
میانه دهه 1970 به کار رفت. رفتار درمانی شناختی نتیجه سیر تکوینی رفتار درمانی است. در بریتانیا مایکل گلدر 63یکی یکی از پیشگامان درمان رفتاری بوده است (دیوید کلارک، کریستوفر، فربورن، ترجمه کاویانی، 1380).
نظریه لنگ درباره سه نظام پاسخی نسبتا مستقل شالوده لازم برای پذیرش مفاهیم شناختی در رویکرد رفتاری را فراهم آورد. میتوان درمان شناختی- رفتاری را در مورد اکثر افراد مبتلا به حالتهای اضطرابی به کار گرفت. هدف کاهش اضطراب است برای رسیدن به این هدف از تعدادی فنون شناختی و رفتاری استفاده میگردد یکی از این فنون تشخیص افکار منفی است بحث درباره تجربه هیجانی اخیر، استفاده از تجسم یا ایفای نقش برای تجدید یک تجربه هیجانی، تعیین معنی و مفهوم یک رویداد در تشخیص افکار منفی نقش مهمی دارد. (کرک و کلارک، ترجمه قاسم زاده، 1385).
هدفهایاصلی مداخلههایشناختی- رفتاریبرای کودکان مضطرب و خانوادههایشان مواردی از این قبیل میباشد: کنترل اضطراب، کاهش آشفتگی شخصی و افزایش تسلط و مهارتهای رویارویی. این مهارتها در یک توالی منظم آموخته میشوند. موضوع اصلی کمک به کودک جهت ترکیب این مهارتهای شخصی در میان یک مجموعه سازگاری یکپارچه شده میباشد. که در برنامه درمانی به عنوان ترس شناخته میشود. سپس برنامه در موقعیتهای فراخوان اضطراب و زندگی واقعی به کار گرفته میشود. (كندال به نقل از گراهام، ترجمه محمدی و کهن زاده، 1381)
برای مثال یک کودک با اختلال ترس ویژه «فوبی» از چیزی که فکر میکند «خطرناک» است میگریزد و بدبختانه این اجتناب اضطراب زا است. درمان CBT به کودک کمک میکند تا به چیز ترسناک نزدیک شود یا اینکه به تدریج وارد یک موقعیت ترس زا شود. فرایند به کودک اجازه میدهد که به تدریج شواهدی جمع آوری میکند تا با آنها با باورهای غلطشان مبارزه کنند باورهایی مثل «همه سگها گاز میگیرند!»، «اگر روزی زنبور نیشم بزند میمیرم!» با قراردادن تدریجی آنها در این موقعیتها کودکان یاد میگیرند که میتوانند با مهارتهای سازگاری مثل تنفس عمیق مهارتهای شناختی مثل حل مسئله و خودگویی مثبت موقعیت را تحت کنترل درآورند. همچنین بچهها یاد میگیرند که ترسشان بی خودی و غیر معقولانه بوده است. (هکن سک64، 2008).
درمان شناختی رفتاری 4 مولفه دارد: 1. کودک مضطرب یاد میگیرد احساسهای و نشانههای بدنی اضطراب را تشخیص بدهد و بر این احساسها و نشانهها واقف شود 2. میفهمد در وضعیتهای اضطراب آور چه فکرهایی دارد و یاد میگیرد فکرهای خود را ارزیابی میکند 3. مهارتهای لازم برای حل مساله و اصلاح افکار اضطراب آور را کسب میکند و 4. به خودش به خاطر مضطرب نشدن در وضعیت 65اضطراب آور پاداش میدهد و مضطرب نشدن خود را ارزیابی میکند. (شرودر و گوردن، ترجمه فیروز بخت، 1384).
آلفانو66 (2003) بیان کرد که انحرافات شناختی در میان کودکان مضطرب رایج است درمان رفتاری- شناختی مداخلهای موثر برای انحرافات شناختی است. کارت رایت و همکاران (2005) در پژوهشي اظهار کردند که کودکان مضطرب ضرورتا از نظر مهارتهای اجتماعی ضعیف نیستند نقص آنها ممکن است به آرامی و ارزیابی مهارتهایشان رابطه داشته باشد. قبل از یقین برنامههای درمانی باید در ارزیابی مهارتهای اجتماعی این کودکان دقت لازم به عمل آید و از درمان شناختی برای تغییر ادراکات نادرست درباره مهارت اجتماعی فردی استفاده شود.
یرنستین و همکاران (2005) در خصوص برنامههای مداخلهای مدرسهای برای کودکان مضطرب نشان دادند که درمان رفتاری- شناختی (CBT) به طور معنی دار موجب کاهش نشانههای اضطراب کودکان میشود و به ویژه اگر این نوع درمان با آموزشهای گروهی والدین همراه باشد تنيمن67 و تامپکنیز68 و موری69 (2006) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که والدین کودکان مضطرب از طریق آموزش مهارتهایی برای کار با کودکانشان میتوانند به عنوان درمانگران شناختی رفتاری غیر حرفهای به طور موثری اضطراب کودکانشان را کاهش دهند.
CBT چگونه عمل میکند
ابتدا فرد باید یاد بگیرد که فرضیات نامعقول را در موقعیتهای مختلف شناسایی کند یکی از راههای انجام این کار استفاده از شیوه سقراطی است با زیر سوال بردن افکارمان در مورد موقعیتی که ما را ناراحت میکند و تلاش برای نگاه عاقلانه به موقعیت، افراد تقریبا به این نتیجه میرسند که برای هیچ ناراحت بودهاند اگر فردی ناراحت است به این دلیل که دوستش به او تلفن نکرده ممکن است با خودش فکر کند که دوستش از او خوشش نمیآید و دوست ندارد با او تماس بگیرد. اگر فرد در این لحظه از خودش بپرسد که چرا باید او از من متنفر شده باشد؟ و جواب عاقلانهای برای این سوال نیابد و آنگاه دوباره بپرسد ممکن است که خیلی سرش شلوغ بوده باشد؟ در طی این شیوه، زیر سوال بردن فرضیات، فردیی میبرد که دلیلی برای ناراحت بودن از این مساله ندارد همینکه ما اطلاعات جدیدی راجع به یک موقعیت جمع میکنیم احتمالا درمییابیم که سوء ظن اولیه ما غلط بوده است. وقتیکه فردی الگوهای تفکر غیر عاقلانهاش را درک کند میتواند از این اطلاعات برای تعدیل رفتارشان در راستای سازگاری با موقعیتها و حوادث زندگیشان که میتوانند برایشان مشکل ساز باشند استفاده کنند. واکنشهای هیجانی فوری به موقعیتها در ناحیهای از فرد که با عنوان سیستم حاشیهای شناخته شدهاند صورت میگیرد. این ناحیه سریع عمل کرده و نسبت به موقعیتی که فورا احساسات را ایجاد میکند واکنش نشان میدهد. وقتی که یک اتومبیل به ما نزدیک میشود و ما نیاز داریم که از جا بپریم و فرار کنیم ولی در موقعیتهای پیچیدهتر ما نیازمند این هستیم که تجارب و اطلاعات بیشتری بدست آوریم. در چنین موقعیتهایی سرعت مزیت نیست! بخش کورتکس پیشانی مغز مسئول این فرایند است. این بخش مغز به زمان بیشتری برای واکنش نشان دادن نیاز دارد. بنابراین به فرد این شانس را میدهد که به طور غیر ارادی نسبت به یک موقعیت با فرضیات غیر معقول پاسخ دهد. اگر فردی یاد بگیرد که رفتارهای غیر ارادی را که در موقعیتها نشان میدهند تعدیل کند، میتواند هیجانات خود را نسبت به موقعیت تعدیل کرده و مثبتتر عمل کند. ( لويس چنگ70، 2008 )
چطور فردی میتواند این تغییرات رفتاری را بدست آورد؟
برای افراد مختلف از شیوههای مختلف میشود بهره گرفت برای بعضی خود گویی منطقی موثر بوده. به جای واکنش سریع اغلب تفکر. در ابتدا این تفکرات آگاهانه و کند است ولی به مرور زمان به صورت عادت درآمده خیلی سریع مراحل شکل میگیرد.
درمان به شیوه شناختی رفتاری به کمک یک درمانگر هدایت میشود و زیر نظر یک مشاور به طور کامل اجرا میگردد. در جلسات مشاوره بسیاری از افراد به این نتیجه میرسند که موقعیتهای که آنها را میرنجاند تحت تفکر آنهاست. با تغییر نحوهی تفکر فرد اولین گام را برای بهتر دیدن زندگی و مشکلات برمیدارد. بدین طریق انسانها موقعیتها را همانطور که هست میبینند و برای بالا و پایین زندگی مهیا میشوند. (لیتل، 2004).
درمان اختلالهای اضطرابی
با وجود این که اختلالهای اضطرابی شایعترین اختلالهاي دوران کودکی است. ولی مطالعات تجربی نسبتا کمی در مورد اثر بخشی رویکردهای درمانی این اختلالها شده است. با این حال مداخلههای رفتاری و شناختی- رفتاری از بیشترین پشتوانه تجربی برخوردارند (اولندیک71 و کینگ72، 1998).
فنون شناختی رفتاری مورد استفاده برای درمان این اختلالها عبارتند از حساسیت زدایی منظم، الگو برداری مدیریت وابستگی، درمان شناختی- رفتاری73 (CBT) توقف فکر و ترکیب آنها، و بتواند هنگام رویارویی با محرک یا با قرار گرفتن در وضعیت مورد نظر نترسد (شرودر و گوردن، ترجمه فیروز بخت، 1384).
1. حساسیت زدایی منظم
حساسیت زدایی منظم آمیزهای است از رویارویی تدریجی شخص با چیزی که از آن وحشت دارد و پاسخی (مانند آرمیدگی) که تصور میشود با اضطراب ناسازگار مغایر است، کودکان ابتدا موقعیتهای مختلفی را که در آن ممکن است با عامل ترسناک روبرو شوند را مشخص و میزان ترس همراه با این موقعيتها را برآورد ميكنند اين موارد به صورت سلسله مراتب ترس ( كه در آن ترس ازحداقل تا حداكثر فهرست شده است ) تنظیم و سپس کودک با محرک ترسناک روبرو میشود. در حالی که به طور همزمان فن رهایی از اضطراب نیز مانند فن آرمیدگی متوالی مورد استفاده قرار میگیرد. رویارویی کودک با عامل ترس میتواند در شرایط واقعی زندگی یا به صورت یک تجربه خیالی انجام شود این فن یکی از رایجترین و در عین حال کارآمدترین فنون برای درمان ترسها و هراسهای کودک است. (گیمل و هالند، ترجمه جلالی، 1383).
2. غرقه سازی (درمان با غرقه سازی تجسمی)
غرقه سازی فنی است که بدان وسیله کودک به طور زنده یا تجسمی با ترس آورترین موقعیت مواجه میشود و تشویق میگردد تا در تماس با آن موقعیت تا حدی که اضطراب او فروکش نماید بماند. هدف این درمان خاموش سازی اضطراب بوسیله عمل تقویت نشده است در این فن آزمودنی در اضطراب غرقه میشود و بدان وسیله حساسیت او نسبت به اضطراب کاهش مییابد. مثلا کودکی که دچار ترس شدید از سگ است تشویق میشود تا در کنار سگ بنشیند و آن را نوازش کند تا حدی که کاملا ترس او بریزد. (حقوقی، به نقل از مهری نژاد، 1379).
الگو برداری
مبنای درمان ترس و اضطراب از طریق الگو برداری نظریه یادگیری مشاهدهای است. کودک ترسو در این نوع درمان تعامل شخص دیگری را با محرک ترسناک مشاهده میکند الگوها میتوانند زنده و واقعی یا در فیلم باشند. اما موثرترین حالت ترکیب الگو برداری زنده و مشارکت خود کودک است در الگو برداری مشارکتی الگو و کودک مشاهده گر با هم تماس مستقیم دارند و الگو کودک را راهنمایی میکند ظرف چند مرحله با محرک ترسناک مواجه میشود و به کودک بازخورد فوری میدهد و او را فورا تقویت میکند (شروردر و گوردن، ترجمه فیروز بخت، 1384) در الگو برداری نمادین الگو یا از طریق ویدئو نشان داده میشود با کودک الگوها را در ذهنش مجسم میکند. از الگو برداری مشارکتی نیز کودک در انجام فعالیتها همکاری دارد نیز میتوان استفاده کرد. برای مثال کودک همراه با کودک دیگر شروع به نوازش سگ میکند. (کیمل و هالند، ترجمه جلالی، 1383).
4. کنترل اضطراب
3 روش اصلی کنترل اضطراب عبارتند از 1. کنترل علائم جسمانی 2. کنترل افکار نگران کننده 3. کنترل هراس درمانگری میتواند این مهارتها را به مراجع بیاموزد تقویت کند و سپس آنها را به منظور اثر گذاشتن بر تغییر رفتاری و یا هیجانی به کار گیرد. انتخاب رویکرد درمانی به توانایی و نیازهای مراجع بستگی دارد و میتوان فنون را در تلیفیق با هم به کار برد. (کنرلی، ترجمه مبنیی، 1384).
کنترل علائم جسمی شامل آن است که مراجع از کنترل عضلانی کافی برای دستیابی به حالت آرامش که برخلاف تنش جسمی است برخوردار شود، و نیز آموزش روش تنفس کنترل شده که برخلاف تند نفس کشیدن است (کنرلی، ترجمه مبنیی، 1384). در کنترل تنفس سریع دو جنبه وجود دارد: 1. متوقف کردن تنفس بسیار سریع 2. پر کردن مجدد ذخایر اکسیدکربن در ششها (پاول و انرایت، ترجمه توزنده جانی و کمال پور، 1376).
خود گویی مثبت
استفاده از خود گویی مثبت میتواند ابراز بسیار خوبی برای درمان کودک مضطرب یا افسرده باشد و به کودک کمک کند تا در شرایط و موقعیتهای مختلف احساس مثبت و اطمینان بخشی نسبت به خود داشته باشد. فهرستی از عبارات مثبتی را که کودک میتواند درباره خود یا موقعیت و شرایط ابراز کند تهیه کنید در برابر هر فکر یا عبارت منفی یک عبارت مثبت پیشنهاد کنید لازم است کودک خود گوییها را گاه به گاه تمرین کند از کودک خواسته میشود جملات را به صدای بلند ادا کند سپس پیش از ورود به موقعیتها و محیطهای احتمالی از او خواسته شود به خود گویی درونی بپردازد (کیمل و هالند، ترجمه جلالی، 1383).
کنترل هراسها
کودک و درمانگر مانند 2 یار در کنار یکدیگر قرار میگیرند درمانگر ابتدا اعتماد کودک را به خود جلب کرده ترسی که کودک مایل به مواجه با آن است را مورد درمان قرار میدهد. بعد
