگ سياسي نسبت به نقشهاي گوناگون حکومت آگاهند.
– تصور روشني از خواستههاي خود از حکومت دارند.
– از راههاي نفوذ بر نظام سياسي آگاهي ندارند.
– مشکلاتشان را اکثراً از طريق بزرگترها حل و فصل ميکنند.
– به نظام سياسي و حکومت خود افتخار نميکنند.
– اعتراض تؤام با ترس نسبت به حکومت دارند.
– احساس عدم توانايي مشارکت در سياست بر آنها غلبه يافته است.
– اکثراً در حالت انفعال به سر ميبرند.
– راجع به مسايل ملي بحث ميکنند اما در شأن رعيت نه شهروند.
– رفتارهايي سياسي شان ترکيبي است از: فرصت طلبي، انفعال، اعتراض سرپوشيده و ترس(بشيريه،159:1384).
فرهنگ سياسي فعال يا مشارکتي45: خصوصيات اين نوع از فرهنگ به قرار زير ميباشد:
– وجود افراد آگاه و ساختارهاي تجميع و بيان خواستهها موجب گرديده تا ارتباط بين نخبگان با مردم زياد و مستمر باشد.
– افراد بر مؤثر بودن فعاليت خود در نحوه تصميم گيري و اجراي آن اعتقاد دارند.
– افرادي که در اين فرهنگها رشد مي يابند افراد مشارکت جو بوده وحوزه تفکرآنها بسيار متنوع است زيرا از توانايي کافي براي شناخت مسايل برخوردار بوده و به علت وجود نهادهاي تجمع و بيان خواستهها ارزيابي صحيح از کارکردهاي نظام دارند(قوام،13:1371).
– افراد در اين گونه از فرهنگ سياسي، از عضويت در گروههاي داوطلبانه، احزاب سياسي و يا حمايت و همکاري با آنها استقبال ميکنند.
– اغلب افراد در چند سازمان داوطلبانه خيريه و مانند آن عضويت دارند.
– مردم خود را شهروند دانسته نه تابع آن.
– افراد به فعاليتهاي انتخاباتي و شرکت در آن علاقه مندند.
– مردم نسبت به يکديگر و همچنين نسبت به حاکمان اعتماد نسبتاً زيادي دارند.
– در صورت لزوم از سيستم حکومتي حمايت کرده و يا به آن اعتراض ميکنند(آلموند و ديگران،73:1376-71).
در حقيقت در گونه شناسي فرهنگ سياسي گابريل آلموند و سيدني وربا، فرهنگ محدود يا کوچک انديش به عنوان سطح پايين، فرهنگ سياسي تبعي به عنوان سطح مياني و فرهنگ سياسي مشارکتي به عنوان سطح بالا تعريف شدهاند. آلموند، بهترين توصيف از فرهنگ سياسي محدود را غير ملي بودن آن ميداند. وي معتقد است فرهنگ سياسي محدود يا کوچک انديش به عنوان يک مقوله فرهنگي، في نفسه طبعي غير دموکراتيک دارد. در اين گونه از فرهنگ سياسي، مسير يک طرفه براي نفوذ از رأس امور سياسي به سوي پايههاي اجتماع در جريان است و ارزشها و هنجارهاي اجتماعي در برابر بدنه اصلي سياست در بهترين حالت منفعل و در بدترين حالت رو به زوال است. در حالي که در فرهنگ مشارکتي هر فرد در عرصه عمومي عهده دار نقشي فعال است(almond& verba,1963:19).
در اين ميان، نکته مهم اين است که در هيچ جامعهاي از جهان معاصر، نوع ايده آل اين فرهنگها ديده نميشود بلکه امروزه نوعي آميخته از سه نوع فرهنگ سياسي در جوامع وجود دارد که عبارت اند از:
فرهنگ سياسي محدود- تبعي، تبعي – مشارکتي و محدود- مشارکتي.
ويژگي جوامع داراي فرهنگ سياسي محدود- تبعي به شرح زير ميباشد:
– افراد از وابستگيهاي سياسي محلي و فرهنگ سياسي محدود خارج شدهاند.
– افراد به صورت انفعالي در فعاليتهاي سياسي شرکت ميکنند.
– افراد نسبت به نظام حکومتي وفادارند.
– جامعه فاقد کانالهاي مشارکتي مثل احزاب و گروههاي ذي نفوذ است.
– در صورت وجود احزاب در جامعه، به دليل فرهنگ حاکم از کارايي کافي برخور دار نيستند.
ويژگي جوامع داراي فرهنگ سياسي تبعي – مشارکتي نيز به شرح زير است:
– مردم به دو گروه فعال و آگاه و منفعل از نظر سياسي تقسيم بندي ميشوند.
– گروه فعال در بسياري موارد ميتواند رفتار نخبگان سياسي را تحت تأثير قرار دهد.
و در نهايت ويژگي جوامع داراي فرهنگ سياسي محدود – مشارکتي را در موار زير ميتوان خلاصه کرد:
– مردم به صورت دقيق از خواستها و تقاضاهاي خود از حکومت مطلع نيستند.
– احساسات ناسيوناليستي افراد در اين نوع از فرهنگ سياسي، بسيار قوي است.
– نهادهاي سياسي- اجتماعي لازم براي مشارکت در جامعه به وجود آمده است.
– وفاداري ابتدايي تودهها هنوز متوجه رهبران مذهبي و قبيلهاي است.
از نظر آلموند و وربا، هيچ يک از اين شش نوع فرهنگ مذکورکاملاً مطلوب نيستند و بهترين فرهنگي که جامعه در نهايت به سمت آن مي رود “فرهنگ مدني46” است. اين فرهنگ، نوعي فرهنگ مرکب است. به اين معنا که در آن بسياري از افراد در سياست فعال اند اما گروهي نيز وجود دارند که نقش غير فعال را انتخاب ميکنند(پالمر،103:1372).
به عبارتي ديگر در فرهنگ مدني، فرهنگ مشارکتي از طريق جهت گيريهاي تبعي و محدود نسبت به مسايل سياسي متوازن ميشود و افراد براي تبيين اولويتهاي خود بهاندازه کافي در امور سياسي فعال هستند ولي در همه موارد مشارکت، قادر به تأثير گذاري بر رفتار سياسي نخبگان نيستند. از همه مهمتر اين که شهروندان در درون خود احساس توان مندي سياسي دارند و احساس ميکنند تواناييهاي لازم براي تحت تأثير قرار دادن حکومت را دارند؛ اگرچه اغلب ترجيح ميدهند که چنين نکنند و گاهي به خواست خود در مقابل
