
مفسران بزرگ نیز مراتب مختلف معنایی قرآن را پذیرفته و آن را تبیین نموده اند .
علامه طباطبائی مفسر شهیر قرن ضمن قبول مطلب یادشده معناهای مختلف عبارات قرآنی را در طول یکدیگر دانسته ؛ می نویسد : « قرآن از نظر معنا مراتب مختلفى دارد، مراتبى طولى كه مترتب و وابسته بر يكديگر است، و همه آن معانى در عرض واحد قرار ندارند تا كسى بگويد اين مستلزم آنست كه يك لفظ در بيشتر از يك معنا استعمال شده باشد، و استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا صحيح نيست، و يا كسى ديگر بگويد اين نظير عموم، مجاز مىشود، و يا از باب لوازم متعدد براى ملزوم واحد است، نه، بلكه همه آن معانى، معانى مطابقى است، كه لفظ آيات بطور دلالت مطابقى بر آن دلالت دارد، چيزى كه هست هر معنايى مخصوص به افق و مرتبهاى از فهم و درك است »280 .
امام خمینی (ره ) نیز مراتب معنایی قرآن را پذیرفته و به صورتی عرفانی و بدیع عرضه نموده ؛ از نظر ایشان حقیقت قرآن از مقوله الفاظ نیست تا اینکه بگوییم یک لفظ و چند معنا ! بلکه قرآن حقیقتی دیگر و شأنی دگر دارد لیکن از آنجا که بشر کور و کر است و چشمانی حقیقت بین ندارد به ناچار در مرتبه نازله و اولیه به صورت الفاظ در آمده تا برای همه کور و کرها نیز در بدو امر قابل استفاده باشد و گرنه حقیقت قرآن همان حقیقت تجلی خداوند برای موسی است که اگر در کوه تجلی کند یا از ورای درخت با او به سخن آید حقیقتی واحد است و متناسب با افق درک مخاطب برای او متجلی می شود ایشان می نویسد : « قرآن كه از مقوله سمع و بصر نيست، از مقوله الفاظ نيست، از مقوله اعراض نيست؛ لكن متنزلش كردند براى ما كه كور و كر هستيم، تا آنجايى كه بشود اين كور و كرها هم از آن استفادهاى بكنند. آنهايى كه آن استفادهها را مىكردند، وضع تربيتشان يك جور ديگر بود، وضع تلقىشان از كتاب، از قرآن يك نحو ديگرى بود، وضع توجهشان به مبدئى كه قرآن از آن نازل شده است، يك طور ديگرى بود؛ غير از اين اوضاعى است كه در اينجاست. همان طورى كه جلوه حق تعالى از غيب ظاهر مىشود و متنزل مىشود، مىآيد تا همين عالم طبيعت؛ همان فرقى كه ما بين عالم طبيعت، عالم جسم، عالم ظاهر با مراتب غيب هست؛ الى ما شاء اللَّه، تا به مرتبه جلوه اول برسد، همان فرق ما بين ادراكات ما و بعد از ما بالاترها، و بعد از بالاترها و بالاترها [هست؛] تا برسد به آن مرتبهاى كه اولياى خاص خدا و انبيا در آن مرتبه هستند. آن جلوهاى كه براى حضرت موسى [واقع شد]، آنجا مىفرمايد: « فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ »281 و در دعاى سمات : « بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى تَجَلَّيْتَ لِلْجَبَلِ » و آنجا هم [فرمود:] « يا موسى إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ »282 تجلى براى شجر، يك جا إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ، يك جا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ، يك جا بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى تَجَلَّيْتَ لِلْجَبَلِ، همهاش صحيح است، و هر كدام در مقام خودش تمام است.
ما بخواهيم ياد بگيريم قرآن را، بايد چه بكنيم؟ اين مسائل به آن معنا تعليم و تعلمى نيست. ما وقتى بخواهيم قرآن را نگاه كنيم و همين تفاسيرى كه متعارف است نگاه كنيم، بعضىشان به اين معانى اشاره دارند؛ همين تعليم و تعلم با كر و كورهاست. قرآن همه مسائل را دارد؛ لكن آن كسى كه ادراك مىكند « إنَّما يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ » است. قرآن را آنكه مخاطبش است مىفهمد؛ و معلوم است آن كسى كه «مَنْ خُوطِبَ بِهِ» است و قرآن را مىفهمد، آن مرتبهاى از قرآن است كه : « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ »283 «نَزَلَ عَلى قَلْبِهِ» اين را غير از خود او نمىتواند مشاهده كند. قضيه، قضيه ادراك عقلى نيست، قدم برهان نيست، قضيه مشاهده است، آن هم «مشاهده غيبيه». مشاهده با چشم نيست، مشاهده با نفس نيست، مشاهده با عقل نيست، با قلب نيست. آن قلبى كه قلب عالم است، قلب نبى، مشاهده با اوست، دريافته، لكن نمىتواند بيان كند؛ مگر در لفافه امثله و الفاظ، به يك آدمى كه كور است چطور شما مىتوانيد بفهمانيد كه نور چيست؟ با چه زبانى، با چه حرفى؟ جز اين است كه مىگويى نور يك چيزى [است كه] روشن مىكند؟ آدمى كه نديده است نور را، چطور آن كسى كه نور را ديده مىتواند به او افهام كند؟ جز اينكه عقده در لسانش هست؛ و اين عقده براى اين است كه طرف، عقده در گوشش است؛ آن عقدهاى كه در لسان انبيا بود، پيغمبر اكرم عقدهاش از همه بيشتر بود، براى اينكه آنچه او يافته بود، آنچه از قرآن در قلب او نازل شده بود، براى چه كسى بيان بكند، مگر آنكه رسيده [باشد] به مقام ولايت تامه »284 .
بنا براین از دیدگاه امام خمینی آنچه مانع اصلی فهم معانی اصلی و باطنی قرآن مجید است حجابهای مختلفی است که بر دیده واقع بین بشر سایه می اندازد و انسان گمان می کند انچه او یافته و به آن رسیده همان همه قرآن است ایشان به عنوان نخستین حجاب از « علم » یاد نموده در این باره می نویسد : « الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْأكْبَرُ؛ يك حجاب بزرگ همين علم است؛ سرگرم مىكند انسان را به همين مفاهيم كليه عقليه، و از راه بازش مىدارد. حجاب است براى اوليا؛ و هر چه علم زيادتر بشود، حجاب غليظتر مىشود. علقه انسان به همان علمى كه دارد [است كه] گاهى هم عالم خيال مىكند همهاش همين است. انسان از باب اينكه خودخواه هست، مگر اينكه از اين جلد بيرون برود، هر علمى را كه يافته است، ادراك كرده و خوانده، همه كمالات را منحصر به آن مىداند. فقيه خيال مىكند غير فقه چيز ديگر نيست در عالم؛ عارف هم خيال مىكند غير عرفان چيزى نيست؛ فيلسوف هم خيال مىكند غير فلسفه چيزى نيست؛ مهندس هم خيال مىكند غير هندسه چيزى نيست. حالا يا علم را فقط عبارت از آن مىدانند كه با مشاهده و با تجربه و اينها باشد، اين را علم مىدانند، ما بقى را ديگر علم نمىدانند. […] اين حجاب بزرگى است براى همه.
حجابهاى زيادى هست كه غليظتر از همه، همين حجاب علم است؛ يعنى آنچه بايد با آن راه را پيدا كند، همان مانع بشود؛ علمى كه بايد انسان را هدايت كند، مانع از هدايت بشود؛ و علمهاى رسمى همه همين طورند كه انسان را از آنچه بايد باشد، محجوب مىكنند؛ خودخواهى مىآورند »285 .
حجابهای دیگر به عنوان موانع فهم قرآن در نظر ایشان عبارتند از : « حب دنیا »286 ، « حب نفس و حب ریاست »287 ، « خود بینی »288 ، « آراء فاسدو مسالک و مذاهب باطله »289 و « معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان »290 .
خلاصه ایشان با نگاه نافذ عرفانی به قرآن معتقد است : قرآن برای انسان سازی آمده و در این راه ترقی و پیشرفت مرحله مرحله بوده و ایستایی و سکون وجود ندارد و هر مسلمانی هر روز مراتبی از عرفان را به کشف و شهود در نوردیده و قدم در پله بعدی می گذارد ولذا با نگاه امام خمینی (ره ) لفظ نه تنها دارای بیش از یک معناست بلکه اصولا امام الفاظ را برای کوران و کران [ باطنی و قلبی ] مناسب دانسته و گرنه اصل قرآن فراتر از این الفاظ بوده و هر کس برمبنای معنویت و ترقی خویش قرآن را درک خواهد کرد291 .
9. روايات عام و خاص و ناسخ و منسوخ داشتن سنت پیامبرهمچون قرآن کریم .
« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ أَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ ص غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْكَ تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ رَأَيْتُ فِي أَيْدِي النَّاسِ أَشْيَاءَ كَثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ مِنَ الْأَحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ ص أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ بَاطِلٌ أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِآرَائِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ كُذِبَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ إِنَّمَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ مِنْ أَرْبَعَةٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٍ مُنَافِقٍ يُظْهِرُ الْإِيمَانَ مُتَصَنِّعٍ بِالْإِسْلَامِ لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ أَنْ يَكْذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَذَّابٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا هَذَا قَدْ صَحِبَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَخَذُوا عَنْهُ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ حَالَهُ- وَ قَدْ أَخْبَرَهُ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَهُ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْكَذِبِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ حَمَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ وَ أَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ وَ رَجُلٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ وَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدِهِ يَقُولُ بِهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَرْوِيهِ فَيَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهَمٌ لَمْ يَقْبَلُوهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ وَهَمٌ لَرَفَضَهُ وَ رَجُلٍ ثَالِثٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص شَيْئاً أَمَرَ بِهِ ثُمَّ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَحَفِظَ مَنْسُوخَهُ وَ لَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ- وَ آخَرَ رَابِعٍ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُبْغِضٍ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَمْ يَنْسَهُ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ كَمَا سَمِعَ- لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ وَ عَلِمَ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ فَعَمِلَ بِالنَّاسِخِ وَ رَفَضَ الْمَنْسُوخَ فَإِنَّ أَمْرَ النَّبِيِّ ص مِثْلُ الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْكَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ كَلَامٌ عَامٌّ وَ كَلَامٌ خَاصٌّ مِثْلُ الْقُرْآنِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ- ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَيَشْتَبِهُ عَلَى مَنْ لَمْ يَعْرِفْ وَ لَمْ يَدْرِ مَا عَنَى اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ ص وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَ يَسْأَلُهُ عَنِ الشَّيْءِ فَيَفْهَمُ وَ كَانَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْأَلُهُ وَ لَا يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ الْأَعْرَابِيُّ وَ الطَّارِئُ فَيَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص حَتَّى يَسْمَعُوا وَ قَدْ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص كُلَّ يَوْمٍ دَخْلَةً وَ كُلَّ
