
جدید است؛ پس در تمام شکلهای گوناگون و متمایز آن موضوع محوری پژوهشهای جامعهشناختی قرار میگیرد. ارتباط از دو جهت برای جامعهشناسی دارای اهمیت است. از یکسو جامعهشناسی دگرگونی در جامعه جدید را ناشی از تغییر شکلهای ارتباطی ارزیابی میکند و از سوی دیگر ارتباط را راهحل بسیاری از مسائل موجود در جامعه جدید ارزیابی میکند.2
امروزه بخش قابلتوجهی از ارتباطات انسانی به ارتباطات میانفرهنگی اختصاص دارد. ارتباطات میانفرهنگی در شکلهای بیوسطه و با واسطه آن در طول تاریخ بشر هیچوقت مانند اکنون اهمیت پیدا نکرده بود؛ چرا که هم مسافرتهای خارجی و هم استفاده از محصولات فرهنگی و علمی سایر جوامع و فرهنگها در مقایسه با دوران اخیر بسیار ناچیز بوده و از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است. امروزه ارتباط میان انسانها از سویی بهدلیل گسترش وسایل حمل و نقل در سراسر جهان افزایش چشمگیری داشته،3 و از سوی دیگر، در نتیجه ظهور فناوریهای ارتباطی، برای برقراری ارتباط میانفرهنگی هیچ نیازی به مسافرتهای طاقت فرسا و یا طولانی وجود ندارند. افراد زیادی بدون اینکه حتی از خانه خود بیرون بروند با دیگران ارتباطِ میانفرهنگی برقرار میکنند؛ آنان با تماشای فیلمها و سریالهای خارجی، با استفاده از فضای سایبر بهعنوان یک کاربر اینترنتی و حتی با مطالعه آثار مکتوب (اعم از علمی، آموزشی، داستانی و …) و همینطور با ارائه اطلاعات و آثار خود در حال برقراری ارتباط میانفرهنگیاند.4 تعداد بیشمار از مردمان در شبکههای مجازی(سادهترین شکل ارتباط میانفرهنگی) حضور دارند و شاید بتوان ادعا کرد که در شرایط کنونی ارتباطات میانفرهنگی بهیک امر اجتناب ناپذیر و بهتعبیری به بخش ضروری ارتباطات بشر5 تبدیل گشته و همین پدیده بسیار مهم است که ارتباطات میانفرهنگی را در کانون توجه دانشمندان عرصه فرهنگ و ارتباطات قرار داده است. حتی ادعا میشود که: ارتباطات میان فرهنگی، موضوعی مهم و فوری است چون بنظر میرسد آینده زندگی اجتماعی بشر ضرورتا با نگرش ما نسبت به ارتباطات میان فرهنگی گره خوره است.6
در بیشتر موقعیتها، ارتباطگرانِ میانفرهنگی اشتراک زبانی ندارند،7 اما مسایل ارتباطی در قلمرو غیرکلامی بزرگتر رخ میدهد. ارتباط غیرکلامی یک فرایند ظریف، چندبعدی، و غالبا خودجوش است. در واقع، افراد از بیشتر رفتارهای غیرکلامی خود که بدون توجه، خود بهخود و غیرارادی انجام میشود آگاه نیستند. از آنجا که ما اغلب از رفتارهای غیرکلامی خود هم آگاه نیستیم، تشخیصدادن و تسلط بر رفتارهای غیرکلامی در فرهنگی بیگانه بینهایت مشکل است.
با جدی شدن حوزه مطالعه ارتباطات و فرهنگ و روابط متقابل آنها، در دهه هزار و نهصد و هفتاد رشته علوم ارتباطات به ارتباطات میانِ فرهنگها توجه و آن را از حیطه خاص رفتار خارج کرد. مطالعات ارتباطات بینفرهنگی، در مورد روابط ارگانیک میان ارتباطات و فرهنگ، نه فقط از منظر عناصر رفتاری و بیرونی بلکه با توجه به اجزای شناختی نظیر نظامهای دریافت و شیوههای استدلال نظریهپردازی کرد. این رویکرد مردم را نه فقط بهعنوان ساختارهای اقتصادی – اجتماعی و تودههای منفعل جامعهشناختی بلکه بهمثابه نظامهای فرهنگی مورد توجه قرار میدهد. در واقع ارتباطات بینفرهنگی بیشتر بر ارتباطات فردی، روبرو و مستقیم متمرکز شده است.8
اسلام بهعنوان دینی جهانشمول، به همه عرصههای حیات بشر(فردی و اجتماعی) توجه دارد. با جدی شدن ارتباطات میانفرهنگی، حساسیت دانشمندان اسلامی نیز به تناسب جدیتر میشود. چون از سویی، ارتباطات میانفرهنگی به احتمال زیاد با «فرهنگپذیری» همراه خواهد بود. «فرهنگپذیری عبارت است از یادگیری، مشارکت و درونی کردن نمادها و رفتارهایی که در محیط فرهنگی جدید رایج است. فرهنگپذیری اغلب با «فرهنگزدایی» یعنی فراموش کردن یا جایگزین کرن شماری از نمادها و کردارهای مألوف فرهنگ اولیه همراه است.»9 از سوی دیگر، از نظر اسلام ارتباطات میانفرهنگی دارای اهمیتی مضاعف است. چرا که اسلام به گسترش ارتباطات مسلمانان با غیرمسلمانان در جهت تبلیغ دین توصیه و تاکید میکند و به ارتباطات انسان در همه ساحتها، بهویژه ارتباط با غیرمسلمان، حساسیت ویژهای نشان دادهاست. این حساسیت از نخستین روزهای ظهور اسلام وجود داشته است. «نهضتهای پیامبران الهی، پیوسته در محیطهایی شکل گرفتهاند که مولفهی فرهنگیشان، تعارض آشکاری با محتوای باورها، ارزشها و هنجارهای الهی آن نهضتها داشتهاند. رشد این نهضتها و تبدیل شدن آنها به اجتماعهای دارای هویت فرهنگی خاص، در کنار رسالتی که برای انتقال پیام و ترویج باورها و ارزشهای الهی خود داشتهاند، ارتباط آنها با فرهنگهای استقراریافته آن محیطها را به موضوعایی برای برای مطالعات ارتباطات میانفرهنگی بدل کرده است. این ارتباطها بهطور عمده، از نوع تقابل فرهنگی بودهاند؛ زیرا مولفههای اعتقادی و ارزشی زیربنایی آن فرهنگها را زیر سوال میبردند و جهتگیری آنها را مخالف با منافع و مصالح واقعی انسانها میدانستند. پس همواره با مقاومتهای فرهنگی روبهرو بودند».10
اسلام، بهعنوان دینی که مدعی جهانشمولی و خاتمیت است، در همان حال که مقاطع گوناگون حیات اجتماعی خود را آکنده از تعاملهای تعیینکننده با فرهنگیهای همسایه دیده، حساسیتهای مضاعفی را نیز برانگیخته است.11
اكنون كه پيشرفت صنعت ارتباطات، حصارها و مرزها را در هم نورديده و روز بهروز انسانها را بههم نزديكتر مىكند و مىرود كه تمامى انسانهاى كره زمين را در يك دهكده جهانى گردآورد، مسأله ارتباطات میانفرهنگی و چگونگی تعامل با دیگران در زاويههاى گوناگون: اقتصادى، فرهنگى، سياسى و… مسأله روز همه مسلمانان مىگردد12 و پرسشهاى انبوهى را فراروى فقيهان و اسلامشناسان مىنهد.
ارتباطات صرفا یک قالب رفتاری نیست؛ بلکه با آگاهی و معرفت نیز ارتباط پیدا میکند. یک مسلمان همچنان که میتواند در یک ارتباطِ میانفرهنگی بر مخاطب خود تاثیر بگذارد، احتمال تاثیرپذیریاش نیز وجود دارد. بهطور کلی، اینکه ارتباط با چه کسی با چه شیوهای و با چه محتوایی صورت گیرد کاملا مهم بوده و در سرنوشت فرد و حتی جامعه مسلمین تاثیر میگذارد؛ این حساسیتها بتدریج جدیتر میگردد. دقیقا همین موارد است که ارتباطات میانفرهنگی را برای پژوهشگر اسلامی به یک «مسأله» تبدیل میکند که برای حل آن باید به پرسشهای ذیل پاسخ دهد:
• دین اسلام چه الگویی را برای ارتباطات میانفرهنگی ارائه میدهد؟
o ویژگیهای اصلی ارتباطات ميانفرهنگى از نظر اسلام کدامند؟
o آیا ارتباطات میانفرهنگی از اصول و قواعد خاصی پیروی میکند؟
o ارتباط با افراد جوامع دیگر(اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان) با چه هدفی صورت میگیرد؟
بسیاري از متولیان فرهنگی همواره در صدد پیدا کردن راهی براي بهینهسازي روابط اجتماعی در ساحتهای مختلف آن بودهاند؛ ولی ظاهرا هیچگاه چنین اتفاقی در حد انتظار رخ نداده؛ یا دستکم مقیاسی براي اطمینان از سنجش اثربخشی برنامهها وجود نداشته است. همۀ کسانی که به بهبود وضعیت روابط اجتماعی میاندیشند، از فقدان الگوی رفتاری جامع که بر دادههایی قابل اعتماد مبتنی باشد، گله دارند. بهطور طبیعی دستیابی به دادههاي مبتنی بر تحقیقات علمی که بتوان براساس آن رفتارهای اجتماعی را تنظیم و یا به برنامهریزي کلان پرداخت، نیازمند آگاهی از مطلوبیتهای اسلام است. تاکنون به بررسی جامع دست نیافتهایم که در آن بهطور خاص به الگوی مطلوب در عرصۀ ارتباطات میانفرهنگی پرداخته و سپس بر اساس آن، تحقیقات توصیفی و توصیههای هنجاری شکل گرفته باشد. این رساله هم نگاهی جامع به ارتباطات میانفرهنگی دارد و هم، زمینه را برای بررسیهای میدانی فراهم میکند.
ضرورت و اهمیت تحقیق
گسترش ارتباطات در سطح جهانی و پیامدهایی که بهویژه برای جوامع اسلامی و مسلمانان خواهد داشت تحقیق درباره این موضوع را به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل کرده است. برغم اهمیت بسیار زیاد عرصه ارتباطات میانفرهنگی، آنچنان که باید توجه پژوهشگران ارتباطی به این موضوع معطوف نگشته است و از اینرو در این خصوص خلاء جدی وجود دارد. پژوهش حاضر در جهت پاسخ به یکی از مسائل فراوانی که در این عرصه وجود دارد، شکل گرفته است.
فرضیهها
معمولا اعتقاد بر این است که لزوم ارائه فرضیه تنها در تحقیقات تبیینی است.13 یعنی دستکم دو متغیر در آنها حضور دارد.14 فرضیه «حدسي است عالمانه دربارة ارتباط ميان دو متغير يا بيشتر».15 در غیر از اینگونه تحقیقات، مسأله یا موضوع پژوهش فقط به صورت سوال بیان می شود16 و محقق هم در پایان پژوهش به آنها پاسخ می دهد. این تحقیق از سنخ مطالعات و بررسیهای اکتشافی است بنابراین از طرح هرگونه فرضیهای صرفنظر میکنیم.
بخش اول: چارچوب مفهومی
فصل اول: تعریف مفاهیم
مقدمه
«الگوی ارتباطات میانفرهنگی در اسلام» بهعنوان یک «سازه»17 مفهومی، از حداقل سه مفهوم (الگو، ارتباطات میانفرهنگی و اسلام) و حداکثر پنج مفهوم (الگو، ارتباطات، فرهنگ، میانفرهنگی و اسلام) تشکیل شده است. تلاش خواهد شد علاوه بر تعریف این مفاهیم، تعدادی مفهوم دیگر هم که بهصورت شبکه مفهومی در روشن شدن این مفاهیم نقش دارند، مدنظر قرار گیرند.
1-1- الگو
فقدان اجماع درباره تعریف مفاهیم اساسی در علوم اجتماعی نوعی آشفتگی در کاربرد آنها را سبب شده است. الگو، مدل، نظریه، انگاره یا پارادایم،18 ساخت، نوع، گونه، هنجار و مفاهیمی از این قبیل در برخی منابع، اگر نه بهجای همدیگر، بهصورت توأمان آورده شده و مورد بحث و مقایسه قرار گرفتهاند. بنابراین تعریف «الگو» با بررسی شبکه مفاهیم مرتبط امکانپذیر خواهد بود و بدین لحاظ جمعبندی دیدگاهها و ارائه تعریف قابل قبول برای الگو با دشواریهایی همراه است. بهویژه اینکه «در رشتههای گوناگون علمی، الگو با تفسیرهای مختلفی ارائه گردیده است و هنوز یک تعریف جامع مورد پذیرش همگان از آن وجود ندارد و مناقشات در تعریف نیز به راحتی پایانپذیر نیست.»19
واژه الگو معادل لغت انگلیسی «پَتِرن»20 و لغت عربی «اسوه» و به معانی مختلفی مانند نظریه، مدل، انگاره، شکل، قالب، منوال و نقشه بهکار رفته است. در لغت نامه دهخدا این واژه معادل روبرو، سرمشق، مقتدی، اسوه، قدوه، مثال، نمونه و مانند آن قرار گرفته است. در دهههای اخیر محققان و اندیشمندان فلسفه و تاریخ علم و روششناسی آنگاه که از الگو سخن میگویند منظورشان مجموعهای از مفروضات، مفاهیم، ارزشها و تجربیاتی است که روشی را برای مشاهده واقعیتِ جامعه علمی ارائه میکنند. آنها از واژه «پارادایم» و یا بهتعبیر ما الگو بهعنوان واحد ارائه و ارزیابی تکنظریهها و همچنین مجموع نظریههای علمی یاد میکنند.21
در علوم اجتماعی، آلن بیرو الگو را واژهاي مصطلح در جامعهشناسي انگلوساکسون برميشمرد که شباهت معنايي با مدل، گونه و هنجار دارد. الگو امري شکلگرفته در يک گروه اجتماعي است که بهعنوان راهنماي عمل بهکار میرود. بيرو معتقد است الگو شيوههاي زندگي است که از صوري فرهنگي منشا ميگيرد.22
در معنای دیگر، الگو بهمعنای «اسوه» میباشد. اسوه از ماده «ا س و» بهمعنای اقتدا کردن و راضی بودن به رفتار الگو و در احوال مثل او بودن است23 و در اصطلاح بهمعنای الگویی است که انسان از آن پیروی میکند، چه در زمینه خوب و چه در زمینه بد.24 این کلمه در اصطلاح اسلامی برای پیروی از الگوهای شایسته استفاده میشود.25 چنانکه در قرآن همیشه با صفت «حسنه» آمده است.26 پس، میتوان گفت: «الگو یک وسیله و معیار و میزانی است برای اینکه آن کاری که انسان میخواهد انجام دهد، با آن الگو تطبیق داده شود.»27
به این ترتیب، دست کم شش تلقی از الگو وجود دارد: 1) مدل ، 2) نظریه، 3) انگاره یا پارادایم، 4) نوع و ساخت، 5) نقشه راه یا نقشه جامع و 6) اسوه. ابتدا هر کدام از این تلقیها را ب
