
بیاید، باید بر یک مبدا و مقصد و مسیر توجه که از مبدا تا مقصد جریان می یابد، اندیشید. ژاک فونتنی نیز به دو عامل موقعیتی معتقد است که آنها را عامل مبدا و مقصد مینامد و سپس بین آنها به یک غایتمندی قائل میشود که سبب ایجاد نوعی رابطهی معنا دار میگردد. چنین رابطهای را که از طریق رهگذر غایتمندی زاویه دید ایجاد میگردد میتوان به محدود نمودن، انتخاب کردن و بالاخره ایجاد رابطهای انحصاری تعبیر نمود. همین سه نکته مهم است که از زاویه دید عنصری شناختی میسازد، چرا که این مجموعه بر توجه خاصی استوار است که خود ریشه در رابطهی حسی- ادراکی دارد. بر این اساس، زاویه دید جریانی است که با فعالیتی حسی- ادراکی آغاز میگردد و به عملی شناختی منجر میشود. علت شناختی بودن این عمل نیز آن است که نگاه یا توجه، از میان همهی موارد ممکن بر یک مورد ممکن معطوف و متمرکز گشته و آن را غایت اصلی خود قرار میدهد (شعیری، 1389: 75).
گرمس و کورتز زاویه دید را مجموعهی شگردهایی میدانند که گفتهپرداز به کار میبرد تا بدین وسیله تنوع پردازش متنی را به وجود آورد. این تنوع خوانشهای متعدد از داستان را در پی دارد. در این تعریف نیز زاویه دید با بحث غایتمندی که میتوان آن را تنوع پردازش و تعدد خوانش تعریف نمود، مرتبط است. گفتهپرداز برای ایجاد تنوع راهی جز گزینش موضوعات و جهت دادن به آنها ندارد. در این بحث، منظور از تنوع گفتمانی ایجاد اشکال گفتمانی مختلف مثل گفتمانی مختلف مثل گفتمان روایی، توصیفی، استدلالی، عاطفی، زیبایی شناختی و غیره است. این گفتمانها از طریق شگردهایی مثل اتصال و انفصال گفتمانی، رابطهی تعاملی، تبانی و چالشهای گفتمانی، تقدم و تاخر عناصر گفتمانی، رابطه بین جزء و کل و جز اینها تحقق مییابند.
در زاویه دید، حضور یک بیننده یا شاهد، ضرروری است. در واقع، گفتهپرداز میتواند، جزئیات کمتر یا بیشتری را به شیوهای مستقیم یا غیرمستقیم به خواننده منتقل کند. او به این ترتیب میتواند فاصلهی خود را با آنچه نقل میکند کمتر یا بیشتر کند (شعیری، 1389: 76).
زاویه دید میتواند واحد نباشد، به همین دلیل است که میتوان در یک متن با زوایای متفاوت و متکثر مواجه شد. در واقع همین زوایای دید هستند که میتوانند در تبانی یا رقابت با یکدیگر قرار گیرند. در زاویه دید فاعل دیداری در ارتباط مستقیم با گونهی شناختی قرار میگیرد، زیرا هر نوع جهتمندی یا غایتمندی نظام گفتمانی تابع دید گاه یا شگرد خاصی است که متعلق به فاعل دیداری یا کنشگری است که از موقعیتی گفتمانی برخوردار باشد (شعیری، 1389: 77).
زاویه دید گونهای شناختی است که متعلق به حوزهی گفته پردازی است و نه حوزهی متنی. به عبارت دیگر، نباید زاویه دید را متعلق به دنیای دالها یا صورت بیان دانست، بلکه باید آن را فعالیتی مرتبط با حوزهی محتوا دانست. متن را دالی و سخن را مدلولی نامیدیم. پس زاویه دید نیز وابسته به دنیای گفتمان یعنی جهان مدلول است. نقش اصلی زوایای دید که کنترل و نظارت بر جهتمندی گفتمان را عهدهدار هستند و غایتمندی آن را تضمین میکنند، این است که قانون خود را (معنایی) بر دنیای متن و نظامات نحوی تحمیل کنند و لذا به ناچار باید پذیرفت که زاویه دید متعلق به دنیای گفتمان و در نتیجه دنیای معناست (شعیری، 1389: 78-79).
ژاک فونتنی در کتاب نشانه-معناشناسی و ادبیات به بررسی انواع زاویه دید بر حسب شگردهایی که گفتمان در ارائه آنها به کار میبندد، میپردازد:
زاویه دید جهان شمول89 : که مبتنی بر شگردی اجماعگر است. این شیوه بر اساس فاصلهی بسیار با گونههای دیداری و یا اصل تعمیم و نگاه فهرستوار به آنها به دست میآید. بنابراین، در چنین شگردی، اصل بر حاکمیت گونههای بیرونی است که بر حسب تجانس و تمامیتشان ارزشگذاری میشوند.
زاویه دید تسلسلی90: گونهای شناختی است که وجوه مختلف یک چیز یا یک موقعیت را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد. به این ترتیب، میتوان چنین زاویه دیدی را جامع گرا نیز نامید. این جامع گرایی بر نوعی تسلسل یا توالی نگاه مبتنی است که با کنار هم قرار دادن و یا ترکیب چندین زاویه دید به دست میآید.
زاویه دید گزینشی91 : گونهای است مبتنی بر انتخاب برترین نمونه از وجوه یک چیز یا یک موقعیت از آنجایی که زاویه دید بهترین نمونه ممکن را نشانه رفته است، دستیابی به چنین نمونهای باعث میگردد تا جستجو متوقف گردد. نمونهی انتخاب شده به نوعی معرف همه ی وجوه دیگر است و میتوان آن را مثالی کامل و بی نقض دانست. گزینش یک وجه از وجوه مختلف به عنوان گونهای کامل و برتر به معنی کنار گذاشتن و بی اهمیت دانستن دیگر گونههاست.
زاویه دید ویژه 92 : گونهای شناختی است که هیچ اهمیتی برای گونههای جهان شمول یا مجموعههای بزرگ قائل نیست و بر ریزنگری مبتنی است. یعنی اینکه جزئی از یک چیز را جدا کرده و با دقت و وسواس فراوان مورد نگرش قرار میدهد. همین پردازش بسیار ریز و جزئی نگر است که چنین زاویه دیدی را ویژه یا خاص میگرداند (شعیری، 1389).
2-10- بعد حسی– ادراکی گفتمان
زبان گفتمان ریشه در جریانی حسی_ادراکی دارد و به گونهای وجود خود را وامدار همین جریان است (شعیری، 1389: 87) نشانه-معناشناسی با رجوع به بنیانهای پدیدارشناسی خود تلاش خود را بر روی سه مسئله اصلی متمرکز کرده است:
1- طرح فضایی تنشی که بتواند به عنوان پایگاه، مرکز یا جایگاهی برای بروز احساسات در سخن به شمار رود، مطرح میشود «این فضای تنشی در گفتمان تحت پوشش فشارههایی تابع نظام پیوستاری پر انرژیاند و همانند انعکاس صدای زنگ احساسات ظاهر میشوند، در دل گونههای تقابلی سخن عمل میکنند» (شعیری، 1389: 91).
2- طرح جضوری جسمانهای (جسمار). حضور جسمار سبب انتقال و سرایت حساسیتهای جسمی (جسم_ادراکی) گفتهپرداز به دو دنیای برونهها (حضور شیء در خارج از دنیای گفتهپرداز) و دنیای درونهها (حضور جسم در دنیای درونی و ذهنی گفتهپرداز) میشود.
3- طرح شیوههای حضور معناشناختی در طول فرایند تولید معنا. در حقیقت معنا بین دو نوع حضور گرفتار است: حضوری که متعلق به دنیای حساس و زنده، یعنی دنیایی که دنیایی دیگر را نشانه رفته است و حضوری گفتمانی و گفتمانهایی تحقق یافته (شعیری، 1389: 92).
فرآیند احساس و ادراک به طور کلی درای سه مرحله است که گرمس به ترتیب زیر ارائه میدهد:
1- احساس و ادارک برونهای: در این حالت احساس و ادراک در مرحلهی دالی به سر میبرد. شی یا چیز دیده شده و یا نشانه گرفته شده در دنیای بیرون از “من” قرار دارد. این مرحله را میتوان صرفا مرحلهی پدیدارشناختی نامید.
2- احساس و ادراک درونه ای: در این مرحله گذر از دنیای برونهای به دنیای درونهای صورت میگیرد. در این حالت تصاویر ذهنی از شی یا چیزی در ما شکل میگیرد و فعال میشود.
3- احساس و ارداک جسمانهای: زمانی شکل می گیرد که جسم نسبت به شی یا چیزی که نشانه گرفته شده است، از خود عکس العمل نشان میدهد (شعیری، 1389: 94).
2-11- بعد عاطفی گفتمان
بنیانگذاران این نظام نشانه-معناشناسی معتقد به وجود فضایی تنشی هستند که بر اساس آن شرایط عاطفی گفتمان تنظیم میگردد. در چنین فضایی، به محض احساس کمترین اختلاف پتانسیل که سبب از هم پاشیدگی توازن و تعادل و تقارن بشود، تغییراتی جهتمند و قابل پیش بینی به وجود میآید. همین تغییرات قوا سبب بروز دو نوع نیروی متفاوت در دو قسمت فضای تنشی میگردد که میتوان آن را مبدا/مقصد نامید (شعیری، 1389: 140).
بی تردید، هدف اصلی ما از مطالعهی عواطف بررسی فرایندی است که این عواطف در آن قرار میگیرند و در ارتباط با بسیاری از عناصر دیگر زبانی جریانی معنادار را به وجود میآورند که دارای خصوصیات و ویژگیهای عاطفی است. گفتمان عاطفی یعنی مطالعهی عواطف در شرایط پویا، در فرایند و در رابطه با مجموعه نشانههای دیگر و همچنین با توجه به فرهنگ فردی که بر آنها تحمیل شده است (شعیری، 1389: 144).
فقط گفتمان است که توانایی پرورش و تکثیر عواطف جدیدی را از طریق چالش یا تبانی دارد و علاوه بر این، گفتمان چگونگی گذر از یک گونه عاطفی به گونه عاطفی دیگر را نشان میدهد. همین نکته به خوبی نشان میدهد که رابطه ای تعاملی بین عواطف در گفتمان برقرار میگردد. عواطف با ارزشها مرتبط اند و ارزشها در بالاترین مرتبهی کلام، یعنی گفتمان شناسایی میشوند (شعیری، 1389: 146).
یکی از عوامل مهم بروز احساسات در گفتمان موضعگیری گفتهپرداز است. عواطف و احساسات زمانی بروز میکنند که عاملی نسبت به جریانی دیدگاهی شخصی از خود بروز میدهد. به دیگر سخن، دخالتی شخصی در گفتمان آشکار شود و مسئول گفتمانی از جایگاهی و جهتی مشخص ما را با وضعیتی خاص مواجه سازد. کل فضای گفته با دخالت و جبههگیری شخصی گفتهپرداز به فضایی گفتمانی تغییر مییابد که نتیجه آن ایجاد شرایط عاطفی و احساسی در گفتمان است (شعیری، 1389: 162).
برای روشن نمودن هر چه بهتر رابطهی گفتمان با عناصر عاطفی، باید به این نکته اشاره نمود که گفتمان مانند عملی پوششی عناصر عاطفی را تحت کنترل و نظارت خود دارد. چرا که عناصر عاطفی جریانهای زبانی– نشانه ای مسری هستند و در سراسر گفتار پخش میگردند. گفتمان عاطفی نه محل تغییر است و نه محل وصال و انفصال (همانند گفتمان روایی)، بلکه محل به وقوع پیوستن رخدادهاست. گفتمان عاطفی نه از دیدگاه فرایندی که حاصل آن تغییر است، بلکه به واسطهی فرایندی که محل حاضرسازی و به صحنه کشیدن رخدادهاست، اهمیت مییابد (شعیری، 1389: 165-166).
عناصر عاطفی گفتمان تحت تاثیر جدی دو ویژگی اجتنابناپذیر زبانی قرار دارند. یکی افعال موثر و دیگری تنشها که خود شامل گسترهها و فشارههای زبانی است (شعیری، 1389، 176).
2-11-1- فشارههای عاطفی
زمانی که از فشاره یا شدت در واج شناسی صحبت به میان میآید، مشخص است که منظور نوعی مادهی غیر واجی است که سبب تولید انرژی یا فشار صوتی میگردد. اما در بیان زبانی، فشاره نوعی متغیر است که هنگام ارزشیابی بروز مینماید. این متغیر تا حد زیادی تحت تاثیر شرایط گفتمانی قرار دارد. زمانی که گفتهپرداز در مورد موضوعی ارزشیابی منفی ارائه میدهد، از دو متغیر زبانی متفاوت استفاده میکند: یا آن موضوع را یک اتفاق قلمداد میکند یا اینکه آن را فاجعه میخواند. این انتخاب بر حسب نوع فشارهای که بر آن موضوع اطلاق میگردد، صورت میگیرد. به همین ترتیب، در ارزشیابی مثبت از یک موضوع نیز همین انتخاب صورت میگیرد: یا موضوعی بی نظیر است یعنی اینکه از فشارهی بالایی برخوردار میباشد و یا اینکه برای آن موضوع از واژهی قابل قبول و بد نیست استفاده میگردد که حکایت از فشاره پایین93 دارد. این مطلب به خوبی نشان میدهد که در بحث گفتمان، فشاره در مقایسه با ارزیابی در درجه دوم اهمیت قرار دارد. به این ترتیب می بینیم که فشارههای عاطفی از ارزش گذاری تفکیک ناپذیرند. در واقع، همین قضاوت یا ارزشگذاری است که یک موضوع را به دو قطب مثبت و منفی تقسیم مینماید و سبب بروز دو نوع ارزش خوب و بد میشود. از یک سو ما با اثری عاطفی مواجه هستیم که از فشارهای بالا یا پایین برخوردار است و از سوی دیگر همان اثر عاطفی، مثبت یا منفی است این فشارهها در بسیاری از موارد تعیین کنندهی متغیرهای عاطفی میشوند (شعیری، 1389: 167-168).
در حقیقت، برای ایجاد فشار در آهنگ کلام به وجود مادهای قائل شدیم که موجب تولید انرژی صوتی و ایجاد متغیرهای آوایی و در نهایت نمایههای زبانی میگردد. این بدان معناست که برای آهنگ کلام به وجود یک ماده و یک صورت قائلیم. مادهی آهنگ کلام همان انرژی صوتی است و صورت آن متغیرهای آوایی هستند که در هنگام بیان زبانی بروز مینمایند. گفتهپرداز به عنوان کسی که محل تولید ارزشیابی یا ارزشگذاری است در اینجا به عنوان مادهی فشارهی عاطفی در گفتمان حضور دارد. به عبارت بهتر، از زاویه دید اوست که ارزشگذاری با فشارهی بالا صورت میگیرد و سپس نمایهی زبانی مییابد (شعیری، 1389،
