
شرایط خاص خود را دارد. بدین ترتیب ارتباط میانفرهنگی دست کم در چهار قلمرو قابل بررسی است لکن در این پژوهش بهدلایلی که در فصل توسعه مفهومی ارتباط میانفرهنگی اشاره شد، تنها به دو قلمرو اخیر خواهیم پرداخت.
فصل ششم: الگومندی ارتباط میانفرهنگی
مقدمه
بررسی فرآیند دستیابی به اصول راهبردی ارتباطات میانفرهنگی به دو شیوه ممکن است. شیوه قیاسی یا سیر از جهانبینی به سطح کنش و شیوه قیاسی جزئی به کلی یا سیر از سطح کنش به سطح لایههای درونی و معنایی. در این پژوهش، هم بهدلیل دشواری شیوه قیاسی و هم بهمنظور گفتگو با سایر نظریههای ارتباطی، شیوه دوم در پیش گرفته شد.
تحلیل کنش
ارتباط بهمثابه «کنش»،650 به مجموع رفتار فرد و نیت و قصد درونی او بهعنوان «کنشگر» یا «ارتباطگر» اطلاق میشود و در مقابل «رفتار» یا حرکت651 بهکار میرود که به واکنش ارگانیسم زنده نسبت به محیط خویش بدون وجود معنای درونی و نیت فرد رجوع میکند. توصیف کنش مستلزم توصیف چند لایه است. «چند لایه از اینجهت که چنین توصیفهایی نه فقط شامل اشاره به حرکت فیزیکی است، بلکه شامل اشاره به قصد شخصی که آن حرکت را انجام میدهد و قواعد اجتماعی است که در آن این حرکت معنا میگیرد».652 واژه «کنش» و یا «ارتباط»، برخلاف «رفتار»، حاصل معنامندی است.653 کنشها بیانگر عقاید و امیال هستند. بهمنظور تعیین مفهوم یک کنش باید عقاید و امیال نهفته در پشت آن را نشان دهیم.654 کنش درون یک چارچوبی رخ میدهد که حاصل آگاهی،655 تعامل نظام بینشی، نظام ارزشی و نظام انگیزهها و اهداف656 است. بنظر وبر، «در علوم اجتماعی آن چیزی را میتوان فاکت657 خواند که اگر و تنها اگر کنشگران اجتماعی معنایی بدان بخشیده باشند، یا بهتعبیری “اهمیت فرهنگی” داشته باشد. بهبیان سادهتر، فاکتهای اجتماعی وجودشان وابسته بهمعنایی است که بهلحاظ فرهنگی به آنها داده شده است».658 «معنای ذهنی کنشگران اجتماعی اساس تمام تحلیلهای اجتماعی – علمی وبر است».659 در نظریه «ساخت کنش اجتماعی پارسونز»، کنش اجتماعی در قالب هنجاها و ارزشهای اجتماعی سازمان مییابد و هنجارهای اجتماعی کنش فرد را در جهت همنوایی نهایی نظام ارزشهای اجتماعی سوق میدهد.660 کنش برخلاف رفتار، ارادی است.661 «جامعهشناسانی مانند پارسونز و شلر و کنشگرایانی مانند بلومر بهجای رفتار بر مفهوم پیچیدهتر، یعنی عمل و یا کنش تاکید داشتهاند.»662 پارسونز معتقد است که انسان بهعنوان یک موجود اجتماعی ادراک میکند، میاندیشد و عمل میکند.663بهعبارت دیگر، «کنش به آن نوع کردار انسانی اطلاق میشود که میزانی از هدفمندی و تعمّد را در بر داشته باشد. در واقع، به استثنای کردارهایی که صرفا محصول نیروهای روانی و زیستیاند، و کردارهای واکنشی و غریزی بهشمار میآیند، کردارهای دیگر را میتوان مصداق کنش دانست».664 کنش همان «انتخاب از میان گزینههای ممکن و مطلوب در موقعیتهای اجتماعی معین است».665 در واقع، رفتارهای معنامند،666 کنشهاییاند که از اصول و ارزشهای خاصی تغذیه میکنند. نظام بینشی و ارزشی نه تنها در جهتگیری رفتار از طریق ترسیم اهداف و انگیزهها خود را نشان میدهد، بلکه در انتخاب شیوه و روش نیز موثر است. بنابراین، میتوان گفت که ویژگیهای رفتاری افراد، از جمله مومنان، معرف اصول و ارزشهایی است که شبکه هنجاری و یا ارتباطی بر آن استوار گردیده است.
برخلاف نظر ماکس وبر، که در تبیین انواع کنش در تیپ آرمانی خود، کنش عقلانی را از کنش ارزشی جدا میکند،667 از نگاه اسلامی، کنش همزمان هم میتواند معطوف به ارزش و هم معطوف به هدف باشد؛ چرا که ارزش در نسبت با هدف و غایت تعریف میشود. بهتعبیر رحیمپور در نقد عقلانیت وبر، یک عمل میتواند در آنِ واحد هم مصداق «عمل هدفی» و هم مصداق «عمل ارزشی» باشد.668 در دیدگاه اسلام، تعریف هدف بر اساس ارزشها یعنی نگاه ترکیبی «دنیا- آخرت» برای هر مسأله و راهحلهای آن است.669 پس، کنش همان رفتار معنادار است.
معنامندی کنش
معنا در حکم روح و جان کنش انسانی است.670 معنادارى زندگى انسان برگرفته از نحوه نگرش انسان به جهان و خود و يا بهتعبير ديگر تابع «جهانبينى و انسانشناسى» اوست. جهانبينى نيز بهنوبهخود «نظام عقيدتى»، و به دنبال آن، «نظام ارزشى» را شكل مىدهد. از طرفى چون افعال اختيارى انسان تابع اراده او هستند و اراده انسانها نيز در پرتو نوع نگرش و نظام ارزشى مورد قبول آنها شكل مىگيرد؛ رفتارهاى انسان نيز تابعى از نظام ارزشى مورد قبول او خواهند بود.671 پس، معناداری زندگی یعنی آرمانداری و جهتداری جریان تغییر انسانی.672 معنا امتداد زمانی مکانی حرکت پدیدار انسانی و به تعبیری تبلور مجموع چراییها و چگونگیهای زندگی آدمی رو به آرمان برگزیدۀ زندگی وی در موقعیت و وضعیت انسانی او در سطوح رو به بالاتر نیازی وی است.673 بههمین دلیل طه عبدالرحمن انسان را به ملکی و ملکوتی و کنش را به سه تقسیم میکند. ملاك ملكي بودن يا ملكوتي بودن انسان از نگاه عبدالرحمن، معطوف به نوع كنشي است كه هر انساني بدان ممارست ميورزد. وي انواع كنش را بهلحاظ عناصر آنها به سه دسته تقسيم ميكند: 1. كنش عادي (متعارف) 2. كنش ارتقايي 3. كنش اكتمالي.674 «كنش عادي» مخصوص انسان ملكي است؛ زيرا او جز جهان عيني فرض وجود عوالم ديگر و تأثير آنها در اين جهان عيني را نميپذيرد. بنابراين، كنشهايش هم افق با همين هستيشناسياش بوده و بر مقتضاي هيچ عالم ديگري كنش انجام نميدهد؛ چون برايش بيمعني است. «كنش ارتقايي» و «اكتمالي» مختص انسان ملكوتي است؛ زيرا وي وجود عوالم ديگري را پذيرفته و با ملاحظة آنها افق كنشهاي خود را ترسيم ميكند. كنش ارتقايي، وي را از حضيض عالم عيني ارتقا بخشيده و به عوالم ديگر پيوند ميدهد. بهعبارت ديگر، هستيشناسي وي را گسترش ميدهد و كنش اكتمالي وي را به سبب فطري ساختن و دروني نمودن اخلاق كمال ميبخشد.675 تأكيد ميشود انسان ملكوتي به سبب هستيشناسياي كه دارد و ايماني كه به عوالم ديگر پيدا ميكند، غايات منطبق با آن عوالم، كه در ارزشها نمود مييابد، تعریف میکند. طه دين اسلام را كاملترين دين الهي و خاتم آنها معرفي ميكند و ايمان و كمال نهايي را با عمل به فرامين آن ميسور ميداند. هرچند براي ساير اديان الهي هم اين ظرفيت را با مراتب كمتر بهرسميت ميشناسد و بنابراين، انسان با ايمان به عوالم ديگر ارتقا مييابد و ارزش هم برايش معني پيدا ميكند و در ادامه با پذيرش يك دين الهي و عمل به ارزشهاي آن كمال وجودي مييابد. «كنش عادي» داراي چهار عنصر هدف، قصد، رفع موانع و تحمل سختي است.676 «كنش ارتقايي» هم شامل چهار عنصر اجراي ارزش، نيت، اقتحام عقبه و پذيرش تکليف است كه ناظر كنش اعتيادي است. سرانجام «كنش اكتمالي» شكل عالي كنش است و عناصر چهارگانه آن عبارتند از: طلب محبت (الهي)، اخلاص، حريت و تحلي به صبر.677 یک مثال برای تاثیر معنی در کنش، تفاوتی است که عبدالرحمن میان «آیه» و «پدیده» قائل میشود و میگوید: پدیده هر چیزی است که در زمان و مکان مشخص به مشاهده در میآید و حامل اوصافی است که میانشان رابطهای عینی و واقعی وجود دارد؛ مانند نزول باران که نتیجه تبخیر آب و تراکم به سبب سرما و… است. وی نظر به پدیدهها را که به عالم ظواهر یا عالم ملک معطوف است، نظر ملکی و بر آیند آن را علم میداند؛ در حالی که آیه، پدیدهای است که از زاویه معنایی با اوصاف خارجی در آمیخته است، و وجودش بر حکمتی دلالت دارد، به آن نظر میشود و این عبارت از ارزشی است که شایسته است، کسی که آن را درک میکند، بهمقتضای آن عمل کند؛ مانند مفهوم حیات که پدیده نزول آب به آن اشارت دارد و گاه یک پدیده، چندین معنا دارد، چنان که نزول آب، افزون بر معنای حیات، میتواند معنای رستاخیز و نعمت هم داشته باشد و از آنرو که عالم آیات، عالم ملکوت نامیده میشود، میتوان نظر به اشیا به وصف آیات را نگاه ملکوتی نامید.678
چكيده سخن آنكه معنادارى زندگى انسان در چارچوب نظام ارزشى ويژه يك جامعه، و در راستاى باورها و نظام عقيدتى آن جامعه شکل میگیرد؛ و چون مطابق بينش اسلامى، تنها جهانبينىِ حق و بهتبع آن تنها نظام عقيدتى و ارزشى صحيح دين اسلام است، ما مسلمانان عامل معنادارى و جهتدهنده زندگى انسان را «دين» مى دانيم. 679این رویکرد حتی با انسانیترین رویکردهای جامعهشناختی مثل رویکرد تفسیری که «زندگی روزمره را اصلیترین قلمرو تولید معنا»680 قلمداد میکند، فاصله زیادی دارد.
دلالتهای معنا برای کنش
معناداری و پیرو آن، دینداری، ملازم با نوعی الگوی زیست در حیات اجتماعی است. «هر “رفتاری” با هر “ایمانی” سازکار نیست؛ لذا “مومن به معارف اخلاق توحیدی” منطقاً حق ندارد هرگونه رفتار فردی اجتماعی از خود بروز دهد. فقه و باید و نبایدهای شریعت تکملهی ایمان اسلامی است. تفکیک دین از زندگی منشاء اصلی رویکردهای سکولاریستی است».681 تمایز رفتار مومنانه از غیر آن بهدلیل پیروی از الگوهای متفاوت است. الگو راهنمای عمل است و مسیر حرکت و رشد مومنان در ابعاد فردی و اجتماعی را تسهیل میکند. آن کسانی که اسلام را درست فهمیدهاند و طبق آن عمل کردهاند، بهترین الگو و معیار برای سنجش رفتارها و مناسبات اجتماعی مسلمانان هستند.
حضرت علی علیهالسلام در شرح آیه ۲۱ سوره مبارکه احزاب682 میفرماید که شما از پیامبر پاک و پاکیزهتان تأسی و پیروی کنید او نمونه خوبی برای پیروی کردن، و انتساب عالی برای کسی است که بخواهد منتسب شود. محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که به پیامبرش تأسی کند و پا در جای پای او بگذارد. پیامبر اینگونه بود که «روی زمین غذا میخورد، مثل بندهها مینشست، کفش خود را با دست خود پینه میزد، لباس خود را، خود وصله میزد، سوار بر مرکب بیزین و بیوسیله میشد و …» باید هر کس از پیامبرش پیروی کند و راه او را پی بگیرد.683
الگوگیری از پیامبر اکرم به چه معناست؟ آیا مومنان امروز باید مثل آن حضرت مثلا بر مرکب بیزین سوار شوند و روی زمین غذا بخورند؟ نمونههایی در تاریخ آمده است که نشان میدهد آنچه مهم است توجه به اصول حاکم بر رفتار پیامبر اکرم (ص) میباشد نه عین رفتار آنحضرت. بهعنوان مثال، شخصی به امیرالمومنین علی علیهالسلام اعتراض میکند که چرا آنحضرت محاسن خود را خضاب نمیکند در حالی که پیامبر خضاب میبست و سفارش میکرد که خضاب بکنید. حضرت در پاسخ به او میفرماید دستور پیامبر به اینخاطر بود که مسلمانان در اقلیت بودند و پیامبر نمیخواست مسلمانان بهشکل یهودیان باشند.684 شبیه همین حکایت در مورد حضرت امام رضا علیهالسلام نقل شده است. طبق روایتی، امام صادق (ع) در جواب سفیان ثوری که پرسید: چرا لباسهای فاخر و گرانبها میپوشید، در حالی که اجداد و نیاکان شما، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم و امام علی علیهالسلام چنین لباسهایی نمیپوشیدند؟ فرمود: زمان رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم فقر عمومی بود و پوشش مناسب آنزمان همان بود که جدّ ما میپوشید. ولی زمان ما رو به توسعه و گسترش است و اگر بخواهیم مانند نیاکان خود بپوشیم در نظر دیگران خوار میشویم و به ما اهانت میکنند.685 امام رضا علیهالسلام توجه به لباس خوب را نوعی احترام بهدیگران دانسته و میفرمایند: «لباس مظهر خارجی انسان است نمیتوان نسبت به آن بیتوجه بود. حُرمت مومن ایجاب میکند که انسان در ملاقات با او، شئون خود و وی را رعایت کند و مقید باشد که پاکیزه و خوش لباس باشد».686 امام رضا علیهالسلام فرمود: بپوش، و زیبا بپوش؛ زیرا جدم علیبنالحسین علیهالسلام روپوش (عبای خز که قیمت آن پانصد درهم بود، میپوشید) هم چنین ردای پنجاه دیناری داشت که زمستان را در آن میگذرانید و چون زمستان تمام میشد آن را میفروخت و پولش را به بینوایان میداد.687
دقت در سیره زندگی اهل بیت علیهمالسلام و تأسی به شیوه رفتاری و
