
هرگونه اعتبار و قرارداد و تصويب، توان پيوند انسانها را دارد.817 انسانها بر اساس اين زبان مشترک، امکان مفاهمه و ارتباط در هر فرهنگ و جغرافيايي را پيدا ميکنند. پس تنها زباني كه ميتواند جهان گسترده بشريت را هماهنگ كند، زبان فطرت است.818 بههمین دلیل، «انسانها مجموعا یک واحد واقعی بهشمار میروند و از یک وجدان مشترک انسانی بهرهمندند».819
فطرت، جبلّي انسان است. جعل و آفرينش فطرت، جعل ذاتي نيست و خلقت ذاتيِ مستقلي از خلقت انسان ندارد، بلکه جعل آن تبعي است؛ يعني به محض خلقت انسان و به تبعيت از اين خلقت، فطرت نيز پديد آمده است. همچنين جعل فطرت در انسان، جعل تأليفي اعم الصاقي يا انضمامي هم نيست؛ يعني اينگونه نيست که انساني آفريده شود، همزمان، يا قبل يا بعد از آن نيز فطرتي آفريده شود، و سپس اين دو با هم تأليف شوند، بلکه آفرينش انسان عين آفرينش فطرت است،820 امور فطرى از آن حيث كه مقتضاى آفرينشاند، نيازى به تعليم و تعلّم ندارند. هرچند تقويت يا جهت دادن به انها نيازمند به اموزش باشد.821
آیاتی از قرآن کریم که به فطرتمندی انسان اشاره دارند، فراوان است از آن جمله میتوان به آيات تذكره: آياتي كه پيامبر را مذكِّر822 و قرآن را تذكره823 و دين را ذكريَْ824 ميداند؛ آیات نسیان825؛ آیات میثاق: آياتي كه بر عهد تكويني و ميثاق ازلي الهي با انسانها دلالت دارد826؛ آيات فطريانگاري دين827؛ آيات التجاء828 و مانند آن اشاره کرد.829
سرشت الهي انسان مختص به گروه يا افراد خاصي دانسته نشده و با استعمال واژة «ناس»، اين صبغة الهي همگاني معرفي شده است. پس فطريات در همه افراد يافت مىشود، هرچند كيفيتشان از نظر ضعف و شدت، متفاوت باشد،830 حتي مسئلة کفر و ايمان افراد نيز دليلي بر عدم فراگيري فطرت نيست. ازاينرو، کساني که از مسير الهي خارج ميشوند نيز داراي اين سرماية الهي هستند.831
بر اساس ظرفيت فطري فرهنگهاي گوناگون است که امکان گفتوگوي ميانفرهنگي فراهم ميگردد. آنبخش از فرهنگها که ناظر به بُعد طبيعي جوامع و اقوام است، بهدليل تفاوت ماهوي با بُعد طبيعي فرهنگهاي ديگر، سرعت گفتوگو و مفاهمه را کم ميکند. اما بعد فطري فرهنگها بهدليل همگاني و همهفهم بودن، بستر تسريع ارتباطات را فراهم خواهد کرد. حتي تفاوتهاي فرهنگي ناظر به ابعاد طبيعي جوامع، اگر جاذبه اي براي ساير فرهنگها داشته باشد و آنها را بهخود جلب کند، اين جذابيت و گرايش، حاصل فطرت «کنجکاوي» و «علاقه به نوآوري و ابداع» انسانهاست.832
بنابر ظرفيت فطري همة فرهنگها و مفاهمة آنها با زبان فطرت، دين و فرهنگِ ديني که تجلي فطرت انسانهاست، براي آنها مأنوس و شناختهشده است. بر اين اساس، فرهنگ ديني، بهراحتي با همگان ارتباط برقرار ميکند و آنها را به گفتوگو فراميخواند. قرآن، بهعنوان کتاب دين، هرچند با زبان قوم خاصي بيان شده است، اما در باطن خود از زبان فطري و همهفهمي بهره ميبرد که انسانها با آن مأنوس هستند. ازاينرو، در صورت ابلاغ پيام قرآن به نفوس مستعدّ، اين پيام در عمق جان آنها، با هر رنگ و نژادي، اثر خواهد کرد. در حقیقت، هر امر فطرياي براي انسان موردپسند و هر پديدة غيرفطري، اصالتاً براي او ناخوشايند است و ذاتاً از آن گريزان خواهد بود.833 دين نيز، که تجلي فطرت انسان است، محبوب همة انسانها و جوامع خواهد بود؛ چراکه جوامع، آن را با جان و فطرت خود مأنوس و ملائم مييابند. بههمين دليل، دين را سمحه سهله توصيف کردهاند.834
همة فرهنگها بهدليل ماهيت هماهنگ و ملائم دين با فطرتشان، پذيرندة آن خواهند بود؛ البته درصورتيکه موانع دروني و بيروني جامعه براي دريافت پيام دين، از ميان برداشته شود.835
در ارتباطات فرهنگي، بهخصوص ارتباطات ميانفرهنگي، در مرحلة نخست تکيه بر دين محور اساسي ارتباطات است، اما شريعت محوري، بههيچ عنوان در اولويت نيست؛ زيرا عنصر دين عنصر مشترك و شريعتهاي خاص عناصر غير مشترك است. بهعنوان مثال، در تبليغ ديني براي جوامع غيرديني، هيچگاه نبايد از احکامي چون نماز، روزه، حجاب و… آغاز کرد. تکيه بر شريعت، زبان گفتوگو را ناكار آمد خواهد کرد و اجازة مفاهمه را به دو فرهنگ نخواهد داد. در مقابل تکيه بر مفاهيمي چون خداياوري، يكتاپرستي، فرجامباوري، عدالت و ظلمستيزي، مهرباني و اخوت، احسان و برادري و…، که عموم فطرتهاي پاک به انها گرايش دارند، رکن اساسي تبليغ ديني است.
اين مسئله منحصر به ارتباطات ميانفرهنگي با جوامع غيراسلامي نيست، حتي در ارتباطات ميانفرهنگي با ملل مسلمان نيز اين مسئله صادق است. در فعاليتهاي فرهنگي درون جامعة اسلامي نيز ميتوان بهمعنايي اين ترتيب و اولويتبندي را لازم دانست.836
هر دینی بهدنبال برقراری ارتباط با انسانهاست و برای اینکه بتواند خود را تبلیغ و گسترش دهد، نظام تبلیغی خود را بر مبانی خاص خود بنا میکند؛ مبانی خاصی که براساس آن تولید معنا و مبادله معنا رخ میدهد. مبنای تولید و مبادله معنا در اسلام، فطرت انسان است. فطرت وجه مشترک مردمان در طول مکانها و زمانهاست. پس میتواند وجه ارتباطی بین همه انسانها در تمامی جغرافیا و تاریخهای زندگی آنها باشد.837 یگانه زبانی که عامل هماهنگی جهان گسترده بشر است، زبان «فطرت» است که فرهنگ عمومی و مشترک همه انسانها در همه اعصار و امصار است و هر انسانی به ان آشنا و از آن بهرهمند است و هیچ فردی نمیتواند بهانه بیگانگی با آن را در سر بپروراند و دست تطاول تاریخی به دامان پاک و پایههای استوار آن نمیرسد؛ چرا که خدای فطرتآفرین آن را از هر گزندی مصون داشته است.838 منظور از زبان قرآن، سخنگفتن به فرهنگ مشترک مردم است. انسانها گرچه در لغت و ادبیات از یکدیگر بیگانهاند و در فرهنگهای قومی و اقلیمی نیز باهم اشتراکی ندارند، در فرهنگ انسانی که همان فرهنگ فطرتِ پایدار و تغییرناپذیر است، باهم مشترکاند و قرآن با همین فرهنگ ثابت و مشترک با انسانها سخن میگوید و مخاطب آن فطرت انسانهاست و رسالت قرآن شکوفا کردن فطرتهاست. از اینرو زبانش برای همگان آشنا و فهمش میسور عمومِ بشر است.839
از اینرو، قرآن، دعوت بر پایه فطرت را اساس کار خود میداند و تعالیم خود را با فطرت پاک انسانی دمساز میداند و معتقد است که انسانها همگی، دارای سرشتی پاک هستند و توانایی پذیرش و تشخیص حقیقت را دارند. زبان مشترک در ارتباطات میانفرهنگی، زبان فطرت است که هم، همگانی است و خداوند همه انسانها را با آفرینشی خاص و فطرتی واحد آفریده است؛ و هم تغییرناپذیر، ثابت و پایدار است. فطرت، سرشت خاص و آفرینش آدمی است که با پارهای بینشها و گرایشهای مشترک در میان انسانها همراه است. بینش و گرایشهای فطری، از آنرو که در طبیعت مشترک آدمیان، سرشته شدهاند، در زمان و مکان خاصی، محصور نمیشوند، بلکه میتوان آنها رادر همه انسانها سراغ گرفت و همین امر، مهمترین عنصر برقراری ارتباط میان افراد از فرهنگهای مختلف است. از همینرو در روایتی از امام علی علیهالسلام فلسفه ارسال رسل احیای فطرت بشری بیان شده است.840 با استفاده از این زبان واحد، ثابت، عمومی و مشترک، انسانها با یکدیگر در ارتباط بوده و از تجربیات همدیگر استفاده میکنند. از اینرو، هدف اصلی تبادل فرهنگی، عبارت است از دستیابی به اندیشه برتر برای زندگی بهتر، ارشاد، ترویج عقاید و افکار صحیح، اخذ علوم و دانشهای ضروری، آگاهی از تجارب دیگران، کمک به برقراری و تداوم صلح، مرتفع کردن سوء تفاهمها، از میان بردن زمینههای جنگ افروزی، تبادل اطلاعات و هر آنچه در امور معنوی و انسانسازی و تکامل بشر، موثر واقع میشود. امام علی علیهالسلام به فرزند خود، امام حسن مجتبی علیهالسلام توصیه میفرمایند که «خبرهای گذشتگان را بهدلت عرضهدار، و آنچه را به انان که پیش از تو بودند رسید، بهیادش آر؛ و در خانهها و بازماندههای [سرزمین و فرهنگ و تمدن] آنان بگرد و بنگر که چه کردند و از کجا بهکجا شدند و کجا بار گشودند و در کجا فرود آمدند».841 خداوند از انسانها میخواهد که به فطرت پاک و سلیم خود بازگردند و با تکیه بر آن، راه و آیینی را برگزینند که به سرشتشان نزدیکتر، و با آن، همخوانی داشته باشد و در نهایت، مایه سعادت و سربلندی آنها در دنیا و آخرت شود: «با تمام وجود، خود را آماده پذیرش دین و آیینی کن که کاملاً پاک و منزّه از آلودگیها و پیرایههاست و برخاسته از فطرت پاک انسانهاست که خداوند، آنها را بر چنان فطرتی آفریده و البته هرگز در آنچه خدا آفریده، تغییر و تبدیلی راه ندارد.842
كسانی كه مورد خطاب قرآن و معصومان علیهمالسلام قرار گرفتهاند و اسلام با آنها بهگفتوگو و مفاهمه نشسته است، پیش از آن كه كافر و مشرك تلقی شوند انسان هستند و خارج از حوزه كفر و شرك، از وجوه و مشتركات انسانی فراوانی برخوردارند. گفت وگوی قرآنی با آنان نیز، با توجه بههمین همبستگیها و وجوه مشترك است. پیامهای هدایتی و آموزههای قرآن، متوجه همه انسانهاست، نه ویژه گروه یا قوم خاصی. رهنمودها و عملكرد معصومان(ع) و توصیههای قرآن نشانگر آن است كه آنان، همواره در تلاش بودهاند كه مسیر پیمودن راه کمال را به مخاطبان خود نشان دهند. معصومان(ع) در مواجهه با كافران و مشركان، ابتدا موجودیت طرف مقابل را بهعنوان یک انسان، میپذیرفتند و كافر و ذمّی را در مقام یك انسان و هم نوع كه با آنان مشتركات انسانی فراوان دارند، مورد خطاب قرار میدادند و بدون در نظر گرفتن عقیده طرف مقابل، با توجه به فطرت انسانی و وجوه مشترك (گرایش به خوبی، خداجویی، كمال طلبی و…) با آنان وارد گفتوگو میشدند. با پذیرش این اصول مشترك و همبستگیهای انسانی است كه گفتوگوهای فرهنگی و میانفرهنگی معنی مییابد. پذیرش این اصل، در حقیقت پیشفرض گفتوگوهای فرهنگی و ارتباط میانفرهنگی بهشمار میرود.
رابطه شرایع و فطرت
«خداوند متعال به عنایت ازلی و رحمت واسعه، انبیاي عظام ــ علیهمالسلام ــ و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، به فطرت انسان کمک کنند و نفس را از این غلاف غلیظ طبیعت برهانند. چون انسان مولود عالم طبیعت است و در آغوش ماده به دنیا آمده و در غلاف طبیعت تربیت میشود و روحانیت و فطرت او نیز در این حجاب وارد میشوند، بهطوریکه احکام طبیعت بر انسان احاطه دارند؛ هر چه آدمی در این عالم طبیعت رشد و نمو طبیعی کند این احکام بر او بیشتر چیره و غالب میگردد و چون به مرحلۀ طفولیت برسد قوای حیوانی او را سخت در آغوش میکشند و هنگامی که این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غلبه کنند کمتر اتفاق میافتد که کسی به خودی خود بتواند از این حجابها بیرون آید و با فطرت اصیل خود بتواند سیر نموده و به کمال مطلق و نور جمال و جلال مطلق برسد. خداوند متعال برای کمک به این فطرت كه در غلاف طبیعت قرار گرفته، پیامبران عظام و دستورات الهی را فرستاده است که همۀ آنها در راستای فطرت الهی انسان است: و از این جهت، احکام آسمانی و آیات باهرات الهی و دستورات انبیاء عظام و اولیاء کرام برطبق نقشه فطرت و طریقۀ جبلَّت بنا نهاده شده، و تمام احکام الهی به طریق کلّی به دو مقصد منقسم شود كه یکی، اصلی و استقلالی؛ و دیگر فرعی و تبعی است، و جمیع دستورات الهیه به این دو مقصد، یا بیواسطه یا با واسطه، رجوع کند».843
در تعابیر برخی از عالمان، فطرت بهعنوان هدایت عام نام گرفته است که میان معرفت حاصل از آن و معرفت حاصل از هدایت وحیانی همبستگی و ارتباط وجود دارد. زیرا به گفته قرآن هر دو نوع هدایت، سرچشمه الهی دارد. از این رو، فرامین وحیانی کامل خداوند در مورد عدالت «به اجمال» از طریق فطرت قابل درک است. هدایت وحیانی به فرد کمک میکند تا به «مطلوب» برسد. خداوند از طریق هدایت وحیانی به انسان برخوردار از آگاهی اخلاقی ناشی از هدایت فطری تقوا عطا میکند. هدایت وحیانی افراد را در رویارویی با کافران و منافقان ثابت قدم میکند.844
7-2- تولی و تبری
دومین اصل حاکم بر ارتباطات میانفرهنگی مومنان،
