
توانايي تنظيمي يک نظام سياسي به نوع، چگونگي و ابزارهاي ارتباط بين نخبگان جامعه و مردم ارتباط مي يابد. به عبارت ديگر، توانايي تنظيمي نظام سياسي، تعيين حوزههاي فردي و حوزههاي حکومتي است و به هر ميزان روابط حاکمان و مردم به صورت نهادمند و شفاف باشد به همان ميزان نظام سياسي از توانايي تنظيمي بيشتري بر خوردار خواهد بود. از سوي ديگر، بهبود وضعيت افراد و جوامع در کنار عوامل متعدد ديگر به نوع و ميزان دخالت افراد در انتخابات مقامات و شرکت در فرآيند تصميم گيري از پايين ترين تا بالاترين سطح ميباشد. مشارکت سياسي بيان همين رابطه است. در نتيجه مشارکت سياسي بيان چگونگي، نوع، ابزارها و کانالهاي ارتباطي ميان مردم و نخبگان است(مصفا،27:1379).
2- تأثير گذاري ارزشها و هنجارهاي موجود در جامعه بر نحوه و شکل مشارکت سياسي: به عبارت ديگر مشارکت سياسي با ارزشها و هنجارهاي هر جامعه ارتباط تنگاتنگي دارد زيرا جوامعي که از لحاظ سياسي توسعه يافته هستند، بالطبع مشارکت سياسي نيز در اين جوامع به شکل واقعي آن نزديک تر خواهد بود زيرا در اين جوامع ارزشها و هنجارهاي سياسي به صورت فراگير و برابر در سطح جامعه مطرح ميباشند که در واقع منظور از هنجارها و ارزشها همان فرهنگ سياسي است که زادگاه مشارکت سياسي ميباشد. همچنين بايد گفته شود که مشارکت سياسي در اين جوامع علاوه بر اين که شامل تماميگروهها و افراد ميشود، تمامي سطوح سياست گذاري از پايين ترين سطح تا بالاترين سطح را دربر ميگيرد. با توجه به مطالب گفته شده، لازم است در زير به مهم ترين کارکردهاي مشارکت سياسي اشارهاي بنماييم.
2-3-2 کارکردهاي مشارکت سياسي:
– قاعده مند شدن انتقال قدرت سياسي از گروهي به گروه ديگر يا همان تحول در روابط قدرت و نحوه توزيع آن که پيرو اين امر ارتباط جامعه با هيأت حاکمه و همچنين گردش نخبگان به نحو احسن در جامعه شکل ميگيرد.
– نقش يافتن مردم در عرصه جامعه و از بين رفتن احساس بيگانگي سياسي و فروکش کردن انواع بحرانها و ارضا اميال اجتماعي.
– احساس مسئوليت حکومت در مقابل خواستههاي جامعه، تنوع و افزايش تعداد علايق.
– کاهش سياستهاي خشونت آميز و سرکوبگرانه و تأثير آن بر تحول فرهنگ اجتماعي و تحرک اجتماعي بصورت عمودي در سطح جامعه.
– توزيع منابع مالي و سياسي به شکل مطلوب.
براي اين که مشارکت سياسي شهروندان بتواند به اين پيامدها در جامعه برسد، ميبايستي از ويژگيهاي خاصي برخوردار باشد که اين ويژگيها عبارت اند از:
– گروهها و نيروهاي اجتماعي گوناگون وجود داشته باشند که داراي منابع متفاوت از نظر سياسي باشند.
– غير شخصي بودن سياست و قدرت.
– حکومت تلفيق علايق و منافع گوناگون باشد.
– امکان بيان فردي يا جمعي خواستهها وجود داشته باشد. بر اين اساس، مشارکت سياسي مستلزم وجود برخي از آزاديهاي اساسي در جامعه است. از جمله: آزادي بيان عقايد و تشکيل اجتماعات همراه با مخالفت و پاسداري از آنها.
– وجود امکانات و رقابت ايدئولوژيک و حق انتخاب در بين آنها(بشيريه،7:1376-6)
با توجه به مطالب ذکر شده بايد اذعان نمود که ويژگيهاي فوق در ارتباط با نوع مطلوب مشارکت سياسي ميباشد و در جوامعي که از لحاظ سياسي توسعه يافته تر هستند تحقق مي يابد. همچنين موضوع مشارکت سياسي و جهت گيري افراد نسبت به آن، از شاخصهاي مهم توسعه سياسي در هر نظام سياسي به شمار مي رود. در خصوص مشارکت سياسي و ارتباط آن با فرهنگ سياسي و توسعه سياسي بايد تأکيد کرد که ميزان مشارکت سياسي صرفاً نميتواند نشانگر توسعه سياسي باشد بلکه مشارکت بايد آگاهانه و فعالانه باشد .
به قولهانتينگتون24، مشارکت بايد مستقلانه باشد که مردم عملاً در فرآيند نوسازي سياسي و بر اساس اعتماد متقابل که ميان مردم و نخبگان وجود دارد، صاحب نقش شوند. در خصوص مشارکت سياسي و ارتباط آن با فرهنگ سياسي آلموند و وربا، نظريه “افسانه مشارکت” را پي ريزي کردند. به گفته اين دو محقق، آنچه سبب نفوذ و فعاليت بالقوه شهروندان ميگردد اين است که فکر ميکنند نفوذي دارند و ميتوانند در سياست نقش فعالي داشته باشند.
آلموند معتقد است که شهروندان از دو راه در فرآيند سياسي مشارکت مي جويند:
1- اولين راه، فعاليتهاي مشارکت جويانه است که شهروندان ميکوشند از راه آنها بر روند سياست گذاري اعمال نفوذ کنند.2 – ديگري، فعاليت براي تصريح منافع و تأليف منافع به عنوان دو فعاليت مهم است که شهروندان را در مقام مشارکت جو قرار ميدهد. همچنين لازم به ذکر است که در جريان تصريح منافع، شهروندان درخواستها، تقاضاها و پيشنهادهايي به نفع برخي سياستها مطرح ميکنند. در جريان تأليف منافع، شهروندان از يک رهبر يا دارو دسته سياسي فعالانه حمايت ميکنند. رأي دادن و فعاليتهاي مبارزاتي در انتخابات رقابتي، دو شکل اصلي فعاليت براي تأليف منافع هستند .
نوع ديگر فعاليت سياسي شهروندان، مشارکت نمادين است. آن دسته از نظامهايي که داراي مشارکت نمادين هستند از طريق شکل دادن به ايستارهاي شهروندان از طريق ايفاي نقش نمادين، نوعاً تماميشهروندان را بسيج ميکنند تا در روز انتخابات رأي خود را به نفع کانديداي از پيش تعيين شده بريزند.(آلموند،61:1976).
همان طور که بيان گرديد از آن جايي که فرهنگ سياسي زادگاه مشارکت سياسي است و در هر جامعهاي اصلاح امور سياسي از فرهنگ آغاز ميگردد ما نيز در اين پژوهش در کنار توضيحات داده شده راجع به مشارکت و مشارکت سياسي، بحث فرهنگ سياسي را مطرح خواهيم نمود و سپس به توضيح ديدگاه گابريل آلموند و سيدني وربا خواهيم پرداخت.
2-4 فرهنگ25:
واژه فرهنگ، در زبان فارسي از واژههاي بسيار کهن است که نه تنها در نخستين متنهاي نثر فارسي دري بلکه در نوشتههاي بازمانده از زبان پهلوي نيز وجود داشته است. به تدريج و با پيشرفت علوم اجتماعي، تلقي از فرهنگ تغيير يافت و فرهنگ در روابط اجتماعي مورد باز تعريف واقع شد. با تعيين جايگاه نوين فرهنگ و ميزان ارزش والاي آن به عنوان زمينه فعاليت انسان در محيط زيست خود، بررسي پيرامون توصيف و تشريح عوامل و عناصر سازنده آن آغاز گرديد(آشوري،15:1375).
واژه فرهنگ در زبان فارسي ميانه از دو جز “فر” و “هنگ” تشکيل شده است. فر يا فره، نمود بارقه الهي است که بر دل انسان تجلي ميکند و مايه کمال و تعالي نفس ميگردد. هنگ يا هنج از مصدر هيختن و هنجيدن به معني برآوردن و جلوه گر ساختن است. با اين توضيح، فرهنگ تجلي کمال و تعالي در انسان و جامعه ميباشد. در زبان اروپايي culture”” به معني پرورش و تعليم است. فرهنگ، نمايشگر رفتارها و باورهاي والا و جا افتاده است و شامل آدابي است که الگو و اسوه اعمال افراد در جمع است و روح هر جامعهاي را باز مي نمايد(کاظمي،35:1376). در مورد فرهنگ تعريفهاي متعدد و گوناگوني ارائه شده که در آنها اختلاف نظر فراواني به دليل متفاوت بودن جهت و اهداف هر يک با ديگري به چشم ميخورد که در اين جا به برخي از اين تعاريف اشاره مي نماييم.
بال26،” فرهنگ را ترکيب ايستارها، اعتقادات، شور و احساس و ارزشهاي جامعه مرتبط با نظام سياسي و مسايل سياسي ميداند”(ball, 1951:20). تيلور27، از جمله اشخاصي است که فرهنگ را وارد رشته انسان شناسي کرد و چنين تعريفي از آن ارائه نمود : “فرهنگ همان کل پيچيدهاي است که شامل معلومات، باورها، هنر، اخلاقيات، قانون، عرف و تماميديگر قابليتها و عاداتي است که انسان به عنوان عضو جامعه کسب ميکند. وربا،28 فرهنگ را اين گونه تعريف ميکند:” فرهنگ، نظامي از باورهاي تجربي، نمادهاي عاطفي و ارزشهايي است که موقعيت و کنش سياسي را تعيين و تعريف ميکند”(verba, 1965:513). خواجه نصير الدين طوسي، ضمن تشريح لايهها و ويژگيهاي مختلف فرهنگي، جوامع سياسي متفاوت را مبتني بر روحيات، باورها و الگوهاي رفتاري متفاوت قلمداد ميکند(آل غفور، 114:1375-112). مالينوسکي29، نيز فرهنگ را يک کل يک پارچه ميداند که در داخل آن، مطالعه کارکردي اجزا مختلف نهادها امکان پذيرميباشد(باتامور، 136:1370-135).
در تعريفي ديگر، فرهنگ عبارت است از: ارزشها، هنجارها و نظام اعتقادات يک جامعه مشتمل بر سنتها، آداب و رسوم و مذاهب، ايدئولوژي و تشريفات مذهبي، ميراث، زبان و کليه عادتها و ديدگاههاي مشترک ديگر که ممکن است از اين نوع مفاهيم مستثني شده باشد(پالمر و ديگران، 99:1372).
برخي معتقدند که فرهنگها، طرح يا نقشههايي براي زندگي هستند. آنها برساختههاي تاريخي طراحي شده براي زندگي هستند که ميتوانند صريح، مبهم، واقعي، غير واقعي و يا ضد واقعي باشند. در ضمن فرهنگها ميتوانند راهنماي بالقوهاي براي رفتار انسانها باشند(black thorn& Kelly,1945:97).
کروبر30، فرهنگ را شامل الگوهاي آشکار پنهان رفتاري ميداند که به وسيله نمادها، اعمال و توفيقات نهادينه شده گروههاي مختلف انساني و آنچه شامل دست ساختههاي انسان ميشود، به دست آمده و انتقال مي يابد. از ديد او جوهره اصلي فرهنگ شامل سنتها، ايدهها و به خصوص ارزشها است. بر اساس نگرش وي، نظام فرهنگي ممکن است از يک سو به عنوان توليد کننده و اعمال کننده مطرح شود و از سوي ديگر به عنوان عوامل زمينه ساز يک سري اعمال جديد محسوب گردد. زيگلر31 نیز، معتقد است: ” فرهنگ به صورت ساده عبارت است از: مجموعهاي از رسوم، عادات، ايدهها، ارزشها و سنتهاي يک گروه از مردم که برآمدي از پنج فاکتور نهادهاي اجتماعي، مسايل اقتصادي، تکنولوژي و امور مذهبي و نهادها است(zeigler,1999:43-44).
علي رغم تعاريفهاي صورت گرفته، در معناي جامعه شناسي، واژه فرهنگ به شيوههاي زندگي که اعضاي يک جامعه مي آموزند و در آن مشارکت دارند و از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد اطلاق ميشود(کوئن، 80:1380-72).
2-5 فرهنگ سياسي32:
فرهنگ سياسي از مباحثي است که در چند دهه اخير در حوزه علوم اجتماعي مطرح شده است. اين واژه که در اواخر دهه 50 و اوايل دهه 60 به قاموس علوم سياسي وارد شده، جنبههاي خاصي از فرهنگ عمومي را که به موضوعات سياسي توجه دارد را بيان ميکند(hawkeswortheswort and hamd kegan 1992: 507 ).
بنابراين، فرهنگ سياسي را ميتوان يک اصطلاح تازه دانست که به دنبال روشن کردن و نظام يافته تر کردن بخش زيادي از دانستهها در باب مفاهيمي چون ايدئولوژي سياسي، روان شناسي سياسي ملتها و ارزشهاي بنيادين است(پاي،40:1370).
از اصطلاح فرهنگ سياسي براي تفکيک نگرشهاي سياسي از نگرشهاي غير سياسي نيز استفاده ميشود. در واقع فرهنگ سياسي، به منظور تبيين جهت گيريهاي سياسي به کار برده ميشود. بدون ترديد در متون معاصر علم سياست، کار تحقيق و مشترک گابريل آلموند و سيدني وربا تحت عنوان” فرهنگ مدني” که در سال 1963 به چاپ رسيد، بهترين اثر کلاسيک در فرهنگ سياسي محسوب ميشود که مبناي چارچوب نظري پژوهش حاضر ميباشد. آلموند و وربا در اين اثر، فرهنگ سياسي را اين گونه تعريف ميکنند: ” فرهنگ سياسي، مجموعهاي از تمايلات شناختي، تحليلي و احساسي است که نسبت به پديدههاي سياسي ابراز ميشود” (سريع القلم،21:1386).
اين کتاب يکي از اولين تحقيقات ميداني مبتني بر مقايسه دادههاي عيني پنج کشور است که به فهم چرايي ثبات دموکراتيک پرداخته و در عين حال اين کتاب رابطه ميان فرهنگ سياسي و نظام سياسي را مورد بررسي قرار داده است. هر دو محقق، در نهايت در اين اثر به اين نتيجه رسيدهاند که بسياري از باورهاي سياسي در دوران کودکي و نوجواني به واسطه فضاهاي تربيتي در خانواده، مدرسه و جامعه به فرد منتقل ميشود و ثبات اين باورها و واقعي بودن نماد آنها در جامعه، باعث تکامل جامعه ميشود(سريع القلم،22:1386).
با توجه به مطالب ذکر شده، در خصوص بحث مشارکت سياسي تماميشهروندان به طور عام و مشارکت سياسي زنان به طور خاص بايد گفته شود که کم وکيف مشارکت سياسي، شيوه رأي دان، پشتيباني يا بي اعتنايي به نظام به ميزان قابل توجهي به اعتقادات و باورهاي نهادينه شده مردم بستگي دارد.
در زمينه طرح و بررسي فرهنگ سياسي، گابريل آلموند، سيدني وربا،
