
نیز عنصر دیگر گفتمان است که در این ارتباط حضور دارد.
نمونهی دیگر موضعگیری گفتمان در سوره الرحمن به واسطه دلات ضمنی نیز در آیات بکار رفته است:
“در آنها همسراني هست كه چشم به غير از شوهران نيفكنده نه انسي قبلا با آنان تماس گرفته و نه جني (56). ديگر كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟ (57). آنها همچون ياقوت و مرجانند (58).”
عبارتهای ” یاقوت ، مرجان” ، برونه و متعلق به دنیای بیرونی هستند که “استعاری”اند. دلالت مستقیم که در عمل زبانی گفتمان تولید شده است، قابل شناسایی برای همگان است، اما خداوند در این آیات، دلالتهای ضمنی ایجاد کرده است و گفتمان تازه و پویایی را خلق نموده است، دلالت ضمنی که از این درونهها برداشت میشود زیبایی و صفا، پاکی و حیای همسران بهشتی است.
3-4-3- مفهوم سازی درون متنی و ساختار زیربنایی گفتمان در سوره الرحمن
هر قدر انسان به قرآن نزدیکتر میشود، بهتر این حقیقت را لمس میکند که قرآن دریای عظیم و بیکرانی است، که هر اندازه درباره آن سخن گفته شود کم است (مکارم شیرازی، 1387: 6). قرآنکریم دارای معنای ژرف است که با تدبر در آیات و بررسی این دلالتها و باطن ژرف، آموزههای ژرف نیز از ظاهر آن بر میآید.
در حقیقت معناشناسی،در تقسیم بندی معنایی، برای هر موضوع دو معنا قائل است: معنای ابتدایی97 و معنای ثانوی98. معنای ابتدایی راه را برای عبور به معنای ثانوی هموار میکند، بنابراین چنین معنایی پایه و اساس معنای ثانوی میشود. معنای ثانوی معنایی عمیق و غنی خوانده میشود. معنای ابتدایی، معنایی است که در دسترس همگان قرار دارد، به دیگر سخن، کمترین درک ممکن از موضوع همان معنای ابتدایی است. این دو معنا در تضاد با یکدیگر نیستند و یکدیگر را نفی نمیکنند، بلکه یکی راه را برای دیگری هموارتر میسازد (شعیری، 1388: 39).
پویایی کلام که با مسالهی گذر از مرحلهای به مرحلهی دیگر برای ایجاد تغییر وضع، گره خورده است، بحث “شدن” را به میان میآورد.”شدن” پایه و اساس معناشناسی گرمس را تشکیل میدهد، به قول این معناشناس، معنا هنگامی پدید میآید که تغییری رخ دهد. ژاک فونتنی معتقد است که در این حالت “شدن”، در معنی عام آن، پیوستگی و استمراری است که در تغییر و دگرگونی به ثبت میرسد (شعیری، 1388: 81).
«مربع معناشناسی نوعی بازنمود دیداری و واضح از مقولهای معناشناختی» است ( courtes 1991: 152). اما آنچه دستیابی به چنین بازنمودی را میسر میسازد، مطالعهی همه جانبهی فرایند پویای کلام است. در واقع مربع معناشناسی با ژرف ساخت گفتمان مرتبط است. به بیان دقیق تر، میتوان گفت که تمام ساختار روبنایی گفتمان بر این ژرفساخت که همان نقطهی مرکزی گفتمان محسوب میشود، استوار است. پس منطقی است اگر بگوییم مربع معناشناسی قادر به فشرده و ساده کردن مباحث تجزیه و تحلیل کلام است. بی شک، آنچه به طور گسترده و بسیار جامع در بحث فرایند کلامی با ساختار روبنایی کلام مورد بررسی قرار میگیرد، به کمک مربع معناشناسی به ساختاری کلی بسیار خلاصه تبدیل میشود که فقط قلب گفتمان را نشانه میرود (شعیری، 1388: 126-127).
مربع معناشناسی که گرمس آن را به تدریج بنا نهاد، بر ارتباط مقولهای استوار است. در معناشناسی، دو واژه که در تضاد باشند ، مقوله خوانده می شوند. بنابراین نخستین گام در شکل گیری مربع معناشناسی داشتن دو متضاد است. دو واژه در صورتی متضاد هستند که نفی یکی اثبات دیگری را در پی داشته باشد. به نظر گرمس، در صورتی میتوان دو واژه را متضاد انگاشت که حضور یکی حضور دیگری را در پی داشته باشد، همانطور که فقدان یکی فقدان دیگری را به دنبال دارد. مربع معناشناسی از چهار قطب تشکیل شده است و دو قطب بالایی تشکیل دهندهی مقولهی اصلی یعنی گروه متضادها است. با منفی کردن هر یک از متضادها دو قطب پایینی مربع شکل میگیرد که میتوان آن را گروه نقض متضادها خواند. باید دانست که مربع معناشناسی مربعی است کاملا پویا و برای به تصویر کشیدن همین فرایند حرکت وپویایی در کلام است که به آن متوسل میشویم. تنها در صورت نقض یک متضاد است که میتوان به سوی متضاد دیگر رهسپار شد (شعیری، 1388: 127-128). حاصل سخن آنکه مربع معناشناسی از چهار واژه تشکیل شده است که میتوان آنها را به چهار موقعیت بر روی مربع تشبیه کرد. از مجموع این چهار موقعیت، سه نوع ارتباط حاصل میشود:
الف) ارتباط تقابل تضادی که بر روی محور متضادها یعنی بین دو واژه ی بالایی مربع وجود دارد.
ب) ارتباط تقابل تناقضی که بین یک متضاد و نفی آن ایجاد میشود.
ج) ارتباط تقابل تکمیلی که بین یک نفی متضاد و واژهی مثبت برقرار میشود (شعیری، 1388: 129).
ساختار معناشناسی گفتمان از دو معنای صوری و ضمنی تشکیل میشود. معنای صوری بیشتر با مسائل دریافتی یا حسی–ادراکی مرتبط است، در حالی که معنای ضمنی مسائل ذهنی و مفاهیم را در بر میگیرد (شعیری، 1388: 132-133). آنچه تعیین کنندهی معناست، نوع حضور فاعل در مقابل پدیده و یا نوع احساس و ادراک او از آن است (شعیری، 1388: 158).
حالا میتوانیم با استفاده از این مربع معناشناسی سوره الرحمن را به طور کلی، فشرده و معنایی بررسی کنیم. ابتدا الگوی مربع معناشناختی برای کل سوره مطرح میشود.
همانطور که دیده میشود هم در اولین آیه سوره و هم در آخرین آیه سوره به صفت بلند مرتبه خدای عزوجل اشاره شده که آن صفت بزرگ رحمانیت خداست. برای رسیدن به مضامین درون سوره عبارت متضاد صفت رحمان، یعنی جباریت که یکی دیگر از صفات الهی است را قرا دادهایم و اینگونه مربع معناشناختی بر پایه مفهوم رحمانیت ایجاد میشود. که مفاهیم و مضامین درون متن سوره را به صورت موجز نشان میدهد: (شکل 3-1)
در این سوره موضوع اصلی آفرینش زمین، خلقت انسان و نعمتهای خداوند برای انسان و جنیان است پس میتوانیم مفهوم آفرینش و هستی را مطرح کنیم که در مقابل آن مفهوم نیستی مطرح میشود. برای اینکه دو تقابل پایینی مربع معناشناسی را داشته باشیم باید هر یک از این مفهومها را نقض کنیم و به نقض بودن و نقض نبودن برسیم. حال مفاهیمی که از سه رابطهی متضادی ، مکملی و تناقضی بر اساس این کلمات بر قرار میشود را میتوان در شکل دید. (شکل 3-2)
همچنین بر اساس بحث اصلی این سوره یعنی آفرینش و نعمتهای مادی و معنوی است دو تقابل خالق و مخلوق مطرح میشود که برای دو وجوه دیگر مربع معنا باید آن دو را نقض کنیم و بدین ترتیب مانند نمودار قبل به طرح مفاهیم ضمنی این سوره بر مبنای سه مفهوم تضادی، استلزامی و مکملی میرسیم. (شکل 3-3)
در نگاه دیگر میتوان نمودار مربع معناشناسی مفهوم آفرینش را اینگونه نیز ترسیم کرد. (شکل 3-4)
می توان مربع معناشناسی را برای اجزای کوچکتر سوره یعنی آیات نیز به کار برد. به طور مثال در آیات 27 و 28 سوره الرحمن به مسئله نابودی همگان جز خداوند اشاره میکند. این آیات اشاره به مضمون روز قیامت و فنا ناپذیری دارند که در این بررسی به دست میآید. اگر نابودی و عدم را یک سر و در مقابل آن خدای بلند مرتبه را قرا دهیم و سپس هر دوی آنها را نقض کنیم به نمودار زیر و مفاهیم زیر میرسیم. (شکل 3-5)
در آیه فبای آلا ربکما تکذبان فرآیند حرکت مخاطب قرآن بعد از هشدار و یادآوری خداوند از انکار به یقین را به این شکل ترسیم کرد. (شکل 3-6)
میتوان برای آیات ابتدایی (آیات 5 تا 13) سوره نیز مربع معناشناسی را اینگونه ترسیم نمود. خداوند به دو عبارت اطاعت و کفر اشاره میکند. اگر این دو را دو وجه تقابل بدانیم مفاهیم کلی این آیات به این گونه در این مربع معناشناسی ظهور میکنند. (شکل 3-7)
در آیاتی که خداوند از روز حساب سخن میگوید بحث عذاب و پاداش جهنمیان و بهشتیان به عنوان دو عبارت متضاد مطرح میشود. مفهوم سازی در این آیات را میتوان اینگونه ترسیم کرد: ( 3-8)
3-4-4- اتصال و انفصال گفتمانی در سوره الرحمن
گفتهپرداز با تولید گفتمان در عملیات زبانی، همیشه در خود محصور نمیماند. او با دیگران که در زمانها و مکانهای غیر از زمان و مکان او حضور دارند، ارتباط ایجاد میکند و این از ویژگیهای زبان انسان است که به آن “قشرشکنی” میگویند. پس در گفتمان، گفتهپرداز هم در میدان گفتمانی خود حضور فعال دارد، هم از گفتمان فاصله میگیرد و هم وارد گفته میشود. «در واقع توانایی عبور از بعد گفتمانی به بعد گفتهای یکی از امتیازهای مهم زبان انسان است. به همین دلیل است که انسان در خود محصور نمیماند و با زمانها و مکانها و عاملهای دیگر پیوند میخورد» (شعیری،1389: 27).
در سوره الرحمن نیز این اتصال و انفصال گفتمانی به چشم میخورد. در بعضی آیات خداوند انگشت نشانه را به سوی انسان گرفته و مستقیما او را خطاب میکند و در بعضی از آیات میدان گفتمانی را به گفته تغییر داده و از مکان و زمان گفته یاب فاصله میگیرد و به ذکر نعمتها به صورت عام میپردازد و به ذکر مکانها و زمانهایی در گذشته یا آینده، اشاره میکند که باعث خروج از گفتمان به گفته میشود.
الف) اتصال (قبض یا فشاره) در سوره الرحمن
اگر گفتهپرداز در میدان عملیاتی زبان که منجر به تولید گفتمان میشود، محصور بماند با درونهی زبانی در این میدان به تولید معنا و مفهوم میپردازد و جسمار نیز بیشتر در این دنیای درونی تمرکز میکند. در این موضعگیری شاخصهای ارجاعی عملیات خود را شروع میکنند و سخن گفتهپرداز را بسته نگه میدارند و گفتهپرداز را نیز در مکان و زمان مشخص نگه میدارند و گفتمان، وضعیتی تک بعدی پیدا میکند. این نوع گفتمان دارای سه عامل “من”، “اینجا” (مکانی) و “اکنون” (زمانی) است.
نمونه اتصال گفتمانی سوره الرحمن در آیه پرتکرار این سوره به چشم میخورد: “ديگر كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟”
در این آیه خداوند انس و جن مخاطب قرآن را مستقیما مورد خطاب قرار داده و میبینیم که زمان و مکان گفتهیاب و گفتهخوان یکی شده و گفتمان در فضای بسته قرار گرفته است و اینگونه قبض و فشاره در گفتمان این سوره ایجاد شده است. یعنی بعد از ذکر نعمتها در میدان گفتهای در این آیه وارد میدان گفتمانی میشود و مکان و زمان مخاطب با گفتهپرداز یکی شده و مستقیما مورد عتاب خداوند قرار میگیرد.
فشاره، قرار گرفتن در زمان حال گفتهپرداز و قطع ارتباط با گفته است که با مشخصههای، عامل “من و ما”، عامل مکانی “اینجا”، عامل زمانی “اکنون” همراه است. در این صورت که موضعگیری گفتمان، متکی بر اتصال است، گفتمان بازنمودی از خود و دنیای خود دارد که دنیایی محدود با فشارهی منفی یا مثبت است.
قبض(فشاره) در دوحالت، اتصالگفتمانی تولید میکند که هنگام ارزشگذاری موضوع(سخن) صورت میگیرد:
1- ارزشیابی منفی: هرگاه موضوعی رخ دهد و در قطب منفی قرار بگیرد، گفتهپرداز آن را یک اتفاق یا آن را فاجعه میداند. این ارزشگذاری بستگی به نوع فشارهای دارد که برآن موضوع ایجاد میشود.
2- ارزشیابی مثبت: در این حالت گفتهپرداز یا به موضوعی بینظیر میپردازد یا این که آن را نسبتاً تأیید میکند. «یا موضوعی بینظیر است یعنی این که از فشارهی بالایی برخوردار میباشد و یا این که برای آن موضوع از واژهی “قابل قبول” و “بد نیست” استفاده میگردد که حکایت از فشارهی پایین دارد» (شعیری،1389: 168).
برای نمونه در سوره الرحمن میتوان به آیه زیر اشاره کرد که فشاره با بار مثبت ایجاد کرده است:
“آري مگر جزاي احسان جز احسان ميتواند باشد؟ (60) “.
در این گفتمان، گفتهپرداز (خداوند) با درونههایی که ارزش مثبت دارند، باعث اتصال گفتمان میگردد. گفتهپرداز به وسیلهی عامل مکانی “اینجا” که از شناسهی فعل فهمیده میشود و نیز به وسیلهی عامل زمانی “اکنون” که از کلمات آیه دریافت میگردد، وضعیتی تکبعدی که تنها در حصار خود اوست ایجاد نمودهاست.
نمونهای از ” فشارهی بالا و منفی” را میتواند در آیات زیر میتوان دید:
“اي گروه جن و انس اگر ميتوانيد از كرانههاي آسمان و زمين راه فراري يافته بگريزيد اين كار را بكنيد، ليكن از حساب ما و عذاب ما گريزي نداريد، مگر
